2022-05-14 10:35:42
#حکایت کشکول و فقر ظاهری
گفته اند درویشی حضور حضرت شاه نعمت الله ولی مشرف شد و چند روزی در خـانقاه بماند
چـون عظمت دستگاه ارشـاد و فــراوانی نعمت خانقاه را دید اندیشید که چـون درویشی با دنیا داری منـافـات دارد ، این بساط که بیشتر بـه سلطنت شبـاهت دارد تا فقـــر و مسکنت ، چـه مفهومی میتواند داشته باشد .
روز آخر برای کسب اجازه خدمت شاه نعمت الله ولی رسید ،
شاه فرمود : درویش من هم با تو می آیم .
درویش متحیر شـد که چگونه مرشد آن همه ثروت و مقام را رها می کند و با درویش مفلس هم قدم می شود؟
به هر تقدیر از خانقاه شاه نعمت الله ولی بیرون آمدند و به راه افتادند .
چند کیلومتری که از آن دیار دور شدند ، درویش متوجه شد که کشکولش در خانقاه مانده است .
از شـاه نعمت الله ولی تقـاضا کرد کمی استراحت کـند تـا درویش بـاز گردد و با اظهــار نگرانی گفت : من کشکولـم را فـراموش کرده ام .
شاه نعمت الله فرمـود :
درویش من از هرچه بود گذشتم ولی تو از یک کشکول نمی گذری بنابراین شایسته همسفری من نیستی .
به این ترتیب شـاه نعمت الله ولـی به آن درویش آمـوخت که :
فقر ظاهری و بی چیزی دلیل تجرید نیست ،
بلکه اصل تجرید آن است که به دنیا و هرچه در آن است دل نبندی .
هرکه شد خاک نشین برگ وبری پیداکرد
دانه در خاک فـــرو رفت سری پیدا کرد
تا مجــرد نشـوی راه بـه مقصـد نبــری
بیضه چون پوست فروهشت پری پیداکرد
#شاه_نعمت_الله_ولی
@Chacra7
325 views07:35