2021-04-21 09:36:10
#عشقممنوعه
#قسمت337
چشمی گفتم بردمش یه رستوران و اونجا باهم غذا خوردیم
خیلی خوشمزه بود و حال اسیه جا اومده بود خیلی هم انگار خوشحال بود
ـ_بییینم تو خوبی؟؟
_اره خوبم
_پس چرا اینجوری هستی؟؟
در مونده گفت :از صبح حالت تهوع دارم سرمم گیج میره و ضربان قلبمم بالاست
اول نگرانش شدم اما بعد لبخند دندون نمایی رو لبم نشست دقیقا همین
حالت ها رو سر مجید داشت
چشم غره ایی بهم رفت :چرا همچین نگاهم میکنی هوم؟؟؟
_بیا بریم
_کجا؟؟
_دکتر زنان
چشماش گرد شد با تعجب نگاهم کرد منم به همون اندازه لبخند دندون نما زدم همین عالی بود
_یعنی میخوای بگی من حامله م؟؟
شونه ایی بالا انداختم :انشالله
_بخدا میکشتمت
دستامو بالا بردم : والا من بی تقصیرم
_بی تقصیری؟؟؟
وای خدا نکنه الان بچه نمیخواستم به هیچ عنوان نمیخواستم مگه مغز خر خورده بودم که بچه بخوام؟
_چرا اخم کردی حالا؟
_خیلی خررررری
قهقه ایی سر داد:خب حامله باشی دورت بگردم مگه جیه؟؟
وای نه نمیخواستم حامله بشم بخدا نمیخواستم برای من عداب اور بود
فعلا زود بود بچه دار بشم
4.7K views06:36