2021-10-18 18:11:21
صندلی صدفی رنگ اتالم رو کمی جلو کشیدم و اروم روش نشستم ...
عطر 212 ام رو ک هر مردی رو جذب خودش میکردوبرداشتم و دور تا دور گردنم و روی
باالتنمو مچ دستم زدم ...
بیگودی موهام رو باز کردم ...
بامهارت خط چشمی دورچشمای گربه ایم کشیدم ومژهامو فرکردمو ریمل زدم رز حجم دهنده
روی لبام کشیدم و یخورده رژگونه مسی زدم و سایه چشم مشکیمم زدم که چشمام از همیشه
وحشی ترو خمارترشد....
به لباس مشکی که خدمتکار روی تخت گذاشته بود نگاهی انداختم ...
لبخندی از لذت فکر اینکه لراره یه رابطه طوالنی و خشن با این مرد داشته باشم روی لب
هام نشست ....
لباس رو برداشتم و تنم کردم جلوی آینه ایستادم لبخندی از رضایت روی لبام ظاهر شد ...
لباسم یه لباس چرمی مشکی که پشتش تور داشت و جلوش بند های ضبدری میخورد و از
زیر سینه تا ناؾ ادامه داشت و بالباس زیر مشکی جذبی ست بود ...
از همین االن داشتم اتفالاتی ک میخواست برام اتفاق بیوفته رو تو ذهنم تجسم کنم...
مانتو بلند و نخی تنم کردم و روسری رو به حالت نمایشی روی سرم گذاشتم ...
باصدای بوق ماشین سریع کیؾ دستیمو برداشتم و ازخونه زدم بیرون....
وارد خونه که شدیم روی مبل نشستم ...
ولی مانتوم رو در نیاوردم چون زیرش اون لباس خواب تنم بود ...
یه لیوان شربت البالو گذاشت جلوم ...
ذره ذره مایه خنکش رو میخوردم ...
که ارشام گفت : میخوای اتالمو نشونت بودم ...
_چرا که نه !
بلند شد و منم پشت سرش راه افتادم ...
پشت سرش رفتم توی اتاق ...
روی تخت نشستم مانتومو در اوردم و روی پام انداختم ...
نگاهش بین باال تنم و گردن لختم در گردش بود ...
لبخندی زدم :اتاق لشنگی داری
+ممنون . شروع کنیم؟
خندیدمو ساکت نگاهش کردم ...
که ادامه داد
+سکوت عالمت رضای ِت.
نزدیکم شد و روی تخت نشست تا سرمو چرخوندم سمتش دستاش رو روی گردنم گذاشت و
مشؽول بوسیدنم شد ...
روی تخت خوابوندم و روم دراز کشید ...
چه اروم میبوسید ولی اصال باب میل من نبود ...
گاز محکمی از لبش گرفتم تا به کارش شدت بده ...
با دیدن این حرکتم خشن تر مشؽول میکیدن لبام شد ...
بند های لباسم رو اروم باز میکرد ،امامن دلم میخواست وحشی تر باشه...
اخرین بند رو که باز کرد بدن سفیدم افتاد بیرون ...
لباش رو از لبام جدا کرد ...
چشمای خمارش رو روی تنم چرخوند ...
منتظر چی ادامه بده دیگه ...
تیشرتش رو با وحشی گری از تنش در اوردم ...
پاهام رو از هم باز کرد و بین پاهام نشست ... دوباره لباشو گذاشت رو لبام. همونجور که
لبامو میخورد برامدگی بدنموو وحشی گرانه میمالید و فشار های محکم به سرش وارد
میکرد ...
انگار خودشم فهمیده بود باید وحشی باشه تا بتونه منو به اوج برسونه ...
با ناله گفتم : اییییی محکم تر ... نرمه گوشم رو به دندون گرفتو و گاز محکمی ازش
گرفت ... ااااهههه همینه ..
سرشو توی گردنم فرو کرد ...
ناخونامو توی کتفش فرو کردم و دستمو روی دستش که سینمو توی مشت گرفت بود گذاشتم
و فشار دادم ...
اروم زبونشو گذاشت روی باالتنم و مثل
بچه ای که شیر میخواد با ولع میمکید ...
ناله میکردم...
+جوووون عشممممم....
همینطور که میک میزد و گاز میگرفت .. با دستش وسط پامو میمالوند
کلشو توی مشتش گرفت و فشار محکمی بهش داد ...
داشتم لذت میبردم ...
لباس زیرموبا خوشنت از پام در اورد ...
اونمدر داغ شده بودم که هی پشتمو به تخت میکوبیدم روتختی رو محکم تو مشتم گرفته
بودم ...
زبونش رو توم فرو میکردو گاز میگرفت...
شلوارشو از پاش دراورد...
دیگه نتونستم تحمل کنم سرشو از بین پاهام بلند کردم و ال...شو دست گرفتم ..
آب دهانمو روش ریختموسرشو وارد دهنم کردم همین طور باال پایین میکردم و پاینش رو
میمالیدم..
اه و ناله اش بلند شده بود تحمل نکرد
یه دفعه کلشوواردم کرد ...
جیػ بلندی کشیدم...
اگه جاداشت بمیشم واردم میکرد ...
دردشو دوست داشتم
با ناله هام تحریکش میکردم ک خشن تر ادامه بده ...
یه دفعه حرکتش رو تند تر کردو کل مایع منی شو روی بدنم ریخت..
باورم نمیشد بازم من هنوز ....ار*ضا نشدم ...
با عصبانت بلند شدم ...
و گفتم:
پس من چی !?
لرارمون این نبود گفتم باید اول منو ار*ضا کنی بعد خودت رو
+عشمم بزار یکم جون بگیرم بعد ...
_یعنی چی؟! ...
بلند شدم و کل میز رو ریختم بهم
تو یک چشم بهم زدن کل اتاق تبدیل به مخروبه شد.
جیػ میزدم و
تند تند حرفامو با دادی بلند میگفتم:
لعنت به من
لعنت به این ه.ر.ز.گ.ی
رفتم روی تخت دراز کشیدم و گفتم:
زود باش...
با این حرفم در باز شد با دیدن دوتا پسر شبیه ارشام با تعجب نگاهشون کردم ...
1.7K views15:11