Get Mystery Box with random crypto!

🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

لوگوی کانال تلگرام dastankadaa — 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖 د
لوگوی کانال تلگرام dastankadaa — 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖
آدرس کانال: @dastankadaa
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 14.46K
توضیحات از کانال

ارتباط با ادمین کانال و ارسال داستان
@tourrk111oglan

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 429

2021-07-29 18:32:19 یک ساعت آرامش لطفا
1400/02/28

#دختر_خاله #فامیل_ #عشق_قدیمی_

ساعت ده بود تلفنم زنگ خورد جانم نگین دختر خالم بود
صدای گریه میومد بدادمون برس چی شده حرف بزن نادر دارن میبرن زندان چرا؟؟ یه گوشی خریده بود دزدی در امده دادگاه هستیم قاضی میگه یا سند خانه یا فیش حقوقی اوکی کجای تا بیام ادرس میفرستم فیش اماده کردم مهر شرکت زدم مرخصی گرفتم راه افتادم منو نگین همدیگرو دوست داشتیم ولی نشد که به هم برسیم رفتم دادگاه دم در منتظرم بود هنوز گریه میکرد اب براش گرفتم خورد اروم شد رفتیم داخل نادر با دست بند بسته بودن به صندلی خدارو شکر قاضی ادم خوبی خود فیش قبول کرد گفت اگه نیاد برای رسیدگی به پرونده واسش مشکل ساز میشه گفتم چشم میارمش از دادگاه زدیم بیرون نادر با دوستش رفتن منو نگین هم با هم رفتیم که من برسونمش خانه توی راه دستمو گرفت تشکر کرد پیاده شد منم رفتم خانه واقعا دیگه نمیتونستم تحمل کنم کسی که اینقدر دوست دارم نمیتونم داشتن باشم بخاطر یه سری دیگه از مشکلات گذشته عادت کرده بودم به الکل چند پیک خوردم خوابیدم ساعت هفت بیدار شدم زدم از خانه بیرون دنبال مشروب بودم نگین بهم زنگ زد گفت بیابت تشکر شام بریم بیرون منم قبول کردم رفتم دنبالش تاسوار شد بوسم کرد گفت خیلی بوی الکل میدی نکن این کارو سکوووت گفت بریم یه جای خلوت گفتم اگه اجازه بدی بریم خانه اونم قبول کرد این حرف بدون هیچ نیتی زدم رفتیم خانه میز چیدم شروع کردم مشروب خوردن اولش گفت نمیخورم ولی بعد چند دقیقه شروع کرد خوردن داغ شده بودم سرشو گذاشت روی شونم شروع کرد گریه کردن اگه تو نبودی چکار میکردم امروز توی همین حال بود که مادرش زنگ زد گفت صاحب خانه گفته باید سر سال یا ده میلیون پول پیش اضاف کنید با ۳۰۰ تومن کرایه یا برید از انجا نگین دوباره تو خودش رفت چون گوشی روی اسپیکر بود شنیدم گفتم نگران اون نباش اونم درست میکنیم گفت چطوری گفتن خدا بزرگه سرشو گرفتم توی سینم بوش میکردم اولین بار بود چند پیک دیگه خوردم نگین هنوز تو بقلم بود گفت ای کاش بتونم برات جبران کنم گفتم میتونی گفت چطوری گفتم یک ساعت ارامش لطفا گفت متوجه نمیشم بلند شدم دستش گرفتم رفتیم سمت اتاق خواب دارز کشیدم گفتم بیا پیشم دراز بکش امد فقط بوش میکردم نگین یک دختر لاغر با بود هیچ چیزی نداشت که بخوام بگم بخاطر اون میخواستم توی بقلم باشه چون میدونستم از طریق یکی از دوستاش یه خواستگار داره و احتمال زیاد به زودی نامزد میکنه پیشونیشو بوسیدم بوش میکردم خوشحال بود که اخر به خواستم رسیده بود ولی ای کاش مال خودم میشد گفتم نگین گفت جانم میشه چی میشه هیچی بگو جون نگین بگو گفتم میشه یک ساعت منو تو سهم هم باشیم ساکت شد دستش توی موهام بود لبشو اروم بوسیدم چند بار بعد چشمام بسنه بودم که اون لبم بوسید منم ادامه دادم همراهیم میکرد دستم بردم از توی تاپش پشت کمرش دلم گرمای بدنش میخواست تریشرت خودم در اوردم اونم تاپش یکم داد بالا ولی وقتی دید من سر شدم تاپش در اورد شروع کردیم لب خوردی لیسش میزدم من شلورام در اوردم ولی اون در نیورد بهش گفتم قبول نکرد تلفن زنگ خورد رفتم تلفن جواب دادم وقتی بر گشتم دیدم تمام لباسهای نگین پایین تخت افتاده رفتم زیر پتو محکم کشیدمش سمت خودم شروع کردم به خوردن کردنش گوشاش میدونستم نگین دختره و از عقب هم امکان نداره سکس کنه من فقط گرمای بدنش میخواستم دستم گذاشتم روی کسش دستم گرفت گفتم نترس فقط یک ساعت لذت ببر شروع کردم با انگشت با کسش بازی کردن و سینهاشو خوردم سینهاش ۶۵ بود واقعا لذت میبردم از کنارش بودن فقط تنها ناراحتیم تمام شدن این رویابوداینقدر با سکش بازی کردم لب گرفتم ازش که ارضا شد محکم بقلم کرد
4.7K views15:32
باز کردن / نظر دهید
2021-07-29 18:31:26 و پرتی فیلم فیلمه دیگه خواست حرف بزنه فقط .
ساعت نزدیک 3 و نیم بود و باید صبح به مدرسه میرفتم .
دیگه نفهمیدم کی خوابم برد …
صبح که بیدار شدم شرتمو عوض کردم و شرت قبلیمو و تو کمدم قایم کردم تا یه وقت دیگه بتونم خودم بشورمش چون میترسیدم از بوش مامانم بفهمه .
اونروز بعد پس دادن سی دی به کیمیا چن کلمه بیشتر باهاش حرف نزدم بهتر بگم با هیچکی زیاد حرف نزدم همش تو فکر دیشب بودم و حسی که موقع ارضا شدن بم دست داد هیجان زدم میکرد انگار خوشم اومده بود و آیدایی که خیلی از این چیزا سر درنمیاورد حالا حس ارضا شدن و دوس داشت و میخواست شاید بازم تجربش کنه …
ادامه دارد …
نوشته: Dar
4.3K views15:31
باز کردن / نظر دهید
2021-07-29 18:31:19 آیدا (۲)
1400/02/27

#خاطرات_نوجوانی

...قسمت قبل
… اومدم بالا و سریع خودمو رسوندم به اتاقم
باورم نمی شد سی دی پیدا شد ولی میترسیدم از همسایمون نکنه داشت فیلم بازی میکرد ؟ نکنه قراره بیاد به خانوادم بگه ؟ این کابوس نمیدونم چرا تمومی نداشت …
شب سریع تر از همیشه به رختخواب رفتم ولی میدونستم قرار نیست حالا حالا ها بخوابم و استرسم نمیذاره …
سی دی رو زیر فرش اتاقم گذاشته بودم و هر چن لحظه یبار اون قسمت و نگاه میکردم .
با خودم میگفتم یبار اومدم یه کاری بکنیم اینطوری شد ساعت نزدیکای 2 شده بود و تو همین فکر و خیال بودم که نفهمیدم کِی مامان بابام خوابیده بودن و چراغای هال خاموش شده بود . همینطور رو تخت که داشتم سقف اتاق و نگاه میکردم به سرم زد که خب حالا اینهمه دردسر کشیدم بذار حداقل ببینمش حالا که شرایطشم مهیاس و بقیه خوابن .
آروم و بی سر صدا رفتم و لب تاب و آوردم و قبل اینکه روشنش کنم پتو انداختم روش که نکنه موقع روشن شدن صدا بده . خودمم رفتم سراغ اصل کاری و اومدم رو تخت و سی دی و گذاشتم و هندزفری و زدم بهش .
فیلم و پلی کردم و خودمم یکم رفتم عقب تر و تکیه دادم به دیوار .
… شروع شد یه دختر کم سن و سال که داشت درس میخوند و تصویر مدام رو بدنش زوم میشد . یهو در باز میشه و یه مردی میاد تو که هیکلش سه برابره دخترس شروع میکنه باهاش حرف زدن و بازی کردن با موها و پاهای دختره و کم کم شروع میکنه به لخت کردنش و بوسیدن و مالیدن سینه ها و کصش و …
ضربان قلبم داشت بیشتر میشد دست و پام یخ کرده بودن آه و ناله دختره رو که میشنیدم من و بیشتر تحریک میکرد و میفهمیدم که حسابی داره بهش خوش میگذره .
انگشتای یخ زده پام مدام ناخودآگاه جمع میشد و کصم داشت کم کم خیس میشد .
مرده بلند شد و شلوارشو در آورد و کامل لخت شد یه کیر گنده ای داشت که کاملا دور از تصوراتم بود نسبت به کیره مردا و سره دختره رو گرفت و کیرشو کرد تو دهن دختره …
این چیزا رو فقط از دهن بچه های مدرسه شنیده بودم و برای اولین بار داشتم میدیدم .
دستام که حس میکردم بی حال شدن ناخود آگاه رفت روی شلوارم و روی کصم ، با فشار دادنش فهمیدم اینبار حسابی خیس شده بود ( دفعه پیش با دوستام تونستیم یذره لب گرفتن و تلبمه زدن اونم ناواضح ببینیم که خیلی نبود ) اما اینبار نه داشتم از اول و کامل بدون ترس و لرز از ناظم میدیدم .
فشار دادن دستم باعث شد یه شوک بهم وارد شه و یادم اومد همینطور خودارضایی میکنن . فشار دادن و تکون دادن دستام و بیشتر کردم . رو ابرا بودم داشتم حسابی حال میکردم و صدای تلمبه زدن و آه و ناله ی دختره حشرمو چن برابر میکرد .
همینطور که داشتم میمالیدم ، صدای نفس نفس زدن خودم و میشنیدم هر کاری تو اون وضعیت من رو تو خیال میبرد که جای دختره هستم ، دستمو گذاشتم جلو دهنم که صدامو کسی نشنوه که خیال میکردم با خودم همون مرده دهنمو گرفته و اون تلمبه های وحشی رو من انجام میشد .
نفهمیدم چقدر گذشت که یهو حالم به اوج خودش رسید و ضربان قلبم که انگار از مسابقه دو اومده بودم همینطور بالا میرفت و یهو تنم یه لرزه کرد و بدنم بیحال سرجام شل شد . آبم دیگه از روی شلوار مشخص شده بود و جونی نموند برام . برای دفعه اول ارضا شده بودم .
یه حس فوق العاده و جدید ولی در عین حال احساس عذاب وجدان هم داشتم . سریع از فیلم در اومدم و سی دی و بیرون اوردم و بدن بی جونمو از رو تخت بلند کردم و سی دی و لب تاب و برگردوندم سر جاشو و برگشتم سر جام رو تخت.
با خودم میگفتم ولی خودمونیم ها عجب فیلمی و عجب حس عجیب و خوبی داشت .
که یهو یاد حرف همسایه افتادم که گفت فیلم مزخرف و بی کیفیتیه … با خودم گفتم چه چرت
4.3K views15:31
باز کردن / نظر دهید
2021-07-27 17:08:01 دّاّسّتّاّنّکّدّهّ

ĴŐĨŃ☞ @Dastankadaa
ĴŐĨŃ☞ @Dastankadaa
ĴŐĨŃ☞@Dastankadaa
4.5K views14:08
باز کردن / نظر دهید
2021-07-27 17:00:26 دوستان کانال زاپاس جوین بدید فیلترینگ کانالا شروع شده

https://t.me/zapas1200
کانال فیلم سینمایی
https://t.me/sinmaa12
4.5K views14:00
باز کردن / نظر دهید
2021-07-27 16:59:33 دّاّسّتّاّنّکّدّهّ

ĴŐĨŃ☞ @Dastankadaa
ĴŐĨŃ☞ @Dastankadaa
ĴŐĨŃ☞@Dastankadaa
4.7K views13:59
باز کردن / نظر دهید
2021-07-27 16:59:13 تم بوسید تو بقلم هی گریه میکرد.
منم بهش گفتم مینا با گریه نگاه کرد گفت جانم گفتمش سرم درد میکننه چایی برام درست میکنی؟
گفت چشم رفت چایی درست کنه دیدم گوشیش زنگ خورد نگاه کرد نگاه من کرد ، گفتمش پسره گفت اره گفتم جوابشو بده جواب داد باهاش صحبت کرد گفتش کاریم نداره بعد قطع کرد گفت دوست پسرم ازت تشکر کرد گفت فکر نمیکردم انقدر خوب باشی
چایی آورد خوردم آمدم که برم گفت پریسا پریوده نگاه کردم گفتم اره گفت بیا خودم جور خواهرمو میکشم منم از خدا خواسته رفتیم تو اتاق لباساشو در آورد واقعا سفید سینه های گرد و سفت نوکشون صورتی واقعا خوش هیکل بود منم لباسام در آوردم شورتم در آوردم یک نگاهی به کیرم کرد گفت این چند سانته؟
گفتمش ۲۰ سانت ناقابل همدیگه بقل کردیم منم سینه هاشو میخوردم اونم چشماشو بست هی ناله میکرد نشست شروع کرد ساک زدن خوابوندمش رو زمین توف زردم در کسش گذاشتم داخل و هی میزدم اونم اونم هی میگفت محکمتر بزن یکدفعه لرزید کونمو با دستاش فشار میداد داخل خودش منم بعد چندتا تلمبه آبم آمد ریختمش داخلش گفت سوختم چقدر آبت داغه حال کردم اون روز تا شب من و مینا حسابی با هم حال کردیم.
حالا چند ماهی میشه با هم هستیم و سکس میکنم خودش میگه نه شوهرش نه دوست پسرش هیچ کدوم مثل تو با من سکس نکردن تو حرف نداری منم براش چیزی کم نمیزارم .
نوشته: بهروز
4.4K views13:59
باز کردن / نظر دهید
2021-07-27 16:59:05 خواهر زنی که خونه مادرش میداد
1400/02/26

#خواهر_زن

سلام
این داستان واقعیته فقط اسامی رو تغییر دادم وقتی این اتفاق افتاد گفتم داستانش رو بنویسم .
من ۶ سال ازدواج کردم خانواده همسرم خانواده خیلی خوبی هستند من یک خواهر زن کوچیکتر دارم به اسم مینا که دوسال بعد از من ازدواج کرد و یک برادر زن بزرگتر که با زنش و دوتا بچش کرج زندگی میکنه ما اهل جنوب هستیم من خیلی آدم حشری هستم و روزانه سکس میکنم وقتی همسرم پریسا پریود میشه من من خیلی اذیت میشدم البته گاهی شیطونی میکردم توی دفتر کارم جنده پولی می آوردم .
بعد ازدواج خواهر زنم مینا آمد خونمون بهم گفت بهروز جان میتونی یک خونه نزدیک خونتون برامون بگیری ما نزدیک شما باشیم از مشاور املاک سر خیابون براش سراغ گرفتم براش یک خونه پیدا کردم البته شوهرش آدم خیلی مذهبی بود بعد دنبال کارهای مینا نمیرفت همش با دوست های خودش بود .
من مادر خانومم تنها زندگی میکرد پدر خانومم چند سال پیش بعد از تصادف فوت میکنه.
مینا بعد از اینکه خونشون آمد کوچه پشتی ما همیشه خونه ما بود یک روز خانومم گفت مادرم داره میره کرج خونه برادرم چند روزی نیستش گفت به بهروز بگو بره خونمون رو چک کنه .
منم گفتمش باشه رفتم بردمش فرودگاه بره کرج کلیدهای خونه رو بهم داد منم میرفتم سری میزدم .
یک روز بعد کار آمدم خونه مادر زنم سری زدم و رفتم خونه بخوابم دیدم مینا آنجاست مثل همیشه نهار خوردم رفتم خوابیدم دیدم صدای پچ پچ و خنده میاد بعد پریسا گفت اوسسسسس بهروز متوجه نشه گوشام تیز شدن رفتم پشت در بشنوم چی میگن (مینا به پریسا زنم گفت مطمئنی بهروز دیگه نمیره خونه مادرم سری بزنه گفت اره خیالت راحت شب بعد کارش ساعت ۹ به بعد میره )
من متوجه شدم که مینا میخواد بره آنجا ولی چرا نمیدونم رفتم رو تخت دراز کشیدم مینا صداش آمد خداحافظی کرد و رفت منم تا ساعت ۴ استراحت کردم بلند شدم برم دفتر دیدم پریسا گفت عزیزم ظهر رفتی خونه مادرم سری بزنی؟
تا حالا سوال نکرده بود گفتم بله رفتم بعد گفت کی میری گفتم آخر شب بعد کارم گفت اوکی .
از خونه زدم بیرون سوار ماشینم شدم زنگ زدم به منشی گفتم دور میام یا اصلا نمیام اگر خانومم زنگ زد بگو تازه رفت سر پروژه اونم اوکی داد.
رفتم خونه مادر زن ماشین پارک کردم در حیاط آروم کلید گذاشتم دیدم یک پژو 405 تو حیاطه آروم در رو بستم رفتم در اتاق باز کنم؟ دیدم قفله کلید انداختم باز کردم دیدیم صدای آخ و اوخ داره میاد رفتم در اتاق دیدم مینا دولا شده یک پسر تقریبا ۳۰ ساله داشت مینا رو از پشت میزد مینا هی میگفت وای چه کیری بزن بزن پسره داشت میزد .
منم هیچی نگفتم آمدم تو پذیرایی سر مبل نشستم گذاشتم کارشون بکنم مزاحمشون نشم کیرم شق شده بود .
(همین حالا یادم میاد باز شق شده )
یک نخ سیگار روشن کردم اونها مشغول بودن بعد صدا آمد مینا گفت برم خودمو بشورم آمد بیرون وقتی منو دید جیغ زد دستش گذاشت رو کسش و سینه هاش پسره آمد بیرون منو دید جا خورد
گفت این کیه مینا هی گریه میکرد میگفت تر خدا آقا آقا بهروز تر خدا چیزی به شوهرم و مادرم نگو پسره گفت این کیه رفت لباساشو بپوشه من هیچی نمیگفتم فقط نگاهش میکردم پسره لباساشو پوشید آمد بیرون با ترس و لرز گفت آقا ببخشید من نمیدونستم بزار برم تر خدا قول میدم دیگه تکرار نمیشه بهش اشاره کردم گفتم برو کاریت ندارم آروم سرشو انداخت پایین زیر چشمی نگاه کرد گفت خیلی ممنونم آقا و رفت به مینا رفت توی اون اتاق هی گریه میکرد و لباس ها می پوشید.
آمد بیرون گفت آقا بهروز چکار کنم؟
شوهرم خیلی سرده خیلی فلان و … گفت.
گفتمش راحت باش کاریت ندارم نترس به کسی چیزی نمیگم انقدر گریه نکن آمد بقلم کرد صور
3.8K views13:59
باز کردن / نظر دهید
2021-07-27 16:58:36 قطار مدام از روی قلبم رد میشد-میخوام بدونم …یعنی همیشه مشکل از زنه؟
+اگه مشکل از زن بود که طلاقش میدادن و خلاص…
-پس چی؟
+شاید دلشون تنوع میخواد…یه چیز جدید و متفاوت…
-بعدش چی؟
+اکثرا برمیگردن سراغ اون اولیه…اونی که باهاش لونه عشقشونو میسازن و توی قلبشونه…
-اگه وقتی برگشت اون دیگه نباشه چی؟
+چی؟
-هیچی…داشتم فکر میکردم فردا برای بعد ظهر مرخصی بگیرم…
+چرا؟
-شاید برم ارایشگاه…میخوام رنگ موهامو عوض کنم
“رد رژش روی گردنت ، دستات توی دست منه
لحظه ای که با تو بوده ؛ فکرش برام جهنمه
میخندی و میگی بهم، قلبت همش مال منه
سخاوتت کفن شد، خیانتت مرگ منه”
نوشته: Angry_red
3.6K views13:58
باز کردن / نظر دهید