Get Mystery Box with random crypto!

🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

لوگوی کانال تلگرام dastankadaa — 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖 د
لوگوی کانال تلگرام dastankadaa — 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖
آدرس کانال: @dastankadaa
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 14.46K
توضیحات از کانال

ارتباط با ادمین کانال و ارسال داستان
@tourrk111oglan

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 430

2021-07-27 16:58:25 ام برای اوردن کاندوم به اتاق سه در چهارمون رفت
صدای پیام گوشیش که بلند شد روی کاناپه نیم خیز شدم اما دستم به گوشی نرسیده عقب کشیدم
از هم چیزی مخفی نداشتیم اما نمیخواستیم حریم خصوصیش رو ازش بگیرم پس دوباره روی کاناپه دراز کشیدم ؛راحت بودنش نیازمون به تخت رو از بین برده بود اما نمیشد اینجوری هم ادامه داد باید یه تخت درست و درمون میخریدیم ، اگه ماشین ماه قبل خراب نشده بود…
+میرم بیرون میام
به سمتش چرخیدم، لباس پوشیده بود-نداریم؟
+نه تموم شده حواسم نبود… زود برمیگردم
میدونستم تمایلی به رفتن نداره اما نمیتونستم ریسک کنم و بخاطر یه شب خوشحالی خودمون یه بچه رو به این موقعیت اضافه کنم پس باهاش موافقت کردم و تا برگشتنش لباسهامونو از روی زمین جمع کردم و به اشپزخونه بردم و توی ماشین لباسشویی انداختم
کمی به موهام موج دادم و سری به اتاق زدم و ارایش مختصری کردم
به نشیمن که برگشتم صدای پیام گوشیش برای چندمین بار به گوشم رسید و کنجکاویم رو تحریک کرد
دست پیش بردم و گوشی رو برداشتم ؛ رمزش روز و ماه تولدم بود و عکسم روی صفحه ی نمایش و همین لبخندم رو کشدار کرد
متعجب از سماجت پیام دهنده که به اسم نیما سیو شده بود پیامهای سین نخورده رو باز کردم
“سلام عزیزم خوبی؟”
“سارا رسیده خونه؟”
“ممنون بابت امروز قول میدم هفته ی دیگه حسابی برات جبران کنم هم امروز و هم گوشیو”
“ببین همونطوری که میخواستی یه مدل جدید توی اینترنت پیدا کردم بنظرت اینو بدم رو موهام دربیارن بهم میاد؟”
“فرهاد جان؟”
سرم سنگین شده بود ؛ فکرم درگیر و نگاهم خیره به مدل موی عکس توی صفحه بود
قطره اشکی که روی صفحه گوشی چکید خلا ذهنم رو از بین برد
لرزون دست بالا بردم و روی اسم نیما چندبار ضربه زدم و گوشی رو به گوشم چسبوندم
“چطور بود فرهاد؟دوسش داری؟”
در جواب عشوه ی مصنوعی ای صداش چی باید میگفتم؟
زبونم از کنترل مغزم خارج شد و پوزخند زدم-جنده…
همون لقبی که ساعتها قبل دختر توی اتوبوس رو باهاش مخاطب قرار داده بود و حالا مطمئن بودم بیشتر از همه برازنده ی خودشه
بی توجه به کلمات درهم و برهمش گوشی رو خاموش کردم و روی میز انداختم و به سمت دستشویی رفتم
مقابل ایینه ی روشویی که ایستادم سیل اشکهام ارایشم رو پخش کرده بود
موهاش طبیعی شکلاتی بود و اهل رنگ کردن نبود پس چطوری ایفونو از فرهاد گرفته بود…؟
اگه جنده بودن به رنگ مو ربط نداشت پس به چی ربط داشت…؟؟
من چی بود؟…یه احمق توی ارزوی داشتن یه تخت خواب؟؟؟
بچه ای که قرار بود یکی دوسال دیگه بیاد چی میشد؟؟؟!
مگه فرهاد عاشق موهام و رنگشون نبود؟!!!
ابی به صورتم زدم و با دستمال سیاهی ریملم رو پاک کردم
کثافت درون اونا رو چطوری باید پاک میکردم؟! اصلا مگه میشد؟
به اتاق برگشتم و تاپ و شورتکی به تن کردم ،روحم زیادی سنگین بود
اثری از حرارت تنم نبود خستگی هم پر کشید بود و کمی خوابالود بودم
سارا سارا گفتنش گلوم رو به مرز خفگی رسوند اما نذاشتم چشمهام بباره
نمیدونستم چه مرگمه اما انگار دیگه قرار نبود اون سارای ساده ی سابق باشم
کنارم روی تشکی که همیشه گوشه ی اتاق پهن بود دراز کشید و دست دور کمرم حلقه کرد-چی شده؟خسته ای…؟فردا صبح قبل از رفتن به سرکار حتما باید دوش میگرفتم-خیلی…
+راحت بخواب …پس فردا تعطیله و کلی وقت برای شیطنت هست
لبخندی محو روی لبم نشست ؛شوهرم چقدر با درک و فهم بود که نیازشو راحت نادیده میگرفت و نیلوفر چقدر ممنون بابت امروز…
چشمهام رو که هوای باریدن داشت بستم و بیشتر سر به بالشت فرو بردم-مردا چرا خیانت میکنن فرهاد؟
+توام امشب چه گیری دادی به این خیانتا…
میون ریل ها بسته شده بودم و
3.4K views13:58
باز کردن / نظر دهید
2021-07-27 16:58:14 همسایه ی پایینی زنش رو که میون چارچوب در برای بیرون اومدن تقلا میکرد به داخل کشید و در رو کوبید
طبق معمول صدای فریادهاشون ساختمون رو برداشته بود اما مطمئن بودم نیم ساعت بعد سکوت حکومت نظامی اعلام میکنه
تهش هم صبح میشد و زن رحیم اقا پشت تلفن از دعوایی که به شبی پر حرارت تبدیل شده بود برای خواهرش میگفت
مکالمه ای که باری وقتی برای بردن نذری مهمون خونشون بودم اتفاقی شنیده بودمش
انگار از زندگیش راضی بود که زیر یه سقف بودن با رحیم اقای دمدمی مزاج تریاکی رو ترک نمیکرد و بی توجه به یه شب در میون جنده خطاب شدنش همیشه به ظاهرش میرسید
زنای محل میگفتن با جوونی که بقالی سرکوچه رو میگردونه سر و سری داره ؛ هرچند هیچکدوم قصد شستن گناهش رو نداشتن
به در اپارتمانمون که رسیدم ذهنم بی اختیار پرت مش موهاش و جنده خطاب شدنش شد
این دومین بار بود که امروز همچین ترکیبی رو میدیدم و میشنیدم! یعنی این دوتا ربطی به هم داشت؟
کلید توی قفل انداختم و وارد خونه شدم
صدای اه و ناله ی زنانه ای که به زبانی بیگانه چیزی میگفت خونه رو پر کرده بود
+سلام عزیزم
کیفم رو کناری گذاشتم و به سمت کاناپه ی زوار در رفته ای که گوشه نشیمن سی متریمون بود رفتم-سلام…بازم از این چیزا…؟
خم شدم تا گونه اش رو ببوسم که دستمو کشید-دارم برای خانمم کسب تجربه میکنم…مگه بده؟
توی اغوشش افتاده بودم، وول میخوردم تا از شر مانتو و مقنعه ی تیره رنگ خلاص بشم-بد که نیست ولی…
گوشی رو از دستش گرفتم ،پخش ویدیو رو متوقف کردم و روی میز مربعی کوچیک مقابلمون گذاشتم-نیلو میگه مردایی که از این چیزا زیاد میبینن تنوع طلب…
لبش که به لبهام چسبید حرفم نیمه کاره موند و خستگی تنم با حرارتی نوظهور وارد جنگ شد
همونطور که لبهام رو میخورد بدنش رو عقب برد تا بتونه راحت روی کاناپه درازم کنه و خودم هم کمکش کردم
لب پایینم رو کوتاه گزید و برای هوا گرفتن به اندازه ی نفسی عقب رفت-نیلو رو ولش کن
انگشتش روی فاق شلوار استرچم کشید میشد و نگاهش قفل چشمهام بود-اون چه میدونه من چه هلویی توی رختخوابم دارم
خندیدم و کوتاه بوسیدمش؛ راحت بلد بود با چند کلمه راضیم کنه اما قدرت حرفهای نیلوفر هم کم نبود-یعنی تا حالا به من خیانت نکردی؟
دستاش که تاپم رو از سرم بیرون کشید خستگی پریده بود-اگه بعضی وقتا جق زدن تو توالت شرکت با عکسای خوشگلی که برام میفرستی رو در نظر نگیریم نه…
اسوده نفسی کشیدم و از شر تیشرت که خلاص شدم پرسید-حالا چیشد به فکر خیانت کردن من افتادی؟
روی گودی گردنم زبون میکشید که مردد گفتم-شاید بخاطر اینکه فرق مش و بلوند نمیدونم
بند سوتینم رو باز کرد-همون بهتر…من دیوونه ی این موهای شب رنگتم
سری تکون دادم و گذاشتم با حرکات نرم و حساب شده اش خستگی دوازده ساعت کار بی وقفه که ره اوردش دو میلیون تومن ناقابل بود رو از بین ببره
دستها و زبونش که به سینه هام کشیده میشدن از خود بی خودم میکرد درست مثل لحن تند صاحبکارم بعد از هر اشتباه جزیی و تاثیرش روی اعصابم
خسته بودم اما باید سرپا میموندم تا وام و قسط هامون تموم بشه
اونم داشت همینکارو میکرد ، بخاطر ما
دست و بالمون باز میشد، برای خودمون خونه ی بهتری میخریدم و شاید کمک خرجی برای هزینه های سرسام اور درمان بابا میشدیم
بعد اونوقت منم فرق مش و بلوند رو میفهمیدم و یه کوچولوی شیرین از مردی که دوسش داشتم به این دنیا میاوردم
آلتش که روی رطوبت لای پاهام کشیده شد هوشیار شدم-اینجوری نه…
هفته ای بعد از پریودم بدترین زمان برای پر شدنم از نشونه ی نیاز تنش بود
قبلا به توافق رسیده بودیم که بی دلخوری عقب کشید و بعد از بوسه ای به گونه
3.2K views13:58
باز کردن / نظر دهید
2021-07-27 16:58:07 موهای شب رنگم
1400/02/25

#خیانت #اجتماعی

+جنده رو ببین
-کیو؟
+همونیکه جلومون نشسته
-جلومون سه ردیف صندلیه
+ردیف دو کنار پنجره
-همون زنه که موهاش بلونده؟
+مشه بابا مش…
-چه فرقی میکنه؟
+نمیدونم فرهاد چطوری تا الان بهت خیانت نکرده؟
-چون فرق بلوند و مش نمیدونم؟
+چون کلا از زنونگی فقط پایین تنه اشو داری
-خوش به حال تو که همچی تمومی
+حالا ناراحت نشو، ولش کن ، داشتم اون زنیکه رو میگفتم
-خب…
+مطمئنم از اوناست
-کدوما؟
+ای بابا توام …منظورم جنده پولیه دیگه
-تو از کجا میدونی؟
+یه نگاه بنداز…قد یه وجب ، قیافه ام که بدون لیپو ساکشن و مژه و هاشور و اون یه کیلو و نیم ارایش روی صورتش هیچ…اه اه صداشم چه تو دماغی میکنه مثلا داره با عشوه حرف میزنی
-شاید مدل حرف زدنش اینجوریه…
+اره جون عمه اش حتما اونیم که پشت خطشه شوهر زحمت کششه که اینجوری داره هر هر براش میخنده
-حالا چیشد به این گیر دادی؟
+انگشترشو ببین ، دستبند توی دستش چه ظریف و قشنگه ،لباسا و گوشیشم نو نوعه…من و تو چیمون از این هرزه کمتره …
-من که اعتراضی ندارم توام که ماه پیش به ایفون 8رسیدی
+دست گلم درد نکنه…
-بدبخت اقا بهروز…
+یکی بهروز بدبخته یکی خرمش حسن…
-چی بگم والا…به گوشیت پیام اومد انگار
+ای جون دلم…
-کیه؟
+هی…هیشکی…پسر خواهرمه…عکسشو بهت نشون دادم اوندفعه
-اهان…همونیکه کلاس پنجمه
+اره…ببین من باید اینجا پیاده بشم
-مگه نمیری خونه؟
+چیزه…یکی از دوستام پیام داد میخواد ببینتم
-مگه نگفتی پسر خواهرته…؟
+چقدر سوال میپرسی تو…
-باشه بابا…عا اه دیگه هیچی نمیپرسم
+افرین…تو مستقیم میری خونه؟
-نه اول میرم پیش مامانم اینا باید داروهای بابا رو بهش بدم…
+باشه پس…فردا سرکار میبینمت
-باشه عزیزم…مراقب خودت باش
+توام همینطور

از مترو پیاده شدم و پس از پیمودن مسافت کمی خسته از روزی که توی محیط بسته ی تولیدی گذرونده بودم پا طرف دیگر ریل گذاشتم
چشم چرخوندم ؛تا دوردست ها خبری از قطار نبود و این کمی دلتنگم میکرد
سال اول ازدواجمون با وام و قرض و قوله تونسته بودیم یه پراید مدل 85 جور کنیم و یه خونه به فاصله ی یه کوچه با ریل قطار…
اوایل صدای ردشدنش چنان دل میلرزوند که انگار وسط ریل بسته شده بودم و مرگ یه نفس باهام فاصله داشت اما کم کم عادت کردم
مثل مامان که دیگه بعد از پنج سال به سرطان خون بابا خو گرفته بود
مثل بقیه که کنایه زدن به من و سادگیهام براشون تفریح شده بود
خیلی طول کشید تا عادت کنم و به همون اندازه هم جور شدن وام فرهاد…
چهارمین سالگردمون همزمان شد با بزرگتر کردن خونمون
فاصله اش با ریل قطار انقدر زیاد بود که دیگه سوت های ناگهانی و پس لرزهای رد شدنش صدای خنده های فرهاد رو از جیغ های ترس زده ی من تو اوج عملیاتای شبونه امون بلند نمیکرد و سکوت رو هم به پای ثابت زندگیمون بدل کرده بود…
وضعمون هنوزم خوب نبود اما انقدر تغییر کرده بود که بتونیم به اون روزا بخندیم و راحت ازشون رد بشیم
اما من گاهی دلم تنگ میشدم حتی با وجود کابوسهایی که بعضی شبها از رد شدن قطار از وسط قلبم میدیدم
صدای بوق دوچرخه ای که از کنارم گذشت افکارم رو بهم زد، انقدر غرق بودم که نفهمیدم کی از ریل دور شدم و به ساختمونمون رسیده بودم
قدیمی بود و کمی از هم پاشیده ؛ مثل همسایه ی واحد روبرویی که هرشب ساعت 9 اشغال میگذاشت سر کوچه و به لطفش در ورودی باز بود
تنها بود و آلزایمری و دل ادم رو میسوزوند درست به مانند نمای رنگ پریده ی ساختمون که برای اولین بار توی ذوقم زد اما حق با فرهاد بود خونه ی خودمون بود و مهمم همین بود…
مهم ما بودیم و ارامشی که داشتیم
+زنیکه ی جنده الان ادمت میکنم
شاید هم نداشتیم که رحیم اقا
3.2K views13:58
باز کردن / نظر دهید
2021-07-27 16:57:49 طبقه بالا!.بدجور حشری شده بودمو میخواستم ارضا شدنت رو ببینم.
خب،مث اینکه هلن به آرزوش رسیده بود چون تونسته بود منو به شدت به ارگاسم برسونه.
همینکه خواهرم به سمت سینک ظرفشویی رفت و شروع کرد به شستن ظرفها
بلند شدم و کیر نیمخیز شدمو تو دستم گرفتم. متوجه شدم نوک کیرم هنوز یک قطره بزرگ اسپرم باقیمونده بخاطر همین به سمت ظرفشویی رفتم و پشت سر هلن وایسادم.نوک انگشت اشاره‌م رو نوک کیرم کشیدم،دستم رو بلند کردم و انگشتم رو تو دهن خواهرم گذاشتم. اون اولش نفهمید چیه ولی تا طعمشو چشید مث یه وحشی شروع به مکیدن انگشتم کرد.
وقتی انگشتمو کامل تمیز کرد دستم روبین پاهاش بردم،احساس کردم تبش بالا رفته. پاهاشو از هم کمی باز کردم.باوجودیکه هلن شلوار استرچ نسبتا ضخیمی پوشیده بود ولی بازم میتونستم رطوبت و آتیش لای پاهاشو احساس کنم.
چشمم به قوس زیبای کوص خواهرم افتاد که از زیر شلوار استرج مشکی اون خودنمایی میکرد.با انگشتام شروع کردم به مالیدن کوص هلن که باعث بالا رفتن صدای نفس کشیدن اون شد.ترسیدم،دستمو برداشتم و بهش گفتم:
مث اینکه تو بیشتر از این میخوای پس بهتره سریعتر ترتیب ظرفها رو بدی!
با گفتن این حرف و بدون اینکه منتظر جواب خواهرم بشم به سمت پله ها رفتم. چند لحظه بعدش تو اتاق خواب خودم بودم به امید اینکه هلن هم به من بپیو…
پایان قسمت نخست
اگه خوشتون اومده باشه ادامه‌‌ش رو هم ترجمه میکنم وگرنه به زحمتش نمیرزه.
انسان فقط یه‌بار به دنیا میاد پس سعی کن عمرتو همونجور که دوست داری سپری کنی.
حرف مردم باد هواست.
خوش باشید.
نوشته: Khalkobra
3.1K views13:57
باز کردن / نظر دهید
2021-07-27 16:57:41 دم و پوست کلاهکش رو عقب کشیدم تا بتونه کله‌شو خوب ببینه.
با دیدن خواهرم که اونجوری با شعف به کیر من نگاه میکرد کمی برانگیخته شدم و یه مرتبه متوجه شدم که ناخودآگاه کیرم چقدر به دهنش نزدیک شده.
این افکار باعث شد کیرم خیزی برداره و یه کوچولو سفت و بزرگ بشه و همزمان یه قطره کوچیک پیش‌آب لزج از دهانه‌ش خارج بشه.
هلن در حالی که چشم از کیرم برنمیداشت گفت:میتونم بهش دست بزنم؟
سرمو بالا و پایین کردم .
هلن آهسته دستش رو بالا برد و کیرم رو گرفت.اولش کاری نکرد و فقط اونو تو دستش نگه داشته بود ولی بعدش به آرومی شروع به حرکت دادن انگشتاش به سمت بالا و پایین کرد و کم‌کم سرعت کارشو بالا برد.
هلن نیم نگاهی معنادار بهم کرد و من با موافقت سرم رو تکون دادم چون کاملا شوکه شده بودم. من اغلب درباره خواهرم خیالپردازی میکردم که در اون با من همچین کارهایی انجام میداد اما هرگز انتظار نداشتم که به واقعیت تبدیل شه.
هلن شوق بیشتری پیدا کرد و حرکاتش بیشتر منو قلقلکم داد.زانوهام ضعیف که شدن نفس کشیدن اونم تندتر می شد.نزدیک بود که …
شام آماده‌ست! مامان صدامون میزد.
هلن مث فنر از جا پرید و در رو باز کرد و به طبقه پایین رفت درحالیکه من هنوز شورتم پایین بود.
وقتی پایین رفتم مامی داشت شام رو روی میز غذاخوری میذاشت.هلن هم داشت بهش کمک میکرد.تو یه لحظه چشم تو چشم شدیم و نگاهی خنده‌دار به من کرد .
من به سرعت باد رو صندلی نشستم چون هنوز یه هیولای نیم‌خیز تو شورتم داشتم که نمیخواستم مامان ببینه. هلن اومد و طبق معمول کنارم نشست و مامان هم در طرف مقابل روبروی ما نشست. پاپا هم مث همیشه تا دیروقت کار می کرد بخاطر همین اونجا نبود.
ما شروع به خوردن غذا کردیم.مامی در مورد اونروز ما پرسید و ماهم مث همیشه جوابشو دادیم.
ناخودآگاه احساس کردم دست خواهرم درحال حرکت به طرف منه.درست حدس زده بودم دستشو آروم تو شلوارکم برد و شروع به لمس ریز کیرم از رو شورت کرد که باعث شد دوباره کیرم حسابی شق بشه. باورم نمی شد که اون میخواست همچین کاری بکنه و جلوی مامی کار ناتمومشو به پایان برسونه!
آخرش هلن دستش رو کامل تو شورت من فرو برد.کیرمو گرفت و شروع کرد به بالا پایین بردن انگشتهای حلقه شدش .او این کار رو به آرومی انجام میداد بخاطر همین مامان متوجه نمیشد که بازوش زیر میز بالا و پایین میشه. من به سختی تلاش میکردم که نفسم در نیاد،انجام اینکار کم‌کم درحال سخت شدن بود چون هر لحظه به اوج نزدیک و نزدیکتر میشدم.
مامان شام خودشو تموم کرد و به سمت ظرفشویی رفت تا بشقابش رو داخل اون بزاره.خواهرم اونقدر به کارش اصرار داشت که در آنی به پایان رسیدم و حتی نتونستم جلو مامی به اون هشدار بدم. میدونستم بخاطر حشری شدن بیش از اندازه و غیرمنتظره احتمالا آبم خیلی زیاده و درست هم بود طوریکه باعث شوکه شدن هلن هم شد.
تو حالتی که پشت مامان به من و هلن بود ، خواهرم دستش رو بلند کرد.نمیدونست باید چیکار کنه تو اون وضعیت.به یکباره همه چیزی رو که به دستش چسبیده بود لیسید تا از قبل اینکه مامان بویی ببره از شرش خلاص بشه.یه مرتبه دیدم او دور لبهاشم با زبون پاک کرد مث اینکه او از اینکار و طعمش خیلی لذت برده بود.
ناگهان مامی برگشت و گفت: هنوز غذاتون رو تموم نکردید؟من کمی باید مطالعه و کار کنم. آیا میتونید شستن ظرفها رو به عهده بگیرید؟ مامان بدون اینکه منتظر پاسخ ما بمونه به طبقه بالا رفت…
رو به خواهرم کردم و گفتم این چکاری بود کردی هلن؟ چیزی نمونده بود دوتامون رو با دردسر و آبروریزی بدی مواجه کنی.
هلن گفت.مجبور شدم،دست خودم نبود نتونستم صبر کنم تا بریم
3.0K views13:57
باز کردن / نظر دهید
2021-07-27 16:57:34 شیطونی ما (۱)
1400/02/25

#ترجمه #سکس_یواشکی #خواهر_ناتنی

دوستان این برگردون یه داستان واقعی خارجی هستش.
تو رو به روح عمام قاتل ببخشید راحل اگه از ترجمه و جمله‌بندی من خوشتون نیومد فقط به خودم فحش بدین.

خیلی کوچیک بودم که مادرم مُرد.اونقدر کوچیک که تصویر محوی ازش در ذهن دارم.
دو سه سال بعد به روز بابام یه زن خوشگل بلوند رو بهمراه یه دختر کوچولو آورد خونه و گفت این مامانو این یکی هم آبجی کوچولوته.
از همون روز تنهاییمو با خواهر تازم پر کردم و خیلی زود باهاش مچ شدم بخاطر همین منو خواهرم همیشه بسیار نزدیک هم بودیم و همدیگرو خیلی دوست داریم. 
اسم من رایان هستش و بیست و دو سالمه و از نظر اندام و قیافه هم کاملاً متوسط ​​به نظر می رسم .از اونطرف خواهرم هلن که خیلی پر جنب و جوش هم تشریف داره نوزده سالش تازه پر شده و برخلاف من اندام و قیافه ای جذاب و سکسی داره جوریکه هر پسری آرزو داره فقط یه لب ازش بگیره.
جریانی که میخوام براتون تعریف کنم درست مال سه سال قبله.
اونروز یکشنبه بود و تعطیل.بخاطر همین مامان خونه بود و درحال درست کردن شام.من و هلن تو اتاقم در حال تماشای یه فیلم رمانتیک بودیم که توش ناخواسته یه صحنه بوسیدن و معاشقه داشت.
دیدن اون پلان عاشقانه باعث شروع یه گفتگو شد که آیا هر کدوم از ماها تا حالا رابطه جنسی داشتیم یا نه.
هلن ازم پرسید:
-تا حالا سکس داشتی؟
+چرا داری اینو میپرسی؟میدونم اونروز که اون دختره هم دانشکده‌ایم رو به خونه آورم همه چی دستگیرت شد چون خیلی سر و صدا میکرد.خود تو چی؟تا حالا سکس کردی؟
هلن گفت:راستش … نه! و وقتی این کلماتو به زبون آورد کمی خجالت زده و ناراحت به نظر میرسید.
مات و مبهوت مونده بودم .میدونستم خواهرم خجالتیه و به هر کسی پا نمیده ولی فک نمیکردم اینقدر بی‌تجربه‌ باشه که حتی یه بارم سکس نکرده باشه.
تو فکر فرو رفتم و خواهرمو تجسم کردم،دختری شونزده ساله با قد تقریبا بلند که چشمای درشت آبیش ،لبهای زیبا و سینه‌های برجستشش هر پسری رو جذب خودش میکرد ولی حالا متوجه شدم که…
وقتی ناراحتی هلن رو دیدم گفتم:
+غمت نباشه،حتما بزودی پسر مناسب رو پیدا و باهاش خیلی زود رابطه برقرار خواهی کرد مطمئنم.
-اما من از این ناراحت و عصبیم که تاحالا نتونستم آلت یه مرد رو از نزدیک ببینم،تنها شانسم بوسیدن دو سه‌تا پسر بوده.
چهره درهم رفتشو که دیدم دلم براش سوخت، یه مرتبه از دهنم پرید بیرون که میخوای مال منو ببینی؟!
این حرفم سکوتی طولانی رو بینمون رقم زد.من واقعاً نمیتونستم چیزی رو که گفته بودم باور کنم ،واقعا که چقدر بی‌فکر بودم.
یه مرتبه هلن گفت:به گمونم این فکر خوبی باشه اما زیادم مطمئن نیستم.
وااااای، این شوکه کننده بود .اصلا انتظار نداشتم که هلن به حرف نسنجیده من بله بگه.
بلند شد و در اتاق خواب رو بست بعدشم قفلش کرد تا هيچکی نتونه ناغافلی وارد شه. نمیتونم توضیح بدم که چقدر برام ناخوشایند بود. خواهرم به طرف تخت برگشت روی اون دراز کشید و منتظر موند تا من به وعده خودم وفا کنم.چاره ای نبود،بلند شدم و کیرم رو از شلوارم بیرون آوردم و تا حدودی بهش نزدیک شدم تا خوب تماشا کنه.البته نه اونقدر نزدیک فقط به اندازه کافی که بتونه جزئیات رو ببینه.
اونروز یه روز گرم بود و بخاطر شلوارکی که پوشیده بودم برام آسون بود که کیر خودمو بیرون بیارم و بهش نشون بدم.کیرم تقریبا شل بود ولی نه به اندازه‌ی کمترین حالتش.
-واو رایان؛بزرگتر از اونیه که فکر میکردم !با چه ذوقی نگاش میکرد انگار درحال رسیدن به بزرگترین کشف تاریخ بشریت بود! کیرم رو گرفتم و به اطراف حرکت دادم تا همه چیز رو کامل ببینه و زود دست از سرم برداره.تخمها رو بهش نشون دا
3.0K views13:57
باز کردن / نظر دهید
2021-07-27 16:57:18 ه میکنم.نمیتونی نفس بکشی و این تمایل مریض گونه ی من برای دیدن دست و پا زدنت .راست میگفت اونی ک میگفت :سکس یه جور قدرت نماییه ک دوطرف اخرش رام میشن.به صورت قرمزت خیره میشم و همین طور ک نفس نفس میزنی نصفه و نیمه میبوسمت.میکشمت روی تخت ، به شکم درازت میکنم و با دوتا از انگشتام میگامت. دوباره ک تحریک میشی ‌کیرم رو میکنم تو و صدای دادت رو با بوسه خفه میکنم.سرم کنار سرته ،به چشات نگاه میکنم و با قدرت میکوبم.صورتت هنوز قرمزه و یک درممیون اه میکشی و لبتو گاز میگیری.
میگم :میدونی چی میخوام؟
بلند میشم و چند تا سیلی محکم به باسنت میزنم. جیغ میکشی و ازم میخوای ک دست بردارم .بی توجه اروم انگشت فاکمو تو ی سوراخ کونت فشار میدم .از جا میپری و سعی میکنی دور شی ک اجازه نمیدم.
میگی:ارش نکنیا!
میام روت و همینطور ک اروم کیرمو تو کوست عقب جلومیکنم میگم:تقلا کن. میدونی ک بیشتر تحریک میشم .
و بعد درهمون حال ک نگات میکنم کیرمو به سوراخ کونت فشار میدم.به ملافه چنگ میزنی و میگم:شل کن دیگ!
جیغ میکشی و از زیرم فرار میکنی ک کمربندمو برمیدارم.با ترس نگاهم میکنی.میگم:بیا این جا. میگیرمتو و به پشت روی تخت درازت میکنم. و دستاتو با کمربند میبندم.در حالی ک کیرم جلوی صورتته ،چند ضربه ای با کیرم به گونه ات میزنم.میرم پایین.چشات اشکیه.یه بالش میزارم زیر کونت ک بالا بیاد .وزنم رو میندازم روت و کیرم رو فشار میدم تو .جیغ میکشی.حتی نای تقلا کردن هم نداری.نگه میدارم و دوباره با انگشتام کوستو تحریک میکنم.دردت میخوابه و بالاخره نگام میکنی.لبخپدی میزنم و لباتو میبوسم.اروم عقب جلو میکنم و به چشای خمارت خیره شدم.
سرپو بالا میاری .برای بوسه پیش قدم میشی و من تاوقتی ک میام دست از بوسیدنت برنمیدارم.
دستاتو باز میکنم .بلندت میکنم و میزارمت تو وان .اب گرمم باز میکنم.خودم هم میام تو و پشتت میشینم.بهم تکیه میدی. میگم:ممنونم.
چیزی نمیگی و کیرمو میمالی و چیزی نمیگی .به این زودیا تحریک نمیشم ولی حس دستات اونجا حس خوبیه.
تمام تنت رو نوازش میکنم ک بالاخره به ارگاسم میرسی و اروم میشی.
میگم:خیلی اذیتت کردم؟. میگی:خیلی . بعد برمی گردی :ولی خودمم میخواستم.
سوالی نگات میکنم ک ادامه میدی:تو گفته بودی دست خودت نیست ک سکس خشن تحریکت میکنه و به این معنا نیست و دوستم نداری.
میگم :اره گفتم .عین حقیقته.
درجواب میگی:خب منم تازه وقتی درکت کردم ک دیدم منم دست خودم نیست ک از همچین سکسی خوشم میاد .
میگم:ولی تو به خاطر همین باهام به هم زدی یادت نیست؟
میگی :مپ شوکه شده بودم .اولین باری بودتو زندگیم ک کسی روم دست بلند میکرد. چشام برق زد . متوجه شدی و گفتی :ای بدجنس!
نوشته: ارباب،برده
2.9K views13:57
باز کردن / نظر دهید
2021-07-27 16:57:08 و یه لبخند کوچیک کنج لبت میشینه.به لب هات نگاه میکنم.به این فکر میکنم ک چطور میخوام ببوسمشون .به این ک چقدر نرم و لطیفن.و این ک چقدر منظره ی قشنگیه لبات دور کیرم!
نگاهت ک میکنم میبینم تمام مدت داشتی نگاهم میکردی.اب دهنتو قورت میدی و من خنده ام میگیره.اخم میکنی و بیشتر میخندم.یهو با حالت عصبی از سر جات بلند میشی و میری تو اتاقت .
کمی نا امید میشم .چند دقیقه ای میشینم ک نمیای .ازهمون جا میگم :ممنون بابت شربت. و پا میشم ک برم ولی تورو توی چهارچوب در اتاقت میبینم.یه لباس خواب توری سفید پوشیدی .یه نیم تنه ی سفید توری ک نوک سینه هاتو میشه دید و یه دامن کوتاه توری ک پشتش بلند تر از جلوشه.داری لبخند میزنی.
قشنگ میتونم حس کنم ک کله ام داغ میشه.تن سفیدت .اون پاهای ظریف کشیده ات.با قدم های بلند به سمتت میام.مچ دستت روو میگیرم و توی اتاقت میکشم.با خشونت پرتت میکنم روی تخت :پس اینو میخوای؟ک جرت بدم؟باشهه.
دکمه های پیرهنم رو باز میکنم کمربندم رو باز میکنم .شلوارم رو درمیارم و یه لحظه هم ازت چشم برنداشتم .توودهم تک تک حرکاتم رو دنبال میکنی.میام روی تخت .پااتو از هم باز میکنم و میام بین پاهات .وزنم رو میندازم روی دستام.و با دقت زیر نظر میگیرمت.بالافصله بازو هامو میگیری.نوازشم میکنی و نگاهت مهربون و کمی مغمومه.روت خم میشم و با مهربونی نوک بینی تو میبوسم.چشم هاتو به نوبت و گونتو نوازش میکنم.انگشتام رو روی لب های نیمه بازت میکشم و کمی انگشت شصتمو فرو میکنم.لب هاتو دور انگشتام غنچه میکنی و خون به مغزم نمیرسه و تو دیگ میتونی سختی کیرمو احساس کنی.به چشم هات نگاه میکنم و لبهاتو میبوسم.یه بوسه ی کوتاه و بعد با خشونت گردنتو لیس میزنم و نرمه ی گوشتو گاز میگیرم.آه میکشی.دوباره لب هامو روی لب هات میزارم.این بار باخشونت .چونتو گرفتم و بوسه رو کنترل میکنم.
اروم دستم رو زیر لباست میبرم و شکمتو نوازش میکنم.بعد سینه هاتو از رو ی سوتین با دوتا دست هام مشت میکنم.دوباره و دوباره و دوباره.
نیمتنه رو از سرت بیرون میکشم و میچرخم و تورو روی خودم میکشم.نرمی سینه هاتو روی سینه ام حس میکنم.چشم هات خمار شده و اروم اسمم رو صدا میزنی.شونه ات رو به عقب هول میدم و سینه اتو توی دهنم میکشم.میگم:عاشقشونم. سرخ میشی و به نفس نفس افتادی .سرم رو بالامیبرم و نوبتی توی دهنم میکشمشون و گازمیگیرم و میمکم و لیس میزنم.نوک سینتو ک گارز میگیرم جیغ میزنی .نوازشش میکنم و میگم: جونم؟دوباره روم لم میدی و میبوسمتو و به کونت چنگ میزنم.سریع میچرخونمت و دامنتو از پاهات میکشم بیرون .چند لحظه به کوس برجسته ی کوچیک و تنگت نگاه میکنم و بعد دوباره نگاهمو به چشمات میدم.روت خم میشم و همین طور ک نگاهت میکنم دوتا از انگشتامو فرو میکنم تو کوست و تو در جواب به کمرت قوس میدی.لبتو گاز میگیری .یه بوسه ی خیس کوتاه به لبت میزنم و با انگشتام میگامت.
+آهههه لعنتی! لبخندی میزنم و میرم پایین چوچولتو بین لبام میگیرم و میکشم و میمکم.یهو تو خودت جمع میشی ک پاهاتو باز نگه میدارم.انگشتام رو دوباره فرو میکنم و تو کوست غرق مییشم .توی لدذت تو .ناله هات تبدیل به جیغ میشن.هربار بعد از چند دقیقه بازی کردن با چوچوله ات یه لیس به بالا تا پایین کوست میزنم ک میلرزی و جیغ میکشی.و دیگه بدنت تقلا میکنه.خودم رو میکشم روت تا نگهت دارم و انقدر با انگشتام تلمبه میزنم ک برای چند لحظه بی حس میشی و صدات قطع میشهو میبینم ک اشک تو چشات جمع شده.
معطل نمیکنم .میکشمت لبه ی تخت و با تمام قدرت توی دهنت تلمبه میزنم.کیروو میکنم تو حلقت و بالذت به برامدگیش توی گلوت نگا
2.9K views13:57
باز کردن / نظر دهید
2021-07-27 16:57:00 ای بدجنس!
1400/02/25

#اروتیک #عاشقی #سکس_خشن

نامه : «دلیل این همه پیگیری من چیه؟چرا نسبت به تو وسواس پیدا کردم؟ البته ک این وسواس همیشه وجود داشته.تو احتمالا منو فراموش کردی ولی این چیزی نیست ک من ته دلم بهش اعتقادی داشته باشم.خنده داره.چند روز قبل از فکر برگشتن به تو تن و بدنم میلرزید.البته الان شرایط تفاوتی نکرده ولی شاید من شجاع شدم؟شجاعت در فکر کردن به تو.خب باید این رو هم در نظر گرفت ک من میتونم به جنبه های مختلف رابطمون فکر کنم.نمیدونم ارزشش رو داره یانه؟اصلا وقتی پای احساس وسط میاد میشه به ارزش ها رجوع کرد؟احساسات سرکش؟
حق با کدومه؟ما همیشه برای خودمون زندگی میکنیم.حتی وقتی ارزش ها مون رو دنبال میکنیم.این جا هم زور احساس میچربه.»
نامه رو چهارتا میکنم و میزارم لای کتاب.تصمیم گرفتم الان بیام بهت بدمش چون فقط تا زمانی ک کله ام داغه اونقدر بی پروا هستم ک این حرف هارو بهت بزنم.
جلوی خونتون ماشین رو پارک میکنم.بهت زنگ میزنم ک بیای پایین:سلام میتونی یه دقیقه بیای دم در ؟کارت دارم.
با تعجب قبول میکنی.دنبال یه سرنخ توی لحن حرف زدنتم ولی جز تعجب چیزی نیست.
+سلام. -سلام خوبی؟. +خوب تو چطوری؟ -خوب.
مسخ چشمات شدم .چشمای درشت و براق و مشکی.در یه لحظه تصمیم میگیرم.نامه رو از لای کتاب درمیارم و میگم :بخونش.
کمی از بی قراری ات کم میشه.نامه رو باز میکنی و یه اخم کوچولو روی پیشونی ات شکل گرفته.برام اهمیت نداره چی فکر میکنی.چون احساس ضعف ندارم. ولی تو بیشتر ازاونی ک لازم باشه سرت توی برگه مونده.
بالاخره ببهم نگاه میکنی.چشمات نم دار شده.اروم زمزمه میکنم :خوبی؟
سرتکون میدی ولی چونه ات از بغض چین میخوره.فاصله رو از بین میبرم .به داخل هولت میدم و در و پشت سرم میبندم.بغلت میکنم و چند قطره اشک تیشرتمو خیس میکنه ولی تقریبا بالافصله گریه ات بند میاد.
پشتت رو نوازش میکنم.هیچ کدوممون خیال عقب کشیدن نداریم.دستم رو زیر لباست میبرم و کمرتو نوازش میکنم.دلم برای پوست لطیفت تنگ شده.تو حال خودمم ک میبینم نفسات تند شده .لبام بی اختیار به خنده بازمیشه.درگوشت میگم:یادم نبود تو چقدر داغی!
ونفسمو تو گردنت فوت میکنم.به تیشرتم اروم چنگ میزنی و من لبامو اروم روی پوست گردنت میکشم با یه نفس عمیق واکنش نشون میدی .
میگم:ک منو نمیخوای؟ک همه چیز تموم شده؟پس این اداها چیه؟
سرت رو عقب میکشی و با دلخوری نگام میکنی.هروقت بغلت میکنم ضعف میکنی و قدرت تکلمتو از دست میدی.میگم:چیه زبونتو موش خورده؟
+ارش! -جان ارش؟. پیشونیتو میبوسم و عقب میکشم.باتعجب نگام میکنی.لبخندی میزنم:من دیگ برم .خداحافظ.
دستم رو بالافاصله میگیری:بیا تو.
چند لحظه نگات میکنم:برای چی بیام تو؟!
برق نیاز رو توی چشات میبینم.:مگه منو نمیخوای؟
نگاهم نرم میشه:بیشتر از هرکسی.
بدون این ک چیزی بگی میری سمت اسانسور.دنبالت میام .از پشت به اندام موزونت نگاه میکنم.من همیشه برای تو داغم.
به محض این ک میریم توی اسانسور تورو بین خودمو و دیواره ی اسانسور محصور میکنم.سرتو بالا میگیری ک به چشام نگاه کنی.دستم رو گذاشتم روی پهلو هات و تو رو به خودم فشار میدم.توی نگاهت نوعی جسارت هست .نوعی مبارزه طلبی.موهاتو پشت گوشت میزنم ک اسانسور وایمیسه.دستمو میگیری و برای کلید انداختن توی قفل هم ول نمیکنی.
کنجکاوم ببینم میخوای چیکار کنی.حتی ممکنه پسم بزنی!
وارد محیط اشنای خونه ات میشم. میگی:بشین.
بعد میری و بادولیوان شربت از اشپزخونه برمیگردی.
کنارم میشینی ،شربتتو میخوری و بیحرف نگاهم میکنی.نگاهت میکنم.
میگم:نرگس بگو برای چی این جام؟. دستت رو روی پام میکشی:دلم برات تنگ شده بود.
-برای چی دقیقا؟ میگی:همه چی.
2.8K views13:57
باز کردن / نظر دهید
2021-07-27 16:56:43 ون عاشق ساک زدن و سکس هستی. گفت آره تو عالی بودی مهدی عالی! حالا دوست دختر داری؟ سکس میکنی؟ گفتم آره یکی رو پیدا کردم خیلی خوبه اما هنوز نیاوردمش خونه یکم سخت پا میده. گفت اوکی خوشبحالش. دوباره گریه کرد و گفت میدونم ازم دلخوری دیگه راه برگشت هم نیست. اگه میشد دوباره برگردیم به هم. بغلش کردم و دلداریش دادم.راحت تو بغلم ولو شد. حس کردم دلش سکس میخواد. گفتم عزیزم دوست دارم سینه هاتو بخورم امشب. گفت نه خواهش میکنم من دیگه شوهر دارم! گفتم باشه فقط امشب، دیگه تمومه. چیزی نگفت اما هوس و خواستن رو تو چشماش میدیدم. دست کشیدم رو سینه هاش و نوازش کردم. زود شل شد. دست زد به کیرم و فشارش داد. گفتم درش بیار بخورش کیرمو. گفت چراغ ها رو خاموش کن. خونه رو تاریک کردم . بردمش تو اتاق خواب. روتخت دراز کشیدیم و کیرمو کرد تو دهنش و ساک زد. گفت جون دلم تنگ شده بود براش. بعد بلندش کردم و خودم رفتم روش. سینه هاشو با دست فشار دادم و نوکش رو میک زدم . اومدم پایین تر زبونم رو کشیدم رو کسش. جیغش دراومد. چند دقیقه کسشو خوردم. گفت مهدی بکن منو. پاهاشو باز کردم سرکیرمو فرو کردم تو کس تمیزش و تلمبه زدم. به آرومی کمرش رو بالا پایین میکرد و چچوله رو مالش میداد. سحر میگفت آخ جون خوبه خوبه. خیس خیس شده بود. کیرمو درآوردم و گفتم بزارم دهنت. گفت نه، حوله ت رو بیار بریم حموم. گفتم باشه. رفتیم زیر دوش. ایستادم و سحر پرید بغلم و نوک سینه م رو خورد و صورتش رو لای موی سینه هام فرو کرد. دستشو دور شونه هام حلقه کرد و من از زیر انگشتامو کردم تو کسش و بازی میدادم. بعد اومد پایین. رو زانو نشست و همچنان که قطرات آب میریخت سرش، کیر کلفتم رو تو دهنش کرد. تخمام رو میمالید و کیرمو ساک میزد. بعد از چند دقیقه گفت آبتو بده بخورم. گفتم باشه. آبم با فشار اومد و ریخت تو دهن و روی صورتش. هردو از حال رفتیم، نشستم کف حموم، سحر اومد رو سینه م فیس تو فیس شدیم و لب گرفتیم. سحر گفت قول بده بعد از اینکه زن گرفتی منو ول نکنی! گفتم باشه قول میدم.
نوشته: مهدی
2.5K views13:56
باز کردن / نظر دهید