Get Mystery Box with random crypto!

دکتر سرگلزایی drsargolzaei

لوگوی کانال تلگرام drsargolzaei — دکتر سرگلزایی drsargolzaei د
لوگوی کانال تلگرام drsargolzaei — دکتر سرگلزایی drsargolzaei
آدرس کانال: @drsargolzaei
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 38.00K
توضیحات از کانال

Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei

Ratings & Reviews

3.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 10

2023-05-06 07:01:36



مهاجرت قدمتی به درازای تاریخ دارد؛ ولی مهاجرت در جهان پیش‌مدرن الگویی متفاوت با مهاجرت در جهان مدرن داشته‌است. در جهان مدرن، انتخاب‌ها فردی‌تر شده‌اند و نتایج انتخاب‌ها هم بستگی بیشتری به نگرش‌ها و مهارت‌های شخصی دارند. جامعه‌ی ایرانی در این چند دهه به شکلی تصاعدی دچار پدیده‌ی مهاجرت شده‌است و اکنون بخش بزرگی از ایرانیان به مهاجرت فکر می‌کنند. جدا از دلایل سیاسی-اجتماعی این پدیده، گفتگو راجع این موضوع که چه نگرش‌ها و مهارت‌هایی مهاجرت را موفق‌تر می‌کنند نیاز مهم و فوری جامعه‌ی ایرانی است. به این دلیل، دکتر محمدرضا سرگلزایی پرونده‌ی جدیدی را گشوده تا با کمک مهاجران موفق نگرش‌ها و مهارت‌های موفقیت در مهاجرت را به مخاطبانش منتقل کند.
لطفأ با دوستان‌تان به اشتراک بگذارید.

گفت‌وگوی دکتر سرگلزایی، روانپزشک با
مهندس رضا کاظمی، مدیر صنعتی تحول‌آفرین


قسمت دوم:
در این قسمت موفقیت در کسب و کار را به عنوان بخشی از مهاجرت موفق یا به تعبیری کسب رضایت و رسیدن به زندگی بالیده بررسی می‌کنیم.

پنجم فروردین ۱۴۰۲
25- March -2023


#مهاجرت
#دیاسپورا
#سفرناک
#مهارت‌ها
#نگرش‌ها
#جامعه‌یـایران
#دکترـسرگلزایی
@drsargolzaei
4.1K views04:01
باز کردن / نظر دهید
2023-05-06 07:01:14



مهاجرت قدمتی به درازای تاریخ دارد؛ ولی مهاجرت در جهان پیش‌مدرن الگویی متفاوت با مهاجرت در جهان مدرن داشته‌است. در جهان مدرن، انتخاب‌ها فردی‌تر شده‌اند و نتایج انتخاب‌ها هم بستگی بیشتری به نگرش‌ها و مهارت‌های شخصی دارند. جامعه‌ی ایرانی در این چند دهه به شکلی تصاعدی دچار پدیده‌ی مهاجرت شده‌است و اکنون بخش بزرگی از ایرانیان به مهاجرت فکر می‌کنند. جدا از دلایل سیاسی-اجتماعی این پدیده، گفتگو راجع این موضوع که چه نگرش‌ها و مهارت‌هایی مهاجرت را موفق‌تر می‌کنند نیاز مهم و فوری جامعه‌ی ایرانی است. به این دلیل، دکتر محمدرضا سرگلزایی پرونده‌ی جدیدی را گشوده تا با کمک مهاجران موفق نگرش‌ها و مهارت‌های موفقیت در مهاجرت را به مخاطبانش منتقل کند.
لطفأ با دوستان‌تان به اشتراک بگذارید.

گفت‌وگوی دکتر سرگلزایی، روانپزشک با آقای مهندس رضا کاظمی، مدیر صنعتی تحول‌آفرین
بیستم اسفندماه ۱۴۰۱
11- March -2023


#مهاجرت
#دیاسپورا
#سفرناک
#مهارت‌ها
#نگرش‌ها
#جامعه‌یـایران
#دکترـسرگلزایی
@drsargolzaei
3.6K views04:01
باز کردن / نظر دهید
2023-05-06 07:00:48




@drsargolzaei
3.5K views04:00
باز کردن / نظر دهید
2023-05-06 07:00:16


@drsargolzaei
4.1K views04:00
باز کردن / نظر دهید
2023-04-27 16:48:18 پروژه‌ی جدید گفت‌و‌گو: آیا تاکنون موفق شده‌اید فردی از طرفداران رژیم را با گفت‌وگو متقاعد کنید که رژیم موسوم به جمهوری اسلامی نامشروع، ناکارآمد، فاسد و غیرقابل اصلاح است؟ اگر تجربه‌ای دارید به اشتراک بگذارید، ایمیل دکتر محمدرضاسرگلزایی: isssp@yahoo.com…
4.4K views13:48
باز کردن / نظر دهید
2023-04-26 17:44:10 پروژه‌ی جدید گفت‌و‌گو:

آیا تاکنون موفق شده‌اید فردی از طرفداران رژیم را با گفت‌وگو متقاعد کنید که رژیم موسوم به جمهوری اسلامی نامشروع، ناکارآمد، فاسد و غیرقابل اصلاح است؟

اگر تجربه‌ای دارید به اشتراک بگذارید، ایمیل دکتر محمدرضاسرگلزایی:

isssp@yahoo.com

با گفت‌وگو از مرزها عبور کنیم.
932 viewsedited  14:44
باز کردن / نظر دهید
2023-04-25 18:53:13 دیوار خرابه‌ای در نزدیکی آپارتمان من است که شده است زمین نبرد نظام و اپوزیسیون! بعضی روز‌ها که از مقابلش می‌گذرم شعار اینوری‌ها رویش خودنمایی می‌کند و بعضی روز‌ها شعار آنوری‌ها. بعضی وقتها هم چندبار در طول روز جبهه عوض می‌کند و همین باعث می‌شود که بعضی شبها، وقتی پتو را روی خودم می‌کشم به این فکر کنم که الان آن دیوار در تصرف کیست و از قوانین کدام طرف تبعیت می‌کند. اما جذابیت این دیوار تنها در همین نکته خلاصه نمی‌شود؛ چرا که در این شش ماه دیوارهای زیادی بوده‌اند که این نبرد را روی تن‌شان حمل کرده‌اند. نکته‌ای که در این دیوار منحصر به فرد است این است که تنها یک "مرگ بر" دارد و بی‌نهایت اسم خط خورده مقابلش! هیچکس به خودش زحمت خط زدن یا پاک کردن آن "مرگ بر" اولیه را نداده است و تنها هرکس که رسیده اسم قبلی را خط زده و اسم حریفانش را مقابلش نوشته است. گویی بالاخره اعضای هر دو جبهه بر سر یک موضوع به توافق رسیده‌اند و آن این است که مرگ برای ما در این زمان و مکان تنها راه‌حل قطعی‌ست. گویی این دیوار تاریخ مصور ما را روی درز‌ها و آجر‌هایش حمل می‌کند؛ اسم‌ها می‌آیند و می‌روند و در نهایت تنها مرگ است که مالک حقیقی دیوار است. دیگر حتی کسی به خودش زحمت نوشتن یک فحش ناموسی را هم نمی‌دهد!
این‌ها را که می‌نویسم مقابلش نشسته‌ام؛ مقابل آن مرگ و تک‌تک قربانی‌هایش. صدای فریاد شادی از یک قهوه‌خانه می‌آید؛ گویا یکی از باشگاه‌های محبوب پایتخت شوتی را گل کرده است. از پس ذهنم می‌گذرد که یک اسپری بخرم و روی دیواری یک "زنده باد" بنویسم. همان دم خودم را متهم می‌کنم به سانتیمانتالیسم و گوش آن کودک رویاپرداز درونم را می‌پیچم تا یادش نرود حقیقت زمانه‌اش را. از جایم بلند می‌شوم، گرد و خاک شلوارم را می‌تکانم و می‌روم تا یک شانه تخم مرغ بخرم.
سهیل سرگلزایی
@szcafe

https://t.me/joinchat/AAAAADu0ycAlNL-9TnwPxA
4.0K views15:53
باز کردن / نظر دهید
2023-04-24 22:00:02 این‌طرفی‌ها! آن‌طرفی‌ها!

خانم سارا:
من فرزند سوم از پنج فرزند یه بابای سپاهی‌ام که هشت سال عمرش رو جبهه بود و بعدم توی سپاه بود تا بازنشستگی. وقتی امروز به گذشته نگاه می‌کنم می‌بینم دقیقا ما یه جمهوری اسلامی در خونه داشتیم که چون جامعه‌ی خانواده‌ی ما خیلی کوچک‌تر بود، فشار و کنترل در این جامعه کوچک به مراتب بیشتر از فشاری‌ست که مردم عادی در جامعه‌ی بزرگ ایران تجربه کردن. پدر کنترل‌گر مذهبی‌ای که اگر دستوراتش انجام نمی‌شد با شدت عمل فراوان و کتک مجبورم میکرد به اجرای قانون‌هاش. برای نماز با شدت عمل زیاد باهام برخورد میکرد و من که در درونم توضیحی برای خوندن نماز نداشتم از زیرش در می‌رفتم و این باعث میشد با شدت عملش مواجه بشم و خیلی سر این موضوع تنبیه بشم و کتک بخورم، مثلا صبح که به‌زور بلندمون میکرد که نماز بخونیم می‌رفتم توی دستشویی و شیر آب رو الکی باز می‌کردم که فک کنه دارم وضو میگیرم. هر قدر بیشتر شدت عمل به خرج می‌داد من کمتر دلم میخواست دستوراتش رو انجام بدم، ولی فضا، فضای جبر بود و حداقل باید اداشو در می‌آوردم و این موضوع خیلی من می‌رنجوند. بعد هم سر حجاب خیلی کتک خوردم. یه بار که کلاس پنجم بودم و برای پیک‌نیک رفته بودیم فشم در یک لحظه غافلگیرم کرد و چنان ضربه‌ای زد تو سرم که سرم محکم خورد توی ماشینی که کنارش ایستاده بودم و گفت که این رو زدم تا یادت بمونه که دیگه روسریت رو باز نگذاری‌. بزرگتر هم که شدم یک بار جلوی چتری موهام رو قیچی کرد چون از روسری بیرون بود. نوجوان که بودم، اجبار برای چادر شروع شد و ما از تو خونه چادر سر می‌کردیم و سر کوچه در می‌آوردی. چادر رو دوست نداشتم و خجالت می‌کشیدم از این‌که چادر سرم کنم. توی مدرسه که کیف ها رو می‌گشتن من خیلی می‌ترسیدم ک کسی چادرم رو ببینه و آبروم بره. بعدها چون ۳ تا دختر بودیم تونستیم متقاعدش کنیم که چادر رو بزاریم کنار ولی اجازه نمی‌داد لباس‌هایی که دوست داریم رو بپوشیم و من و خواهرهام مانتوهایی که دوست داشتیم و از نظر اون غیر قابل قبول بود رو پایین توی حیاط می‌پوشیدیم ک اون نبینه و این‌جوری چیزی که دوست داشتیم رو تنمون میکردیم. اگر توی خیابون یکی شبیه بابام رو می‌دیدم چنان رعشه و ترسی رو تجربه میکردم که انگار جلاد رو دیدم چون اگر منو با اون لباس‌ها می‌دید معلوم نبود چه بلایی ب سرمون بیاره. یک بار مانتو رو توی تنم پاره کرد چون به نظرش تنگ بود و من نباید اونو می‌پوشیدم و یک بار مانتویی که دوخته بودم رو به‌دلیل این‌که طرح پارچه‌اش براش قابل قبول نبود مصادره کرد. بیرون رفتن با دوستان یک رؤیای دور بود ولی چون مأموریت می‌رفت ما هر از گاهی این رؤیا رو تجربه میکردیم. سال‌ها گذشت و من وارد جامعه شدم. از من حقیقی‌ام خیلی دور بودم چون نتونسته بودم خود واقعی‌ام رو زندگی کنم و اونی هم که اون خواسته بود نشده بودم. بی‌هویت بدون این‌که بدونم کی‌ام و چی میخوام از زندگیم، همرنگ جماعت می‌شدم و بسیار آسیب دیدم. چند سال روی خودم کار کردم تا بالاخره تونستم بفهمم کی هستم و چی می‌خوام و هویتی که قلبم باهاش در آرامشه رو پیدا کردم، و بعد با اتکا به هویت مستقلی که ساخته بودم جلوش ایستادم و انقلاب کردم و گفتم من میخوام خودم باشم. خیلی سعی کرد تخریبم کنه و بر من سلطه پیدا کنه ولی من دیگه اون آدم ترسو و بی‌هویت قبلی نبودم و به‌مرور تونستم بهش بفهمونم که دیگه اجازه نمیدم در مسائل من دخالت کنه و من مستقل تصمیم میگیرم و زندگی میکنم. بهاش این شد که پدر من هیچ رفاقتی با من نداره و احساسش اینه که من جزو عذاب‌های زندگیشم ولی امروز این‌طور فکر می‌کنم که احساسات اون به من ربطی نداره چون من سالها تلاش کردم که باهاش رفیق باشم و اون منو همینجور که هستم بپذیره ولی اون انتخابش این نیست و من مسئول انتخاب پدرم نیستم. از اين‌که مهر و عاطفه‌اش رو توی زندگیم ندارم و به من اجازه نمیده که بهش محبت کنم بسیار حسرت می‌خورم.
پدرم هنوز ذوب در ولایته و در شلوغی‌های روزهای آخر مهر با بحث مفصلی که باهاش کردم ازم خواست خونه رو ترک کنم و من بیشتر از یک ماه به خونه نرفتم ولی پای عقایدم ایستادم و سر خم نکردم تا این‌که خودش تماس گرفت و گفت برگرد خونه و من توی عصبانیت یه حرفی زدم. من به خودم و هویتی که دارم و آزادی اندیشه‌ام چه خوب و چه بد، افتخار میکنم. مهم برام اینه که اونجوری که دوست دارم زندگی می‌کنم و تا اونجایی که به حریم خصوصی کسی تجاوز نشه برام تفاوتی نداره که این آزادی من از نظر دیگران چگونه معنی میشه.

با گفت‌وگو از مرزها عبور کنیم.
5.4K views19:00
باز کردن / نظر دهید
2023-04-24 09:12:25 این‌طرفی‌ها! آن‌طرفی‌ها!

آقای مجید:
من خودم روزی آن‌طرفی بودم و امروز ظاهرا این‌طرفی هستم و اگر از این طرف هم سرخورده و ناامید شوم ممکن است نهایتا بی‌طرف شوم و یا مجددا بغلطم و آن‌طرفی شوم! این حالت زیگزاگی این‌طرف و آن‌طرفی بودن و شدن بالاخره باید به تعادلی برسد که نهایتا امثال من به تعادل و وحدتی برسیم که خودمان را و حتی مخالف خودمان را به جای در دو قطب متضاد دیدن، به صورت یک طیف ببینیم و نیز دعوت به طیف شدن نماییم و نه هول دادن به سمت دو قطبی شدن؛ این یعنی پذیرش همه‌ی دیدگاه‌ها بدون غرض و مرض. اصولا این‌طرفی و آن‌طرفی کردن قضایا، محصول موقعیت و جامعه‌ای است که ما در آن زندگی می‌کنیم. ما هنوز از توان دیدن حقایق به شکل یک طیف و نه دو قطب برخوردار نیستیم. ما فرزندان یک رابطه‌ی نامشروع هستیم. نطفه‌ی ما محصول تضاد و سرگردانی در جامعه‌ای مستبد و بی‌عدالت است که دیرینه تاریخی دارد. محصول این چند دههٔ اخیر هم نیست و شاید بتوان گفت اتفاقا این چند دهه است که محصول آن تاریخ استبدادزده است. ما فرزندانی سرگردان هستیم که هویت مشخصی نداشته و نداریم لذا خواسته یا ناخواسته مجبوریم مرزمان را از دیگری جدا کنیم و خود را بری از صفات زشت حریف بدانیم. چه این‌طرفی باشیم و چه آن‌طرفی چندان تفاوتی در دستیابی به یک هویت پخته و منسجم نداریم چرا که فرزندان و نطفه‌های مشروع از دل والدین مشروع که همان دموکراسی واقعی، عدالت و آزادی است بسته و متولد می شوند و نه در دامن استبداد! لذا چون ما چنین تجربه‌ای نداشته و نداریم پس نمی‌توانیم هم دم از عدالت و انصاف بزنیم. به همان میزان که در دنیای آن‌طرف، آشفتگی هست (که بخشی از آن را در کانال دکتر سرگلزایی ملاحظه کردیم) به همان نسبت هم در این طرف آشفتگی و نابهنجاری وجود دارد. در این طرف هم طیف گسترده‌ای از مخالفت‌ها وجود دارد و کمتر کسی را می‌توان یافت که حتی در یک نظر موافق دیگری باشد. کدام دو روشنفکر را می‌شناسیم که حداقل نزدیکی را چه در روش وچه در منش با یکدیگر داشته باشند؟ و حتی اگر هم داشته باشند کجا و چگونه می‌توانند آن را به مخاطبان خود نشان بدهند؟ البته اینها را نمی‌گویم که ناامیدی تولید کنم، اینها را می‌گویم که به خودآگاهی‌مان بیافزایم. برای رسیدن به انسجام باید قطب‌بندی را کنار بگذاریم. حداقل ما که مدعی انصاف و عدالت و آزادی هستیم باید چنین ویژگی‌ای را ابتدا در خودمان پیاده کنیم تا بتوانیم از مرز خودخواهی عبور کنیم. برای این کار هم باید زحمت کشید که البته بخش کوچکی از این زحمت، گفتگو است و سخت تر از آن، عمل و رفتار ما است، به گونه‌ای که حتی مخالف ما هم در جمع ما احساس امنیت بکند. به نظرم گفتگو از همین نقطه آغاز می شود. دعوت کسی به گفتگو منوط به ایجاد امنیت و فضای گفتگو است. والدینی که بین فرزندان خود اختلاف می‌بینند بهتر است جانب یک فرزند را نگیرند و بی‌طرف باشند وگرنه والدگری آنها هم خود نوعی افزودن به تضاد و تعارضات بین فرزندان است. بی‌طرف بودن هم هنر بزرگی است اگر بتوان گاهی حتی مصلحتی هم بی‌طرف بود پیامد نیکی خواهد داشت.

آقای عیسی:
دوست گرانقدری راه برون‌رفت از بن‌بست رو گفتگوی اقناعی این‌طرفی‌ها با آن‌طرفی‌ها دانستند. سؤال من از ایشان این‌ است که آیا آقای خاتمی و اصلاح طلبان از سال ۷۶ تا پایان دور دوم ریاست جمهوری آقای روحانی همین مسیر را که ایشان می‌فرمایند رو دنبال نکردند؟ آیا بیست سال برای این مسیر کافی نبوده؟ آیا چون هم اکنون راهی پیدا نشده ایشان همان مسیر قبلی رو توصیه می‌کنند؟ آیا تداوم مسیر قبلی مانع از اندیشیدن برای یافتن آلترناتیو بهتری نمی‌شود؟ آیا از میرحسین و خاتمی و روحانی افراد قابل‌اعتماد‌تری برای آن‌طرفی‌ها داریم که بتوانند گفتگوی اقناعی داشته باشند و توافق کنند و گشایشی از بالا صورت بگیرد؟ دیدگاه دوست ما ریشه در رئالیسم دارد یا رومانتیسیم؟ آیا اگر این‌طرفی‌ها با قشر خاکستری به گفتگو بنشینند راهکار مناسب‌تر و مفیدتری نیست؟

با گفت‌وگو از مرزها عبور کنیم.
5.6K views06:12
باز کردن / نظر دهید
2023-04-23 10:11:01
سفرآموزشی"مولانا شدن به روایت یونگ"
مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی
زمان برگزاری: 16 و 17 خردادماه
مطابق با 6 , 7 June
ساعت: 10 تا 14
محل برگزاری: ترکیه - قونیه

بازشناختن انسان های معناجو، ژرف اندیش و تأثیرگذار -از مولانا تا یونگ- می تواند ما را در بازشناسی خودمان، دیگران و زندگی کمک کند و دریچه هایی را به روی مان بگشاید. در جهان آشوبناک و شتاب زده ی امروز ما بیش از قبل به غواصی در ژرفای زندگی نیازمندیم. سفر به قونیه را بهانه ای کرده ایم برای چند روز تأمل و گفتگو و 8 ساعت پای حرف های روانپزشکی می نشینیم که هم کارل گوستاو یونگ را خوب می شناسد و هم عمیقا با دردهای انسان امروز آشناست و گرچه از مولانا اسطوره نمی سازد ولی با دنیای عرفان، معنویت و مولانا بیگانه نیست و با روایتی یونگی، "مولانا شدن" را بازخوانی می کند.
بار دیگر با هم سفر می کنیم به قونیه؛ به سرزمینی که مولانا را در خود پذیرفت تا اندیشه را پذیرفته باشد و آغوش به روی دگراندیشی چون مولانا گشوده باشد.

برای کسب اطلاعات بیشتر از طریق تلگرام به شناسه @sorooshemowlana با ما در ارتباط باشید.
@sorooshemewlana
5.6K views07:11
باز کردن / نظر دهید