Get Mystery Box with random crypto!

انگار

لوگوی کانال تلگرام engarha — انگار ا
لوگوی کانال تلگرام engarha — انگار
آدرس کانال: @engarha
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 701
توضیحات از کانال

انگارهای فقط انگار
من:
@akbarmusavi

Ratings & Reviews

5.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

3

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2021-08-02 21:34:20 در ریشهٔ روان‌شناختی دشمنی ایران و آمریکا
#پاراگراف
[برگرفته از کتاب کی بود کی بود: چرا و چگونه اشتباهاتمان را توجیه می‌کنیم، ص ۳۱۷-۳۲۱]
محمدرضا پهلوی در ژانویه ۱۹۷۹ با شورش رو به افزایش مرد علیه خودش روبه‌رو شد و برای حفظ امنیتش از ایران گریخت و به مصر رفت و دو هفته پس از خروج او نیز مردم از بازگشت رهبر اسلا‌گرای جدید، آیت الله روح الله خمینی استقبال کردند که شاه بیش از یک دهه پیش به تبعید فرستاده بود. در ماه اکتبر همان سال، دولت کارتر به شاه اجازه داد که برای درمان سرطانش توقف کوتاهی در آمریکا داشته باشد. آیت الله خمینی این اقدام دولت آمریکا را تقبیح کرد و آمریکا «شیطان بزرگ» نامید و از ایرانیان خواست علیه آمریکا و اسرائیل که «دشمنان اسلامند» راهپیمایی کنند. هزاران نفر از ایرانیان دور سفارت آمریکا در تهران جمع شدند. در ۴ نوامبر چند صد دانشجوی ایرانی ساختمان اصلی سفارت آمریکا را تسخیر کردند و ساکنان آنجا را گروگان گرفتند که از آن تعداد ۵۲ نفر به مدت ۴۴۴ روز گروگان آنها بودند. تسخیرکنندگان خواستار این بودند که شاه و تریلیون‌ها دلاری که از ایران برده، به ایران برگردانده شوند. به قول یکی از مورخان، این رویداد از زمان جنگ جهانی دوم بیشترین پوشش خبری در تلویزیون و مطبوعات را به خود اختصاص داد. تد کاپل، مجری تلویزیون، در برنامه آخر شبی آمریکای گروگان گرفته شده، طی آن مدت، اخبار یا بی‌خبری‌های هر روز را به اطلاع مردم می‌رساند. این برنامه آنقدر محبوب بود که حتی پس از پایان یافتن بحران نیز به صورت برنامه‌ای شبانه ادامه یافت. آمریکایی‌ها میخکوب این داستان شده بودند. از دست ایرانیان به خاطرر اعمال و انتظاراتشان خشمگین بودند. از خودشان می‌پرسیدند خب این مردم با شاه بودند، پس چرا اینقدر از دست ما عصبانی‌اند؟

وقتی دانشجویان ایرانی در سال ۱۹۷۹ کارمندان سفارت آمریکا را گروگان گرفتند، آمریکایی‌ها رفتارشان را تهاجمی بی‌معنی تلقی کردند، گلوله‌ای که از تاریکی شلیک شده و به قلب آنها خورده بود. آمریکایی‌ها خودشان را قربانی حملهٔ بی‌دلیل گروهی ایرانی بی‌عقل می‌دیدند. اما از نظر ایرانی‌ها آمریکا آتش این درگیری را برافروخته بودند. وقتی سال ۱۹۵۳ با کمک به کودتای شاه، نخست وزیر محبوب مردم، محمد مصدق را که با انتخاباتی دموکراتیک به قدرت رسیده بود، به زیر کشانده و شاه را مجدداً به تاج و تختش رساند. طی دههٔ آخر سلطنت شاه، ثروت‌اندوزی‌های و نفوذ آمریکا در این کشور و غرب‌زده‌کردن آن ایرانیان را خشمگین کرده بود. شاه در سال ۱۹۶۲ شورشی اسلام‌گرایانه به رهبری آیت الله خمینی را به خاک و خون کشید و این روحانی را تبعید کرد. هر چه مخالفت‌ها با حکومت شاه بیشتر شد، پلیس مخفی او، ساواک، نیز بیش از پیش به سرکوب مخالفان پرداخت و آتش خشم مردم را شعله‌ورتر کرد. بحران گروگان‌گیری از چه زمانی آغاز شد؟ وقتی آمریکا از کوتا علیه مصدق پشتیبانی کرد؟ وقتی مدام برای شاه اسلحه فرستاد؟ وقتی چشم به وحشی‌گری‌های ساواک بست؟ وقتی پذیرفت که شاه برای مراقبت‌های پزشکی پا به خاک آمریکا بگذارد آیا وقتی آغاز شد که شاه آیت الله خمینی را تبعید کرد یا وقتی که ایت الله پس از بازگشت فرصتی یافت تا از طریق هدایت خشم مردم به سوی آمریکا قدرتش را مستحکم کند؟ آیا این درگیری طی اعتراضات دانشجویان ایرانی -که سربازان آیت الله خمنین شده بودند- به سفارت آمریکا آغاز شد؟ بیشتر ایرانیان پاسخی را انتخاب کردند که با خشمشان در برابر آمریکا مطابقت داشت و بیشتر آمریکایی‌ها هم پاسخی را انتخاب کردند که با خشمشان در برابر ایران همخوانی داشت. هر کدام از طرفین خودش را قربانی و متعاقباً شایشته انتقام‌گیری می‌دانست. چه کسی اغازگر بحران گروگان گیری بود؟ هر کدام دیگری را نشان می‌دهد. چه چیزی تصمیم آنها برگشت‌ناپذیر کرد؟ توجیه خویش.

[تا این زخم‌ها و جراحت‌ها در خاطره‌ها و اذهان حل نشود، این دشمنی به سادگی حل نخواهد شد]

کرول توریس و الیوت ارونسن، کی بود کی بود؟ چرا و چگونه اشتباهاتمان را توجیه کنیم، ترجمه سما قرایی، نشر گمان
706 views18:34
باز کردن / نظر دهید
2021-07-28 20:37:50 یک حرف بس است

«محمد بن علي بن الحسين قال : قال أبو الحسن الرضا عليه‌السلام : ينبغي للرجل أن يوسع على عياله لئلا يتمنوا موته.» [وسائل الشیعه، باب استحباب التوسعة علی العیال، ح ۶]
فرموده است که شایسته است بر مرد گشایش بر روزی‌خوران خود تا آروزی مرگ او را نکنند. خیلی ساده به وظیفه‌تان عمل کنید تا مرگ‌تان را نخواهند.
حکومت به دست کسانی خطاست
که از دست‌شان دست‌ها بر خداست
[بوستان سعدی]
1.1K viewsedited  17:37
باز کردن / نظر دهید
2021-07-26 23:35:17 دربارهٔ ابهام «عضویت» و خطرناکی استدلال «هر عضوی مسئول است» الف سازمانی است که به مردم آسیب می‌رساند. فردی عضو این سازمان است. این فرد مسئول هر آسیبی است که آن سازمان ایجاد کرده است. این استدلال را این روزها بارها شنیده‌اید. گمانم این است که این استدلال…
775 views20:35
باز کردن / نظر دهید
2021-07-26 22:25:03 دربارهٔ ابهام «عضویت» و خطرناکی استدلال «هر عضوی مسئول است»

الف سازمانی است که به مردم آسیب می‌رساند. فردی عضو این سازمان است. این فرد مسئول هر آسیبی است که آن سازمان ایجاد کرده است.

این استدلال را این روزها بارها شنیده‌اید. گمانم این است که این استدلال هم نادرست است و هم خطرناک. چرا خطرناک است؟ بهتر است به تماشای رفتار دیگران بنشینیم که گاهی زشتی را در رفتار دیگران بهتر می‌بینیم تا در رفتار خودمان. اول انقلاب می‌خواستند «محمد بهمن‌بیگی» را اعدام کنند. چرا؟ محمد بهمن‌بیگی پایه‌گذار آموزش عشایر در ایران بود. در خوبی‌های بهمن‌بیگی چیزی نمی‌گویم. طبعاً کار سترگ، ارزشمند و گستردهٔ آموزش عشایر نیاز به بودجه و همکاری با دولت دارد. حتی گاهی باید با مسئولان ردهٔ بالا حاکمیت همکاری کرد. در جایی خواندم که جلال آل احمد خواسته بود بیاید دیدن بهمن‌بیگی و بهمن‌بیگی گفته بود چاکرتم، تو بیایی، حکومت به تو حساس است، کار مرا خراب می‌کنی.
«بهمن‌بیگی با رژیم پهلوی همکاری می‌کرد. هر کس همکاری با پهلوی می‌کرد، در جنایات پهلوی شریک است. بهمن‌بیگی باید مجازات شود.»

همین استدلال، یکی از مقدمات مصادره انتشارات خوارزمی در سال‌های اخیر بود. -داستانش را می‌دانید و اگر نمی‌دانید بخوانید-

این استدلال بر چه پایه‌ای است؟ «هر کس به هر طریقی با سازمان/گروه/... که به مردم آسیب می‌رساند/جنایت می‌کند، در جنایات و آسیب آن سازمان/گروه شریک است. مسئولیت جمعی آن گروه/سازمان توزیع می‌شود بین همه اعضا و هر کس عضو بوده.

این استدلال، می‌خواست بهمن‌بیگی را اعدام کند. مصادره می‌کند و ...
پس این استدلال خطرناک است.

اما چرا نادرست است؟ به گمانم بخشی از نادرستی این استدلال به ابهام «عضویت» برمی‌گردد. عضویت در سازمان/گروه و ... یکسان نیست. رئیس، مشاور، مبلغ، آبدارچی، راننده و ... با هم در عاملیت -چه کمک و چه آسیب- یکسان نیستند. باید «درجات ابتکار عمل، اهمیت وظیفه محول‌شده، سطح اقتدار و ...» را دید. آیا فرد ربط مستقیمی به آسیب دارد یا ندارد؟ بهمن‌بیگی چه نقشی در آسیب‌های زمان پهلوی دارد؟ دارد؟ حتی این پرسش نادرست است، چه برسد که بخواهیم پاسخ دهیم.

به غیر از این نوع کنش را باید دید، آمریت، مباشریت، مشاوره، ترغیب، رضایت، ستایش، سکوت و حتی مخالفت. نوع گروه را باید دید و ... به سادگی نمی‌توان گفت چون الف عضو فلان گروه آسیب‌رسان بود، پس مسئول آسیب است. این «عضو» مبهم است. آبدارچیِ سپاه بویراحمد که پیرمردی ساده‌دل است که سواد سوم ابتدایی دارد و آخرین درسی که خوانده، حسنک کجایی بوده، آیا در هر کنشی که سپاه انجام دهد، «مسئول» است؟
783 views19:25
باز کردن / نظر دهید
2021-07-25 19:43:14 مسئولیت جمعی و توزیع آن بین افراد

گروهی را تصور کنید که هزار عضو دارد. رفتارهای این گروه بر دیگران تأثیرگذار است چه تأثیر خوب چه تأثیر بد. مثلاً مجلس تصویب می‌کند که مهاجران همانند شهروندان از حق آموزش برخوردارند به صورت مساوی یا تصویب می‌کند مهاجران چنین حقی ندارند. این تصمیم، تصمیم جمعی و گروهی است و بر زندگی مهاجران تأثیر مستقیم دارد.
هزاران گروه می‌توان تصور کرد که می‌توانند نجات‌بخش، کمک‌رسان و یا آسیب‌زا و جنایت‌آفرین باشند. از گروه‌های کوچک پنج‌-شش نفره تا تودهٔ مردم وقتی کنش جمعی انجام می‌دهند.
ما با این پرسش جدی مواجهیم که اولاً آیا می‌توان آسیب یا کمک، جنایت یا نجات را به خود گروه نسبت داد -یعنی نسبتی غیر از نسبت به تک‌تک افراد آن-؟ و اگر پاسخ مثبت است، آیا آن نجات/جنایت، آسیب/کمک را پس از آنکه به گروه نسبت دادیم، به اعضای آن نسبت داد؟ در جایی که اعضا از نظر جایگاه و کارکرد در گروه، یکسان نیستند، سهم هر فرد چقدر و چگونه است؟
بیایید مثالی فقهی بزنیم. در فقه در بحث محاربه -کسانی که سلاح می‌کشند و مردم را می‌ترسانند و راهزنی می‌کنند- میان آنکه شمشیر می‌کشد و آنکه فقط اسب‌های گروه را نگه می‌دارد، فرق است و حکم یکسانی ندارند. با آنکه هر دو نفر عضوی از این گروه بودند.

ناتمام
564 viewsedited  16:43
باز کردن / نظر دهید
2021-07-01 14:08:50
آیا همهٔ آلمانی‌ها -شهروندان عادی، کارمندان، خبرنگاران و ...- را می‌توان در جنایات نازی‌ها در جنگ جهانی دوم مسئول دانست؟
یاسپرس، هانا آرنت، لری می، آنتونی آپیا و ... به این پرسش پاسخ داده‌اند. محور بحث چیستی مسئولیت جمعی و امکان توزیع این مسئولیت به افراد و چیستی ساختار گروه‌ها است. مدخل «مسئولیت جمعی» دانشنامهٔ استنفورد در این‌باره راهگشاست. به علاوه مدخل «قصدیت جمعی» و «عاملیت مشترک».
719 views11:08
باز کردن / نظر دهید
2021-06-19 18:03:42 تحلیل اشتباه تعداد رأی
به نظر یکی از دلایل خوشبینی نادرست نسبت به احتمال عدم پیروزی ابراهیم رئیسی در دور اول، تحلیل‌های اشتباه نظرسنجی‌ها بود. خود من هم تحلیل اشتباهی داشتم. حدس من این بود که رئیسی دست‌بالا ۱۶ میلیون رأی دارد و احتمال جدی می‌دادم رأی او ۱۳ میلیون باشد. رأی ۹۶ را سقف رأی او می‌دانستم. اما حدود ۱۸ میلیون رأی آورد. این تحلیل اشتباه چند دلیل داشت. نخست اینکه رأی‌های سرگردان و روز آخری را به حساب رقبای رئیسی می‌نوشت. در حالیکه بخشی از رأی‌های روز آخر و سرگردان به سمت پیروز انتخابات می‌رود و شاید دلیل روان‌شناختی داشته باشد نه دلیل سیاسی. اگر رقابت تنگاتنگ باشد و پیروز معلوم نباشد، احتمالاً این رأی پخش شود؛ ولی وقتی انتخابات و نظرسنجی‌ها و مشاهدات فاصله بین نفر اول و دوم را نشان می‌دهد، این رأی به سمت پیروز می‌رود. دوم اینکه تصور می‌شد که همانند ۹۶، قدرت جذب رأی‌های سرگردان و خاکستری و رأی‌های تحریمی هست؛ ولی دلیل تحریم قوی‌تر از دلیل برای رأی بود. استدلال‌های رأی عقیم شده بودند و در برابر استدلال یا احساس قوی تحریم اندک راه به جایی می‌بردند. این لحاظ نشده بود. می‌توان بحث کرد که چرا و اتفاقاً چرایی‌اش مهم است. نکته بعد اینکه شخصیت همتی نمی‌توانست رأی‌جمع‌کن باشد. به گمانم یکی از ملاک‌های ردصلاحیت‌ها سخنوری بود. همتی چون سخنور نبود، تأیید شد. کسی هم که سخنور نباشد، نمی‌تواند آراء سرگردان را جمع کند.
امید به دور دوم بر پایهٔ چند تحلیل اشتباه بود. اول اینکه رأی رئیسی کمتر از واقع پیش‌بینی شده بود؛ ثانیا اشتباهاً باور داشتیم که قدرت جذب رأی داریم؛ در حالیکه استدلال‌های‌مان ناتوان بودند.
خیلی ساده باید بگویم تحلیل عددی من دربارهٔ رأی رئیسی اشتباه بود و همین اشتباه این امید -ولو کمرنگ- را برایم ساخته بود که شاید انتخابات به دور دوم بکشد. این چند کلمه برای اعتراف به اشتباهم بود.
910 views15:03
باز کردن / نظر دهید
2021-06-17 22:00:35 استدلالی برای رأی دادن

۱. انتخابات اگر معنادار باشد، بیعت نیست؛ بلکه مهار است. کسانی که انتخابات را ساختند، نه برای تأیید و بیعت و مشروعیت‌بخشی ساختندش؛ بلکه برای مهار افزون‌خواهی فرادستان و حاکمان ساختند. رأی مساوی با تأیید حاکمیت نیست به شرط معناداری انتخابات.
۲. انتخابات کی معنا دارد؟ وقتی که بین کاندیداها فرقی باشد و دست‌کم یکی از آنها دیدگاهش به جای تأیید حاکمیت، به تقویت جامعه نزدیک‌تر باشد. انتخابات دوم خرداد ۷۶ معنادار بود چون مردم میان ناطق نوری و محمد خاتمی فرق می‌دیدند و رأی به خاتمی هیچ‌گاه تأیید حاکمیت و بیعت نبود.
۳. عملکرد شورای نگهبان مساوی معنازدایی از انتخابات است. اما شاید بتوان هنوز معنایی کمرنگ در انتخابات جست. این معنا اگر باشد، کمرنگ است و ازین‌رو برخی به سمت تحریم رفته‌اند چون معنایی نمی‌بینند و کسانی که حامی رأی‌دادن هستند، معنایی ولو کمرنگ دیده‌اند.
۴. آیت الله خامنه‌ای دربارهٔ انتخابات خبرگان ۹۴ و رأی نیاوردن مرحومان مصباح و یزدی گفته بود «خسارت عظیم». این «خسارت عظیم» یعنی معناداری انتخابات. [نمی‌خواهم بگویم خوب یا بد. می‌خواهم بگویم معنادار]
رأی دوم خرداد و حتی مجلس ششم بسیار روشن بود که «تأیید» و «بیعت» نیست.
۵. اگر بتوان در انتخابات «نه» به حاکمان مستقر جُست و نتیجهٔ انتخابات را مهار آنان دانست، این انتخابات معنادار است و به معنای بیعت نیست.
نه گفتن انتخاباتی ذات انتخابات است نه لجاجت و ... انتخابات اصلاً برای نه گفتن به حاکمان مستقر و تغییر آنان و مهار افزون‌طلبی ساخته شده.
۶. آیا می‌توان برای انتخابات فردا معنایی جُست؟
خیال می‌کنم -علیرغم تلاش قابل تحسین شورای نگهبان برای معنازدایی- به کلمات حیدر مصلحی دربارهٔ رد صلاحیت اکبر هاشمی رجوع کنیم. مصلحی گفته بود «هر چه رشته بودیم، پنبه می‌شود».رشتن یعنی افزون‌طلبی قدرت. پنبه شدن یعنی مهار.
۷. گمان می‌کنم چیزی رشته‌اند و برای پیشبرد آن، نیاز به تسخیر صندلی ریاست جمهوری دارند. رئیس جمهور باید همراه باشد و اگر همراه نباشد، مزاحم است. اگر مزاحم باشد، یعنی «مهار» است.

اگر شکست ابراهیم رئیسی به معنای مهار حاکمیت باشد، به گمانم رأی دادن معنادار است.

یکدستی حاکمیت، عادتاً به افزون‌طلبی قدرت آنان کمک می‌کند و مسیر را برای اقتدار بیشتر آنان هموار می‌کند.
اگر با پیروزی ابراهیم رئیسی حاکمیت یک‌دست می‌شود و اگر با پیروزی همتی حاکمیت یک‌دست نمی‌شود، انتخابات معنادار است و «مهار» است؛ نه «بیعت». اگر هم نه، که هیچ.
1.8K views19:00
باز کردن / نظر دهید
2021-06-15 15:27:50 در نفی ملازمه رأی و تأیید حاکمیت

انتخابات سپردن بخشی از حاکمیت به مردم است. مبدعان انتخابات -چه در آتن و چه در آمریکای قرن هفدهم و ...- انتخابات را نه برای تأیید حاکمیت، بلکه برای مهار قدرت حاکمان پایه‌گذاری کردند. حاکم -هر کسی باشد- عادتاً میل به بقاء قدرت خود و حفظ قدرت و حتی قدرت بیشتر دارد. یعنی قدرت میل به استبداد دارد. این میل باید مهار شود. مهمترین و شاید یگانه راهِ مهار قدرت حاکمان، قدرت جامعه است. اگر جامعه مقتدر نباشد، حاکمان و فرادستان به سمت استبداد می‌روند و استبداد نیاز به تضعیف جامعه دارد و نتیجهٔ قهری استبداد سستی و ضعف جامعه است. جامعه برای مهار حاکمان، ابزارهای نهادی و غیرنهادی دارد. نهادی مثل انتخابات و غیرنهادی مثل تظاهرات و ...

معنای اصلی و بنیادی انتخابات،‌ مهار زدن بر افزون‌طلبی حاکمان است و محدودکردن قدرت آنان. ذات انتخابات، به هیچ‌روی مشروعیت‌بخشی به حاکمان نیست؛ بلکه مهارزدن آنان است و نگه‌داشتن انتخابات به عنوان ابزاری نهادی برای تغییر حاکمان به معنای تلاش جامعه و مردم برای تغییر حاکمان و عدم دوام آنان و مهارزدن بر قدرت آنان است. این مسئله حتی در حکومت‌های مشروطه‌ای که بخشی از حاکمیت با انتخابات تعیین می‌شود، نیز صادق است.

البته باید شرط مهمی را بازگو کرد. انتخابات اگر بی‌معنا شود، دیگر نمی‌تواند به معنای مهار قدرت حاکمان باشد و ابزاری در دست جامعه. حاکم گاهی می‌تواند شکل انتخابات را به دلایل خاصی حفظ کند؛ اما آن را تهی از معنا کند مثل انتخاباتی که صدام حسین در عراق برگزار می‌کرد. در حکومت‌های مشروطه، با توجه به افزون‌طلبی فرادستان محتمل است که به سمت کمرنگ‌کردن معنای انتخابات و حتی تهی کردن معنای آن بروند؛ اما جامعه می‌تواند در مقابل این تهی‌شدگی مقاومت کند. اگر بتوان برای انتخابات، حتی معنایی کمرنگ از مهارشدگی و «نه»‌گویی به فرادستان و حاکمان یافت و اگر بتوان کارکردی بیرونی و اجتماعی برای آن یافت حتی اگر کمرنگ باشد، آن انتخابات معنادار است ولو معنایی کمرنگ و نباید آن را رها کرد.

اگر جامعه، انتخابات را رها کند، این فرصت را به فرادستان می‌دهد که با یک‌دست کردن حاکمان، معنای انتخابات را کمرنگ و کمرنگ‌تر کنند و حتی از معنا تهی کنند و بالکل نفی کنند. اما اگر جامعه بتواند همواره از طریق انتخابات، مهار حاکمان را ادامه دهد و لو کمرنگ، مانع افزون‌طلبی می‌شود.

ستیزی دائمی بین حاکمان و جامعه است و وقتی هر دو قدرتمند باشند، مجبور می‌شوند همراه هم باشند. اما اگر جامعه سست شود، حاکمیت به سمت افزون‌طلبی حرکت می‌کند. استبداد از دل، سستی جامعه‌ای که نمی‌تواند حاکمیت را مهار بزند، سر برمی‌آورد.

انتخابات و رأی، برای مهار حاکمان ابداع شده است. حتی اگر حاکمان بخواهند آن را از معنا تهی کنند، تا وقتی کمترین معنایی دارد، باید این مهار را حفظ کرد. این مهار هم به حاکمیت برای بهتربودن کمک می‌کند و هم به جامعه. اما اگر از دست برود، به ضرر هر دو است.

گمان من این است مادامی‌که انتخابات معنا دارد و لو اندک، حمایت از حاکمان نیست؛ بلکه مهار آنان است و همین ذات رأی است.
12.7K views12:27
باز کردن / نظر دهید
2021-06-14 19:32:04 در لزوم حرکت منسجم اجتماعی فرودستان برای مهار قدرت حاکمیت
-بند‌هایی از کتاب راه باریک آزادی-

بخش اول:

• اگر حکومت و فرادستان بیش از حد توانمند شوند، سر از لِوِیاتان مستبد [= حاکمیت/حاکمان مستبد] درمی‌آوریم. اگر آنها عقب بمانند، به لویاتان غایب می‌رسیم. پس نیاز است حکومت و جامعه هر دو با هم بدوند و هیچ‌کدام دست بالا را نداشته باشد.

• اگر جامعه شُل بیاید و به حد کافی سریع ندود و خود را با قدرت رو به رشد حکومت همراه نکند، لویاتان مقید می‌تواند سریعاً به لویاتان مستبد تنزل یابد. به رقابت جامعه نیاز داریم تا لویاتان را تحت نظارت بگیرد و لویاتان هر اندازه قدرتمندتر و پرظرفیت‌تر شده باشد، جامعه هم باید قدرتمندتر و هوشیارتر شود.

• ...اعطای قدرت بیش از اندازه به حکومت فدرال خطرات فراوانی دارد. از جمله این‌که حکومت شاید چنان قدرتمند شود که شروع به غارت جامعه کند و چهرهٔ ترسناکش را به نمایش بگذارد. مدیسون در عبارتی مشهور از مقالات فدرالیست‌ها خاطر نشان کرد:
برای تأسیس دولتی که در آن قرار است انسان‌ها بر انسان‌ها حکومت کنند، مشکل بزرگ اینجاست که ابتدا باید دولت چنان توانا سازید که قادر باشد بر اتباع خویش حکم براند و در وهلهٔ بعد او را چنان مکلف و متعهد نگه دارید که بر خودش لگام بزند.

• ..ستون دوم لوِیاتان مقید یعنی بسیج اجتماعی حتی تعیین‌کننده‌تر است [از تشکیل حکومت قدرتمند برای حفظ امنیت و ...] ... منظور از بسیج اجتماعی مشارکت کل جامعه (به ویژه غیرفرادستان) در امور سیاسی است که در اشکال غیرنهادی، از قبیل انقلابات، اعتراضات، دادخواست‌ها و فشار کلی بر فرادستان از طریق انجمن‌ها یا رسانه‌ها و شکل‌های نهادی از جمله انتخابات یا مجالس قانونگذاری ظاهر می‌شود. قدرت‌های غیرنهادی و نهادی هم‌افزایی دارند و همدیگر را پشتیبانی می‌کنند.

• استبداد از دل ناتوانی جامعه برای اعمال نفوذ بر سیاست‌ها و اقدامات حکومت زاده می‌شود. با وجود آنکه در قانون اساسی معمولا بر انتخابات دموکراتیک یا مشورت کردن تصریح شده است، اما برای آنکه لویاتان را واکنش‌پذیر، پاسخگو و مقید سازیم، نمی‌توان به چنین فرمانی بسنده کرد، مگر آنکه جامعه بسیج شود و فعالانه در امور سیاسی حضور یابد. بنابراین بُرد و دامنهٔ عمل یک قانون اساسی به توانایی مردم عادی در دفاع از اصول آن و مطالبهٔ آنچه وعده داده است، حتی اگر لازم باشد با توسل به ابزارهای غیرنهادی بستگی پیدا می‌کند.
691 viewsedited  16:32
باز کردن / نظر دهید