اشعار زیبا و شعرهای عاشقانه

2021-08-30 16:29:30 چه کسی می داند؛
که تو در پیله تنهایی خود تنهایی
چه کسی می داند؛
که تو در حسرت یک روزنه در فردایی
پیله ات را بگشا!
تو به اندازه پروانه شدن زیبایی

(سهراب سپهری)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-08-30 08:46:24 رخ خوبت به قمر می‌ماند
ذوق لعلت به شکر می‌ماند

عقل با این همه دانایی خویش
چون تو را بیند؛ در می‌ماند

چشم من با لب تو هردو جهان
خشک می بازد و تر میماند

(کمال‌الدین اسماعیل)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-08-30 08:46:20 نه تو می‌مانی؛ نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم؛
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت.
آن‌چنانی که فقط خاطره‌ای خواهد ماند؛
لحظه‌ها عریانند.
به تن لحظۀ خود جامۀ اندوه مپوشان هرگز

(کیوان شاهبداغی)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-08-28 18:51:36 بی‌عشق نشاط و طرب افزون نشود
بی‌عشق وجود خوب و موزون نشود

صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد
بی‌جنبش عشق در مکنون نشود

(مولوی)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-08-28 18:51:33 در دور زمان لحظه ای آرامش نیست
دنیای دنی مکان آسایش نیست

این عزت و جاه و شوکت و منصب و قال
از بهر بشر بغیر آلایش نیست

(کمال خجندی)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-08-25 09:08:42 زندگانی چیست یکدم روی آسایش ندیدن‌
چشم از مخلوق بستن گوشه عزلت گزیدن‌

از‌ پی‌ یک نوش صد نیش از‌ زبان‌ خلق خوردن‌
و ز پی یک حرف حق صد گفته ناحق شنیدن‌

عرض حاجت را بهر در کوفتن چون حلقه بر در
از برای لقمه نان‌ منت‌ از دونان کشیدن‌

گاه‌ در‌ اندیشه فردای ناپیدا هراسان‌
گه به حسرت عمر ماضی را به دندان لب گزیدن‌

گاه در سوگ عزیزان جوی خون از دیده راندن‌
گاه از مرگ رفیقان جامه طاقت دریدن‌

در تلاش‌ زندگی‌ سودی بجز حسرت نبردن‌
از پی مقصود نامعلوم روز و شب دویدن‌

ناکسان را از پی حاجت سر تعظیم سودن‌
سفلگان را مدح گفتن تا به مقصودی رسیدن‌

با رفیقان دور و از‌ روی‌ ناچاری نشستن‌‌
از حریفان دغل چون آهوی وحشی رمیدن‌

حاصل عمر من و تو در جهان اینست یکتا
ای خوشا ناآمدن‌ یا رفتن و دامن کشیدن

(مجید اوحدی)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-08-25 09:08:42 روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد

صبح امید که بد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد

آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد

باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد

ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد

در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بی‌حد و شمار آخر شد

(حافظ)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-08-23 06:59:01 غمناکم و از کوی تو با غم نروم
جز شاد و امیدوار و خرم ندوم

از درگه همچون تو کریمی هرگز
نومید کسی نرفت و من هم نروم

(ابوسعید ابوالخیر)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-08-23 06:58:59 یک روز رسد غمی به اندازه کوه
یک روز رسد نشاط اندازه دشت

افسانه زندگی چنین است گلم
در سایه کوه باید از دشت گذشت

(مجتبی کاشانی)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید

2021-08-22 10:41:25 زندگی در بردگی شرمندگی است
معنی آزاد بودن زندگی است

سر که خم گردد به پای دیگران
بر تن مردان بود بار گران

بنده حق در جهان آزاده است
مست وی فارغ ز جام و باده است

(خلیل‌الله خلیلی)
@farsi_fa باز کردن / نظر دهید