2022-05-09 17:04:48
بوق، دیوار، عطر زن ممنوع
شعر درباره ی وطن ممنوع
مرگ آزاد و زیستن ممنوع!
گریه ی بیست سالگی ّ زنم
صف نان ،گوشت ، مرغ ،یارانه
گوش دادن به مرد، مردانه!
گریه های پیاز در خانه!
همه ي زندگيست اينكه منم!!
جوک لامپ و خیار و موزم که...
ماهی مرده توی حوضم تا...
مخفيانه به تو close م از...
من به اين اشتباه!مطمئنم
سبز یعنی چراغ قرمز نیست!
حرکت می کند به خاطر ایست!
سايه اش بعد چهار راه گريست
باد عطري كه مي زند را برد
گریه و گریه ... باز گریه ی زن
روسری گره شده به کفن
گریه ی بيست سال بعد شدن
ماهي مرده گربه اش را خورد
اولش آن و آخرش اين بود
به خودش مثل قبل بدبين بود
خنده اش خنده دار و غمگين بود
صورتش را ميان دست فشرد
#فرناز_فريد
@flith
562 views14:04