2022-07-19 19:55:59
· در ابتدای گفتگو سخن از عدالتاجتماعی و عدالت حقوقی به میان آمد. این پرسش را نیز میتوان پی گرفت که دنبال کنندگان عدالتاجتماعی در ایران تا چه اندازه با نظریات و تئوریهای آن در اروپا آشنا بودند؟
موسی غنینژاد: آنچه جان استورات میل در سده نوزدهم میلادی در اروپا به عنوان عدالتاجتماعی مطرح کرد وقتی وارد ایران شد از لحاظ مفهومی سطح نازلی پیدا کرد و تبدیل به اقتصاد دولتی شد. در ایران وقتی سخن از عدالتاجتماعی به میان میآید به معنای مداخله مستقیم دولت در بازار و ایجاد مزاحمت برای تولیدکنندگان تفسیر میشود. روشنفکری چپزده ما از شهریور ۱۳۲۰ به این سو دستگاه فکریای ساخته است که هر چیزی که از غرب میآید در درون آن میریزد و معجون فاجعهباری از آن بیرون میآورد. این تنها مربوط به اقتصاد و عدالتاجتماعی نیز نیست، همه جا ما با این پدیده شگفت روبرو هستیم. به عنوان مثال، جای دیگری هم اشاره کردهام، وقتی اندیشه پوپری در این ماشین شگفتانگیز ریخته میشود و با تفکرات عرفانی در هم میآمیزد از آن طرف آش درهم جوشی به نام «تفرج صنع» بیرون میآید.
· یک بحث دیگر که میتوان مطرح کرد نسبت سوسیالیسم با اندیشه دینی است. همانطور که میدانیم برجسته سازی و الگو سازی عدالت در اسلام و ربط آن با سوسیالیسم توسط علی شریعتی انجام گرفت. از سوی دیگر بروز و ظهور جریانهایی نظیر خداپرستان سوسیالیست این تصور را به وجود آورده است که به هر اندازه که اسلام از لیبرالیسم دور است، سوسیالیسم به اسلام نزدیک است. این نزدیکی نیز به سبب برجستگی مفهوم عدالت در آن دو است. نظر شما چیست؟
سید جواد طباطبایی: مفهوم عدالت، به عنوان مقوله در علوم اجتماعی، در اسلام روشن نیست. در نوشتههای اهل سنت عدالت ناظر بر یکی از صفات خلیفه و نیز امام جماعت است. یعنی کسی که مرتکب گناه کبیره نشده باشد. در تشیع عدالت به چندان معنا به کار رفته، مانند عدل الهی، عدالت معصومان و… اما عدالت به معنای عدالت اجتماعی یعنی سوسیالیستی که مبتنی بر تقسیم ثروت باشد تا جایی که من میتوانم بفهمم با برخی اصول روشن تشیع سازگار نیست.
· البته جریانهایی نظیر تفکیک را میتوان شاهد مثال آورد که اجرای قسط را به مثابه اصلیترین کار ویژه پیامبران و امام معصوم ارزیابی میکنند و قسط را نیز به عدالت ترجمه میکنند. حتی محمدرضا حکیمی پا را فراتر از این میگذارد و میگوید تمام دیانت در عدالت و اجرای آن خلاصه میشود.
سید جواد طباطبایی: من درست نمیدانم حکیمی چه گفته چون به هر حال همه ادیان مانند همه نظامهای فلسفی قدیم به عدالت اعتقاد دارند. من نظری درباره عدالت در معنای کلامی آن ندارم. یک معنای عدالت برابری در برابر قانون است. اگر حکیمی عدالت به این معنا را اساس ادیان بداند من میتوانم بپذیرم اما اگر به عنوان مفهوم اجتماعی به کار بگیرد، من گمان نمیکنم که بتوان از موضع او دفاع کرد. این صرف یک بحث دینی نیست که یک عالم دینی بتواند به تنهایی به آن پاسخ بگوید. ببینید اقتصاد یک «علم» است، اما آنچه در نصوص دینی آمده ناظر بر «فلسفه اقتصادی» است. این دو یک چیز نیستند. گمان نمیکنم حکیمی اطلاع دقیقی از این ظرایف داشته باشد اگرچه فضل او در علم دین محرز است. سوسیالیسم هم علم اقتصاد ندارد، هم چنانکه خود مارکس هم اقتصاد سیاسی تدوین نکرد، سوسیالیسم نوعی فلسفه اقتصادی است. حکیمی احتمالا این را با هم خلط میکند. در دین علم اقتصاد وجود ندارد، اما نوعی «فلسفه اقتصادی» را میتوان از آن استخراج کرد. بدیهی است که کسی با عدالت مخالفتی ندارد بلکه مسئله این است که مفهوم دقیق و حدود و ثغور آن چیست؟ چون چنان که در ضربالمثلی اروپایی آمده: راه جهنم با حسننیتها سنگفرش شده!
موسی غنینژاد: در تعریف ارسطویی عدالت به حق ارجاع میشود. اما چپها به حق اعتقادی ندارند و معتقدند دولت باید نقش توزیع ثروت را اجرا کند. هر تصوری از عدالت که مبتنی بر مفهوم حق نباشد ناگزیر به تناقض میرسد.
سید جواد طباطبایی: اشاره به بعد حقوقی اینجا بسیار مهم است. چون مسئله عدالت مسئله فلسفه حق است. اشتباه بزرگ مارکس این بود که حقوق را در سیاست طبقاتی حل کرد. چون مارکس فلسفه حقوق نداشت، با ساختمان سوسیالیسم حزب کمونیست شیر بییال و دمی مانند «مشروعیت یا قانونیت سوسیالیستی» مطرح کند هیچ ربطی به فلسفه حقوق نداشت و در هر موردی «سوسیالیستی» «قانونیت» را بلعید.
600 views16:55