2022-08-30 22:18:40
شرح غزل شماره ۳۰۳
وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
بحر غزل : مجتّث مثمّن مخبون مقصور
*
جمال الدّین عبد الرزاق :
به خوب طالع و فرخنده روز و فرّح فال
بــتافت از افــق شـرع آفـــتاب کـمال
*
سـعــــدی :
جــــزای آنکه نگفتیم شُکر روز وصال
شــب فــراق نخـــفتیم لاجــرم ز خـیال
*
دو سال پس از سپری شدن تبعید حافظ از شیراز و اقامت او در یزد، بالاخره شاه شجاع و تورانشاه هرکدام جداگانه با ارسال نامه و پیغام او را دعوت به بازگشت نمودند.
با وصول این نامه ها، شاعر غزل هایی می سراید که پیش از این، ذکر یکی از آن ها رفت و این غزل یکی دیگر از آن هاست. در این غزل ویژگی هایی به چشم می خورد که جای آن دارد درباره آن سخن گفته شود:
مصراع اول بیت مطلع غزل که به زبان عربی است حاوی نکته یی دقیق است و این نکته دقیق را حافظ با زبان فصیح عربی در یک مصراع گنجانیده است.
در واقع انتخاب زبان عربی و بازگو کردن مطلبی در آن توسط حافظ بدین سبب است که در آن زبان کلماتی بار معنای مفصّلی را می کشند که در زبان فارسی بایستی در چند جمله آن را ادا کرد.
به عنوان مثال به هنگام رعد و برق، چشم انسان آذرخش را از راه بسیار دور در هوا می بیند و در زبان عربی (شِمتُ) از فعل شَیم به معنای (از دور دیدم) است.
حافظ در یک مصراع عربی این موضوع را به ما می فهماند که بوی دوستی، از نسیم شمالی که از راه دور سررسیده بود به مشامم خورد و آذرخش وصال را از دوردست دیدم.
در واقع می خواهد غیرمستقیم خواننده را به این نکته آشنا سازد که پیغام دوستی و برق وصال را به وسیله نامه یی که از راه دور به او رسیده دریافت کرده است و چون خواننده به این نکته پی بُرد، خواهی نخواهی خواهد فهمید که عاقبت، این شاه شجاع و تورانشاه بودند که حرف خود را پس گرفتند و شاعر آزاده را بازخواندند و برنده بازی حافظ است نه آن ها.
مضمون بیت دوم، ازآنجا سرچشمه گرفته که در همان هنگام که حافظ در یزد به سر می بُرد، شاه شجاع سفری به کرمان نموده و چنین شایع شده بود که احتمال بازگشت او از راه یزد و سپس رفتن به شیراز زیاد است.
بدین سبب حافظ به این امید نشسته بود که شاید در رکاب او به شیراز برگردد، لذا در این غزل و در این بیت به ساربان کاروان شاه شجاع می گوید:
ای ساربان خوشخوان اشتران شاه شجاع، در اینجا توقف و منزل کن که از دوری محبوب طاقتم طاق شده است و چون شاعر رفتن از یزد و آزادی خود را مسلّم می داند، همه گله های گذشته را فراموش کرده و در بیت سوم به شکرانه اینکه روز وصال نزدیک شده است از بازگو کردن آن خودداری می کند.
شاعر در بیت چهارم با هنرآفرینی در یک بیت مشهور سخنانی را از سر اشتیاق دیدار شاه شجاع بر زبان می آورد که در شرح آن مقالات زیاد نوشته شده و اساتید فنّ اظهارنظر کرده اند و در اینجا برای روشن شدن برداشت حافظ از معنای کلمه (تحریر) توضیحات زیر به نظر لازم می آید :
۱- هم اکنون در یزد پرده هایی که در زمینه سفید تور نازک آن شاخه های پیچک مانند گل (چهره یی) به صورت مارپیچ و از بالا به پایین پرده نقش بسته و نمایاننده آویزان بودن گل های پیچک از رأس پرده به ناحیه پایین است را پرده گلریز می نامند.
۲- چشم یک خانه است نه هفت خانه بلکه این خانه چشم دارای هفت طبقه است که نام آنها برده شد و مقصود حافظ از هفت خانه چشم در واقع هفت طبقه و فرجه و فضای کاسه چشم است.
۳- فعل کشیدن برای پرده از قدیم تا به امروز رایج است هم اکنون به هنگام ظهر دکّاندارها برای رفتن به مسجد، به جای اینکه دَرِ مغازه خود را ببندند یک پرده جلو دکان به پهنای در مغازه می کشند و دو طرف آن را به چهارچوب طرفین دَرِ مغازه می بندند و این به معنای آن است که پرده کشیده شده یعنی مغازه تعطیل شده است.
۴- سابق براین تنها یک نوع کاغذ سفید موجود بوده و نسّاخ و نویسندگان برای اینکه بر روی آن چیز بنویسند، آن را به محرّر می دادند و کار محرّر این بوده که صفحات کاغذ را به اندازه قطع کتاب در می آورده و بر روی هر صفحه دو جور خط کشی می کرده یکی به صورت کادر مستطیل که نویسنده مطالب کتاب را در داخل آن کادر می نوشته است. اجمالاً به کسی که این شغل را داشته محرّر و به خط کادر صفحه کاغذ که متن را از حاشیه جدا می کرده تحریر می گفته اند و از آنجایی که نوشتن کتاب و نامه با خط ریز و در داخل کاغذ تحریر دارم مرسوم بوده چنینی مشهور ش ده که خط درست نوشتن را مشق کردن و خط ریز نوشتن را تحیرر کردند نامیده اند .
119 viewsاسداله بهبهانی فرد, 19:18