Get Mystery Box with random crypto!

چکامه های نامیرا(شعرها و دست نوشته های علی گودرزیان ع پایدار)

لوگوی کانال تلگرام goodarziyan96 — چکامه های نامیرا(شعرها و دست نوشته های علی گودرزیان ع پایدار) چ
لوگوی کانال تلگرام goodarziyan96 — چکامه های نامیرا(شعرها و دست نوشته های علی گودرزیان ع پایدار)
آدرس کانال: @goodarziyan96
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 481
توضیحات از کانال

https://telegram.me/goodarziyan96

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2022-07-20 16:20:26
1.1K viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, 13:20
باز کردن / نظر دهید
2022-07-18 00:28:40 مستندنگاری ماجراهای من و سیاست (بخش دوازدهم و سیزدهم)



علی گودرزیان


(انتخابات دوره‌ی سوم مجلس«سلسله و دلفان»): بهار سال ۱۳۶۷ از جبهه برگشتم در فروردین همان سال انتخابات دوره‌ی سوم مجلس شورای اسلامی برگزار شد. انتخابات در حوزه‌ی «سلسله و دلفان» پس از پیروزی شیخ علی آل‌کاظمی در نخستین دوره‌ی مجلس و پیروزی شیخ‌محمد محمدی در مجلس دوم در حقیقت به دو قطبی شیخین تبدیل شد.

شیخین هر دوان، کنگر یک چال بودند. هر دو پرنفوذ بودند. یکی شبیه عموم مردم بود و با توده‌ها نسبت بیش‌تری داشت و یکی هم با خواص می‌نشست و اهل کتاب و قلم بود.


هر دو بزرگوار، اصول‌گرا بودند و یک نحله‌ی فکری داشتند؛ اما هواداران آن‌ها چنین تصوری نداشتند، دارای «تٌرخَه»١های مختلفی بودند، مردم سلسله و دلفان سال‌های سال به هواداری از شیخین، دو گروه شدند و دو قطبی کاظمی‌- محمدی ساختند، سرشکن آرا هواداران آل‌کاظمی به ناچار چپ‌ها و خط امامی‌ها و سرشکن و بعدها اکثریت آرا هوادران شیخ محمدی اصول‌گراها شدند.


با زبان خودمانی عرض کنم «بِن بار benbar» آرا شیخین اقوام و وابستگان سببی و نسبی و طایفه‌ای و «سَربار sarbar» آرا آنان مجموعه‌ی نیروهای سیاسی چپ و راست بودند.

با همه‌ی اختلافات محلی و تنش‌های بین هواداران، اما شیخین در سال ۱۳۷۶ که جامعه‌ی ایران دوقطبی خاتمی- ناطق شد، به یک نقطه رسیدند و یکی شدند. آن زمان هنوز صدای قطب سوم جامعه‌ی ایران خیلی بلند نبود. دقیق در همان زمان، هر دو از نامزدی حجت‌الاسلام ناطق‌نوری حمایت کردند و مردم و هواداران خود را فراخواندند تا سرسفره‌ی ناطق نوری بنشینند!


متن کامل این یادداشت را در تارنمای #سیمره بخوانید: https://seymare.com/?p=13942

همواره‌ی روزگار با #سیمره جاری باشید! https://t.me/seymareweekly
166 viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, 21:28
باز کردن / نظر دهید
2022-07-17 18:58:37 ‍ مستندنگاری
ماجراهای من و سیاست
علی گودرزیان ع پایدار
بخش ۴۲مجلس پنجم -پلدختر(۲)
پایان دوئل بوالفتح-شاهرخی


سید محمدمهدی شاهرخی پدرش از سادات پلدختر و مادرش اهل قم بود. ایشان بزرگ شده ی شهر پلدختر نبود اما به دعوت برخی از صاحب نفوذان جناح راست سنتی به کارزار انتخاباتی پلدختر در مجلس پنجم پیوست.

شاهرخی روحانی بسیار سخنور و جسوری بود که توانست به کمک یارانش که جاده های را برای او در ملاوی صاف کرده بودند، به کارزار انتخابات مجلس پنجم ورود کند.

او خطیبی توانمند بود و از همه مهمتر، سبد آرا ثابت سادات یا جناح راست سنتی را دربست پشت سر خود داشت. او از جنس سادات و به تعبیری اورجینال بود.

شمار زیاد کاندیداهای پلدختر در انتخابات مجلس پنجم که بیشتر آن ها از طیف مقابل شاهرخی بودند اگرچه رقیبان خطرناکی برای کاندیداهای مطرح کارزار انتخاباتی به شمار نمی آمدند؛ اما در دو مرحله ای شدن انتخابات پلدختر بدون تاثیر نبودند!

بیشتر کاندیداهای مرحله ی اول پایگاه رای مشترکی داشتند و این آرا اگر تجمیع می شدند همان گونه که در دور دوم تجمیع شدند در مرحله ی نخست تکلیف انتخابات با پیروزی بوالفتح روشن می شد.

در آن روزگار و در آن بازه ی زمانی بوالفتح از اردوگاه خود جدا شد و با صبغه ی راست سنتی در مقابل طیف خود، ایستاد و کاندیدای چپ سنتی در پلدختر شد.

مرحله ی نخست انتخابات پلدختر با همه ی کشمکش های خود برگزار و آرای کاندیداها چنین اعلام شد:
مهدی شاهرخی با ۱۸هزار رای به عنوان نفر اول و علی بوالفتح با ۱۱هزار رای به عنوان نفر دوم اعلام شدند. به دلیل این که هیچکدام از آنان نتوانستند یک سوم کل آرا ماخوذه را کسب کنند انتخابات به دور دوم افتاد.
در این انتخابات عیسی کشوری بیش از ۵ هزار، مجید بختیاری نزدیک ۵ هزار، عباس میر بیش از ۴ هزار و ابراهیم پورحسینی ۳ هزار، علی پور دریکوند ۳ هزار رای آوردند.

مرحله ی دوم انتخابات مجلس پنجم ملاوی یک انتخابات ساده نبود، حتی دوئل بوالفتح و شاهرخی هم نبود، یعنی همه ی این ها بود اما این انتخابات کارزار مبارزه ی چپ و راست بود! میدان جنگی تن به تن که داوران، خودشان سربازان تفنگ به دست میدان بودند. همان هایی که می توانستند سیاه را سفید و سفید را سیاه بخوانند! اثرات منفی این انتخابات در تاریخ ملاوی هنوز پا برجاست.

تمام دستگاه های اجرایی و نظارتی به همت بوالفتح از نیروهای راست، یک دست شده بودند، دولت به تمامی، در ید قدرت جناح راست بود. تندترین مسئولان سکاندار دستگاه های اداری شده بودند. هیات اجرایی و نظارت، هر دو، یک کاسه بودند و هر دو هم در ابراز سوگیری های سیاسی خود ابایی نداشتند!

از آن روی که بوالفتح مدیران را به سفارش دوستان دیروز و رقیبان امروزش چیدمان کرده بود؛ در انتخابات، دستش از نیروهای خودی خالی بود. حتی فرماندار شهر پلدختر را هم نداشت! هم بخشدار و هم رییس آموزش و پرورش و بسیاری از مسئولین بخش پاپی هم در برابر بوالفتح ایستادند.

بخش پاپی زادگاه شخصیت کاریزمایی ملک آسا بود که مردم همتبارش در آن بازه ی زمانی دهه شصت، برای او حاضر بودند نه تنها رای، که جان هم بدهند! در سپیددشت دهه ی شصت، صدای کریم، صدای رسای مردم بود هنوز، در آن دیار مثل این روزها چندصدایی باب نشده بود. ملک آسا در هر دو مرحله برای بوالفتح سنگ تمام گذاشت. در پلدختر و الوار رای آقای بوالفتح آشکارا بر آرا شاهرخی برتری داشت از طرفی دیگر، تمام کاندیداهایی که آرا سرجمع آن ها قابل توجه بود، از بوالفتح حمایت کرده بودند با همین "قرائن و شواهد" مسلَّم، در نظر خلق، برنده ی قطعی انتخابات کسی جز علی بوالفتح نبود!

انتخابات برگزار شد و در افکار عمومی آن روزگار، بوالفتح پیشتاز بود اما هنوز آرا بخش پاپی شمرده نشده بود. مردم به دلایلی که در بالا به آن ها اشاره شد، نگران آرا بخش پاپی نبودند و خود را پیروز میدان می دانستند اما یک مرتبه همه چیز به هم ریخت!

آرا بخش پاپی روی فکس رفت! درصد زیاد آرا بخش پاپی در سبد رای سید مهدی شاهرخی ریخته شده بود! تمامم!

در پس هیاهوی مردم، خیلی راحت فکسی آمد و بی درنگ سید مهدی شاهرخی بر سکوی پیروزی این جنگ تن به تن نشست! حرف بالای حرف هم نبود! ریش و قیچی دست رقیب بود و بریده بود و می دوخت.

اگر خوانندگان محترم مروری بر بخش های پیشین "مستندنگاری ماجراهای من و سیاست" داشته باشند، سرنوشت انتخابات مرحله ی دوم مجلس پنجم پلدختر، بسیار شبیه انتخابات مرحله ی دوم مجلس چهارم سلسله و دلفان است.

نزدیک سی سال از آن زمان گذشته است و ای کاش حالا که هیچ نتیجه ای جز سرخوردگی مردم از آن همه اجحاف و حق کُشی ندیدیم! همه در پیشگاه مردم به گناهان خود اعتراف کنیم تا شاید حالا که دقی برای گذشته بوده ایم اکنون عبرتی برای آینده باشیم!!

ادامه دارد
@goodarziyan96
1.4K viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, 15:58
باز کردن / نظر دهید
2022-07-17 17:43:01 ایران خشک می شود!
علی گودرزیان ع پایدار

ایران دارد خشک می شود و ما عرضه نداشتیم از این سرزمین اهورایی پاسبانی کنیم!

انقلاب که شد بلد نبودیم منطبق با دنیای مدرن برای مردم، کارآفرینی کنیم! زندگی بسازیم! مشتی آدم ساده و بی سواد بودیم و مردم را به ساده ترین شکل زندگی، یعنی "کشاورزی سنتی" هدایت کردیم!

خود را به چاه های نفت رساندیم عاشق دلارِ آمریکایی شدیم و مردم را هم، به حال خود، رها کردیم تا سینه ی زمین را سوراخ سوراخ کنند و هر صد متر یک چاه عمیق بزنند! رودخانه ها را با موتور بِمَکَند! به مردم فهماندیم که نانِ آن ها، به آب بنداست، آنان را آزاد گذاشتیم تا به جان منابع آبی کشور بیفتند و هر طور دلشان می خواهد، نان خود را به دست آورند و "مرگ بر آمریکا" بگویند!

مفهومی که کنشگران محیط زیست ده ها سال است به گوش مردم می خوانند و به مسئولین هشدار می دهند و مسئولین صدایشان را هر بار خفه می کردند حالا دارد مصداق پیدا می کند:

چاه ها یکی یکی عمیقتر و سرآخر خشک شدند و چشمه ها از نفس افتادند و رودها ثانیه های آخر عمر خودشان را طی می کنند، دریاچه ها برکه شدند و زمین، گُرگرفته، جنگل ها دارند می سوزند و...

ما شاید آخرین نسلی باشیم که در کشوری به نام "ایران" زندگی می کنیم. دیری نمی پاید که آب برای خوردن نداشته باشیم و مردم بیچاره برای به دست آوردن آبِ خوردن، به جان هم بیفتند!

در این هیاهو و در این برزخ و دوزخ پیش رو، حاج آقا اما دغدغه ی تار موی زنان دارد! غافل از این که اصلن کوچاکوچ است و زنده اندیشان دارند از این ویرانه فرار می کنند و به زودی مشتی پیره زن و پیره مرد که ما باشیم در آتشی که چهل سال است ساخته ایم خواهیم سوخت...!

https://telegram.me/goodarziyan96
612 viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, 14:43
باز کردن / نظر دهید
2022-07-15 18:29:50 مستندنگاری
ماجراهای من و سیاست
علی گودرزیان ع پایدار
بخش ۴۱مجلس پنجم - انتخابات پلدختر


کارگزاران سازندگی در مجلس پنجم، دست بالایی داشت در لرستان نمود این کنش کارگزاران نمایان بود و مردم در سراسر استان لرستان، پیام تغییر و عبور از مجلس ساکت و مودب چهارم با شعار"... حمایت از هاشمی" را درک کرده بودند.

نسیم خنک حضور کارگزاران اگر چه به بخش پلدختر رسیده بود اما کمتر کسانی آن را حس کرده بودند. حوزه ی انتخابات ملاوی، گسترده بود از هتل شقایق و پشته ی حسین آباد خرم آباد آغاز می شد تا به ویسیان و معمولان و پلدختر و الوارگرمسیری و بخش راه آهن پاپی می رسید.

بعد از انقلاب، نخستین نمایندگان پلدختر در مجلس شورای اسلامی، سیاسی ترین آدم های این حوالی بودند.
شهید رحیمی رئیس"حزب جمهوری اسلامی" -قدرتمند ترین حزب کشور بعد از انقلاب- بود. بعد از شهادت برادران رحیمی، کریم ملک آسا یکی از شاخص ترین نیروهای خط امامی نماینده شد، با این حال از مجلس چهارم به بعد، سکانداری مسئولیت های حساس به دست قشرخاصی افتاد که تاکنون، کاندیداهای وفادارشان به شکل های گوناگون به عنوان پیروز انتخابات به مردم معرفی می شوند.

در پلدختر سالیان سال است که جریان راست سنتی یکه تاز میدان است و چون بیشتر چهره های شاخص این جریان از سادات هستند این جریان راست را به نام جریان سادات پلدختر می شناسند، این جریان به مدد ردصلاحیت رقیب و یک ارتباط شبکه ای حساب شده با همه ی دودمان های پلدختر، یک پایه ثابت رای دارد.

از مجلس چهارم به بعد، پیروز اصلی انتخابات پلدختر، کاندیدای جریان سادات یا جناح راست سنتی است. این جریان بود که از علی بوالفتح حمایت کرد و زمانی که پای سید مهدی شاهرخی را به میان آوردند کاندیدای "دوران گذار" خود یعنی بوالفتح را رها کردند و به کاندیدای اصلی خود پیوستند!

در آستانه ی انتخابات مجلس پنجم همان گونه که پیش بینی می شد، کاندیدای اصلی مردم یعنی حاج کریم ملک آسا رد صلاحیت شد.
یکی از شخصیت های پرنفوذ پلدختر، بارها نقل کرده بود که:" مُهرِ رد صلاحیت کریم ملک آسا در جیب من است." راست گفته بود تا زمانی که بخش پاپی جز حوزه انتخابات پلدختر بود، ملک آسا تایید صلاحیت نشد! اما به محض این که بخش پاپی به حوزه ی خرم آباد پیوست. صاحب مهر، دست از سَرِ ملک آسا برداشت برای همین در مجلس ششم کریم ملک آسا در حوزه ی انتخابات خرم آباد و بخش های نابعه تایید صلاحیت شد!

باحذف ملک آسا چندین تن به میدان آمدند و رقیب کاندیدای اصلی پلدختر یعنی علی بوالفتح نماینده ی دوره ی چهارم پلدختر شدند.
حامیان دیروز علی بوالفتح، او را در مجلس پنجم رد صلاحیت کردند. او رزمنده و جانباز جنگ و جانشین فرمانده تیپ ۵۷ سپاه لرستان بود. رد صلاحیت کنندگان دلایل متقنی نداشتند و اسناد و مدارک آنان تو زرد از آب درآمد به همین دلیل مجبور شدند او را دوباره تایید صلاحیت کنند.

بوالفتح در چهارسال دوره ی نمایندگی کارنامه ی درخشانی نداشت او سخنران قهاری بود اما سررشته ی کافی نداشت حتی در یکی از نطق های خود، هنگام خواندن آیه ای از کلام خدا تپق زد و روزنامه ها از کنار آن نگذشتند بعدن به پاشنه ی آشیل او تبدیل شد.

بخش پلدختر به همت علی بوالفتح شهرستان و نخستین فرماندار پلدختر "سید رحیم کاظمی" شد که بعدها یکی از مخالفین بوالفتح به شمار آمد.
علی بوالفتح در انتصاباتش دقت کافی نداشت، تیم داری هم بلد نبود! حامیان او، بوالفتح را سپر بلای خود ساختند. شاکله ی ادارات و مدیریت های پلدختر را که با جریان خط سیاسی ملک آسا هماهنگ بودند، به کلی تغییر دادند، مدیران را قلع و قمع و افراد خود را چیدمان کردند، تمام مسئولیت ها را به وفاداران خود سپردند.

اگرچه بوالفتح از اردوگاه جناح راست سنتی آمده و تمام قافیه را هم در این چهارسال به دوستان خود باخته بود اما حالا در انتخابات مجلس پنجم کاندیدای صددرصد جناح راست نبود و راستی ها عبور از او را در دستور کارداشتند و به همین موازات چپ ها به او نزدیک شدند و در پی این تغییرات مسیر سیاسی، مردم پلدختر هم به حمایت او برخاستند.

بوالفتح اگرچه پشتوانه ی اصلی خود، یعنی رای جناح راست سنتی که دور گذشته حامی او بودند، در انتخابات مجلس پنجم از دست داده بود؛ اما همین، به یک نقطه ی قوتی برای او تبدیل شده بود، نقطه ای که بسیاری از مردم را به صف حمایت خود کشانده بود.

بوالفتح که تایید صلاحیت شد خیلی از افراد داو طلبیدند، سید مهدی شاهرخی بزرگ شده ی شهرقم، عیسی کشوری کاندیدای حزب کارگزاران، اسکندر جعفری که بعدها در دولت اصلاحات فرماندار نورآباد شد، امامعلی فرهادی، عباس میر، نصرت اله بازگیر ، مجید بختیاری معلم آموزش و پرورش که بعدها رییس آموزش و پرورش دورود شد همه کاندیدا شدند؛ اما بوالفتح این بار با رقیب سرسختی مثل سید مهدی شاهرخی کاندیدای دوستان دیروزش سر شاخ بود...!

ادامه دارد
@goodarziyan96
1.1K viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, edited  15:29
باز کردن / نظر دهید
2022-07-12 22:52:11 مستندنگاری
ماجراهای من و سیاست
علی گودرزیان ع پایدار
بخش ۴۰مجلس پنجم -خرم آباد(۳)


به محض این که" مُهرِگرانی" یا آرم تشکل های اسلامی همسو تیتر یک پوسترهای تبلیغاتی حیدری مقدم شد، فره ی ایزدی از آن پوستر و آن شخصیت محبوب کوچ کرد.
در اسطوره های ایرانی داریم که جمشید پادشاه پیشدادی چون از مسیر حق خارج شد
"منی چون به پیوست با کردگار" فره ایزدی از وجود او کوچ کرد و خود به خود آن شخصیت کاریزمای دوست داشتنی که مردم به او عشق می ورزیدند در نظر مردم منفور گردید!

حیدری مقدم با الصاق این مهر از چشم مردم افتاد. مردمی که به نطق های او دلبسته بودند و در مرحله ی نخست انتخابات او را یاری کردند، چون برف آب شدند و اگرچه جریان خط امامی آشکارا بیانیه ای صادر نکرد اما دهن به دهن، مردم و عقبه ی اجتماعی خود را هدایت کرد تا به عبدالرضا سپهوند و کوروش فولادی رای بدهند.

این انتخابات آنِ حیدری مقدم بود او باید سخت ترین و پیچیده ترین تصمیم سخت زندگی خود را می گرفت او در بین یک سه راهی مانده بود که به نظر بسیاری از تحلیلگران راه او روشن بود اما او خیلی ساده بدترین راه را انتخاب کرد.

او یا باید مهر و آرم کارگزاران سازندگی را می زد، یا مهر تشکل های همسو را می زد و یا این که با همان پوسترهای بدون نشانه ی مرحله ی اول، که عنوان "نماینده ی شجاع مجلس سوم" را داشت تا پایان انتخابات می رفت.

اتاق فکر جناب حیدری مقدم بدترین مشاوره را به ایشان دادند. ایشان به سادگی اسب برنده را به گِل نشاند و بازی برده را به باخت تبدیل کرد. بازیگران اتاق مشاوره با حیثیت فکری حیدری مقدم بازی کردند به باور من اگرچه باید همه ی ناراستی ها را بخشید اما این صحنه گردان ها را نباید فراموش کرد.

امروز نزدیکان حیدری مقدم باور دارند به دو نشانه برای حیدری مقدم دام چیدند::" اول این که قرار بود باهنر با استاندار محمدی زاده تماس بگیرد تا از آرا حیدری مقدم صیانت شود. جناب حیدری در ملاقات نوروزی با استاندار مسئله ی تماس باهنر را مطرح می کند و جناب استاندار با کمال شگفتی از سفارش باهنر، یا هرکس دیگر اظهار بی اطلاعی می کند!
دوم این که جناب حیدری با آقای باهنر تماس می گیرد و اظهار گله می کند که شما قراربوده با استاندار لرستان تماس بگیرید ولی نگرفته اید و آقای باهنر خیلی راحت آب پاکی روی دست ایشان می ریزد که:"من هیچ کاره ام و کاری از دست من برنمی آید"

این دو نکته نشان می دهد جناح راست سنتی در این کنش و واکنش قرارشان کمک به حیدری مقدم نبوده است آنان با این تاکتیک می خواستند عقبه ی اجتماعی او را عقیم و از برنده شدن او جلوگیری کنند.

به هر روی در آستانه ی برگزاری انتخابات مرحله ی دوم، حیدری مقدم در باور مردم کنار گذاشته شد و حتی بخش بزرگی از ایل حسنوند هم او را تنها گذاشت.
آرایی که قرار بود در سبد حیدری مقدم ریخته شود خیلی راحت در سه روز باقی مانده تا برگزاری انتخابات به سبد کوروش فولادی ریخته شد.

روزهای آخر تبلیغات انتخابات، من در چهارراه فرهنگ کتابفروشی داشتم می دیدم که کنشگران سیاسی پس از فرودهایی که در منقصت حیدری مقدم داشتند چطور ذهن مردم را به سمت کوروش فولادی دلالت می کنند.

انتخابات برگزار شد و مرگ سیاسی حیدری مقدم رقم خورد و دراین انتخابات نام کوروش فولادی با حدود هفتاد هزار رای به عنوان نماینده ی نخست شهر و عبدالرضا سپهوند، از صندوق ها بیرون آمد.

خرم آبادی ها پرصدا ترین رای خود را در تاریخ انتخابات تا آن زمان به ثبت رساندند آنان، هم پاسخ توصیه ی محمدی زاده را دادند و هم، به تمامیت خواهی و اقتدارگرایی جناح راست، نه! گفتند!

کورش فولادی و عبدالرضا سپهوند به عنوان نمایندگان مردم خرم آباد و چگنی وارد مجلس شدند. یکی از آرزوهای مردم این بود که درد چندساله ی دلشان پشت آن تریبون مجلس فریاد شود، هر نماینده ای که از خرم آباد راهی مجلس می شد نمی توانست نطقی منطبق با روحیه ی بخش بزرگی ازمردم خرم آباد ایراد کند!

کوروش فولادی در صحن مجلس روی یک پیت نشست و جار زد:" آی سیگار ! آی...!" وقتی با واکنش شیخ ناطق نوری مواجهه شد گفت:" من نماینده مردمی هستم که جوانان بیکارش دستفروشی می کنند.."
فولادی بود که برای نخستین بار بدون ملاحظه روی سر حاکمیت در نطق های آتشین فریاد کشید و به زنگنه گفت:"خودتان را به کوچه علی چپ نزنید!" و با انتقاد از انتقال پتروشیمی لرستان به اراک گفت:" هرچه سریعتر به فکر احداث پتروشیمی جدید در لرستان باشید!"

هیجدم تیر که لباس شخصی ها به کوی دانشگاه حمله کردند فولادی بود که انتقاد تند او تیتر یک روزنامه همشهری شد و نخستین نماینده ای بود که در رسانه ها به دانشجویان مظلوم پیوست!

به هر روی کوروش فولادی نماینده ی متفاوتی بود او هم در تراز استان با نطق های خود دق چندساله ی بخشی از مردم را خالی کرد و هم در هیجدهم تیرماه ۱۳۷۸ در تراز ملی ظاهر شد.

ادامه دارد...

@goodarziyan96
1.2K viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, 19:52
باز کردن / نظر دهید
2022-07-10 16:23:46 نلسون ماندلا
سنگ پیامبر ما را به سینه نزد ،
اما به بهترین شکل ،
کار ((پیامبرانه)) کرد .

نلسون ماندلا مبارز سیاسی آفریقای جنوبی بعد از ۲۷ سال که در زندان بود آزاد شد و در بدو آزادی از زندان ، برای مردم سیاه پوست کشورش سخنرانی کرد.

او با صدای رسا و بلند گفت :
ای مردم !
چه کسی بیشتر از همه زندان بوده؟
همه یک‌ صدا فریاد زدند:
نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا

ای مردم!
چه کسی بیشتر از همه کتک خورد؟
همه فریاد زدند
نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا

چه‌کسی بیشتر تحقیر شد؟
نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا

ای مردم! چه کسی بیشتر از همه انفرادی و تنهایی کشید؟
نلسون ماندلا ، نلسون ماندلا


حالا دیگر سکوت همه میدان را فراگرفته بود ، آیا نلسون ماندلا چه میخواهد بگوید؟

نلسون ماندلا نگاهی به جمعیت انداخت ، جمعیتی که سیاه سیاه بود.
حتی یک سفید پوست بین‌شان نبود و همه پر از هیجان ، پر از انرژی ، پر از نیاز به "فرمان حمله و انتقامِ ده‌ها سال تحقیر"!

نلسون ماندلا گفت :
ای مردم! من بخشیدم
من همه را بخشیدم،
شما هم ببخشید...

ما میخواهیم زندگی کنیم،
میخواهیم پیشرفت کنیم،
میخواهیم الگوی فرزندان‌مان باشیم.

میخواهیم آینده را بسازیم.
ما فرصتی برای کینه‌ورزی نداریم!
ما برادری میخواهیم.
ما با همانهایی که ما را انسان نمی‌دانستند ، برادریم.

ما بزرگیم ، ما پاسخمان به آنها محبت است.

ما پاسخمان کنار هم ایستادن است. چون ما بزرگیم...

آن روز سیاهان رقصیدند ، آن روز سیاهان کینه‌ها را دور ریختند.

آن روز سیاهان مردی را شناختند که خیلی بزرگ بود.

مردی که حرف‌های نو داشت
رهبری که دنیا را به شگفتی وا داشت.
رهبری که بزرگ بود و بزرگی را می‌شناخت...
و با نفرت؛ با دشمنی و تکبر میانه‌ای نداشت.

"نلسون ماندلا"
برای همیشه در تاریخ ماندگار شد.
نه پوزه‌ای را به خاک مالید!
نه مشتش را بی‌جهت گره کرد و بر دهان کسی کوبید
و نه بر کسی خشم گرفت.

نه سیلی به صورت کسی زد
نه دستور انتقام داد .

بلکه او انسانیت را به جهان نشان داد.
نلسون ماندلا برای همیشه زنده ماند.
او وقتی به ریاست جمهوری افریقای جنوبی برگزیده شد حتی قاضی که او را حکم به زندانِ مادام العمر داده بود بخشید و به ضیافت شام دعوت کرد !

برگرفته از کانال شاعران


https://telegram.me/goodarziyan96
159 viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, 13:23
باز کردن / نظر دهید
2022-07-09 16:39:40 مستندنگاری
ماجراهای من و سیاست
علی گودرزیان ع پایدار
بخش ۳۹ مجلس پنجم -خرم آباد(۲)

انتخابات آغاز شد شهر با آذین پوسترهای کاندیداها رنگ به رنگ شد. ماشااله حیدری مقدم رای سنگین و وزین شهر بود.
در حالی که نیروهای تشکیلاتی خط امامی مشغول رایزنی با کاندیداها بودند، کوروش فولادی شهر را به هم ریخته بود. ادبیات ساختار شکنانه ی او، چیزی نبود که نیروهای چهارچوبه دار و کلیشه ای را متقاعد کند تا از او حمایت کنند. او دقِ دلِ بخشی از شهر را خالی می کرد.

فولادی در نخستین گام، برای نخستین بار از روی برنامه و تاکتیک برای قاپیدن رای قشر شهری بحث "شهری" و "عشایری" را مطرح نمود.

از زبان فولادی نقل کردند که گفت:"به مردم نوشابه بدهید هرکسی اشک از چشمش در آمد او عشایراست و از شهر بیرونش کنید"، وقتی گرانی دمار از روزگار مردم درآورده بود. برای جلب نظر مردم از او نقل کردند که:"...ن مرغ را پاره می کنم اگر تخمِ گران بگذارد" این سخنان شعاع پیدا کرد و سرزبان مردم افتاد. کورش فولادی اما حمله ها را تندتر می کرد به امام جمعه و استاندار غیر رسمی گلوله بست.

شهر، به دنبال قهرمان می گشت. مردم نخست سخنان فولادی را مسخره کردند، کم کم حرف های او را لقلقه ی زبان و در محافل نقل کردند.

سخنرانی های لریاتی کوروش فولادی به گوش استاندار و مراکز قدرت هم رسید هم امام جمعه واکنش نشان داد و هم استاندار و مدیران در مصاحبه ها به نوعی مردم را از رای دادن به چنین آدم هایی برحذر داشتند.

هرچه به جلو می رفتیم زیر پوست شهر خرم آباد داشت تصمیماتی گرفته می شد. دو پدیده دراین انتخابات داشتیم: یکی حیدری مقدم که شهر، پر از نام و آوازه ی او شده بود و یکی هم، کوروش فولادی که رای بچه های شهر را درو می کرد. او با تاکتیک برای رسیدن به مرحله ی دوم انتخابات رای قشر شهری را می خواست.

نیروهای خط امامی خرم آباد، حیدری مقدم را به محفل خود، دعوت کردند از او دو نکته خواستند: نخست این که در مجلس نطق هایش را همسو با تفکر خط امامی ها ایراد کند دو دیگر این که مُهر "تشکل های اسلامی همسو" را نَزند؛ اما حیدری مقدم شرط نخست آنان را پذیرفت برای شرط دوم قول نداد!

حیدری مقدم اطرافیانی داشت که پایشان در ملک راست بود و دلشان در هوای چپ، گزیده بگویم یکدله نبودند، ملاحظاتی داشتند، دستی به جام باده و دستی به زلف یارداشتند، خیال و خواب فتح ادارات در سر می پختند به شکلی، گیر بودند.

حیدری مقدم انسان دیدبازی بود و نگاهش افق داشت. تفکرات او فراتر از سقف خط امامی ها بود. او وقتی در آخرین نطق خود به رد صلاحیت ها اعتراض کرد و صدای خود را بالا برد و تهدید کرد که:"ازدست شورای نگهبان به دادگاه لاهه شکایت می کنم" هیچکدام از خط امامی ها تا آن زمان چنین جسارتی از خود نشان نداده بودند! با این همه او چپ نبود و راست هم نبود او یک تکنوکرات مردمگرا بود که ناچار باید دراین میدان کثیف گروکَشی چپ و راست بازی می کرد اما او بازیگر نبود! او در دور نخست، به این نتیجه رسید که مهر تشکل های همسو را نزند و نزد.

سَرِآخر انتخابات مرحله ی اول مجلس چهارم در هیجدم اسفندماه ۱۳۷۴ برگزار شد و آقایان حیدری مقدم، عبدالرضا سپهوند، کوروش فولادی و عبدالرحیم بهاروند به مرحله ی دوم انتخابات راه یافتند!

در مرحله ی دوم اما ورق برگشت انتقادات تند کوروش فولادی علیه استاندار و وضعیت موجود و مسببان گرانی، جان تازه ای گرفت. استاندار آشکارا اعلام کرد:" به این چنین افرادی رای ندهید!" مردم خرم آباد در برابر توصیه ی دولتیان گارد گرفتند.

عبدالرضا سپهوند هرروز که به پیش می رفتیم به عنوان کاندیدای ثابتِ جریان مقابل جریان تشکل های همسو، پرآوازه تر می شد و روز به روز به شکل طبیعی بر آرا او افزوده می گردید.

حیدری مقدم که بیش از ۴۵ هزار رای آورده بود و با فاصله ی زیاد پیشتاز انتخابات مرحله ی اول بود در دور دوم کلاف سردرگم شد و مرعوب تهدید عوامل جناح راست سنتی و شورای نگهبان وقت گردید.

جریان چپ یک بار دیگر از حیدری مقدم دعوت کرد و از ایشان خواست از زدن مُهرِ "تشکل های اسلامی همسو" روی پوسترهای خود بپرهیزد! اما ایشان دلایلی را برشمرد ازجمله این که " آقایان(شورای نگهبان) رای راستین بنده در مرحله ی نخست انتخابات را اعلام نکردند! چه تضمینی هست که اگر این مهر را نزنم باز رای مرا امحا نکنند و از ورودم به مجلس جلوگیری نکنند؟" او گقت:" شما(چپ ها)نمی توانید به من کمک کنید؟"

محمد رضایی از طرف جریان چپ برای صیانت رای ایشان، با کارگزاران سازندگی هماهنگی هایی به عمل آورد از جمله دیدار با محمدهاشمی، برای هماهنگی با استاندار وقت محمدی زاده اما اطرافیان حیدری مقدم رگ او را زده بودند. سخت مرعوب شده بود و کرد آن چه نباید می کرد و مهر تشکل های همسو را بالای پوسترها زد و ازفردای آن روز آن مهر، درخرم آباد نام جدیدی گرفت "مهرگرانی"...

ادامه دارد..
@goodarziyan96
990 viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, edited  13:39
باز کردن / نظر دهید
2022-07-07 18:37:09 مستندنگاری
ماجراهای من و سیاست
علی گودرزیان ع پایدار
بخش ۳۸ مجلس پنجم -خرم آباد(۱)


سال آخر مجلس چهارم افراد زیادی در خرم آباد داو، طلبیدند، نورمحمد فردی بیرانوند، اکبرفرید، فتح اله حسنوند، عبدالرضا سپهوند، سید محمدصالح طاهری، کوروش فولادی، ماشاله حیدری مقدم، عبدالرحیم بهاروند و چندین تن دیگر از مدعیان همه به نوعی خود را به مردم معرفی کرده بودند و هوادارانشان سنگشان را در محافل، به سینه می زدند.

مهندس عبدالرضا سپهوند مدیرکل صنایع لرستان بود. از نیروهای نزدیک به تفکر خط امامی ها اما با هر دو طیف سر و سِرّی هم داشت.
هم با امام جمعه ی وقت میانه ی خوبی داشت هم با قَدَرقدرتِ رد یا تایید صلاحیت ها در دو دهه ی اول انقلاب آشیخ محمدرضا عباسی فرد طرح دوستی داشت و هم البته خود را در شمار نیروهای خط امامی یا چپ سنتی خرم آباد به حساب می آورد و برای کاندیدا شدن از تک تک آنان اجازه ی ورود خواست.

عبدالرضا سپهوند آدم زرنگ و هوشیاری بود و برای همین تایید صلاحیت او قطعی بود و طی چند نشست که با نیروهای خط امامی خرم آباد داشت، گزینه ی نخست آنان شد اما او اصرار داشت که تک گزینه باشد هرچند جریان در این باره مستقل عمل نمود و با گزینه ی دوم هم، صحبت و قرار و مدار گذاشت.

فتح اله حسنوند از معلمان خوش برخورد و خوش چهره ی جوان بود که پا به این عرصه گذاشته بود. او نخستین بار در مجلس چهارم ابراز وجود کرد حسنوند می گوید:"در مجلس چهارم نام نویسی کردم اما نامم را نخواندند یعنی با ادبیات سیاسی بگویم "احراز هویت" نشده بودم. رفتم اعتراض کنم در فرمانداری به من گفتند: برای شما هنوز زود است کاندیدا شوید! من پیش دادستان وقت مغیثی رفتم و او هم گفت: تا این بزرگان هستند شما فعلن نوبتتان نیامده است" فتح اله حسنوند در مجلس پنجم اما احراز هویت شد و نامش در شمار کاندیداتورها آمد.

در این میان نام و آوازه ی ماشااله حیدری مقدم از همه ی مدعیان بیشتر بود. او در مجلس سوم، خوش درخشیده بود و ایلات لرستان از او مردم نوازی دیده بودند و در مجلس چهارم درحالی که داشت نبض شهر خرم آباد را در دست می گرفت، ناگهان قلع و قمع شد و مُهرِ مِهرآفرین ردصلاحیت را بر پیشانی اش زدند و حالا در آستانه ی مجلس پنجم به امید تاییدصلاحیت پا به عرصه گذاشته بود و انتخابات مجلس پنجم در خرم آباد "آنِ" حیدری مقدم بود...!

دکتر عبدالرحیم بهاروند هم از هند برگشته بود. دکترای فیزیک خود را از کشور هند گرفته بود. یادم هست زندگی نامه ی ایشان را که می خواندم، دقیق هشت سالی که ما مشغول جنگ و دفاع از کشور بودیم ایشان مشغول تحصیل در هند بود.
او هم جوان بود تازه پا به میدان انتخابات گذاشته بود. هنوز جامعه بر مدار ارزش های علمی و انقلابی و کارآمدی می چرخید و طایفه گرایی باب نشده بود برای همین بهاروند با این که کاندیدای پایین شهر بود اما به سختی توانست خود را به مرز کاندیداهای مطرح بکشاند!

کوروش فولادی اما پدیده ی شهر بود او شخصیتی چند وجهی داشت نخستین کسی بود که روی رای شهر و یا به تعبیری "بچون شهر" تحلیل داشت و مدیریت کرد تا خود را به مرحله ی دوم انتخابات برساند.
ادبیات گفتاری او در مرحله نخست انتخابات، دستمایه ی طنازان شهر قرار گرفت او از ظرفیت زبان لری خوب استفاده کرد تا خود را در زمانی کوتاه به مخاطبان خاصش معرفی کند و موفق هم شد اما در دور دوم صد و هشتاد درجه گفتمان ایشان تغییر کرد و توانست آرا سلبی ناشی از فضای موجود را جذب کند.

دکتراکبرفرید و سید محمد صالح طاهری هم آمدند اما حضورشان چنان کمرنگ و بی اثر بود که کسی آنان را برای مجلس پنجم جدی نگرفت و به سختی تا پایان مرحله ی اول انتخابات دوام آوردند و از گردونه ی رقابت، بی صدا و در سکوت حذف شدند.

نورمحمد فردی بیرانوند هم به پشتوانه ی مردمی ثابت قدم و یکرنگ به میدان آمده بود. فردی بیرانوند بعدها چهره ای همیشه ثابت در میان کاندیداتورهای مجلس خرم آباد شد.
یاران او عین گارد جاویدان هخامنشیان از بیست هزار نفر در سخت ترین روزها کمتر نمی شدند. من از فردی بیرانوند زیاد می دانم او مردی ویژه است و در بزنگاهی ویژه به این مرد، خواهم پرداخت.

انتخابات مجلس پنجم جنگ تمام عیار نیروهای تکنوکرات دولت دوم هاشمی (کارگزاران) به تنهایی بدون حضور آشکار و علنی مجمع روحانیون مبارز و نیروهای چپ سنتی با تشکل های اسلامی همسو شامل:"جمعیت مؤتلفه اسلامی، جامعه اسلامی مهندسین، جامعه زینب، جامعه اسلامی پزشکان ایران، جامعه اسلامی کارگران، جامعه انجمن‌های اسلامی بازار و اصناف، جامعه اسلامی دانشگاهیان ایران، جامعه اسلامی دانشجویان، جامعه اسلامی فرهنگیان" بود.

جنگ قدرت و زورآزمایی خودی ها بود. طنابی که یک سر آن به دست باهنر و اهالی جناح راست سنتی و سر دیگر آن به دست نجفی و کرباسچی و محمد هاشمی در کارگزاران بود...

ادامه دارد
@goodarziyan96
1.0K viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, 15:37
باز کردن / نظر دهید
2022-07-05 17:30:54 ‍ روز قلم
علی گودرزیان ع پایدار

آورده اند که هوشنگ پادشاه پیشدادی ایرانیان برای نخستین بار، کاتبان و ادیبان را در تیرگان یا روز ستاره عطارد-دبیر فلک- گردهم آوَرد و آنان را به رسمیت شناخت و پس از آن، این روز را جشن گرفتند و گرامی داشتند.
سال ها بعد، بسیاری از کسان، سیزدهم تیرماه را به عنوان "روزقلم" پاس می داشتند تا این که بعد از انقلاب، به پیشنهاد "انجمن قلم" چهاردهم تیرماه را "روز قلم" نام نهادند!

قلم، یک نماد و یک نشانه از مفاهیم پرگستره به قامت جایگاه انسان است. بی شک در فراسوی این واژه، ذهن انسان به حوزه های کاغذ، کتاب، آگاهی، دانایی، اندیشه، هوشمندی و در پایان به انسان خردمند و خداگون هدایت می شود.

از سیاهه ی واژگانِ سنگ، چوب، پوستِ حیوانات، برگِ درختان، استخوان، موم، ابریشم، پنبه، مو، پر، ماشین های حروفچین و صفحات دیجیتالی و.... واژه ی "قلم" برجای مانده است تا رسانه ی خود باشد که چسان مسیری پیموده است که امروز به عنوان سرگل واژه ها روزی را به نام او آراسته اند.

اگر قلم را نماد دانش و آگاهی بدانیم به باور من، در هیچ دوره ای از تاریخ، ایرانیان مثل این روزها چنین پراشتیاق و پرگستره به قلم روی نیاورده اند.

اگر دیروز، قلم به دستانِ این مملکت، درصد کمی از ایرانیان بودند و سواد و آگاهی عمومی، محلی از اعراب نداشت و حاکمان ایران بر مردمی رعیت و بی قلم، حکم می راندند، امروز، سنجش درصد بسیار کم کودکان بی قلم، سوهان روح همه ی ماها شده است و هر روز در گوشه و کناری از این سرزمین پهناور، چه آدم هایی که می بینم بر این نقیصه، قلم می گریانند!

قلم نشان اندیشه است و اهالی قلم، اهالی اندیشه اند و در این صورت است که قلم به دستان در شمار آدم های اندیشمند جامعه قرار می گیرند که نبودشان، خسارت و نیستی است و به تعبیر فرخی یزدی، نام جامعه بی قلم از قلم می افتد:
"در دفتر زمانه فتد نامش از قلم
هرملتی که مردم صاحب قلم نداشت"

با چنین نگاه اندیشورانه به قلم، خوش دارم "روز قلم" را به فردوسی بزرگ تبریک بگویم از آن روی که او با قلم خود نگذاشت که در دفتر زمانه ی بی رحم و بی چشم و رو، بر نام ایرانیان قلم بکشند!
او "سردارقلم به دستان ایران" است که سی سال رنج کشید تا با آرشِ قلم و رستمِ واژگان خود، از نام و فرهنگ ایران و ایرانیان به گستره ی تاریخ، پاسبانی کند!

فردوسی نشان داد که قلم، تنها "آگاهی" و "اندیشه" هم نیست. او به همه ی قلم به دستان آموخت که قلم، "شناسنامه و هویت"هم هست. در آن آوردگاه فرهنگ ایران و انیران، فردوسی نشان داد که حوزه ی فرهنگ ایرانیان نشانه ها و نمادهای قشنگ و فرازی دارد که نمی توان آنان را محو و نابود ساخت؛ بلکه آنان سرمایه های بشریت اند و چون نگین بر تارک فرهنگ جهان می درخشند.

قلم حتی می تواند فراتر از همه ی این واژه ها، "سپاه و لشگر" هم باشد. به درستی باریک اندیشان و تاریخ نگاران، فردوسی را "لشگری تک نفره" نامیده اند که توانست تنها به درازای یک قرن، سراسر ایرانشهر را، قریه به قریه، شهر به شهر و هامون به هامون باز پس بگیرد و فتح کند! بدون آن که جنگی به میان آید و خونی بر زمین بچکد!

ما وارثان فردوسی بزرگ، شایسته است تا حد خود بدانیم که نیاکان و بزرگان بر چه مداری و نَسَقی و روشی بوده اند و چه اندیشیده اند و چسان برای رهایی و آزادی مردم رنج کشیده و جان بخشیده اند اکنون در این دنیای هزار رنگ و نیرنگ وظیفه و تعهد چیست!؟


https://telegram.me/goodarziyan96
554 viewsعلی گودرزیان ع-پایدار, 14:30
باز کردن / نظر دهید