2022-06-19 17:49:43
آنارکو کاپیتالیستها (آنارشیستهای طرفدار بازار آزاد) معتقدند که جامعه، بدون قانون و بدون دولت و هیچ نوع نهاد حاکمیتی دیگر و در شرایط آزادی مطلق میتواند از طریق ساز و کار بازار به بهترین و عادلانهترین شکل ممکن شکل بگیرد و حتی میتوان امنیت و قضاوت را هم به ساز و کار بازار سپرد.
شخصا با بخش مهمی از این تفکر همسو هستم و معتقدم موقعیتهای شکست بازار که اساس اقتصادی تشکیل و مداخله دولت را دنیای مدرن تشکیل داده، حقیقت ندارند و هر نیازی در هرم مازلو، از خوراک گرفته تا امنیت، میتواند در یک بازار مطلقا آزاد به بهترین شکل تامین شود و نظم طبیعی از دل بینظمی عمومی شکل بگیرد؛
منتها پرسش اینجاست که آیا این نظم طبیعی و چنین جامعهای، امکان بقا برای مدت طولانی را دارد؟
آیا خطر شکلگیری یک قدرت نوظهور که قانون خودش را تحمیل کند و نظم آنارشی کاپیتالیستی را به هم بزند، وجود ندارد؟
مساله تجاوز نظامی یک قدرت خارجی را چه باید کرد؟
@kafshhaye_aahani
طرفداران این نظریه در پاسخ به خطر ظهور یک قدرت داخلی، معتقدند چنین امکانی وجود ندارد، زیرا بازیگران متعدد همانطور که اجازه ظهور یک انحصارگر اقتصادی را نمیدهند، اجازه ظهور یک قدرت برتر را هم نخواهند داد و همواره توازن برقرار است.
در مورد تجاوز نظامی خارجی هم مدعیاند که اگر بساط دولتها در تمام دنیا جمع بشود، تشکیل ارتش توجیه اقتصادی ندارد پس خطر بروز جنگ و تجاوز هم از بین میرود.
با این تفاسیر، آیا پاسخ آنارکو کاپیتالیستها موجه است؟
بنظرم مشکل استدلالشان این است که آنها هم مانند جریان مخالف (تمام نحلههای حامی وجود نهاد دولت)، قدرت را در کانکست ثروت تحلیل میکنند؛ در حالی که ماهیت و مناسبات قدرت با ثروت متفاوت است.
ثروت ذاتا یک امر مثبت و قدرت ذاتا یک امر مذموم و منفی است، زیرا قدرت یعنی «امکان تحمیل اراده بر دیگری فراتر از مناسبات جاری»بنابراین هرقدر که مناسبات ثروت باید بر اساس آزادی و گسترش بیشتر آن شکل بگیرد در عوض، مناسبات قدرت باید بر اساس حصر و حذف آن تبیین شود.
بنابراین صحبت از «توزیع قدرت» و «توازن قدرت» اساسا اشتباه است زیرا به «قدرت»، اصالت و مشروعیت میدهد و به جنگ قدرت آشکار و نهان، دامن میزند.
جنگ قدرتی که در ساختار دموکراسی نهادینه شده و در جامعه آنارشی هم بین تک تک مردم، جاری است و اگر این آنارشی از گستره یک منطقه به گستره کل جهان گسترده شود، آنگاه خطر بروز یک قدرت نوظهور ناخواسته تحمیلگر، افزایش هم مییابد؛
پس باید فراتر از نظم طبیعی بازار و مناسبات افزایش ثروت، بدنبال راهکاری برای «تمرکز و حصر قدرت» و حذف آن از سطح جامعه بود بدون اینکه خلاء قدرت به وجود بیاید.
به بیان دیگر، شکست بازارها شاید هرگز برای مناسبات ثروت اتفاق نیافتد اما قدرت میتواند بازارها را به شکست بکشاند.
حال راهکار تمرکز و حصر قدرت چیست؟
بنظرم راهکار در تعریف درست جایگاهی با محوریت یک فرد به نام رهبر یا پادشاه است که قبلا «اینجا» آن را شرح دادم.
پادشاه با قدرت مطلق اما بدون دست و پای اجرایی که وجودش باعث میشود محاسبات قدرتطلبی به هیچ چشماندازی مثبتی منتهی نشود و کلونیهای قدرتطلبی که به دنبال دور زدن بازار و تحمیل اراده خود از طریق زور هستند در نطفه خفه شوند.
(مانند یک نیروی نظامی قدرتمند که وجودش مانع تجاوز و جنگ میشود.)
اگر چنین نهادی به درستی تبیین و تعریف شود، آنگاه آزادی مطلق بدون نقشآفرینی و مداخله هیچ دولت و نهاد دیگری، تنها بر پایه بازار آزاد، قابلیت بقا خواهد داشت.
به بیان دیگر ما با کوچکسازی حداکثری نهادهایی اجرایی همچون دولت و مجلس و… یک فرد و نهاد با قدرت مطلق تعریف میکنیم، نه برای اینکه آن قدرت را اعمال کند بلکه برای اینکه صرف وجودش، با پر کردن خلاء قدرت، ضامن خلع قدرت از همه و بقای آزادی مطلق برای همه باشد؛ اما چون برای این قدرت، دست و پای اجرایی تعریف نشده، لذا ذاتا گرایش و منفعتی به اعمال قدرت ندارد مگر برای سرکوب قدرتطلبان و این یعنی «قدرت مطلق بی دست و پا».
در این سیستم، پادشاه بخاطر انتقال قدرت از طریق وراثت و عدم پاسخگویی و نظارت، وامدار هیچ شخص و گروهی نیست.
این رهبر یا پادشاه، لزوما نباید یک انسان فرهیخته و مهذب باشد، بلکه یک انسان کاملا معمولی در حدی که عقبمانده ذهنی و دارای مشکل روانی نباشد کفایت میکند.
عمده وقت رهبر یا پادشاه بعد از انتصاب فرماندهان نظامی و امنیتی و تنفیذ روسای دولت حداقلی، صرف امور شخصی و زندگی به سبک دلخواه با مخارج نامحدود میشود.
اینگونه میتوان به جامعه با آزادی مطلق اقتصادی و فرهنگی نزدیک شد.
@kafshhaye_aahani
1.2K viewsedited 14:49