Get Mystery Box with random crypto!

🌷خرابات🌷

لوگوی کانال تلگرام kharaabaatnew — 🌷خرابات🌷 خ
لوگوی کانال تلگرام kharaabaatnew — 🌷خرابات🌷
آدرس کانال: @kharaabaatnew
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.99K
توضیحات از کانال

هو۱۱۰
روح قدسی به کسی دمیده می شود که در محراب عشق پسندیده گردد.

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-04-02 20:47:17 خرابات pinned Deleted message
17:47
باز کردن / نظر دهید
2021-11-05 16:19:29 گرچه حافظ باشد و چُست و فقیه
چشم، روشن بِه، و گر باشد سَفیه

(مثنوی، دفتر سوم)

نادان یا کسی که ظاهراً علم ندارد اما باطنی روشن و دلی به حقیقت بینا دارد از دانایی که علمِ فراوان دارد ولی باطنی تاریک و دلی کور دارد بهتر است. کسانی هستند که حافظِ قرآن و در امورِ شریعت ظاهراً استاد هستند اما دلی آگاه، ضمیری روشن و باطنی صاف و صادق ندارند. از نظرِ مولانا چنین کسانی تنها وقتی ارزشِ واقعی دارند و حقیقتاً استاد هستند که دیدهٔ باطنی‌شان نیز بینایی یافته باشد و خلوص و پاکیِ ضمیر حاصل کرده باشند. نمونهٔ دیگر از چنین کسانی که تنها در ظاهر عالِم هستند و در باطن حتّی نامِ شاگرد هم نمی‌توان بر آنها نهاد، واعظانِ بلامتّعظ هستند. آنها که امر به معروف می‌کنند اما از معروف بسی دورند و به هیچ‌یک از فضایلِ باطنی متّصف نیستند. به عبارتی دیگر، می‌توان گفت بینای بی‌علم بر نابینای عالِم ارجح است.


@kharaabaatnew
کانال عرفانی خرابات
6.5K views13:19
باز کردن / نظر دهید
2021-11-02 06:49:29 سکوتِ معنویان را بیا و کار بساز
لباسِ مدّعیان را بسوز و دور انداز
سکوتِ معنویان چیست عجز و خاموشی
لباسِ مدّعیان چیست گفتگوی دراز


(سنایی غزنوی)

حرف های مدّعیان طولش زیاد است اما عرضِ کم و محدودی دارد. این ادّعاها نه محتوایِ معرفتی دارد و نه نکته ای در خورِ توجه در آن وجود دارد. مدّعیان پیوسته حرف می زنند گویی به رازِ عالَم و آدم پی برده اند. در حرف های آنان هیچ منطق و استدلالِ قوی و با اساسی نیست. افرادی هستند که تنها ادّعا می کنند و مدام این عبارت را تکرار می کنند که "من" می دانم؛ دیگران نمی دانند و اشتباه می کنند. اما آنها که اهلِ پر حرفی و ادّعا نیستند، حرف های کوتاه شان و حتی گاه سکوتشان پر از نکته، معنا، اشارت و رمز و راز است، نه عبارت "من می دانم" را تکرار می کنند و نه دیگران را افرادی سراپا خطا و اشتباه می دانند. سنایی به ما توصیه می کند که از مدّعیان پرهیز کنیم و همنشینِ معنویان شویم؛ حتی اگر معنویان تنها سکوت کنند و هیچ نگویند.


@kharaabaatnew
کانال عرفانی خرابات
5.5K views03:49
باز کردن / نظر دهید
2021-11-02 05:21:20 آدمی چون نور گیرد از خدا
هست مسجودِ ملایک ز اجتبا

(مثنوی، دفتر دوم)

جلب توجه دیگران و اهمیت داشتن مدح آنان و در یک کلام معتبر بودن قضاوت‌های اطرافیان، از جنس نور نیست بلکه به تعبیر مولانا سایه است. سایه‌ای که با رفتن و دور و نزدیک شدنِ دیگران از بین می‌رود، بلند و کوتاه می‌شود و در هر حال جز سیاهی نیست. مولانا تنها خداوند را نور می‌داند. نوری که اگر بر انسان بتابد و او را روشنی بخشد حتی ملایک بر او سجده می‌کنند. تنها توجه خداوند به بنده است که او را خاص می‌کند و ارزشی واقعی به او می‌بخشد به طوری که همه عالم به او رشک می‌برند. اینکه دیگران به آدمی توجه کنند و او را مورد مدح و ستایش قرار دهند ملاک باارزش بودن و نورانی بودن نیست بلکه فقط نظر خداوند بر آدمی است که او را همچون گوهری درخشان خواهد کرد که نورش به دیگران نیز خواهد رسید.


@kharaabaatnew
کانال عرفانی خرابات
4.2K views02:21
باز کردن / نظر دهید
2021-11-02 05:21:12 شخص نابینا اگر در چاه بیفتد عذر موجه دارد. نابینایی او عذری است که می‌توان پذیرفت و بر او خرده نگرفت. اما شخصی که بینایی دارد و در چاه می‌افتد چه عذر موجهی دارد؟ مراد مولانا از این تمثیل کسانی هستند که به رغم داشتن چشم ظاهر، صحّت عقل و انبانی پر از دانش و علم، به بیراهه می‌روند و به تعبیری از چشم دل بی‌بهره‌اند. عجب اینجاست که عقل و علم و چشم ظاهر این اشخاص گویی هیچ کمکی به حصول بصیرت و بینش آنان نمی‌کند. البته مولانا این نقص بزرگ را به قضای الهی نیز نسبت می‌دهد و می‌گوید این خواست خداوند است که در دل چنین نابینا باشند. اما سوای تقدیر الهی، انسان اگر با عقل و دانش خود به بصیرت نرسد، جای تعجب دارد. فایده عقل و علم تنها این نیست که امور دنیوی و روزمره را به خوبی رتق و فتق کند. بلکه می‌بایست به انسان چشم دل و بینشی دهد که چشم ظاهر قادر به دیدن و درک آن نیست.

اگر کسی به رغم صحّت عقل و دانش زیاد به بصیرت نرسد، با کسی که عقلی ناقص و دانشی بسیار کم دارد تفاوتی ندارد.

این عجب نَبوَد که کور افتد به چاه
بوالعجب افتادنِ بینایِ راه

مثنوی شریف


@kharaabaatnew
کانال عرفانی خرابات
4.0K views02:21
باز کردن / نظر دهید
2021-10-28 15:37:13 داستان دباغ در بازار عطاران
به نقل از مثنوی مولانا

روزی گذر یک دبّاغی به بازار عطر فروش ها می افته، در بازار عطاران قدیم غالبا ترکیبات گلاب رو به صورت عطر می فروختن
دباغ وقتی وارد بازار عطاران می شه؛ناگهان بیهوش روی زمین می افته:

آن یکی افتاد بیهوش و خمید
چونکه در بازار عطاران رسید

چند ساعتی مرد دباغ، بیهوش در بازار عطارها افتاده بود، مردم دور او جمع شده بودند و برای به هوش آوردنش تلاش می کردند، و به رسم قدیم برای اینکه او را به هوش بیاورن، به صورتش گلاب می پاشیدن

آن یکی کف بر دل او می براند
وز گلاب، آن دیگری بر وی فشاند

در حالی که در واقع، علت از حال رفتن مرد دباغ شنیدن بوی خوش عطر و گلاب بود:

خلاصه مردم به دور مرد دباغ در تب و تاب بودن تا او رو درمان کنن، یکی گلاب به صورتش می زد، یکی نبضش رو می گرفت....
مرد دباغ، برادری داشت زیرک و دانا؛
بعد از شنیدن این خبر، مقداری مدفوع سگ پیدا کرد و به سرعت خود را به میان جمعیت رساند و به مردم گفت من می دونم مشکل برادرم چیه و درمانش رو هم می دونم:

اندکی سرگین سگ در آستین
خلق را بشکافت و آمد با حنین


برادر دباغ توضیح داد که مرد بیهوش، دباغ است و هر روز مشامش پر می شود از بوی نامطبوع لاشه و فضولات حیوانی
علت اینکه در بازار عطاران از حال رفته است همینه که مشامش عادت به استشمام بوی خوش نداره

وقتی بوی خوش گلاب و عطر به مشام او رسیده، حالش دگرگون شده و از هوش رفته

و بعد مولانا توضیح می ده که بسیاری از رنج های ما ناشی از آن است که چیزی خلاف عادت همیشگی ما در زندگی مان پیدا می شه، هر کدوم از ما احتمالا به چیزهایی عادت داریم که فاصله گرفتن از آنها برای ما سخته و درد و رنج به همراه داره

پس چنین گفتست جالینوس مه
آنچه عادت داشت بیمار،آنش ده

کز خلاف عادت است آن رنج او
پس دعوای رنجش از معتاد جو

مرد دباغ آنقدر با بوی نامطبوع در تماس بوده و به آن عادت کرده بود که بوی خوش و مطبوع گلاب رو نمی تونست دیگه تحمل کنه

بنابراین برادر دباغ برای معالجه او به میان جمعیت رفت و مردم را عقب راند تا نبینند چه می کند و بعد سرگین سگ را که با خود آورده بود جلوی بینی برادرش گرفت و او مدتی پس از استشمام بوی نامطبوع آن، به هوش آمد
هدف مولانا از بیان این حکایت

ذهن شهودی مولانا از این حکایت پل می زنه برای توضیح اینکه مهمه که ما به چه چیزی عادت می کنیم و با چه چیزهایی مانوس می شیم، ذائقه و سلیقه ما تحت تاثیر مسائلی که مرتب و روزمره با اونها در ارتباطیم شکل می گیره،

مراقبت عادت های خود باشیم



@kharaabaatnew
کانال عرفانی خرابات
3.7K views12:37
باز کردن / نظر دهید
2021-10-13 15:52:24 گر آنچه بر سر من می‌رود ز دست فراق
علی التّمام فرو خوانم، الحدیثُ یَطول

(سعدی، غزلیات)

شاید از دو چیز بدون شک نمی‌توان هیچ حرفی زد. یکی عشق و دیگری فراق که هیچ‌یک در قالب کلمات نمی‌گنجد.
نه عشق توضیح دارد و بیان‌شدنی است و نه جدایی قابل توصیف است. این دو از سخت‌ترین حالت‌های روحی انسان است که وقتی اتفاق می‌افتد گاه انسان را به طور کل دگرگون می‌کند. بنابراین تنها کسانی که تجربه کرده‌اند می‌توانند آن را درک کنند.
نکته اینجاست که عشق و جدایی به نحوی به هم متصل هستند و این کار را بسی سخت‌تر می‌کند. اگر عاشق می‌شویم باید بدانیم که جدایی اجتناب‌ناپذیر است و بدون تردید با مرگ فرامی‌رسد. گاهی با مرگ عاشق و گاه با مرگ معشوق قصهٔ عشق به پایان می‌رسد.
آری یا باید عاشق نشد و یا تاوان‌های آن را پذیرفت.


@kharaabaatnew
کانال عرفانی خرابات
3.8K views12:52
باز کردن / نظر دهید
2021-10-02 12:35:29 گرفتاری در دانش بیرونی یقیناً توهّم مقامات معنوی به یک سالک می دهد. او سالهای طولانی کاغذها و اوراق بیرونی را می خواند و رفته رفته در این دام اوهامی گرفتار می آید که به جایی رسیده است و برای خود کسی شده است. ذهن به زیرکی فریب می دهد و او در این فریب دیگران را نیز شریک می سازد و با هاله ی قدسی ای که از خود برای دیگران ساخته است هم خود و هم دیگران را از آنچه که هستند پایین تر می کشد.

خواندن کتابها راه به جایی نمی برد. گویی که بر ساحل نشسته اید و بادها و امواج و آب را مطالعه می کنید. کتابها به شما می گویند این راه در برابر شماست و باید تن به آب زد. باید خطّ و ربط واقعی را جست که هم در درون و هم در بیرون است و آن جدای از اوراق بیرونی است. هیچ کس نمی تواند خطّ و ربط عشق را انکار کند، مگر آن که سفیه و یا متکبّر باشد.

اگرچه جدایی از حقیقت ناممکن است، امّا گاهی سالک با خودفریبی خود را در وضعیت هجران قرار می دهد و توهّم وصال می کند. توهّم وصل، خودشیفتگی و گردنکشی به بار می آورد و سالک را در برابر حتّی کلمه ای از حقیقت کور می سازد. ارتعاشات وصل و کلمه ی زنده چیزهایی نیستند که کسی بتواند آن را انکار کند. آن کس که انکار می کند خود انکارشده ی حقیقت است. باید جسور بود و قدم در راه گذاشت.

سالک حقّ شرایط را بهانه نمی کند، چرا که می داند شرایط ساخته ی خود اوست. اگر زمانی سالک در وضعیت هجران قرار گرفت که به معنی دوری از تعالیم حقیقت است، باید قدم در راه نهد و حقیقت را بجوید و بهر این جستن خود و زندگی شخصی خود را فدا کند و امنیت من شخصی خود را برای حقیقت فروگذارد. نه آنکه بنشیند و اظهارات کذب کند و اوهامات خود را نیز به حقیقت نسب دهد. او به کرّات می گوید حقیقت تنها در درون است و چنین عذرها و بهانه هایی می آورد. اگر حقیقت تنها در درون است، پس عالم بیرون به چه منظور است؟ راه حقیقت در هر دو سو باید جسته شود و قدم به قدم و وجب به وجب پیموده شود. هیچ وجبی از حقیقت را نمی توان فروگذاشت.

آن کس که در وضعیت هجران می پندارد به جایی رسیده، باید فروتنی پیشه کند، قدم در راه نهد و اوّلین برگ عشق را بجوید و بخواند. باید راه را از نخست بیاغازد و این خود آزمون بزرگ فروتنی برای اوست. سالک حقّ باید خلق را فراموش کند و جای محبّت خلق و تصویر دروغینی که از خود برای ایشان ساخته است، محبّت حقّ را جایگزین کند و کار تنها برای او کند.

تصویر خود را باید به حقیقت بدهید تا آن چنان که شایسته است شما را برآورد. جان خود را، جسم خود، ذهن و روان و عیان و نهان خود را باید به حقیقت بسپارید. عذر و بهانه ها را باید دور بریزید و به راه بیفتید. باید به آب زد و نمک عشق را در دهان چشید. باید تلخی ها را فرو داد و شورش امواج شعف را به جان خرید. هیچ کس بی رفتن به جایی نمی رسد.

هجران، حجاب است و بد دردی است ولیکن بدتر از آن توهّم وصال است و این درد مشترک همه ی رهروان بیرونی و جاماندگان از کشتی عشق است. باری بهانه بس است و خودفریبی و تقصیر خود بر گردن شرایط و دیگران افکندن بس است، و حال باید دل به دریاهای طوفانی زد و از گوشه های ناز و نرم اوهام و خودکامگی های عقل بیرون کشید.

عرفان، راه دلیران است و این صوفی گری و بوداییسم نیست. حقیقت هر جا که اشاره زند سالک باید بدانجا روان شود. سالک دریای مرده نیست که سر جای خود بنشیند و عمری خوابهایش را تعبیر کند. آن کس که چنین کند اصلاً سالک نیست، او در توهّم سالک بودن است و بسیاری چنین اند. سالک، جوینده است و برگه ای از حقیقت، هر جا که باشد، بر زمین و یا در‌ آسمان، جسم و جان خود بدان سو می افکند. سالک،‌ این است. جوینده، چنین است.

@kharaabaatnew
کانال عرفانی خرابات
3.9K views09:35
باز کردن / نظر دهید
2021-10-02 12:35:10
2.7K views09:35
باز کردن / نظر دهید
2021-09-29 17:50:30
آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد

(مثنوی/دفتر اول)

اگر در جستجوی نشانه های عشق در عالم هستی و می خواهی جلوه های عشق را در دنیا بیابی، باید بدانی که عشق در حرکت همه ذرات عالم جاری است. عشق است که چون آتشی به جان نی می افتد و باعث همه آواهای دلنشینی می شود که نوازنده از درون نی و از دل خود خلق می کند. عشق است که دل آدمی را همچون آن نی که در آرزوی نیستان است، به تصرف خود در می آورد. عشق است که در دل دانه های انگور می جوشد و آن ها را به شرابی ناب بدل می کند و در دانه های دل آدمی می جوشد تا وجود را به شرابی مستی بخش بدل سازد. آدمی در پرتوی عشق اندک اندک می جوشد و ذره ذره از هر تعلقی دست می شوید. جستجو برای یافتن عشق را آغاز کن خواهی دید که در هر حرکت و تبدیلی در عالم آن را خواهی یافت. جستجو کن و بنگر که اصیل ترین نشانه های عشق در وجود خود توست آن لحظه ها که از تعلقات خاکی فاصله می گیری
3.1K views14:50
باز کردن / نظر دهید