Get Mystery Box with random crypto!

منظومه‌ای🦋[ حکایات و داسـ🌴ـتان ]

لوگوی کانال تلگرام manzomaee_hek_das — منظومه‌ای🦋[ حکایات و داسـ🌴ـتان ] م
لوگوی کانال تلگرام manzomaee_hek_das — منظومه‌ای🦋[ حکایات و داسـ🌴ـتان ]
آدرس کانال: @manzomaee_hek_das
دسته بندی ها: دین
زبان: فارسی
مشترکین: 6.79K
توضیحات از کانال


📩 منظومه‌ای [حکایات وداستان]‌ مجله‌ای شفاف
پيرامون مسائل#ایمانی،اجتماعى،فرهنگى با جذاب ترین حکایات‌وداستان♻️
✍🏽سخن بزرگان ومتن های آموزنده وبه نشر ارزش های#اسلامی میپردازد.[📚]
آیدی👇
@H_op_e_fuL
◻چنل دوم مارا دنـبال کنـید🔻
@Ganjineye_doa_tv

Ratings & Reviews

3.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 25

2021-10-14 17:21:01


داستان کوتاه

چنگیزخان نتوانست بخارا را تسخیر کند نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد، در امان است!

اهل بخارا دو گروه شدند، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند.

چنگیزخان به آن ها نوشت: باهمشهریان مخالف بجنگید، و هر چه غنیمت به‌دست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز به شما می‌دهیم!

ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعله‌ور شد... و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان پیروز شدند

اما شکست بزرگتر آن بود که چنگیزخان دستور داد، گروهی که بر برادران خود پیروز شده بودند، خلع سلاح شوند و گردنشان زده شود!

چنگیز گفته‌ی مشهورش را گفت: اگر اینان وفا می‌داشتند، به خاطر ما بیگانگان، به برادرانشان خیانت نمی‌کردند!

*این عاقبت خود فروشان است*

@Manzomaee_hek_das
╰══•••••◍⃟ •••••══╯
660 views14:21
باز کردن / نظر دهید
2021-10-14 12:49:52

ریشه های قالی را تا می کنیم
تا سالم بماند ولی ریشه ی زندگی یکدیگر را با تبر نامهربانی قطع می کنیم و اسمش را می گذاریم برخورد منطقی
دل می شکنیم و اسمش می شود فهم و شعور
چشمی را اشکبار می کنیم و اسمش را می گذاریم حق
غافل از اينكه اگر در تمام این موارد
فقط کمی صبوری کنیم دیگر مجبور نیستیم عذرخواهی کنیم
ریشه ی زندگیِ انسانها را دریابیم و چون ریشه های قالی محترم بشماریم گاهی متفاوت باش بخشش را از خورشيد بیاموز و محبت را بی محاسبه پخش کن

@Manzomaee_hek_das
╰══•••••◍⃟ •••••══╯
624 views09:49
باز کردن / نظر دهید
2021-10-14 08:07:54

حکایت!

صداش صبح به گوشت میرسه


در زمان قدیم، دزدی به خانه شخصی رفت و با سوهان، مشغول بریدن قفل در خانه شد. صاحب‌خانه رسید و از دزد پرسید: «عمو جان، این موقع شب در اینجا چه کار می‌کنی؟» دزد با آرامش، جواب داد: «از شما چه پنهان که دلم گرفته و دارم کمانچه می‌زنم.» صاحب‌خانه خام پرسید: «ای بابا، این، چه جور کمانچه‌ای است که صدا ندارد؟» دزد جواب داد: «این، یک جور کمانچه‌ای است که فردا صبح، صداش به گوشت می‌رسه.» صاحب‌خانه، حرف دزد را قبول کرد و خوابید. دزد با خیال راحت، قفل در را باز کرد و هر چه در اتاق بود برداشت و رفت. وقتی که صبح، صاحب‌خانه، بیدار شد، مشاهده کرد که دزد، همه چیز را برده است. با ناله و فریاد، مردم را دور خود جمع کرد و متوجه شد که دیشب، دزد چه می‌ گفت خاک تو سرم...

اخه کدوم مرد عاقلی به دزد اعتماد میکنه

@Manzomaee_hek_das
╰══•••••◍⃟ •••••══╯
632 views05:07
باز کردن / نظر دهید
2021-10-14 06:51:22


دزدی فقط بالا رفتن از دیوار مردم نیست!

- وقتی پزشکی برای «نفع رساندن» به همکار و رفیق رادیولوژیست خود، بیمار بی خبر از همه جا را به او حواله میکند، این دزدی است!

- وقتی تعمیرکار ماشین با دست های چرب و چیلی و درحالیکه عرق پیشانی اش را پاک میکند، برای تعویض یک پیچ از شما دویست هزارتومان میگیرد، شما نمیدانید و تشکر هم میکنید، ولی خودش میداند که حق العمل اش پنج هزار تومان است، این دزدی است!

- وقتی کارمند مملکت به جای کار، میگوید سیستم قطعه و بازی می‌کند و فیلم دانلود میکند، این دزدی است!

- وقتی استاد بدون مطالعه وارد کلاس میشود و برای پر کردن وقت کلاس از دانشجوها میخواهد یکی یکی بیایند و کنفرانس! بدهند، این دزدی است!

- وقتی کارخانه داری به جای لیمو، اسید سیتریک می ریزد توی شیشه و به اسم آبلمیوی خالص به خلق الله میفروشد، این دزدی است!

- وقتی مامور بهداشتی اینها را می بیند و صورتش را آنطرف میکند، این دزدی است!

دزدی فقط جیب بُری توی اتوبوس نیست، دزدها هم همیشه روی دست شان خالکوبی های گنده ندارند و کاپشن خلبانی نمی پوشند!
دزدها میتوانند بوی خوش ادکلن بدهند، ساعت گرانقیمت ببندند، میتوانند لباس مارک دار بپوشند و حرفهای قلمبه سلمبه هم پست کنند و بزنند، اما وقت و عمر مردم را بدزدند!

دزدهای تابلودار، دزدهایی که دست و پایشان را خالکوبی اژدها میکنند، به مراتب از دزدهای کت و شلوار پوش و ادکلن زده قابل تحمل ترند!

احساس مسولیت و وجدان داشته باشیم. مطمئن باشیم چوب #خدا صدا ندارد!
و #رهبر بشریت فخر کائنات میفرمایید: رحم کنید بر اهل زمین که خدای آسمان ها بر حال شما رحم کند



@Manzomaee_hek_das
╰══•••••◍⃟ •••••══╯
637 viewsedited  03:51
باز کردن / نظر دهید
2021-10-14 06:40:45



داستان پندآموز

فرمانروايي که مي کوشيد تا مرزهاي جنوبي کشورش را گسترش دهد، با مقاومتهاي سرداري محلي مواجه شد و مزاحمتهاي سردار به حدي رسيد که خشم فرمانروا را برانگيخت و بنابراين تعداد زيادي سرباز را مامور دستگيري سردار کرد.

عاقبت سردار و همسرش به اسارت نيروهاي فرمانروا درآمدند و براي محاکمه و مجازات به پايتخت‌فرستاده شدند. فرمانروا با ديدن قيافه سردار جنگاور تحت تاثير قرار گرفت و از او پرسيد: «اي سردار، اگر من از گناهت بگذرم و آزادت کنم، چه مي کني؟» سردار پاسخ داد: «اي فرمانروا، اگر از من بگذري به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود.»

فرمانروا پرسيد: «و اگر از جان همسرت در گذرم، آنگاه چه خواهي کرد؟» سردار گفت: «آنوقت جانم را فدايت خواهم کرد!» فرمانروا از پاسخي که شنيد آنچنان تکان خورد که نه تنها سردار و همسرش را بخشيد بلکه او را به عنوان استاندار سرزمين جنوبي انتخاب کرد.

سردار هنگام بازگشت از همسرش پرسيد: «آيا ديدي سرسراي کاخ فرمانروا چقدر زيبا بود؟ دقت کردي صندلي فرمانروا از طلاي ناب ساخته شده بود؟» همسر سردار گفت: «راستش را بخواهي، من به هيچ چيزي توجه نکردم.» سردار با تعجب پرسيد: «پس حواست کجا بود؟»

همسرش در حالي که به چشمان سردار نگاه مي کرد به او گفت: «تمام حواسم به تو بود. به چهره مردي نگاه مي کردم که گفت حاضر است به خاطر من جانش را فدا کند!»

مفیدترین مطالب اسلامی:
یک دقیقه مطالعه

@Manzomaee_hek_das
╰══•••••◍⃟ •••••══╯
634 viewsedited  03:40
باز کردن / نظر دهید