Get Mystery Box with random crypto!

Aasoo - آسو

آدرس کانال: @nashraasoo
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 27.15K
توضیحات از کانال

@Nashraasoo
فرهنگ، اجتماع و نگاهی عمیق‌تر به مباحث امروز
تماس با ما:‌ 📩
editor@aasoo.org
🔻🔻🔻
آدرس سایت:
aasoo.org
اینستاگرام:
instagram.com/NashrAasoo
فیس‌بوک:
fb.com/NashrAasoo
توییتر:
twitter.com/NashrAasoo

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 5

2023-07-17 18:25:32
«ژینوس محمودی، دوسه سال پیش از انقلاب می‌توانست بازنشسته شود، اما به‌دلیل تجریبات زیادی که در زمینه‌ی هواشناسی داشت، دولت با تقاضای بانشستگی‌اش موافقت نکرد. بعد از انقلاب به‌دلیل بهائی‌بودن از کار برکنار و حقوقش قطع شد. حساب بانکی‌اش مسدود و موجودی حسابش نیز به نام بیت‌المال ضبط شد.»

aasoo.org/fa/articles/4410
@NashrAasoo
5.3K views15:25
باز کردن / نظر دهید
2023-07-16 18:46:15 انتخاب مجدد اردوغان در جامعه‌ی دوقطبیِ ترکیه

در انتخابات اخیر ترکیه رجب طیب اردوغان با کسب ۵۲ درصد از آرا با اختلاف اندکی، کمال قلیچداراوغلو را شکست داد و بار دیگر به‌عنوان رئیس‌جمهور ترکیه برگزیده شد. به این ترتیب، او از سال ۲۰۰۳ تاکنون زمامدار بلامنازع ترکیه بوده است. انتخابات اخیر از بسیاری جهات تجربه‌ای تازه در عرصه‌ی سیاست ترکیه به شمار می‌رفت. مخالفان آقای اردوغان امیدوار بودند که به سلطه‌ی بیست‌ساله‌ی او و حزب «عدالت و توسعه» پایان دهند و جریانی نو ایجاد کنند. ائتلافِ شکل‌گرفته بر بستر این هدف مشترک نیز اقدامی تازه به شمار می‌رفت. شش حزب مخالف تحت عنوان «میز شش» برای شکست اردوغان ائتلاف کردند. با وجود این، غیبت حزب «دموکراتیک خلق‌ها» (HDP) در این ائتلاف به‌علت اتهامات دولت مبنی ‌بر وابستگی این حزب به حزب ممنوعه‌ی «کارگران کردستان» (PKK) چشمگیر بود. سرانجام، رهبران ائتلاف «میز شش» و ائتلاف «نان و آزادی» ــ متشکل از احزاب چپ و کرد ــ کمال قلیچداراوغلو، رئیس حزب «جمهوری خلق»، را به‌عنوان نامزد مشترک برای رویارویی با آقای اردوغان معرفی کردند. البته به‌علت تضادهای ایدئولوژیک، خصومت‌میان اعضای ائتلاف و فقدان نهادهای اجتماعی، انتخاب نامزدی واحد و توافق بر سر برنامه‌ی سیاسیِ مشترک به درازا کشید. اپوزیسیون گمان می‌کرد که قلیچداراوغلو می‌تواند با بهره‌برداری از بحران اقتصادیِ کنونی و همچنین واکنش ضعیف دولت به زلزله‌های ویرانگر اخیرِ جنوب به‌عنوان رقیبی قدرتمند در برابر اردوغان حاضر شود. اما در نهایت او نتوانست اردوغان را شکست دهد.

یکی از دلایل عمده‌ی پیروزی اردوغان در انتخابات اخیر ترکیه را می‌توان به نگرش و رفتار اپوزیسیون ترکیه با جامعه‌نسبت داد. احزاب اپوزیسیون تا پیش از انتخابات، به‌علت رقابت شدید میان‌حزبی به‌جای نزدیک‌شدن به یکدیگر و تشکیل اپوزیسیونی قدرتمند، به احزاب حاکم نزدیک شده بودند. اعضای پراکنده‌ی اپوزیسیون هیچ برنامه‌ی جامعی برای جذب رأی‌دهندگان نداشتند. افزون بر این، اپوزیسیون از حمایت طبقاتی که می‌توانستند تسلط حزب حاکم را ضعیف کنند بی‌بهره بود. مجموعه‌ی این نقاط ضعف در احزاب اپوزیسیون منجر به تسلط احزاب راست‌گرایی شد که حتی برخی از آنها هم به خواسته‌های رأی‌دهندگان پاسخ نداده بودند.

ترکیه‌در دوران زمامداری اردوغان، جامعه‌ای کاملاً دوقطبی شده است. این دوپارگی نه‌تنها در عرصه‌ی سیاست و احزاب بلکه در میان مردم کوچه و خیابان نیز به‌وضوح مشهود است. بسیاری از افراد که از امکان گفت‌وگو ناامید شده‌اند در پی خروج از کشورند. افزون بر این، این انتخابات به تشدید راست‌گراییِ ناسیونالیستی و اسلام‌گرایانه انجامید. راست‌گرایی در تمام ابعاد جامعه نفوذ کرده و حتی در میان اپوزیسیون نیز عناصر راست‌گرا دستِ بالا را دارند. راستِ ناسیونالیست و اسلام‌گرا، افراطی‌تر شده‌اند و چپ هم به سمت راستِ میانه چرخیده است. به بیانی دیگر، راست‌گرایی برنده‌ی اصلی این انتخابات بود.

@NashrAasoo
4.9K views15:46
باز کردن / نظر دهید
2023-07-16 18:42:23
«در کشوری به‌شدت دوپاره مانند ترکیه، تنها راهِ هم‌زیستی میان اسلام‌گرایان و سکولارها عبارت است از تعهد به کثرت‌گرایی، گفت‌وگو و تمایل به یافتن زمینه‌های مشترک و احترام به تنوع موجود در جامعه. تشویق به ایجاد دولتی فراگیر و مشارکتی، حمایت از حقوق و آزادی‌های فردی و ترویج گفت‌و‌گو میان فرهنگ‌ها و ادیان گوناگون، اقداماتی ضروری در جهت ایجاد محیطی متناسب با هم‌زیستیِ مسالمت‌آمیزِ صاحبان نگرش‌های متفاوت است. اما اکنون در فضای پرتنش ترکیه دورنمای روشنی از این امر دیده نمی‌شود.»

aasoo.org/fa/articles/4439
@NashrAasoo
4.5K views15:42
باز کردن / نظر دهید
2023-07-14 16:46:49
سینمای اجتماعی ترکیه
مهدی شبانی

سینمای اجتماعی ترکیه از کجا شروع شد، در چه بستر فرهنگی و تاریخی شکل گرفته است و چه رابطه‌ای با جامعه‌ی ترکیه دارد؟

@NashrAasoo
5.5K views13:46
باز کردن / نظر دهید
2023-07-13 15:29:29 ر. اعتمادی، روزنامه‌نگاری که بلد بود تیراژ بسازد

بی‌تردید از موفق‌ترین روزنامه‌نگاران ایران بود، هرچند ما کارش را نمی‌پسندیدیم. مجله‌نویس‌های قبل از انقلاب ایران را از نظر سطح کار بر دو دسته می‌توان تقسیم کرد؛ آنان‌که مجلات روشنفکری منتشر می‌کردند، مثل محمود عنایت که نگین را در می‌آورد و احمد شاملو که کتاب هفته و خوشه و امثال آن را منتشر می‌کرد، و آنها که مجلات پرتیراژ داشتند مانند مجید دوامی (زن روز) و ارونقی کرمانی (اطلاعات هفتگی). در این میان عباس پهلوان هم بود که بینابین حرکت می‌کرد و راه میانه را می‌رفت. ر. اعتمادی از دسته‌ی‌ دوم بود که مجله‌اش، جوانان، به‌قول خودش ۴۰۰ هزار نسخه در هفته می‌فروخت. امروزه با وجود چند برابر شدن جمعیت و بالا رفتن سطح سواد، تیراژ کل مطبوعات چاپی ایران اعم از روزنامه و هفته‌نامه و ماهنامه و گاهنامه به چهارصد هزار نسخه در هفته نمی‌رسد. ساختن تیراژهای وسیع کار هر روزنامه‌نگاری نیست. به غیر از فضای مناسب، ذوق عامه‌پسندی می‌طلبد، و فوت‌وفن‌ها و آگاهی‌های لازم دارد که من ندارم و بلد نیستم، ر. اعتمادی بلد بود.

ر. اعتمادی از زمانی که در دوره‌ی روزنامه‌نگاری روزنامه‌ی اطلاعات شرکت کرد، شاگرد مجید دوامی بود، و او را از همان زمان امتحان شفاهی در کنار افرادی چون عباس مسعودی، نورالدین نوری و احمد شهیدی دیده بود و در تحریریه‌ی اطلاعات هم در کنار او و زیر دست او کار کرده بود. بنابراین راه او را می‌رفت و گاهی با او رقابت می‌کرد. خودش می‌گفت که مجله‌ی مجید دوامی، زن روز، ۳۵۰ هزار تیراژ بیشتر نداشت و مجله‌ی او، جوانان، ۴۰۰ هزار. اما من خیال می‌کنم در این حرف صادق نبود.

خودش می‌گفت از کودکی عاشق کتاب بوده است اما در لار کتاب‌های زیادی پیدا نمی‌شد. «به کتاب خیلی علاقه داشتم. کتاب نبود. می‌رفتم در خانه‌ی فامیل‌ها را می‌زدم که کتاب امانت بگیرم. کتاب‌های موجود هم بیشتر مذهبی بود. رمان اصلاً وجود نداشت. حداکثر داستان حسین کرد و این جور چیزها بود. ولی برای من فرقی نمی‌کرد. می‌خواستم کتاب بخوانم. کتاب‌های مذهبی می‌خواندم اما عطشم فرو نمی‌نشست.»
گویا از همان دوره‌ی دبستان استعداد نوشتن هم داشت، گرچه خود نمی‌دانست. همان بار اولی که در کلاس پنجم دبستان انشا نوشت، معلم انشایش را گرفت و بعد از حدود یک ماه، کتابی آورد که این جایزه شماست و گفت از تهران فرستاده‌اند. کتاب درباره‌ی انشاءنویسی بود به قلم سلیم نیساری. وقتی پایش به تهران رسید، از همان لحظه‌ی اول از پدرش خواست او را به سینما ببرد. چون یکی از هم سن‌وسال‌هایش برایش از سینما گفته بود و او پرسیده بود سینما چیست؟ دوستش که در پاسخ درمانده بود، گفته بود «سینما جایی است که باران می‌بارد ولی شما خیس نمی‌شوید»! و این حیرت او را برانگیخته بود که چطور ممکن است باران بیاید ولی خیس نشویم! اما بعد از کشف سینما، به دنبال عطش کتاب‌خوانی خود رفت.

@NashrAasoo
7.1K views12:29
باز کردن / نظر دهید
2023-07-13 15:25:52
«مسعودی گفت مگر تو نمی‌دانی سه مرتبه مجله‌ی جوانان تعطیل شده؟ گفتم می‌دانم، اما من برنامه‌ی دیگری دارم. گفت چه برنامه‌ای؟ گفتم شما سه مرتبه مجله‌ای منتشر کرده‌اید که بزرگان در آن برای جوانان می‌نوشتند، من می‌خواهم مجله‌ای منتشر کنم که در آن جوانان خودشان حرف بزنند. آنها بگویند چه ایرادی به دیگران دارند، نه اینکه دیگران به آنها ایراد بگیرند...»

aasoo.org/fa/notes/4437
@NashrAasoo
5.9K views12:25
باز کردن / نظر دهید
2023-07-12 20:01:48 جورج اورول؛ شرایط تب‌آلودی که کتاب ۱۹۸۴ در آن نوشته شد

مطابق شرح مبسوط رابرت مک‌کرام در گاردین، شرایطی که ۱۹۸۴ در آن نوشته شد روایتی تلخ و حزن‌آلود را شکل می‌دهد و شرح این روایت کمکمان می‌کند تا دریابیم که چرا ویران‌شهر اورول این‌قدر مه‌آلود و تیره‌وتار است. خود اورول یک بار گفت‌: «اگر تا این حد مریض نبودم، فضای ۱۹۸۴ این‌قدر غم‌انگیز نبود.» چنان‌که مک‌کرام می‌نویسد، ۱۹۸۴ در زمانی به روی کاغذ آمد که نویسنده‌ی انگلیسی با بیماری سلِ پیشرفته دست‌وپنجه نرم می‌کرد و تک‌وتنها در نقطه‌ای دورافتاده و غم‌آلود از اسکاتلند گرفتار دیوهای وهم‌آلود خیالش بود. به باور برخی از منتقدان، ایده‌ی ۱۹۸۴ ــ یا به سخن دیگر، آخرین مرد اروپا نخستین بار در هنگام جنگ‌های داخلی اسپانیا در ذهن اورول شکل گرفت.

خود اورول می‌گفت آنچه تا اندازه‌ای او را به نگارش ۱۹۸۴ برانگیخته، نشست سران متفقین در کنفرانس تهران (۱۹۴۴) بوده است. ایزاک دویچر، یکی از همکاران آبزرور، حکایت می‌کرد که اورول «باور داشت که استالین، روزولت و چرچیل در تهران نقشه کشیده‌اند که دنیا را تقسیم کنند». بر این مبنا، آنچه را که اورول در بخش دوم کتاب تحت‌عنوان تقسیم جهان در میان سه ابرقدرت اوراسیا، اوشنیا و ایستاسیا شرح می‌دهد، می‌توان برگرفته از کنفرانس تهران دانست. در واقع، جیمز برنهام، جامعه‌شناس آمریکایی، بود که ابتدا ایده‌ی تقسیم جهان میان سه ابرقدرت را در ذهن اورول برانگیخت. اورول در آن روزها به‌عنوان مرورنویس نقدی بر کتاب انقلاب مدیریتی برنهام نوشت و دو نکته‌ی مهم را از این کتاب اقتباس کرد: «جهانی که سه ابرقدرت بر آن حکم می‌رانند» و این ایده که «زمامداران آینده نه دموکرات‌ها و سیاست‌مداران مردم‌فریب بلکه مدیران و بوروکرات‌ها خواهند بود».

در اواسط دسامبر ۱۹۴۸ طبق قرار قبلیْ نسخه‌ی ماشین‌شده‌ی آخرین رمان اورول به لندن رسید. واربورگ درجا ارزش کتاب را دریافت و گفت: «این یکی از هراس‌انگیزترین کتاب‌هایی است که تابه‌حال خوانده‌ام!» و در دفتر یادداشت انتشاراتش نوشت: «اگر نتوانیم ۱۵ تا ۲۰هزار نسخه بفروشیم، باید تیرباران شویم!» آن موقع اورول جزیره‌ی جورا را ترک گفته و در درمانگاه مسلولین در کاستولدز بستری شده بود. حالِ او روز‌به‌روز بدتر می‌شد. اما در لندن آستر تصمیم گرفت که شرحی مختصر در معرفی ۱۹۸۴ منتشر کند. اورول که با سل دست‌وپنجه نرم می‌کرد در نامه‌ای طنزآمیز به آستر نوشت: «معرفی‌نامه‌ی خوبی است، اما هیچ بعید نیست که ناچار شوید آن را به آگهی ترحیم تغییر دهید!»
سرانجام کتاب ۱۹۸۴ در ۸ ژوئن ۱۹۴۹ منتشر شد و عموماً آن را شاهکار دانستند. حتی چرچیل، که قهرمان ۱۹۸۴ هم‌نامش بود، به پزشکش گفت که کتاب را دو بار خوانده است. اما حال اورول دائم بدتر می‌شد. در ۲۱ دسامبر همان سال یکی از دوستانش نوشت: «آن‌قدر گوشت بدنش آب شده که پرستارها جایی برای تزریق پیدا نمی‌کنند.»

@NashrAasoo
7.7K views17:01
باز کردن / نظر دهید
2023-07-03 21:11:36 در سرزمین رابعه، رابعه بودن جرم است

این نوشته محصول ۱۰۰ نامه و چند فایل صوتی از شاگردان مکاتب دخترانه، از نقاط مختلف افغانستان و در رده‌های سنیِ ۱۳ الی ۱۸ سال است که با روی کار آمدن امارت از رفتن به مکتب بازمانده‌اند. این نامه‌ها را مکتبِ خانگیِ «دریچه» تحت عنوان «روزی که مکتب‌ها بسته شد» جمع‌آوری کرده که از آن میان تعدادی از نامه‌ها و فایل‌های صوتی برای روایت انتخاب شده است.

شاگرد دوم حرف‌های خود را طی نامه‌ای فرستاده است. در شروع نامه‌اش با قلمی که رنگ سرخ دارد اسم خود را «ناهید» نوشته است. خطش زیاد پخته نیست اما خوانا است. ناهید نوشته است: «۲۴ اسد خاموشی همه جا را فراگرفت. بغض داشتم و بی‌صدا اشک‌هایم جاری شده بود. مادرم گفت طالبان دختران را اجازه نمی‌دهند درس بخوانند.»

شاگرد چهارم به نامه‌ی خود عنوان داده است: «بسته‌ماندن مکاتب». او دو سمت عنوان را با قلم سرخ‌رنگ و با دو ستاره‌ی کوچک تزئین کرده است: «وقتی که طالبان کابل را تصرف کردند آن لحظه بسیار وحشتناک بود. پیش از تصرف طالبان در دوران کرونا ما دو هفته رخصت بودیم، بعد از آمدن طالبان یک مدت در خانه ماندیم و گفتند مکتب‌ها شروع شده است. با علاقه‌ی زیاد لباس‌هایم را پوشیدم، کتاب‌هایم را گرفتم و روانه‌ی مکتب شدم. اما اجازه‌ی داخل شدن به مکتب را برایمان ندادند، جهان با آن همه روشنی‌اش مانند شب تاریک شد. همه‌ی دختران حیرت‌زده و پریشان شدیم. دل‌های ما شکسته و ویران شد. آرزوی ما دختران این بود که مکتب را خلاص کنیم. پوهنتون [دانشگاه] برویم. وظیفه‌ی خوب بگیریم و به نیازمندان کمک کنیم. ولی آرزوهایمان را نابود کردند.»

  همه‌ی نامه‌ها حکایت از دلتنگی، خستگی، افسردگی، خشم و در نهایت حکایت از امید و پایداری دارند. همه‌ی نامه‌ها قصه‌‌ای در خود دارد. مثل میلیون‌ها قصه‌ای که دختران از مکتب، نرفتن به مکتب و از این روزها برای حکایت کردن دارند.

@NashrAasoo
3.3K views18:11
باز کردن / نظر دهید
2023-07-03 21:07:50
«وقتی که خُرد بودم مادرم در مورد دوره‌ی طالبان قصه می‌کرد. می‌گفت طالبان زیاد بالای مردم و بالای زنان ظلم کرده‌اند. ۲۴ اسد ۱۴۰۰ خودم با چشمِ خود دیدم که قصه‌های مادرم درست بوده است. وقتی که از دروازه‌ی مکتب برگشتانده شدم و به خانه آمدم. از آن روز تا حال جسماً زنده هستم اما روحاً مرده.»

aasoo.org/fa/notes/4428
@NashrAasoo
2.8K views18:07
باز کردن / نظر دهید
2023-07-02 20:07:18 زبان من با زبان آدم‌کش‌ها یکی است

شیشکین: در دهه‌ی ۱۹۹۰ و آغاز دهه‌ی ۲۰۰۰، ما فکر می‌کردیم که روسیه به اروپا نزدیک‌تر می‌شود. اما در واقع، رژیم در حال تحکیم‌خود بود و تنها در ظاهر از ارزش‌های اروپایی حمایت می‌کرد. در چنین موقعیتی، دولت شروع به حمایت از ادبیات روسی کرد، مثل آنچه در دموکراسی‌های پیش‌رفته رایج است. از این رو من هم مثل دیگران به شرکت در نمایشگاه‌ها دعوت می‌شدم. اما خیلی زود متوجه شدم که از نامِ من استفاده‌ی ابزاری می‌شود. به یاد دارم که به ما گفتند: «تا دلتان می‌خواهد از روسیه انتقاد کنید. این نشانه‌ی آن خواهد بود که ما دموکراسی داریم.» من نمی‌خواستم چهره‌ی انسانیِ یک رژیم جنایتکار باشم. به همین علت سرباز زدم و از همان لحظه، برای «وطن‌دوستان» تبدیل شدم به جاسوس خارجی و خائن.

در تمام عمرم، همواره احساس می‌کردم که فرهنگ روسی چون زمینی استوار زیر پایم قرار دارد. از آغاز حمله به اوکراین، دیگر انگار هیچ چیز زیر پایم نیست. روسیه به یک کشور قاتل تبدیل شده است و زبان من با زبان این آدم‌کش‌ها یکی است. آیا روسیه‌ای که چنین جنگ خانمان‌براندازی را پیش می‌برد می‌تواند کشور من باشد؟ می‌خواهم از زبان و فرهنگِ خودم اعاده‌ی حیثیت کنم. این اتفاق تنها در صورت شکست کامل رژیم پوتین و پیروزی مطلق اوکراین ممکن است. و ما باید هرچه در این راستا از دستمان برمی‌آید، انجام دهیم.

فدراسیون روسیه اکنون هم مثل زمان شوروی، آبستن دولت‌های مستقل جدیدی است. چچن و جمهوری‌های دیگر از روسیه جدا خواهند شد. آیا این دولت‌های نو و همین‌طور خودِ روسیه بخت این را خواهند داشت که دموکراسی بنا کنند؟ بله، البته به یک شرط و آن اینکه مسئولیت دسته‌جمعیِ این تجاوز را بپذیرند. نیاز به نوعی ندامت ملی اجتناب‌ناپذیر است. مجرمان جنگی باید مجازات شوند. اما چه کسی این روند را هدایت خواهد کرد؟ چه کسی افرادی را که اوکراینی‌ها را کشتند و از این جنگِ نفرت‌انگیز حمایت کردند به زندان خواهد افکند؟ مجرمان جنگی خودشان این کار را نخواهند کرد. چه کسی انتخابات آزاد را تدارک خواهد دید؟ همان صدها هزار شهروند مرعوبی که به مهندسیِ انتخابات فرمایشیِ پوتین یاری رساندند؟ چگونه می‌توان صدها هزار مأمور پلیس، قاضی و کارمند را در سطوح مختلف جایگزین کرد؟ چگونه می‌توان ساکنان یک کشور پهناور را تغییر داد؟ هیچ بعید نیست که باز پوتین دیگری به قدرت برسد و غرب به شرط قول او مبنی بر کنترل تسلیحات اتمی، به کمکش بشتابد. و در این سیر تسلسل، تاریخ روسیه یک بار دیگر دُم خود را به دندان خواهد گزید.

@NashrAasoo
5.0K views17:07
باز کردن / نظر دهید