آدرس کانال:
دسته بندی ها:
دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین:
9.99K
توضیحات از کانال
Author📚✏️📚
📘پاییزصدساله شد
📘ضیافت📗هنرپیداکردن حقیقت درون
📘پرنده اى كه ازبام شماپريد
📔خداحافظ اگربازنگشتم
📙با من برقص
📓همه مادران به بهشت نميروند
📒راس ساعت هیچ
📕افرا در باد
📘انتخاب من زنده ماندن بود
📕کوشی را بردار/نشر شالگردن
📒هنرشنیدن صدای قلب
Ratings & Reviews
Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.
5 stars
1
4 stars
1
3 stars
1
2 stars
0
1 stars
0
آخرین پیام ها 15
2022-05-13 18:12:15
1.7K views15:12
2022-05-13 18:12:09
1.8K views15:12
2022-05-13 18:11:47
1.7K views15:11
2022-05-10 19:12:29
محبوبم! قبول ندارم نرسیدن ما ربطی به سرنوشت داشته باشد. اینکه می گویند قرار نبوده یا چنین مقدر بوده، اهانت بزرگی ست به خواست دل ما، به شعور ما و به نقشه ها و برنامه هایی که برای خودمان، برای زندگی مان و برای آینده مان داریم و داشته ایم. اما قبول دارم و پذیرفته ام که من، تاکید می کنم من تا هیچ انگشت اشاره ای سمت تو که هنوز هم در گرامی ترین جای قلب من و در والاترین بخش آرزوها، رویاها و خاطرات من جای داری، نباشد، بله من، عشقم را، و احساساتم را و آنچه در تو می دیدم و می پرستیدم، و آنچه در افق های دور، برای آینده ی خودمان می دیدم را در لحظه ای نابجا و در جایی نامناسب و با کلامی گر چه در خور ولی شاید ناکافی بر زبان آورده بودم، و تو که حتی قبل از آنهم، صاحب ومالک ذره ذره ی احساسات و عاشقانه های من بودی، نشد و نتوانستی به آن ایمان خدشه ناپذیری برسی که عشق ناممکن ها را ممکن می کند، که راه عشق، گر چه پر فراز و نشیب، اما مسیری ست که ما را می سازد و می پروراند تا بتوانیم فرداهایی را بسازیم که در آن میوه های عشق را پرورش می دهیم. من تو را نه بت وار، که به کمال، و بی دلیل دوست داشتم و تو باوری به دوست داشتن های ساده و بی غش نداشتی، دنبال دلیل بودی و من رهاتر و بی چیز تر و ساده تر از آن بودم که بخواهم و بتوانم چیزی اثبات کنم. کف دستهای خسته ام را نشانت دادم و گفتم من همینم!
ما در زمان و مکان اشتباه بهم رسیدیم و من زبانی قاصر و کلامی خام و دلی نازک داشتم، وگرنه عشق برای هر دوی ما به اندازه بود و کافی
این را مایلم بدانی، بفهمی و به خاطر بسپاری.
نیکی فیروزکوهی
#رمان_جدید
@nikifiroozkoohi
2.7K views16:12
2022-05-07 20:00:23
چطور می توانم به دیگران بقبولانم که فاصله ربطی به مسافت ندارد، که دلخوشی های کوچک بسیاری هستند که می توانند جهان پرتلاطم و آشفته مرا به جهان آرام و امن تو نزدیک کنند، که برای همنفس بودن نیازی به هم سقف بودن نیست. که عشق اگر اراده کنیم هیچ چیز دور از دسترسی نیست. که بر خلاف قصه های غم انگیز کتاب های کودکی مان، این بار زیر آسمان کبود یکی بود ... آن دیگری هم بود ...
نیکی فیروزکوهی
راس ساعت هیچ/نشر ایجاز
@nikifiroozkoohi
3.3K views17:00
2022-05-07 19:59:57
چطور می توانم به دیگران بقبولانم که فاصله ربطی به مسافت ندارد، که دلخوشی های کوچک بسیاری هستند که می توانند جهان پرتلاطم و آشفته مرا به جهان آرام و امن تو نزدیک کنند، که برای همنفس بودن نیازی به هم سقف بودن نیست. که عشق اگر اراده کنیم هیچ چیز دور از دسترسی نیست. که بر خلاف قصه های غم انگیز کتاب های کودکی مان، این بار زیر آسمان کبود یکی بود ... آن دیگری هم بود ...
نیکی فیروزکوهی
راس ساعت هیچ/نشر ایجاز
@nikifiroozkoohi
2.9K views16:59
2022-05-06 19:46:05
با دو تا چشمِ گردِ سیاه نگاهم می کنند
آدم ها
خیابان ها
دیوار ها
درخت ها
سیم ها
کلاغ ها
تمام هفته من با آنها حرف میزنم
شعر میخوانم
خاطره تعریف میکنم
و آنها با چشمانِ سیاهِ گردشان
در سکوت
نگاهم می کنند
جمعه که می شود
من گوشهای مینشینم
آنها برایم حرف میزند
شعر میخوانند
خاطره تعریف می کنند
و من
با دو چشمِ گردِ سیاه
در سکوت
نگاهشان میکنم
.... کجایی تو ؟؟
نیکی فیروزکوهی
@nikifiroozkoohi
3.2K views16:46
2022-04-29 20:02:06
وابسته ام کن
گاهی حتی نبودنت هم غنیمت می شود
همیشه گفته ام
دلتنگی سگش شرف دارد
به دلگیری غروبهای جمعه
نیکی فیروزکوهی
@nikifiroozkoohi
4.7K views17:02
2022-04-27 21:19:59
به خوابِ من بیا
انتقام بگیر
از سینه ی به درد آلوده ام
از زخمی که بیداری به چشمهایم میزند
از داغی که کابوس نبودنت بر دل شبهایم گذاشته
انتقام بگیر از عشق
از این حسرتِ خاموش
از این انتظارِ تلخ
از این خواب آلودگی زهرآگینِ روزهای بی تو
انتقام بگیر از من
از کسی که تا مرزِ ناممکنها فرو پاشید
از این سقوط
از این واماندگی
از این ویرانی رقت انگیز انتقام بگیر
نیکی فیروزکوهی
پرنده ای که از بام شما پرید
@nikifirouzkouhi
4.6K views18:19
2022-04-23 20:19:47
دلم را سخت و به تکرار شکسته ای. با این حال نشستم و با قلبی رنجیده و روحی آزرده برای آرامشت دعا کردم.
امروز به این نتیجه رسیدم که سختیهای زندگی را به فالِ نیک بگیرم. که دردهایم را گرامی بشمارم، به خصوص آنهایی که تو بر روحِ شکننده و روانِ بی پروایم به جای گذاشتی . که اشتباهاتم را، حتی تلخ ترینشان را دوست داشته باشم و عواقبشان را با جان و دل بپذیرم. عشق ورزیدن به عاقبتی اندوهبار و گزنده ... میفهمی؟
به نقطه ی والایی از رهایی رسیدهام که تنهایی حتی از نوع بغض آلودش دیگر عذاب آور نیست. فهمیدم برای رسیدن به خود، باید از خودم و از آنچه بر قلب و روحم سایه افکنده عبور کنم. فهمیدم باید از تو عبور کنم. فهمیدم باید ببخشم. باید تو را ببخشم، نه به خاطر آنچه بودی، به خاطر آنچه که کردی و باید خودم را ببخشم نه به خاطر آنچه کردم، بلکه به خاطر آنچنانی که با تو بودم.
دستهایم را بالا بردم و از اعماق قلبم آنچنان صادقانه برایت دعا کردم که اگر خدا تنها شاهدمان نبود، شاید خودش را برای افرینشِ فاجعهای به نامِ من تا ابدیّت سرزنش میکرد. برایت آرامش آرزو کردم، چراکه گذر از تو، گذر از آن شبهای جهنمی، گذر از لحظههای شک و تردید و دودلی، گذر از رابطهای بی هویت، گذر از سکوت، مرا به آرامش و به زندگی دوباره رساند. .
در سینهام صدای باران پیچیده است ... میفهمی؟
نیکی فیروزکوهی
از کتاب راس ساعت هیچ/نشر ایجاز
@nikifiroozkoohi
5.7K views17:19