2022-05-20 15:30:42
ادامه ...
یک روز حضرت محمد (ص) از جوانی خواست تا برای نماز با او همراه شود. مرد جوان نمی توانست رد کند، زیرا حضرت محمد از او خواسته بود - درست مانند اینکه اگر من چیزی از شما بخواهم نمی توانید آن را رد کنید! صبح هنگام با حضرت روانه شد. حضرت به خواندن نماز ایستاد، و مرد جوان نیز ایستاد و شروع کرد به زمزمه کردن. فقط می توانست زمزمه کند.
حضرت بسیار ناراحت شد و اندیشید: "در آوردن این مرد به اینجا اشتباه کردم." اما چاره ای نبود. پس از خواندن نماز صبح بود و مردم هنوز در رختخوابشان قرار داشتند.
مرد جوان به حضرت گفت: "یا حضرت چه بر سر این مردم خواهد آمد؟ اگر چه اکنون وقت نماز است اما هنوز در رختخوابهایشان هستند. نظرتان درباره آنان چیست؟ آیا به جهنم می روند؟"
حضرت محمد (ص) جواب داد: "نمی دانم به کجا می روند، اما باید دوباره به مسجد باز گردم
مرد پرسید: "چه اتفاقی برایتان افتاده است؟
حضرت محمد (ص) جواب داد: "نماز اولم بی فایده شده است . تو را اذیت کرده ام. امروز صبح قبل از خواندن نمازها از تواضع برخوردار بودی؛ و مردم را گناهکار نمی دانستی. این هم اذیت دیگر. خواهش میکنم مرا ببخش، و دوباره به مسجد نیا. حال باید برای خواندن نماز بازگردم، زیرا نماز اولم نادرست بود.
من با آوردن تو به مسجد، سبب آزارت شدم، زیرا هم اکنون بیشتر از قبل خودخواه و مغرور شده ای. باید انانیت با دعاها از بین بروند، اما در تو قوی تر شده است؟" آیا راه رفتن مردی که علامت خمیر صندل زعفرانی بر پیشانی دارد را دیده اید؟ طوری راه می رود که انگار خداوند به او جواز مخصوص داده است.
چنین مردی فکر می کند که از بستگان خداوند می باشد، خانواده خدا، برگزیدگان خدا. حالا تا وقتی که همه مردم دنیا را متهم به جهنم نکنند، آرام و قرار نمی گیرند. وقتی انسان می تواند در طول دعا سرشار از انانیت شود باید او را حیوان بسیار عجیبی قلمداد کرد. زیرا مکرو حیله اش حدی ندارد.
ادامه دارد ...
اشو
ضربان قلب حقیقت مطلق
ص 380 و 381
کانال اشو
@Oshocenterr
302 views12:30