Get Mystery Box with random crypto!

پاکدینی ـ احمد کسروی

لوگوی کانال تلگرام pakdini — پاکدینی ـ احمد کسروی پ
لوگوی کانال تلگرام pakdini — پاکدینی ـ احمد کسروی
آدرس کانال: @pakdini
دسته بندی ها: تحصیلات
زبان: فارسی
مشترکین: 6.01K
توضیحات از کانال

kasravi-ahmad.blogspot.com
کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad
تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran
اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info
کتاب سودمند
@KetabSudmand
یوتیوب
youtube.com/@pakdini
پیام بما
@PakdiniHambastegibot
farhixt@gmail.com

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 207

2021-04-28 15:29:11 دفتر «خراباتیان که بودند و چه می‌گفتند؟»
خراباتیان که بودند و چه می‌گفتند؟.. (تکه‌ی 4)


برای آنکه سخنم نیک روشن گردد یک مثلی یاد می‌کنم : چنین انگارید خاندانهایی را از یک شهری بیرون رانده در یک شوره‌زاری جا داده‌اند بی‌آنکه بدانند داستان چه بوده و چه گناهی داشته‌اند خود را در یک چنین گرفتاری می‌یابند و هیچ راهی برای رهایی نمی‌بینند ـ آیا چه کار باید کنند؟.. آیا دست بهم داده در اندیشه‌ی زندگانی باشند و در همان زمین شوره بکشت و کار پرداخته لوازم زیست تهیه کنند و یا بعنوان اینکه ما چون نمی‌دانیم بهر چه ما را باین سرزمین آورده‌اند ، و آیا چه گناهی از ما سر زده بوده ، آیا اینجا کجاست ، از کوشش خودداری کنند و دم را غنیمت شمرده بتن‌آسایی پردازند؟.. آیا کدام از این دو کار با خرد سازگار است؟!.. اگر آن کسان بهمین دستاویز از کوشش خودداری نمودند آیا گرفتار سختی و گرسنگی نخواهند گردید؟!.. آیا خودشان و خاندانهاشان رو بنابودی نخواهند نهاد؟!..

جای گفتگو نیست که خراباتیان یک دسته گمراهان بی‌ارزش بوده‌اند ، و اندیشه‌های آنان سراپا غلط و سراپا زیانست : آن جهان را خوار داشتن و از دیده‌ها انداختنشان ، این مردم را بسستی و مستی و بیغیرتی واداشتنشان. اینان پیش خود با خدا می‌جنگیده‌اند و باو ایرادها می‌گرفته‌اند ، ولی در حقیقت ریشه‌ی خود و توده را می‌کنده‌اند. این بسیار نادانیست که کسانی مردم را از کوشش بازدارند و چنین گویند :

زین پیش نشان بودنیها بوداست
پیوسته قلم ز نیک و بد ناسوداست

تقدیر ترا هر آنچه بایستی داد
غم خوردن و کوشیدن ما بیهوداست

در گرفتاریها از چاره‌جویی بازداشته چنین درس آموزند :

رضا بداده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست

در برابر میخوارگیها و پستیهای خود عذر آورده چنین گویند :

آیین تقوا ما نیز دانیم
لکن چه چاره با بخت گمراه

بیشرمانه با آفریدگار بداوری برخاسته و نادانیهای خود را باو بسته چنین گویند :

هر نیک و بدی که از من آید بوجود
تو بر سر من نوشته‌ای من چه کنـم

یا از ارزش دانش و بینش کاسته چنین سرایند :

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
کسی نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

یا به خرد که گرانمایه‌ترین گوهر خدادادیست ریشخند کرده چنین گویند :

ما را بمنع عقل مترسان و می بیار
کاین شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

جهان را هیچ و پوچ خوانند و آنگاه چنین گویند :

بادت بدست باشد اگر دل نهی بهیچ
در محضری که تخت سلیمان رود بباد

چنین کسانی را با این بدآموزیها «خردمند» نتوان خواند. ما نمی‌دانیم کسانی که از اینان هواداری می‌نمایند چه پاسخی دارند؟!.. آنان که صد ستایش از خیام می‌نمایند و رباعیهای او را پیاپی بچاپ رسانیده بدست مردم می‌دهند باینها چه می‌گویند؟!.. نمی‌دانم آیا مقصود خراباتیان را دریافته‌اند یا نه؟.. اگر دریافته‌اند پس آن ستایشها برای چیست؟!.. چگونه از چنین کسانی ستایش می‌سرایند؟!.. اگر درنیافته‌اند و مقصود آنان را نمی‌دانند پس آن کوششها چه حالی دارد؟!.. چرا در راه یک چیز نافهمیده می‌کوشند؟!..


.
756 views12:29
باز کردن / نظر دهید
2021-04-28 09:29:55
سید محمد بهبهانی
234 views06:29
باز کردن / نظر دهید
2021-04-28 09:29:16
سید مرتضا مستجابی
207 views06:29
باز کردن / نظر دهید
2021-04-28 09:28:47 چگونگی ترور یکم کسروی
(تکه‌ی دوم)

چندی پیش «آیت‌اللهی» بنام سید مرتضا مستجابی در گفتگویی که در کتاب «یاران موافق» چاپ شده مدعی شده که با نواب صفوی رفیق و همدرس در نجف بوده است. او با شیوه‌ی «داش مشتیانه» خاطره‌ی آمدن به ایران و گفتگو در این نشست را چنین یاد می‌کند :

«وقتی نجف بودیم با سید مجتبی نواب صفوی قرار گذاشتیم که بیایم تهران با احمد کسروی بحث کنیم و خلاصه یواش یواش فعالیت‌ها بیشتر شد.[؟] البته من هیچ وقت موافق ترور و کشتن اینها نبودم. رفاقتمون تا آخر برقرار بود اما در این کارها وارد نشدم ... اومدیم ایران تا با احمد کسروی و همین‌طور با آشیخ باقر کمره‌ای بحث کنیم. اطراف این شیخ را کمونیست‌ها گرفته بودند. ... روز اولی که برای بحث رفتیم کسروی هر سه تای ما رو یه لقمه کرد. آخه آدم کار کرده و باسوادی بود. وکیل هم بود. با همه‌ی اون حرارتی که نواب صفوی و ما داشتیم ، ما رو یه لقمه کرد».

به هر روی ، در روز 8 اردی‌بهشت‌ماه 1324 ، مجتبا میرلوحی ، نزدیک خانه‌ی کسروی در چهارراه حشمت‌الدوله پشت دیوار کمین کرده و با همدستی محمد حاج‌محمدتقی (خورشیدی) و ده دوازده تن اوباش مزدور دیگر که همراه خود آورده بود و نیز اصناف متعصب و نادان محل که برای جنایت آماده شده بودند ، آهنگ کشتن کسروی را می‌کند. نقشه این بود که مجتبا میرلوحی با محمد حاج‌محمدتقی (خورشیدی) و دیگران زمانی که کسروی از خانه بیرون می‌آید ، نامردانه او را ناگهگیر کرده و با گلوله‌ی تپانچه وی را بکشند. پس از آن دیگران که برای این نقشه آماده شده بودند ، با پدیدآوردن هیاهو و غوغا جنایتکاران را بگریزانند تا شناخته نگردند. گفتنی است ده روز پیش از این ، شیخ حسین مؤید نماینده‌ی سید ابوالحسن اصفهانی از بغداد وارد تهران شده بود و حامل پیغامهایی درباره‌ی جنایت بوده است.

ولی نقشه‌ی جنایت کارگر نیفتاد. «ابن‌ملجم ناشی» (1) دو گلوله از پشت سر بسوی کسروی می‌اندازد. هر دو گلوله‌ از پشت او درآمده یکی از آنها از سینه بیرون رفته و دیگری در تن او می‌ماند. دو تن از یاران کسروی که همراه او بوده‌اند ، تپانچه را از دست جانی گرفته و از شلیک گلوله‌ی سوم جلو می‌گیرند. در این هنگام ، محمد حاج‌محمد‌تقی (خورشیدی) نیز از روبرو با تپانچه‌ی دیگری در دست ، جلو می‌آید و می‌خواسته شلیک کند که گلوله در تپانچه گیر می‌کند و درنمی‌رود. کسروی دست می‌اندازد که تپانچه را از دست او بگیرد ولی در این هنگام ، ده دوازده تن اشرار دیگر ، بر سر او ریخته و تپانچه را می‌گیرند و برای مغالطه فریاد می‌زنند که : «لامذهب می‌خواستی سید اولاد پیغمبر را بکشی». در این هنگام ، «ابن‌ملجم ناشی» نیز چاقو کشیده و با آن اشرار دیگری که همراه او بوده‌اند ، سیزده زخم چاقو و سنگ به‌ کسروی می‌زنند. با این حال کسروی زنده ماند. پس از این ترور ، سید محمد بهبهانی که از دست‌اندرکاران و محرکان جنایت بوده ، آشکاره به پشتیبانی از جانیان پرداخته و بدیدار آنها در زندان می‌رود. کسروی در ماهنامه‌ی‌ اردی‌بهشت 1324 به او چنین پیام می‌دهد :

«سخنان ما بسیار ریشه‌دارست و هیچگاه با تپانچه از میان نخواهد رفت. تپانچه بیش از آن نتیجه نتواند كه خونهایی بناسزا ریخته شود. شما در برابر ما هر سخنی داشتید بگویید و بنویسید و ما را رنجشی نخواهد بود. ولی حمایت شما از اشرار معناهای دیگری خواهد داد. ... همان داستان دلگدازِ پدرِ بزرگ شما (2) بس بوده كه نتیجه‌ی ناگوارِ اشرار بازی و تپانچه‌كشیها دانسته شود و همیشه در پیش چشمها باشد». گفته شده سید محمد بهبهانی پس از این ترور ، با شاه نیز دیدار می‌کند.

کسروی درباره‌ی این رویداد و حمایت شهربانی از جانیان چنین نوشته است : «شنبه‌ی گذشته كه مرا زدند در این یك هفته ، چـه در روزنامه‌ها و چـه در بیرون سخنان بسیاری گفته شده و نوشته‌های بسیاری بچاپ رسیده. اینك خودم از بستر بیماری این شرح را می‌نویسم كه بچاپ رسد و پراكنده گردد.

نخست درباره‌ی پیشامد مرا افسوسی نیست. مرا آزارها و گزندها رسید. ولی خدا را سپاس كه زنده ماندم و خواهم توانست كارهای خود را دنبال كنم. همه چیز بكنار ، اگر آن روز كه صد تن بیشتر از اشرار نافهم متعصب گرد مرا گرفتند و هر یكی از راه دیگری آزار مرا می‌خواست ، ایستادگی نتوانسته از پا افتاده بودم بیگمان زنده برنمی‌خاستم. این نگهداری خدا بود كه با یازده زخم و آنهمه ریزش خون بیست دقیقه بیشتر سر پا ایستادم و با آنهمه اشرار برابری كردم. با چنین مهر خدایی مرا چه جای افسوسست.

درباره‌ی شهربانی كه در این یك هفته رفتارش مایه‌ی شگفتی بوده ناچارم چند جمله‌ای بنویسم :

(1) : لقبی که کسروی به مجتبا میرلوحی داده بود.
(2) سید محمد بهبهانی فرزند شادروان سید عبدالله بهبهانی از پیشوایان بزرگ مشروطه بود. او در آشوب 17 آذر سال 1321 از کارگردانان اصلی بود.
837 viewsedited  06:28
باز کردن / نظر دهید
2021-04-28 05:29:11 دفاع در دیوان کیفر

متن دفاع آقای کسروی در دیوان کیفر ـ تکه‌ی 29


اکنون از مقدمه درگذشته بپاسخ اتهامات و گفته‌های دادستان می‌پردازم. چنانکه در دفعه‌ی پیش هم گفتم در پرونده‌های توقیف خلاف قانون من مکلّف بدفاع تفصیلی نیستم. این را وکلای دیگر عهده‌دار می‌باشند و اکنون نیز در مورد آن پرونده‌ها بدفاع تفصیلی نمی‌پردازم و تنها به دو سه نکته اکتفا می‌نمایم :

نخست ، چنانکه گفتم در مورد این پرونده‌ها بقوانینی استناد می‌شود که ملغا بوده و آن بیانات را دیگر تکرار نمی‌کنم.

دوم ، در اغلب این پرونده‌ها قضیه‌ای که رو داده است چنانکه بوده نشان نمی‌دهند و آن را به یک رویهی[ruye=صورت] دیگری می‌اندازند و توقیف‌شدگان خود را سراپا مظلوم نشان می‌دهند که بی‌هیچ موجبی آنها را بزندان انداخته‌اند. در حالی که چنین نیست و قضایای آنها از نظر مصالح کشور زیان‌آور بوده و خود آنها در هنگام اقدام مقاصد و نیات دیگری در سر داشته‌اند ، و به هر حال یک موجبی برای توقیف درمیان بوده. من برای مَثَل سه موضوع را مورد بحث قرار می‌دهم :

1) قضیه‌‌ی آقای غفاری (ذکاء‌الدوله) : این مرد برای تحریک احساسات دادگاه ، خود در پشت میز نطق حاضر گردید و چنین عنوان نمود که یک مرد سلامت‌دوستی بوده و سمت استادی داشته ، چون در ضمن درس چنین گفته بوده که راه‌آهن ایران سالانه زیانهایی برای ما خواهد داشت و از نظر اقتصاد یک اقدام زیان‌آوری می‌باشد. تنها بجرم این یک سخن گفتن او را دستگیر ساخته بزندان برده‌اند و با این بیان خود دلهای شنوندگان را بتکان آورد. دادستان نیز او را یک «پیر روشن‌ضمیری» خواند که گرفتار چنگه‌ی مختاری گردیده است.

ولی حقیقت قضیه جز از اینست. من دوست نمی‌دارم یک خاندانی را برنجانم و با خود مدعی سازم ولی چه باید کرد که وظیفه مکلفم می‌گرداند. حقیقت آنست که آقای غفاری چنانکه خودش نیز گفت در وزارت خارجه رتبه‌ی 9 داشته و سالها مأمور جامعه‌ی ملل بوده است. سپس بعلتی که ما نمی‌دانیم ولی می‌توانیم حدس زنیم او را به تهران خواسته‌اند و کاری نداده‌اند. آقای غفاری بصدد انتقام برآمده و زبان بانتقاد از کارهای دولت گشاده و راه‌آهن را وسیله‌ی بدگویی گردانیده.

آقای غفاری چرا این نمی‌دانسته که راه‌آهن یک بنیاد اقتصادی نیست. دولت آن را بقصد استفادهی اقتصادی نکشیده بلکه مقصودش تأمین آبروی کشور و استفاده‌های لشکرکشی بوده. اینست موضوعی نداشته که ایشان از سود و زیان راه‌آهن گفتگو کنند. مگر خود دولت زیان آن را نمی‌دانست. از سوی دیگر چنانکه از پرونده برمی‌آید آقای غفاری در خانه‌ی خود در پیش جهانسوزی (1) جوانِ حساس ببدگویی از دولت پرداخته ، جهانسوزی پرسیده چه باید کرد؟. گفته اگر یک جمعیتی باشد من می‌دانم چه کنم. همین حرف سرچشمه‌ی بدبختی جهانسوز و همراهان او گردیده. جوانی که سراپا آتش احساسات بوده در نتیجه‌ی همین تحریک باقداماتی برخاسته که منجر بکشته شدن او گردیده.

پابرگی (از ویراینده) :
1ـ در روی جلد کتاب «مهدی» که این جوان از دارمستتر شرقشناس فرانسه‌ای ترجمه گردانیده نام او «جهانسوز» آمده.

.
825 views02:29
باز کردن / نظر دهید
2021-04-27 18:29:11 در پیرامون اسلام
گفتار دوم : بهانه‌هایی که مسلمانان می‌آورند - تکه‌ی ششم


4ـ دین را باصلش بازگردانیم

گاهی نیز گامی بالاتر گزارده چنین گویند : «دین را باصلش بازگردانیم» یا «دین را اصلاح کنیم» این هم سخنیست که از زمان سید جمال‌الدین اسدآبادی پیدا شده بزبانها افتاده. این نیز بهانه‌ی دیگری در دست آنان گردیده.

می‌باید گفت :

نخست : بهانه‌ای بیش نیست و کسی از ملایان تاکنون این نکرده که از کیش خود چشم پوشد و درپی شناختن و شناسانیدن گوهر دین باشد. وهابیان که در آن راه گامهایی برداشته‌اند اینان آنان را بیرون از دین می‌شمارند.

دوم : بازگردانیدن دین بگوهرش نه کاریست که هر کسی بتواند. باید از آنان پرسید : دین را که از گوهرش بیرون برده است که شما بازگردانید؟. شما مگر باین «دین فرعی» یا «فروع دین» بدلخواه آمده بودید که بدلخواه بیرون روید و «اصل» را بگیرید؟!. شما اگر اصل دین را می‌شناختید و توانید شناخت چرا از نخست آن را نپذیرفته‌اید؟!. آیا نه آنست که شما گمراهیهایی را با فهم خود دین شناخته پذیرفته‌اید؟!. و این پس از گفتن ماست که می‌دانید گمراه بوده‌اید؟!. با این حال چگونه می‌خواهید اصل دین را پیدا کنید؟!. مگر فهم خود را عوض کرده‌اید؟!.

چنان گستاخانه می‌گویند : «دین را به اصلش بازگردانیم» که تو گویی سخن از آب خوردن می‌رانند. تو گویی دو چیزیست در برابر چشم ایستاده : یکی اصل دین و دیگری فرع آن ، و اینان چون می‌بینند فرع دین را که گرفته بودند راست درنیامده ، می‌خواهند آن را رها کرده این بار اصلش را گیرند. تو گویی کالایی از بازار خریده‌اند و «بدل» درآمده و می‌خواهند به فروشنده بازگردانیده یکی را که اصل باشد بگیرند.

اگر کسی بگوید : «فلان کوه را برمی‌دارم و بکنار گزارم» بیشتر گزافه نباشد تا گفتن اینان «دین را باصلش بازگردانیم».
چنانکه گفتیم این سخن از زمان سید جمال‌الدین پیدا شده و این خود مایه‌ی آشفتگی بی‌اندازه در کار دین گردیده. از یکسو این بهانه‌ی دیگری در دست پیروان کیشها شده ، که چون می‌خواهند بروی نادانیهای خود ایستادگی نمایند یکی از بهانه‌ها همین را می‌آورند. این گریزگاهی برای ایشان گردیده که چون در برابر ایرادی درماندند بجای آنکه گردن براستی گزارند و بیپایی کیش خود را بپذیرند ، می‌گویند : «اینکه از اصل دین نیست ، باید دین را باصلش بازگردانیم. اگر دین را باصلش بازگردانیم همه‌ی این ایرادها رفع خواهد شد».

از یکسو نیز فریبکارانی این را دستاویز دیگری برای فریفتن مردم گرفته‌اند ، و هر یکی یک دسته از کسانی را که اندک آگاهی از آلودگی مسلمانان می‌دارند با فریب بر خود گرد آورده‌اند واژه‌ی «مصلح» لقبی گردیده که بسیاری از ملایان هوسباز بروی خود گزارده‌اند.

در این چندگاه کسان بسیاری از این گونه ، در اینگوشه و آنگوشه ، برخاسته‌اند و «راه اصلاح» که آنان شناخته‌اند چند چیز است :
یکی آنکه هر کسی هر ایرادی گرفت بگویند از اصل دین نیست. یک چیز را تا ایراد نگرفته‌اند از دینست ، ولی همانکه ایراد گرفته شد از دین نیست.

دیگری آنکه هر سخن نیکی هر کسی گفت بگویند این در اسلام نیز هست و یک آیه‌ای یا حدیثی پیدا کرده با زور گزارش[1] با آن سازش دهند. اینان هر سخنی را از قرآن می‌فهمند بشرط آنکه کسی آن را یک بار بگوید.

دیگری آنکه دانشهای نو را با قرآن و حدیث سازش دهند و چنین وانمایند که پیغمبر اسلام و (همچنین امامان شیعه) همه‌ی دانشها را می‌دانسته‌اند و درمیان گفته‌های خود آنها را بازنموده‌اند.
اینست راه «اصلاح» دین که این «مصلحین» می‌شناسند. و شما چون نیک نگرید دین در دست آنان بازیچه‌ای گردیده که هر زمان رنگ دیگری بآن می‌دهند و هر زمان پینه‌ی دیگری بآن می‌زنند. شما اگر از یکی از آنان بپرسید : «آن اصل دین که می‌گویی کدامست؟. آن را یک بار برای ما بگو» ، پاسخی نخواهید شنید. زیرا در این باره هیچ گونه فهم و آگاهی در نزد ایشان نیست و به یک چیزی تا ایراد گرفته نشود و یا یک سخنی تا گفته نگردد آنان بیرون از دین یا در درون دین نخواهند شناخت.

یکی از اینان در عراق است که کتابی نوشته و چنین وانموده که پیغمبر و دوازده امام ستاره‌شناسی نو را می‌شناخته‌اند و آنچه را که گالیله و کپلر و نیوتن و دیگران با صد رنج پیدا کرده‌اند آنان می‌دانسته‌اند و هزار سال پیش درمیان گفته‌های خود آنها را بازنموده‌اند ، این را با آب و تاب بسیاری برشته‌ی نوشتن کشیده و آیه‌ها و حدیثهای بسیار یاد کرده و کتابش بسیار شناخته می‌باشد.


[1ـ گزارش = تأویل ، بیرون بردن سخنی از معنی راستش. ـ و]


.
921 views15:29
باز کردن / نظر دهید
2021-04-27 15:29:11 دفتر «خراباتیان که بودند و چه می‌گفتند؟»
خراباتیان که بودند و چه می‌گفتند؟.. (تکه‌ی 3)


اینست فشاره‌ی سخنان آنها. اینست معنی خراباتیگری. اینها گویا از زمان سلجوقیان پیدا شده‌اند و یکی از پیشروان بنام آنها خیام نیشابوری بوده. اما بیپایی این سخنان ـ ما می‌گوییم : آن مقدمه و این نتیجه هر دو غلطست. نه آن مقدمه راست است و نه بر فرض راستی این نتیجه از آن برمی‌آید ، و اینک از یکایک آنها جداگانه سخن می‌رانیم.

این بسیار نادانیست که کسی این جهان را هیچ و پوچ پندارد. اینجهان پر از سامان[=نظم] و آراستگیست ، پر از شگفتیهاست. با یک زبان ساده و آسانی می‌رساند که از روی یک دانش و بینش آفریده شده و از روی یک دانش و بینش می‌گردد ، می‌رساند که یک مقصودی از آن درمیانست.

امروز این دانشها که هست ـ از ستاره‌شناسی و فیزیک و شیمی و جغرافی و پزشکی و ریاضیات و تاریخ و مانند اینها ـ در واقع هر یکی برای نشان دادن یک رشته‌ی دیگری از سامانها و رازهای اینجهان می‌باشد. شما تنها ستاره‌شناسی را بگیرید و ببینید چه اسراری را برای شما روشن می‌گرداند : ملیونها و صدملیونها کره‌ها در این فضای بی‌پایان پراکنده است. با آنهمه دوری و پراکندگی از همدیگر همیشه با یک سامان و آراستگی باهم در کشش و کوشش (تجاذب و تدافع) می‌باشند.

هزارها راز ، هزارها شگفتی ، هزارها سامان در پیش چشم است و هر بیننده‌ای را ناگزیر می‌سازد که در برابر این دستگاه بفروتنی گراید و زبان بستایش و نیایش باز کند ، و این تنها خراباتی شوریده‌مغز خیره‌سر است که بدمستانه فریاد می‌کشد :

ای بیخبر این طاق مجسم هیچسـت
این گنبد و نُه رواق ارقم هیچست

جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچست
هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق

خدا این جهان را بهر آسایش جهانیان آفریده و راه آن را نیز گشاده گردانیده ، و این خود مردمانند که از آن برکناری می‌نمایند و هر ایرادی که هست بخود جهانیانست. اینها سخنانیست که ما در جای خود روشن گردانیده‌ایم (1) و در اینجا بآنها نمی‌توانیم پرداخت. در اینجا دوباره می‌گوییم : بسیار نادانیست که کسانی اینجهان را هیچ و پوچ شناسند و بدانسان این را خوار دارند. همین نمونه‌ای از نافهمی خراباتیانست.

می‌آییم بر سر نتیجه‌ای که از این سخنان می‌گیرند. باید گفت آن نیز غلطست. گرفتم که اینجهان هیچ و پوچست. باز مردمان باید دربند زندگانی خود باشند ، باید گذشته را از یاد نبرند ، اندیشه‌ی آینده کنند ، بیدار و هوشیار باشند ، بکوشند ، آماده ایستند ، خود را از دشمن نگه دارند ، در آرزوی پیشرفت باشند ... یک کلمه باید گفت : باید پروای زندگی کنند و از کوشش و تلاش بازنایستند. اینست آنچه خرد میفرماید. این بسیار غلطست که کسانی ببهانه‌ی آنکه جهان هیچ و پوچست در بند زندگی نباشند. بسیار سبکمغزیست که کسانی بگویند :

خوش باش ندانی ز کجا آمده‌ای
می خور که ندانی بکجا خواهی رفت


پابرگی :
1ـ گفتارهایی که درباره‌ی خداشناسی در ماهنامه‌ی پیمان بچاپ رسیده.


.
864 views12:29
باز کردن / نظر دهید
2021-04-27 15:16:37
مجتبا میرلوحی (نواب صفوی)
225 viewsedited  12:16
باز کردن / نظر دهید
2021-04-27 15:16:04
سید ابوالحسن اصفهانی
212 views12:16
باز کردن / نظر دهید