2021-04-17 15:31:03
دفتر
«خراباتیان که بودند و چه میگفتند؟» یک رشته زشتیهایی نیز با شعرسرایی توأم است (تکهی 1)
ما بشاعران دو ایراد میگیریم : یکی آنکه شعر را یک چیز جداگانه میشمارند و به بیهودهگویی میپردازند (چنانکه این ایراد را در گفتارهای پیش شرح دادیم) دیگری اینکه هر شاعری خود را در یک رشته زشتکاریهایی آزاد میشمارد. بیکاری ، نان از دست دیگران خوردن ، ستایشگری و چاپلوسی ، هجو و دشنام ، گزافه و دروغ ، چیزهاییست که نود در صد شاعران گرفتار بودهاند و عیبی بخود نشماردهاند. این شگفت که مردم نیز اینها را بآنان ایراد نگرفتهاند. از نخست شاعری در ایران با این بدیها توأم بوده و همچنان تا بزمان ما رسیده. و چون اینها گناههای بزرگی میباشد ما از هر کدام جداگانه سخن میرانیم :
1) بیکاری و نان از دست دیگران خوردن :
چنانکه گفتهایم بیکاری خود یکی از گناهانست. از دیدهی حقیقت دزدی با بیکاری چندان تفاوتی ندارد. دزد و بیکار هر دو مفت میخورند ، هر دو از دسترنج دیگران بهره برده عوض نمیدهند. یکی کسی اگر پولدار است و از بینیازی پی کار نمیرود گناهکار است ، چه رسد بآنکه بیپول و نیازمند باشد و برای نان خود چشم بدست دیگران دوزد که گناه اندر گناهست. نود درصد از شعرای ایران این گناه اندر گناه را مرتکب شدهاند. زیرا چون شعر را پیشه ساختهاند ناگزیر پی کاری یا پیشهای نتوانستهاند روند. از آنسوی چون نیازمند بودهاند ناگزیر شدهاند نان از دست دیگران بخورند. بدینسان دو زشتی را توأم گردانیدهاند. بلکه بسیاری از آنان در این اندازه نایستاده زبان بدرخواست پول از این و از آن باز کردهاند که باید گفت ننگ گدایی را بخود هموار گردانیدهاند.
در سی و چند سال پیش مشهدی محمدآقا نامی صابونپز از باکو بتهران آمده و در اینجا با شعرا آمیزش کرده و در نتیجهی تشویق ایشان از صابونپزی دست برداشته و شاعر گردیده که با پول گرفتن از این و از آن زندگی میکرده. سپس از اینجا به اسپهان رفته و چون اسپهانیان باو پولی نمیدادهاند شعرهایی در شکایت از ایشان سروده و چنین میگوید : «من صابونپز بودم از آن دست کشیده شاعر گردیدم و ندانستم که مردم قدر هنر را نمیدانند ...». در روزنامهی تربیت که شعرهای او را بچاپ رسانیده به رکنالملک نایبالحکومهی اسپهان سفارش میکند که قدر آن ادیب را بدانند و به او پولی برسانند.
در چند شماره پیش داستان آن مردی را نوشتیم که نود سال عمر کرده و چون شاعر بود همهی آن را با بیکاری بسر برده و در خانههای این و آن زیسته بود. نیز نوشتیم که با این گناهان بزرگ او را فیلسوف مینامیدند و پس از مرگش در روزنامهها ستایش بسیار مینوشتند.
شگفتتر از همه کار انوری است که در شعرهای خود شرح میدهد که
هر پیشهای برای انجام یکی از نیازمندیهای زندگانیست که اگر نباشد مردم معطل خواهند ماند. بجز از شاعری که هیچ یکی از نیازمندیهای زندگی را انجام نمیدهد. سپس میگوید : «نان ز کنّاسی خوردی بهتر بود کز شاعری». لیکن با این دانستن حقیقت باز از شاعری دست نکشیده و پی کاری نرفته است.
.
1.0K views12:31