Get Mystery Box with random crypto!

فلسفه و ادبیات

لوگوی کانال تلگرام philosophers2 — فلسفه و ادبیات ف
لوگوی کانال تلگرام philosophers2 — فلسفه و ادبیات
آدرس کانال: @philosophers2
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 10.55K
توضیحات از کانال

برترین مطالب ادبی و فلسفی
@Hichism0 برای تبلیغات به این آیدی پیام دهید
کانال های پیشنهادی
@Philosophy3 فلسفه
@Ingmar_Bergman_7 اینگمار برگمان
@bookcity5 شهر کتاب
@audio_books4 کتاب صوتی
@Philosophicalthinking فلسفه خوانی
@TvOnline7 فیلم و سریال

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 69

2021-08-14 08:55:33
فلاسفه‌ای از روم و یونان که به رواقیون مشهور بودند، این ترفند را برای رفع هر نگرانی‌ای توصیه کردند:
دقیقا مشخص کنید بر چه چیزهایی می‌توانید اثر بگذارید و بر چه چیزهایی نه. فقط به بخش اول بپردازید. اجازه ندهید بخش دوم در ذهن شما رژه برود.

دو هزار سال بعد از این گروه، خداشناس آمریکایی رینولد نیبور به این شکل مسئله را توضیح داد: «خدایا، به من آرامش کافی بده برای پذیرش چیزهایی که قادر به تغییر آن نیستم، شجاعت بده برای تغییر چیزهایی که قادر به تغییر آن هستم و حکمت کافی به من عطا فرما تا این دو را از هم تمیز دهم.»

به نظر آسان می‌آید، اما این‌طور نیست. «آرامش» چیزی نیست که با فشردن یک دکمه و به صورت آنی به وجود بیاید.

#هنر_خوب_زندگی_کردن
#رولف_دوبلی

l عضو شوید l
@Philosophers2
1.3K viewsedited  05:55
باز کردن / نظر دهید
2021-08-13 10:52:31
خوبِ من، هنر در فاصله هاست…

زیاد نزدیک به هم می سوزیم و زیاد دور از هم یخ می زنیم

تو، نباید آنکسی باشی که من میخواهم

و من نباید آنکسی باشم که تو میخواهی

کسی که تو از من می خواهی بسازی یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت

من باید بهترین خودم باشم برای تو و تو باید بهترین خودت باشی و بشوی برای من ….

خوب ِ من، هنر عشق در پیوند تفاوت هاست و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها . . .

زندگی ست دیگر…

همیشه که همه رنگ هایش جور نیست

همه سازهایش کوک نیست، باید یاد گرفت با هر سازش رقصید

حتی با ناکوک ترین ناکوکش، اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن

حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد

به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند

به این سالها که به سرعت برق گذشتند

به جوانی که رفت، میانسالی که می رود

حواست باشد به کوتاهی زندگی

به زمستانی که رفت, بهاری که دارد تمام می شود

کم کم، ریز ریز، آرام آرام، نم نمک…

زندگی به همین آسانی می گذرد

ابرهای آسمان زندگی گاهی می بارد

گاهی هم صاف است

بدون ابر بدون بارندگی.

هر جور که باشی

l عضو شوید l
@Philosophers2
1.6K views07:52
باز کردن / نظر دهید
2021-08-12 09:47:52
همه کاره و همه چیز دان نباشید.

آن‌چه زندگی را غنی می‌سازد چیزهایی نیستند که به آن اضافه می‌کنید، بلکه چیزهایی هستند که از آن حذف می‌کنید. آنچه زمانه ما را تهدید می‌کند انفجار اطلاعات نیست، بلکه انفجار انواع نظرات مختلف است. آزادی واقعی یعنی اینکه، مجبور نباشید در مورد همه چیز و همه کس نظری داشته باشید، نگران این نباشید که بی نظر بودن نشانه ضعف شماست، برعکس این نشانه هوش و بلوغ شماست.

#رولف_دوبلی

l عضو شوید l
@Philosophers2
2.8K viewsedited  06:47
باز کردن / نظر دهید
2021-08-11 08:33:11
■ برای گرگ، گرگ بودن خوب است، برای خرگوش، خرگوش بودن وبرای کرم هم کرم بودن. چرا که روح آنها حقیر است و اراده شان تسلیم. اما تو، ای انسان، خدا و شیطان را همزمان در وجود خود جمع داری و این دو در چنین کالبد تنگ و تاریکی چه وحشتناک با هم در ستیزند!

#یادداشت_های_شیطان
#لیانید_آندری_یف

l عضو شوید l
@Philosophers2
2.2K views05:33
باز کردن / نظر دهید
2021-08-10 09:03:18 ‍ خود واقعی بودن برای خیلی‌ها هولناک است و من این را خوب می‌فهمم. وقتی از پنهان شدن در پس فکرهایی که به خورد شما داده اند، دست برمی‌دارید، کمی آسیب‌پذیرتر می‌شوید.

وقتی خودتان را تمام و کمال عرضه می‌کنید، به یقین در برابر قضاوت ها، طردشدگی و سخره گرفتن ها قرار می‌گیرید. اما فرصتی ناب به خود می‌دهید، فرصت دوست داشته شدن، فرصت شنیده شدن و پذیرش هر آنچه در درونی‌ترین لایه‌های خود دارید. به دیگران فرصت می‌دهید تا با شمای واقعی ارتباط برقرار کنند و از شما چیزی یاد بگیرند که تا به حال فرصت و امکان یادگیری آن را نداشته‌اند.

#راز_دختران_موفق
#کارا_الویل_لیبا

l عضو شوید l
@Philosophers2
79 views06:03
باز کردن / نظر دهید
2021-08-09 09:03:41
بخند حیوانِ ناطق!
محمد مهدی اردبیلی

l عضو شوید l
@Philosophers2
784 views06:03
باز کردن / نظر دهید
2021-08-08 08:45:58 ■ هستی عبارت از چیست؟

دانش ما برای هر چیز عبارت از مفاهیمی است که بر آن اطلاق می شود، اما فرض وجود چیزی که درباره آن هیچ آگاهی نداریم یا نتوانیم نسبت به آن آگاهی به دست آوریم کار بیهوده ای است، حتی اگر وجود هم داشته باشد برای ما مفهومی ندارد،
یعنی اگر بگوییم این کتاب است و درباره شکل و رنگ و اندازه آن مطالبی بگوییم این ها عبارت از مفاهیم درباره هر چیز است.
اما هستی یک مفهوم کلی است یعنی باید چیزی وجود داشته باشد.
هستی آن مطلق باشد تا بتوانیم درباره آن قضاوت کنیم و نام آن را هستی بگذرانیم.

#ژان_پل_سارتر
#هستی_و_نیستی

. l عضو شوید l
@Philosophers2
111 viewsedited  05:45
باز کردن / نظر دهید
2021-08-07 22:21:24 کلاس مجازی آموزش نویسندگی مبتدی در
۱۰ هفته

جلسه یکم: هدف از نوشتن؛ داستان چیست؟
جلسه دوم: داستان را چه کسی روایت می‌کند؟
جلسه سوم: تمرین و نمونه‌خوانی
جلسه چهارم:عدم تعادل و اوج و فرود در داستان
جلسه پنجم نمونه خوانی و درک بهتر اتفاق داستانی
جلسه ششم پیرنگ چییست؟
جلسه هفتم گفت‌وگو در داستان
جلسه هشتم تمرین
جلسه نهم شروع جذاب
جلسه دهم پایان داستان و انواع پایان

جلسات در واتساپ تشکیل خواهند شد.
این دوره مناسب افرادی است که نویسندگی را از مبتدی می‌خواهند شروع کنند.


ثبت نام در واستاپ:
۰۹۱۰۹۸۴۶۴۶۶
@elahedayat

کانون داستان چوبک
@choobakk
@choobakk
آموزش نویسندگی
280 views19:21
باز کردن / نظر دهید
2021-08-07 22:18:22 ‍ ■ امروز به کتابخانه رفتم
سرحال بودم و زیر لب با خودم واژهایی از هدایت زمزمه میکردم. هرچه باشد امروز تولد جان جانان من بود.
داخل شدم و روی صندلی نشستم.
نفس راحتی کشیدم.
تنها جائیکه احساس آرامش میکنم میان همین کتاب‌هاست.
قسمت آثار صادق هدایت کمی از همیشه شلوغ‌تر بود.
می‌شنیدم که از هدایت می‌گفتند و در گمنامی اینکه من هم هدایتی‌ام لذت میبردم و حال خوشی داشتم.

یکدفعه دو زن که با صدای بلند حرف میزدند وارد شدند.
به قسمت آثار هدایت که رسیدند یکیشان گفت: "نابینا غصه نخور در دنیا چیز قشنگی برای دیدن وجود ندارد..اخ که چقدر عاشق این جمله‌ی هدایت‌ام."

اولین باری بود که جمله‌ی تحریفی می‌شنیدم و سکوت میکردم. دیگری گفت این هدایت هدایت که میگویی زیاد هم آدم جالی نبوده. مشکل روانی داشته. تازه من شنیدم خودارضایی هم میکرده!

یکه خوردم! مات شدم.
از بالای ابرها به اعماق زمین سقوط کردم.
جهنم شدم
آتش گرفتم..
و آماده برای هرگونه انقلاب و خون‌ریزی.

تنها راه را در این دیدم که آتش بجان سیگارم بیندازم.
نوشته بودند سیگار کشیدن ممنوع. ولی راهی نبود. گفته بودم که در این ملک تنها راه همین است که آنقدر سیگار بکشی تا ساقط شوی؟

سیگار تمام شد اما همچنان شعله‌ور بودم.
میدانی برای ما سیگاری‌ها در زندگی لحظاتی هست که اگر تمام سیگارهای جهان را هم یکجا آتش بزنیم آرام نمی‌شویم.

بخودم که آمدم یکی گفت: آقا با شمام!
گفتم: بله در خدمتم.
گفت: چندبار صدایت زدم متوجه نشدی
گفتم: گاهی باید خودمان را به نفهمی بزنیم. بهرحال در خدمتم..
همان زن بود. هفت یا هشت قدم مانده به من شروع کرد به قدم زدن به طرفم!
داشت به طرفم می‌آمد.
باید کاری میکردم!
و این خشم و جنون را تا ته خالی میکردم.

دست به کمر بُردم تا هفت تیر را دربیاورم و تمام هفت گلوله را در مغزش خالی کنم. چه کیفی داشت کشتن نجس‌ترین آدمی که امروزم را خراب کرد! پاشیدن مغزش را روی جلد تمام کتاب‌ها تصور کردم.
ولی حیف من اصلا هفت‌تیر نداشتم!
اصلا آدمکش نبودم!
من که سالهاست حتی لانه‌ی موریانه‌های خانه‌مان را از دید مادرم مخفی نگه میدارم چطور آدمی را هرچقدر منفور بکشم؟

قدم‌ها تمام شد و جلوی رویم ایستاد.
گفت: میخواهم یک کتاب خوب خریداری کنم.
پیشنهاد شما چه کتابی است؟
گفتم این قسمت آثار صادق هدایت است
حرفم تمام نشده گفت:
نه دوست‌پسرم گفته به هیچ عنوان از هدایت چیزی نخوانم. گفته افسرده میشوی و من طاقت افسرده بودنت را ندارم!

از ته دل به تمام وجودش نیمچه لبخندی زدم.
موجودی به این منفوری در تمام عمرم ندیده بودم. فقط تنفر و بیزاری.

گفتم: شما بنظرم بهتر است کتاب "با سکس به خدا برسید" را مطالعه کنید. برای روحتان بهتر است.
گفت منظورت از سکس تا فراآگاهی اشو است؟
گفتم نه این کتاب قابل مقایسه با کتاب اشو نیست. (کلید را پیدا کرده بودم. کلید ورود به هرزه خانه‌ی مغز تهی‌اش را .دقیقا وسط خال زدم.)
گفت اسم نویسنده؟
گفتم: فریدریش آلت‌میخ‌ بونو. آلمانی است.(اصلا همچین کتابی و همچین نویسنده‌ای وجود ندارد)
و اینکه فقط به صاحب کتابفروشی اسم کتاب را نگویید. در خور شخصیت شما نیست! خودتان ما بین کتابها پیدا کنید. مردم را که می‌شناسید؟ حرف درمی‌آورند و هی آدم را قضاوت می‌کنند.
گفت حق با شماست.
کیف دستی‌اش را زمین گذاشت و شروع کرد به گشتن ما بین کتابها.
کیف کردم. یعنی با تمام وجود کیف کردم. وقتی نتوانستم مغزش را منفجر کنم حداقل تا جای ممکن خودم را خالی کردم.

از روی صندلی بلند شدم و خواستم از کتابفروشی خارج شوم که گفت:
بازهم از شما ممنونم بابت راهنمایی.
برای آخرین بار نگاهش کردم و با خود گفتم:
لکاته، لگوری تو از هدایت چه میفهمی؟
با آن صورت و هستی خسته از هرزگی‌ات..
و بعد گفتم: انجام وظیفه است بانو!
و از صحنه گریختم.

■ خاطره‌‌ای ماندگار! از روز تولد #صادق_هدایت
٢٨ بهمن ١٣٩۶
نواب
l عضو شوید l
@Philosophers2
323 views19:18
باز کردن / نظر دهید
2021-08-07 20:53:23
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند

#خیام
#رباعیات
■ #شعر
l عضو شوید l
@Philosophers2
503 viewsedited  17:53
باز کردن / نظر دهید