Get Mystery Box with random crypto!

فلسفه و ادبیات

لوگوی کانال تلگرام philosophers2 — فلسفه و ادبیات ف
لوگوی کانال تلگرام philosophers2 — فلسفه و ادبیات
آدرس کانال: @philosophers2
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 10.55K
توضیحات از کانال

برترین مطالب ادبی و فلسفی
@Hichism0 برای تبلیغات به این آیدی پیام دهید
کانال های پیشنهادی
@Philosophy3 فلسفه
@Ingmar_Bergman_7 اینگمار برگمان
@bookcity5 شهر کتاب
@audio_books4 کتاب صوتی
@Philosophicalthinking فلسفه خوانی
@TvOnline7 فیلم و سریال

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2023-06-14 10:58:31 ‍ دیدن نقاط منفی هستی،از نشانه های ناخشنودی وجودی است.

کسانی که ناخشنودی وجودی دارند فقط نکات منفی و نقاط ضعف هستی را می بینند.این یک امر شناختی است.بحث من خوشبینی و بدبینی نیست.ما در احساسات،عواطف و هیجانات خوشبینی/بدبینی و امید/ناامیدی داریم اما اینها با هم فرق می کنند.به تعبیر دقیق تر خوشبینی عین امید نیست و بدبینی عین ناامیدی نیست،ولی خیلی ها بین اینها فرق نمی گذارند در حالی که فرقشان بسیار است.خوشبینی دیدن نیمه ی پر لیوان است در حالی که بدبینی دیدن نیمه ی خالی لیوان است.اما این هر دو غیرواقع بینانه است چون لیوان هم نیمه ی پر هم نیمه ی خالی دارد.اگر من فقط یک نیمه ی لیوان را ببینم،واقع بین نیستم.اما این محل بحث من نیست.بحثم این است که وقتی من ناخشنودی وجودی دارم،به جای دیدن هم نقاط مثبت هم نقاط منفی هستی،فقط نقاط منفی را می بینم،نه اینکه به جای دیدن فقط نقاط مثبت،فقط نقاط منفی را ببینم.در روانشناسی عرفانی به این روحیه روحیه ی شکایتگری می گویند.یعنی فقط جنبه های شکوه آمیز هستی را می بینم،نه اینکه هم جنبه های شکوه آمیز هم جنبه های رضایت بار هستی را ببینیم.

در ناخشنودی وجودی،شناخت ما از هستی تحریف می شود چون هستی هم مثبتات دارد هم منفیات.یعنی به یک نوع نابسامانی شناختی و معرفتی دچار می شویم.هر چه خشنودی وجودی شما از زندگی تان بیشتر می شود نقاط مثبت بیرونی را هم بیشتر می بینید و هرچه خشنودی وجودیتان از زندگی کمتر می شود نقاط مثبت کمتری می بینید.این است که گاهی برخی عرفا و فرزانگان درباره هستی سخنانی می گویند که ما فکر می کنیم بی رحم اند و از درد و رنج مردم بی خبرند اما در واقع این نشان دهنده ی این است که آنها در حال دیدن جنبه های مثبت اند و در عین حال،می دانند که چه جنبه های منفی ای هم هستند.

#مصطفی_ملکیان
#زمین_از_دریچه_آسمان
صفحه 105

l عضو شوید l
@Philosophers2
1.9K views07:58
باز کردن / نظر دهید
2023-06-06 23:16:43 ‍ هر دو سنت اصلی فرهنگ غربی (رواقی و افلاطونی) که ملهم از یونان باستان می باشند، به "برساختنِ خود" و "دغدغه خود را داشتن" توجه شده است. در افلاطون گرایی که مسیحیت ریشه در آن دارد مساله اصلی، سوژه و روان فرد است. مثلا وقتی در این سنت ازچشم ناظر بر خویشتن سخن به میان می آید منظور شناخت خود ویادآوری حقایق وجودی پنهان است. بازگشت های مداوم در الهیات مسیحی به خویشتن و فرمان "خودت را بشناس" به عنوان یکی از آموزه های مهم مسیحیت، ریشه در همین اخلاق افلاطونی دارد که به تعبیر فوکو، سوژه گرایی دکارت هم محصول و هم تداوم دهنده آن بوده است. در این نوع خود شناسی، خود، مداما به نوعی رستگاری متافیزیک که فراسوی زندگی است، ارجاع پیدا می کند. انقلاب و آشوب درونی در فرد برای نیل به سعادت، دغدغه این سنت است . سنتی که نجات را فراسوی زندگی می جوید. بیراه نیست که نیچه، مسیحیت را افلاطون گرایی عامه می نامد. دستگاه هاى فكرى كه در درون افلاطون گرايى مى توان آن ها را گنجاند؛ بنيادگرايى، سنت گرايى، روشنفكرى دينى و اگزيستانسياليسم الهى
براى اينكه بتوان نشان داد كه اين نوع خودشناسى تا چه حد امر اجتماعى را ناديده مى گيرد بايد از سنت مغفول خودشناسى رواقيون سخن به ميان آورد. در دیدگاه رواقیون اما "خود" از طریق آموزش، هدایت می شود. نوعی ساختن "خود". یونانی ها و رومیان در پارادایم رواقیون، خودشان را ادراک می کردند. اتوس Ethos در واقع اشاره ای است به این نوع نگاه از خود. اصولا یونانیان مساله آزادی را بر اساس همین نوع اخلاق، پروبلماتیزه می کردند و آزادی درنزد آنها مفهومی سياسى- اخلاقى داشت. اتوس یا دغدغه خود در دیدگاه یونانیان، شیوه بودن وهدایت خود و پدیدارشدن دربرابر دیگران بود؛ ساختن سوژه. این مفهوم به تعبیر فوکو در واقع شکل انضمامی آزادی است که در اجزای عادی زندگی انعکاس پیدا می کندوشهروند می سازد. نکته مهمی که وجود دارد این است که در اتوس با تئوری سوژه به شکل پیشینی اش چنانچه در فنومنولوژی و اگزیستانسیالیسم وجود دارد، مواجه نیستیم. بحث فوکو در اهمیت دادن به اتوس در واقع توجه به سوژه ای است که در درون مناسبات تاریخی شکل گرفته و هیچوقت با خودش اینهمان نیست. سوژه ای که از طریق کار مستمر بر روی خود، ساخته می شود. این مفهوم از خود شناسی، شباهت های بسیاری دارد به کلمه "بیلدونگ" در زبان آلمانی. آفریدن خود و خودسازی خدا گونه. تولید سوژه در اینجا برساخته قدرت نیست بلکه ریختن بنیاد جدید برای خود است. کاری که می تواند به مثابه فرایند رهاسازی و آزادی فهمیده شود. برعکس خودشناسی افلاطونی و سوژه گرایی دکارتی که در پارادایمی متافیزیک به "غلبه" می اندیشد: غلبه بر نفس یا طبیعت، مساله ای که در اتوس اهمیت دارد جنبه سیاسی و رها سازی آن است. رها سازی خود از مناسبات حاکم بر روان وبدن جامعه.
خود شناسی که از دل استراتژی به واقع محافظه کارانه سیاست زدایی بیرون می آید وابزار تئوریکش کارفرهنگی است در واقع مدعی این است که ریشه عمیق پروبلم ها ورنج های بشر در روان افراد است: چیزی متافیزیک وشبیه مُثل افلاطونی. مساله اتوس اتفاقا این است که مواجه با آپاراتوس ومسایل اجتماعی - سیاسی از طریق نوعی پراتیک زاهدانه در عرصه عمومی، قابل حل هستند.

رنج ها را چیزهای موجود می سازند, چیزهایی که خودمان عمیقا در ساختنشان مشارکت داشته ایم. این شکل فعال ساخته شدن دوباره سوژه، به تعبیر فوکو تنها در کنش های عمومی و جمعی ممکن می شود. تنه به تنه دیگری. در خلال نمایش تن هاست که اتوس به خاطر آورده می شود. جایی مثل انقلاب، جنبش. اتوس به این معنی نیست که فرد خودش را اختراع کند و به تنهایی بسازد، بلکه این ساختن در درون جامعه، گروه های اجتماعی و در مواجهه با دیگری ممکن می شود. در درون گندو كثافت هاى واقعى جامعه و نه در عوالم درونى. اتوس در واقع همانگونه که گفتیم شیوه پدیدار شدن در برابر دیگران از طریق نوع لباس پوشیدن، فیگور، راه رفتن، صحبت کردن، شهروند بودن، احترام به دیگران ودر مجموع خلق وخوی است؛ زندگی اخلاقی جمعی.

امین بزرگیان

l عضو شوید l
@Philosophers2
976 views20:16
باز کردن / نظر دهید
2023-06-06 10:25:34 ⁠ جوان تا زمانی که در کورۂ تجربه گداخته نشده است، به ناچار باید تعدی فکری مردم نادان را تحمل کند.

به عنوان توضیح : یک جوان تا زمانی که نسبت به مسائل سیاسی جامعهٔ خود مطالعه و تجربهٔ کافی نکرده است نمی تواند در مقابل یاوه های افراد جاهل عقاید درستی اظهار کند و به طور طبیعی ناچار به تحمل عقاید ابلهانهٔ آنها است.

این جوان اگر بخواهد از دانسته های اندک خود کمک بگیرد سخت عصبی می شود و لاجرم در برخورد شکست می‌خورد.

#برتراند_راسل
#تسخیر_خوشبختی

l عضو شوید l
@Philosophers2
1.1K views07:25
باز کردن / نظر دهید
2023-06-05 09:38:29 ⁠■ رواقیون, (برای مثال #خریسیپوس، #زنون، #سیسرو، #مارکوس_اورلیوس)
معتقد بودند که وقتی یاد بگیرید که خوب زندگی کنید یعنی یاد می گیرید خوب بمیرید و برعکس‌‌، وقتی یاد بگیرید که خوب بمیرید‌، یاد میگیرید خوب زندگی کنید.

#سیسرو معتقد بود: (فلسفی اندیشیدن، آماده شدن برای مرگ است.)

سنت #آگوستین نوشته است: (تنها در رویارویی با مرگ است که خویشتن انسان متولد میشود)
بسیاری از راهبان قرون وسطی در مکان زندگی خود، یک جمجمه ی انسان نگه می داشتند تا توجه خود را به اخلاقیات متمرکز کنند و از آن، درس زندگی بگیرند.
مونتنی (نویسنده ی فرانسوی) پیشنهاد داد نویسندگان، اتاقی را برای نوشتن انتخاب کنند که پنجره ی آن به قبرستان باز شود تا اندیشه ی نویسنده را باز کند.

به این طریق به صُوَر دیگر، معلمان بزرگ به ما یاد آور شده اند که هر چند مرگ جسمانی، ما را از میان می برد ولی آگاهی از مرگ، نجاتمان می دهد.

#خیره_به_خورشید_نگریست
#اروین_یالوم

l عضو شوید l
@Philosophers2
1.3K viewsedited  06:38
باز کردن / نظر دهید
2023-06-01 23:12:03 ‍ ‍ چرا باید #مارکوس_اورلیوس را بشناسید و راز رهبری اش را بدانید؟ «شاه فیلسوف» درس های با ارزشی برای شما دارد... امپراتور روم باستان، مارکوس اورلیوس از سال 161 تا 180 بر تخت سلطنت نشست و در تاریخ تبدیل به نماد اعتماد و رهبری و یک مرد ایده آل شد؛ تا جایی…
2.2K views20:12
باز کردن / نظر دهید
2023-06-01 10:27:20 ‍ ‍ چرا باید #مارکوس_اورلیوس را بشناسید و راز رهبری اش را بدانید؟
«شاه فیلسوف» درس های با ارزشی برای شما دارد...

امپراتور روم باستان، مارکوس اورلیوس از سال 161 تا 180 بر تخت سلطنت نشست و در تاریخ تبدیل به نماد اعتماد و رهبری و یک مرد ایده آل شد؛ تا جایی که افلاطون او را «شاه فیلسوف» خوانده.

مارکوس اورلیوس از جمله 5 امپراتور بزرگ تاریخ به حساب می آید که مردمش او را بسیار دوست میداشتند و رهبر واقعی خود میدانستند و او را آرزوی برآورده شده ی افلاطون میدانستند.

زیرا زمانی که به عنوان پادشاهی بر تخت پادشاهی نشست، یک کشوری با بدهی زیاد و مشکلات اجتماعی و اقتصادی زیاد به او تحویل دادند، اما مارکوس اورلیوس با نهایت تلاش و پشتکار و خرد خدادادی اش توانست کشور را از باتلاقی که در آن گیر افتاده بود نجات دهد و درآمد سالانه اش با تبدیل به 2،700،000،000 سترس کند.

تفاوت سبک رهبری مارکوس اورلیوس با دیگر رهبران تاریخ در دو بُعد فلسفی و رهبری آن است.
او فرمانده لشکر بود، پادشاه یک ملت، فیلوسف هم بود و با توجه به تغییرات اقتصادی که در روم پدید آورد، دارای هوش مالی بالایی نیز بود.

کتاب مارکوس اورلیوس به نام «تاملات» درحالی نوشته شده که روم در جنگ بود و برای قرن ها، الهام بخش رهبران بزرگ تاریخ مانند ناپلئون بناپارت، آبراهام لینکلن، وینستون چرچیل، بنیتو موسیلینی، نلسون ماندلا و … است و برای اولین بار ‘قوانین رهبران بانفوذ’ش از کتاب، جاودانه شدند.

اولیوس، مانند دیگر فیلسوفان تاملات خود را در پشت میز و صرف زمان در تصوراتش ننوشته؛ بلکه دقیقا در میدان جنگ و در سنگرهایش، کتاب تاملات را نوشته است.

این کتاب حاصل یک رهبری واقعی و یک اندیشه فیلسوفانه است.

«تنها فردی میتواند در قلب شما نفوذ کند که توانسته باشد از قبل خانه ای در قلب شما برای خود بسازد» ــــ مارکوس اورلیوس

در این مقاله قرار است، چکیده کتاب تاملات شاه-فیلسوف مارکوس اورلیوس را بخوانید.

این کتاب را تقریبا تمام رهبران بزرگ دنیا خوانده اند و شما نیز برای اینکه تبدیل به یک رهبر بزرگ نزد دیگران باشید، حتما باید اصول آنرا فرا بگیرید.

مارکوس اورلیوس برای رهبران بزرگ، 10 قانون جاودانه مطرح کرده است؛ 10 قانون که رعایت آن باعث میشود اعتبار و منزلت شما نزد پیروان تان افزایش یابد و نفوذ شما در بین همراهانتان افزایش یابد.


مارکوس اورلیوس
و 10 قانون جاودانه ی رهبران بانفوذ

قانون شماره یک : «بدان که دیگران فقط اگر و فقط اگر به آنها اجازه دهی؛ میتوانند باعث رنجش ات شوند.»

به خاطر بیاورید آخرین باری که دوست، آشنا یا غریبه ای به شما توهین کرد و شما را ناراحت و رنجور کرد.
شما تصمیم گرفتید که کلمات شخص مذکور، شما را برنجاند به جای اینکه تصمیم بگیرید او را نادان و جاهل بدانید.

برای مثال اگر کسی به شما بگوید 2 ضرب در 2 میشود 5، شما نه تنها آنرا نمیپذیرید، عصبانی نمیشوید و آنرا توهین به خود قلمداد نمیکنید، بلکه طرف مقابل را جاهل میدانید. پس چرا هنگامی که کسی برای مثال به شما میگوید “بی لیاقت” نادانی او را نسبت به خودتان شخصی میدانید و ناراحت میشوید؟

به گفته مارکوس اورلیوس؛ تنها عملی که باید شما را برنجاند، کارهایی است که شما را شرمنده میکند، زیرا برابر با ارزشها و خودباوری تان نیست.


قانون شماره دو : «بدان که مردم وجود دارند تا به همدیگر کمک کنند»

مارکوس معتقد بود در هر ملتی مردمانی همیشه هستند که بسیار خودپسندانه زندگی میکنند و یا میخواهند زندگی دیگران را نابود کنند؛ انسان قرار است در هماهنگی زندگی کند. اولیوس میگوید «ما به خاطر دیگران پا به این دنیا گذاشته ایم…»

و مارکوس، وظیفه حمایت و کمک به پیشرفت کردن دیگران را وظیفه رهبرانی همچون خودش میداند و معتقد است «شما تنها زمانی رهبر واقعی هستید که بخواهید به دیگران کمک کنید…»


قانون شماره سه : «نسبت به انسانیت دیگران آگاه باش»

یادتان باشد، همه ی کسانی که شما را دنبال میکنند، هرکسی که مافوق شماست و هر کسی که دشمن شماست، هم انسان است. میخورد، میخوابد و زندگی میکند. به نظر بدیهی میرسد، اما آسان نادیده گرفته میشود و یا اهمیت آن در هنگام اخد تصمیمات مهم درباره آنها، به کلی فراموش میشود.
به یاد داشته باشید، هر انسانی مقام و منزلت و غروری دارد.

ادامه دارد
l عضو شوید l
@Philosophers2
1.8K viewsedited  07:27
باز کردن / نظر دهید
2023-05-31 23:11:29 ‍ کتاب #تاملات مارکوس اورلیوس این فیلسوف و فرمانروای رواقی در طول تاریخ بر روی بسیاری تأثیرگذار بوده‌است از آن‌ها می‌توان به گوته، فردریش کبیر، جان استوارت‌میل، بیل کلینتون و امیل چوران اشاره کرد. تأملات اثری شامل دوازده کتاب است؛ که آئورلیوس اندیشه‌های خود را در آن در قالب کلمات بیان کرده‌است. این اثر که شامل متن‌های کوتاه و یادداشت‌هایی است؛ در دنیای غرب بسیار مورد توجه است و بارها به زبان‌های اروپایی ترجمه شده‌است.

نقل قول‌هایی از کتاب #تاملات

«مرا بردار و هر جای این جهان که می‌خواهی بینداز! هر جا که باشم، خدای قلبم را خوشحال و راضی نگه می‌دارد؛ که این نتیجه وقتی‌ست که کردار و رفتار ما، طبعیت حقیقی خود را دنبال کنند…

آیا آنچه که بر من می‌گذرد دلیلی کافی خواهد بود برای این که من بیمار و شکسته، تحقیر شده و گرسنه و در غل و زنجیر باشم؟ آیا (هیچ جا) دلیلی کافی برای این‌گونه زیستن داری؟»

«ای هستی! نظم تو نظم درونی من است: هیچ چیز اگر در زمان مناسب توست، نه برمن زود و نه بر من دیر است. ای حقیقت هستی! هر چه که فصل‌هایت بار آرد بر من میوه (رضا) است: که همه چیز از تو می‌آید و هستی همه چیز در توست و به تو بازمی‌گردد…»

«این فکر را که «من رنج کشیده‌ام» را بیرون کن و رنج خود بیرون خواهد رفت.»

شرم‌آور است که عقل ظاهر مان را شکل می‌دهد اما قادر به شکل‌دادن خود نیست؛ بدیهی است که هیچ‌گاه در زندگی شرایطی بهتر از این برای فراگیری فلسفه نخواهی داشت!

زمانی که روز خود را آغاز می‌کنید، به این فکر کنید که چه موهبت با ارزشیست که زنده اید - که نفس می‌کشید، تفکر می‌کنید، لذت می‌برید، که عشق می‌ورزید.

شادی زندگی شما به کیفیت افکارتان بستگی دارد.

به درونت بنگر! در درونت چشمه‌ی قدرتی وجود دارد که هر وقت بخوانی اش، به تو کمک خواهد کرد.

خودت را در رویاهای داشتن چیزهایی که نداری، غرق نکن، اما موهبت‌هایی که دارا هستی را بشمار، و شکرگزارانه به خاطر داشته باش که چطور رویای داشتن شان را در سرت می‌پروراندی اگر نداشتی‌شان.

هدف زندگی این نیست که با اکثریت همراه شوی، بلکه در نپیوستن به جمع بی خردان است.

اصلی که بایستی در آینده به خاطر بسپاری، وقتی که رنج‌ها مجبورت می کنند که احساس تلخی کنی، این است: که افتادن اتفاق تلخ بداقبالی نیست، که تحمل رنج‌ها بدون از دست دادن امید است که خوش اقبالی است.

هرآنچه که قسمتت شده را بپذیر، که چه چیزی مناسب تر از این می تواند نیازهای تو را برآورده سازد؟

مجبور نیستی هر پیش آمد بیرونی را تبدیل به موضوعی برای رنج بردن کنی. این نباید تو را ناراحت کند.

همه ما قدرت خوب زندگی کردن را داریم. اگر یاد بگیریم تا نسبت به آن چه هیچ اهمیتی ندارد، بی اهمیت باشیم.

مرگ خودت را تصور کن و فکر کن که زندگی ات را به تمامی زندگی کرده ای و مرده ای. حال، آن فصل‌ها را که زندگی نکرده ای به یاد بیاور و زندگی‌ت را به کمال زندگی کن.

مرگ به همه ما لبخند می زند، اما تمام آن کاری که انسان می تواند انجام دهد، پاسخ دادن آن با لبخندی است

بهترین انتقام این است که شبیه دشمنت نباشی

ذهنت از آن چه تو مکرراً در افکارت نگه میداری شکل می‌گیرد، چرا که روح انسان رنگ احساساتش را می‌گیرد.

آنچه که مانع از حرکت می‌شود، خود باعث پیشرفت حرکت است.

آنچه که در میان راه قرار می‌گیرد، خود بخشی از راه می‌شود

می توانی آنقدر نفس نکشی تا بمیری اما مردم همچنان مثل قبل زندگی خواهند کرد

تو تنها توانایی کنترل ذهن خودت را داری و نه آن چه که در بیرون اتفاق می افتد

این نکته را بفهم و فهمیدنش تو را توانا خواهد کرد

این مرگ نیست که باید انسان از آن بترسد، بلکه او بایستی از این که هیچ گاه زندگی کردن را آغاز نکند، بهراسد

هرگز به آینده اجازه نده که مزاحم امروز تو شود. تو آینده را، اگر مجبور باشی، با همان سلاح عقلانیتی که امروز در برابر زمان حال سپر توست، ملاقات خواهی کرد

زندگی شاد به چیزهای زیادی نیاز ندارد؛ تمامش در درون خود توست، در نوع افکارت

فقدان هیچ چیزی جز تغییر نیست، و تغییر مایه شوق طبیعت است.

شادی واقعی یک انسان انجام دادن کارهایی است که او برایشان ساخته شده.

#مارکوس_اورلیوس

l عضو شوید l
@Philosophers2
1.5K views20:11
باز کردن / نظر دهید
2023-05-31 19:55:47
اگر زمانی در دلت نسبت به کسی احساس عصبانیت و نفرت کردی و خواستی تلافی کنی،
یکی از بهترین راه‌های تلافی کردن این است که سعی کنی مثل او نباشی ...

#مارکوس_اورلیوس

l عضو شوید l
@Philosophers2
1.7K views16:55
باز کردن / نظر دهید
2023-05-31 10:06:08 ‍ #مارکوس_اورلیوس آنتونیوس یامارک اورل از امپراتوران بزرگ روم است. او یکی از «پنج امپراتور خوب» و یک فیلسوف رواقی است.
وی در ۲۶ آوریل سال۱۲۱ میلادی زاده‌ شد.مارک اورل در ۱۷ مارس ۱۸۰ میلادی به بیماری تیفوس درگذشت.

مارکوس آورلیوس نقش برجسته‌ای در آخرین دوره جنگ‌های رم علیه پارتها داشت.
 او کتاب #تاملات (Meditations) را در بین سال‌های ۱۷۰ تا ۱۸۰ در حالی که روم درحال جنگ بود، تألیف کرد.

این فکر که «من رنج کشیده‌ام» را بیرون کن و رنج خود بیرون خواهد رفت.»


مارکوس آئورلیوس فرمانروایی بود که فرمانروایی را دوست نداشت. او از کودکی علاقه‌مند بود که فیلسوف شود و همچنین او با مطالعه زندگی سقراط به وجد می‌آمد.

راستی و شرف برای او از قدرت و ثروت مهم‌تر بودند. او همچون روستایی‌ها لباس‌های ساده می‌پوشید و بر تخت‌های سخت و خشن می‌خوابید تا اینکه در هجده سالگی از عمرش عموی وی امپراتور آنتونیوس پیوس او را به ولیعهدی خود برگزید؛ و این شاهزادهٔ از دنیا بریده را وارد دنیایی کرد که آن را دوست نمی‌داشت.

مارکوس آئورلیوس تأملات خود را مثل بسیاری از فیلسوفان در پشت میز تحریر اتاق خویش ننوشته‌است؛ بلکه ثبت آن‌ها مربوط به سال‌های ۱۶۵–۱۷۵ در کارزار جنگ است. نبردی که به گفته مورخان با متجاوزگران قبایل سارماتی‌ها و … بوده‌است.

مطابق نوشتهٔ ویل دورانت می‌توان او را دید که پس از نبردی سخت در روز؛ شب هنگام در اردوگاه سربازان در نزدیکی یکی از آبریزهای فرعی دانوب در حالی که مقابل چادر خود آتش بزرگی برپا کرده‌است؛ دربارهٔ عمل و تصورات خود در آن روز می‌اندیشد:
«هنگام روز سرمتها (یا سارماتی‌ها، آلمانی‌های بربر در آن ایام) را تعقیب می‌کرد، و شب هنگام می‌توانست دربارهٔ ایشان با همدردی بنویسد.»
در نهاد او نیرویی بود که می‌بایست همواره کشش و کوشش از سرگیرد. همین که بیدار می‌شد خود را در تنگنا می‌یافت. افکاری به وی روی می‌آورد که آشفته اش می‌ساخت؛ دیگران به سبب آنچه آئورلیوس آن را نیکو می‌شمرد بر او ملامت روا می‌داشتند. از دربار خود رنج می‌برد؛ جامعه او را می‌آزرد؛ احساس خلاء می‌نمود؛ همه چیز را یک‌نواخت و ناچیز می‌شمرد. از هوس جسم پرهیز داشت؛ شدت خشم را نکوهش می‌کرد؛ می‌دانست که آنچه به مردم تعلیم می‌شود نمایش بیهوده‌ای‌ست و می‌گفت که سرزنش مردم که با خشونت همراه است روش نیکویی نیست، تأثیر نمی‌بخشد.
نظر اصلی او همیشه و در همه‌جا پیوستگی فرد به کل عالم است؛ تنها همین یک امر است که به زندگی آدمی که چنین بی‌قرار و ناپایدار است معنی می‌دهد. آئورلیوس با این که فرمانروای روم بود اما خود را شهروند عالم تلقی می‌کرد و خود را دارای دو وطن می‌دانست:
«از آن حیث که انسانم جهان را وطن خود می‌شمارم؛ می‌دانم که موجودی عاقلم، می‌دانم که دو وطن دارم؛ از آن حیث که نام من مارکوس آئورلیوس است وطنم روم هم هست و از آن حیث جهان را وطن خود می‌شمارم؛ می‌دانم تنها چیزی نیکوست که به این هر دو وطن سود رساند.»

l عضو شوید l
@Philosophers2
1.7K views07:06
باز کردن / نظر دهید
2023-05-25 09:35:53 ‍ ■ به عقیده ی #اپیکتتوس، مهم ترین انتخاب پیش روی ما در زندگی این است که آیا خودمان را به امور درونی مشغول کنیم یا به امور بیرونی، اغلب آدمها چون فکر می کنند سود و زیان از بیرون به آنها می رسد، ترجیح می دهند به امور بیرونی بپردازند. به نظر اپیکتتوس، فیلسوف دقیقا خلاف این کار را می کند و البته منظور او از فیلسوف، فرد آشنا با فلسفه ی رواقی است. چنین کسی هر سود و زیانی را برخاسته از درون خودش می داند. او موهبت های جهان بیرون را رها می کند تا به آرامش، آزادی و سکوت برسد.
این توصیه ی اپیکتتوس منطق معمول برآوردن امیال را به صورت وارونه به کار می بندد. اگر از اغلب آدم ها بپرسید چطور می توان به رضایت خاطر رسید، جوابشان این است که باید تلاش کنی تا به رضایت خاطر برسی: باید روش های مناسبی برای تامین خواسته هایت پیدا کنی و بعد این روشها را به کار ببندی. اما اپیکتتوس تاکید می کند که احساس خوشبختی و آرزوی چیزی که نداری، محال است باهم جمع بشوند.او معتقد است: برای رسیدن به چیزی که طالبش هستید راه بهتری هم وجود دارد: باید سعی کنید فقط چیزهایی را بخواهید که بدست آوردنشان آسان است. حالت مطلوب هم این است که فقط چیزهایی را بخواهید که مطمئنید می توانید به دستشان بیاورید.
اغلب مردم برای رسیدن به رضایت خاطر به دنبال تغییر جهان پیرامونشان هستند. اما توصیه ی اپیکتتوس این است که برای رسیدن به رضایت خاطر خودمان را-و به تعبیر دقیق تر، خواسته هایمان را تغییر دهیم.

#ویلیام‌_اروین
#فلسفه_ای_برای_زندگی

l عضو شوید l
@Philosophers2
2.7K views06:35
باز کردن / نظر دهید