Get Mystery Box with random crypto!

فلسفه و ادبیات

لوگوی کانال تلگرام philosophers2 — فلسفه و ادبیات ف
لوگوی کانال تلگرام philosophers2 — فلسفه و ادبیات
آدرس کانال: @philosophers2
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 10.55K
توضیحات از کانال

برترین مطالب ادبی و فلسفی
@Hichism0 برای تبلیغات به این آیدی پیام دهید
کانال های پیشنهادی
@Philosophy3 فلسفه
@Ingmar_Bergman_7 اینگمار برگمان
@bookcity5 شهر کتاب
@audio_books4 کتاب صوتی
@Philosophicalthinking فلسفه خوانی
@TvOnline7 فیلم و سریال

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 9

2023-03-23 08:37:05 ‍ ■ می‌توانیم به تأثیر، به عنوانِ شکلی از حس‌یافتِ پیشاشخصی بیاندیشیم. من صحنه‌ای از یک فیلم را می‌بینم و قلب‌ام تند می‌زند؛ چشمان‌ام از دیدن سر باز می‌زند و شروع به عرق ریختن می‌کنم. پیش از آن‌که بیاندیشم یا مفهوم‌سازی کنم، مؤلفه‌ای واکنشی وجود دارد که نسبت به هر تصمیمی تقدم دارد. تأثیر بیش از آن‌که برون‌گستر (extensive) باشد، درون‌گستر (intensive) است. برون‌گستری یا امتداد، یک جهان را به لحاظِ مکانی در قطعاتِ توزیع‌شده سازماندهی می‌کند. حس‌یافت‌هایِ نظم‌یافته و ترکیب‌شده به ما جهانی خارجی شاملِ ابژه‌هایِ متغیر و برون‌گسترده می‌دهد که همه‌ی آن‌ها با فضایی مشترک انطباق داده شده و تنها از حیثِ درجه و پایگاه با هم تفاوت دارند. دیدِ روزمره این شکلِ برون‌گستر را به خود می‌گیرد. ما جهانِ رنگ‌ها، مایه‌ها، و بافتارهایی را که هر لحظه در نوسان‌اند نمی‌بینیم. ما ابژه‌ها را به گونه‌ای جدا از هم، ثابت در زمان، و در یک فضایِ برون‌گسترده، منفرد، و هماهنگ می‌بینیم. برون‌گستری جهان را بر حسبِ نیات و مقاصدِ از پیش مفروض ترسیم و ترکیب می‌کند (من به دفترم می‌روم و کتاب‌هایی را می‌بینم که باید بخوانم، صندلی‌ای را می‌بینم که بر آن خواهم نشست، و غیره؛ من جهان را همچون جهانِ کارکرد‌هایِ متمایزی «می‌بینم» که در زمان استمرار می‌یابد). تاثیر، درون‌گستر است چراکه بر ما و در واقع، در ما واقع می‌شود. تأثیر، به منزله‌ی چیزی که آن را حس‌یافت می‌کنیم و از آن‌ آگاه‌ایم، عینیت‌پذیر و قابلِ اندازه‌گیری نیست. تأثیر در ما به شیوه‌هایِ مختلف و به انحایِ متفاوت عمل می‌کند – نوری که سبب می‌شود چشمِ ما نبیند، صدایی که ما را شوکه می‌کند، تصویری از خشونت که دمایِ بدنِ ما را افزایش می‌دهد. بدین ترتیب #دلوز به «درون‌گستری‌ها» (intensity) اشاره می‌کند.
به عقیده‌ی دلوز، این موضوع پیامد‌هایی سیاسی دارد. به همین سبب این امر به توضیحِ این مسأله کمک می‌کند که ما چگونه به مثابهِ بدن‌ها به اشکالی (نظیرِ فاشیسم) واکنش نشان می‌دهیم و حتی هنگامی که این اشکال در راستایِ منافعِ ما نیستند، به آن‌ها میل می‌کنیم. دلوز استدلال می‌کند که ما نه به سبب ارتکابِ اشتباه، بل به خاطرِ میل کردن به برخی سرکوب‌ها است که به نظام‌های سرکوب‌گر، تن می‌دهیم. برایِ مثال به درون‌گستری‌هایِ حسیِ گرد‌همایی‌هایی سیاسی بیاندیشید: سرودها، ضرب‌آهنگِ کلام، مارش‌ها، و رنگ‌آمیزی‌ها؛ این نیروهایِ تأثیری برایِ فریب دادنِ ما استفاده نشده‌اند، این‌جا تبلیغات نیست که ما را گمراه‌ می‌کند، بلکه بدن‌های ما به گونه‌ای ایجابی (پوزیتیو) به این «مایه‌گذاری‌هایِ» پیشا‌شخصی واکنش نشان می‌دهند.

#کلر_کولبروک
#ژیل_دلوز
#سینما: حس‌یافت، زمان و صیرورت
برگردان #رضا_سیروان

l عضو شوید l
@Philosophers2
821 views05:37
باز کردن / نظر دهید
2023-03-22 22:17:09 ‍ گزیده از گفتارهای #انوره_دو_بالزاک، نویسنده فرانسوی.(۱۷۹۹ - ۱۸۵۰ میلادی)،

«تمام زن‌ها حتی ساده‌ترینشان می‌دانند چگونه با مکر و حیله به هدف خود دست یابند.»

«زندگی آدم خسیس عبارت از به کار گرفتن دائمی قدرت در جهت منافع شخصی می‌باشد. او فقط متکی به دو اصل سودجویی و نفس‌پرستی است.»

«غذای مرد خسیس تشکیل شده از پول و حقارت.»

«گرسنگی، گرگ را از جنگل به در می‌کند.»

«یکی از امتیازات پاریس، این شهر خوب در این است که بدون کمترین جلب توجه دیگران، می‌توان در این شهر متولد شد، زندگی کرد و به جهان دیگر رفت.»

«این در طبیعت زنهاست که ثابت کنند، هر چیز محال، ممکن الوقوع است و اتفاقات را با گمان و حدس قبلی از بین ببرند .»

«اشتهار، خورشید مردگان است.»

«بدون شک آدم باید باطنأ جوان بماند تا جوانان را درک کند.»

«بده‌کار قدرتمندتر از طلبکار است.»

«زنی که بدن خود را سکوی پرتاب، برای موفقیت مرد مورد علاقه‌اش نمی‌کند، زنی خودخواه و سنگ‌دل است.»

«کلافی که این‌همه رشته‌نخ داشته باشد، به‌سادگی نیز گره در آن می‌افتد.»

«آن‌قدر سرت را بالا می‌گیری که دیگر نتوانی کلاهت را روی سرت بگذاری.»

«نقاد پیر، ملایم و رئوف است، اما آن جوان، بی‌رحم.»

«تمام خطاها، بلکه تمام جنایات زاییده ژرف‌نگری‌های نادرست یا بلندپروازی نفس‌پرستانه‌است.»

«عشق غریزه مختص خود را دارا است، او می‌داند چه‌گونه در قلبی نفوذ کند.»

«اتلاف وقت، گرانبهاترین خرج‌ها است.»
«استعداد بزرگ بدون اراده بزرگ وجود ندارد.»

«استهزا، فرزند نادانیست. ما چیزهایی را به باد تمسخر می‌گیریم که کاملأ در بارهٔ چگونگی آن‌ها بی‌اطلاعیم.»

«ایده‌ها سرمایه‌ای هستند که فقط وقتی به دست افراد باقریحه و نابغه می‌افتند، مفید واقع می‌شوند.»

«برای خوشبخت زیستن شرایط مهمی لازم نیست بلکه این قدرت روحی است که سبب خوشبختی ما می‌گردد.»

«به محض این‌که خانم‌ها شوهرشان را خر کردند، به وی تلقین می‌کنند که او یک شیر به تمام معناست.»

«به همان شدتی که بقال به کاسبی ذوق دارد، هنرمند از معامله بیزار است.»

«تنها یک امید و یک هدف همگی ما را تحت تسلط خود درآورده است و آن این است که هرطور شده خود را به بهشت تجملی و بیهودگی و لذت برسانیم و به خاطر آن روح را بکشیم و جسم را خوار کنیم.»

«حسادت احمقانه‌ترین رذایل است، زیرا به‌کسی منفعتی نمی‌رساند.»

«حساسیت، عشق، تحمل و فداکاری، زندگی زن را تشکیل می‌دهد.»

«خانه بدون زن عفیف، گورستان است.»

«در دنیا هیچ چیز به‌اندازه بدبختی کامل نیست.»

«دوست‌داشتن بدون امید باز هم یک خوشبختی است.»

«زن قبل از وقوع درد و غم، از آن می‌ترسد ولی پس از وقوع آن با کمال تحمل و بردباری مقاوت می‌کند و به همین جهت است که زن‌ها برای پرستاری بیماران به مراتب بهتر و بردبارترند.»

«سنت در هنر به‌منزله کتاب الفباست، اما جز این ارزشی ندارد.»

«ازدواج‌های غیرمتناسب مانند پارچه‌های ابریشمی و پشمی است که سرانجام ابریشم، پشم را قطع خواهد کرد.»

«عشق سپیده‌دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق.»

«کمال زن در مادری است، زنی که مادر نیست موجود ناقصی است.»

«گاهی در زندگی روزهایی می‌رسد که باید فرصت را غنیمت بدانید و از آن فایده زیاد ببرید، نه اینکه کوتاه‌بین باشید و از فرصت استفاده نکنید.»

«مادر، یگانه موجودی است که حقیقت عشق پاک را می‌شناسد.»

«نابغه کسی است که پیوسته افکارش را از قوه به فعل آورد ولی نابغه واقعی کسی است که از مداومت خودداری کند، زیرا خلاقیت ابدی مخصوص پروردگار است.»

«وقتی که زنان دوستمان می‌دارند مارا از هر لحاظ به دیده عقل می‌نگرند، حتی جنایات‌مان را؛ ولی وقتی که علاقه‌ای به ما نداشته باشند، حتی ارزشی برای فضایل‌مان هم قایل نمی‌شوند.»

«هیچگاه در زندگی نمی‌توانید محبتی بهتر، بی‌پیرایه‌تر و واقعی‌تر از محبت مادر خود بیابید.»

«یک بوسه کافی است که گناهی محسوب شود.»

l عضو شوید l
@Philosophers2
989 views19:17
باز کردن / نظر دهید
2023-03-21 23:18:46 اینجا خلاصه‌ی هر رمانی که نتونستید مطالعه کنید رو به صورت پادکست بشنوید، ازجمله آثار #داستایفسکی و #تولستوی:

https://t.me/abouzar_shariati/15000
244 views20:18
باز کردن / نظر دهید
2023-03-21 23:09:05 ‍ ‍ ■ بخشی از جملات #فردریش_شیلر (۱۰ نوامبر 1759 مارباخ - ۹ مه 1805 وایمار) شاعر و نویسنده آلمانی


«آن‌که بیش از اندازه محتاط است، بسیار کم‌کار انجام می‌دهد.»

«آن‌که می‌تواند نسبت به نیکی دیگران ناسپاس باشد از دروغ‌گفتن باک ندارد.»

«اگر سخنان تو را اراده و عمل تعقیب نکند، پس از کجا می‌توان ارج و بهای تو را شناخت؟ دوست عزیزم همیشه این‌طور بوده و بازهم این‌طور خواهد ماند، ناتوانی برای خود قانونی دارد اما اراده جز کامیابی قانونی نمی‌شناسد.»

«اگر هرکس همه‌کس را دوست می‌داشت، همه‌کس صاحب دنیا می‌شد.»

«انسان فقط موقعی که بازی می‌کند انسان است یعنی در ساعات بازی و تفرح که برای تجدید قوای خود می‌کوشد خصایص انسانی او آشکار می‌شود.»

«با مردم زمانه معاشر باش ولی مانند آنان مباش، برای معاصرین خود مطالبی بنویس که به آن محتاجند، نه مطالبی که می‌پسندند.»

«به زنان خود به احترام بنگرید، آن‌ها گل‌های آسمانی را در بستر زمین می‌کارند و جامهٔ دلپذیر و زیبای عشق را می‌آرایند و در پردهٔ عفاف، احساسات لطیف را می‌پرورانند.»

«بیکاری نه تنها موجب پریشانی فکر و ناراحتی خیال است بلکه کدورت و پشیمانی همیشگی و باطنی پدیدمی‌آورد.»

«تقوا، هرکسی‌را در یک لحظه پرخطر، می‌آزماید و به ثبوت می‌رساند.»

«جدیت، مقصد را نزدیک می‌کند.»

«جوانی مخلوطی است از غرور و نشاط، ولی پیری خوابی است از الهام و خاطرات.»

«جوانی موج می‌زند، اقیانوس زندگی به جوش می‌آید، جوانان برخیزید و بکوشید پیش از آن‌که روح شما تاریک شود.»

«حتی با پیران نیز امید به گور نمی‌رود زیرا هرچند مسیر آن با مرگ طبعأ متوقف می‌گردد لیکن این‌جاهم امید بذر می‌پراکند و بازهم امید می‌روید.»

«حسن شهرت و نام نیک بزرگ‌ترین سعادت‌ها است.»

«شاد باد آن‌که روح کودکانه خویش را برای همه‌وقت از گناه مصون دارد.»

«در دنیا تنها کسی موفق می‌شود که به انتظار دیگران ننشیند و همه‌چیز را از خود بخواهد.»

«زن یگانه وجودی است که حقیقت عشق پاک را می‌شناسد.»

«ضعف و بی‌چارگی هر قاعده‌ای وضع کند عبث است، اخذ نتیجه منحصر به داشتن قوت و قدرت می‌باشد.»

«قدرت به هر دستی که رسید آن را مسموم می‌کند.»

«کسی که بیش از اندازه فکر می‌کند کمتر نتیجه به دست می‌آورد.»

«گناه هرچند افزون‌تر، قبح آن در نظر گناهکار کمتر.»

«مافوق همه‌چیز، داشتن خیالات بزرگ و قلب پاک است.»

«مقام عالی انسانی در برابر شما است، آن را به دست آورید.»

l عضو شوید l
@Philosophers2
320 views20:09
باز کردن / نظر دهید
2023-03-19 23:22:13 ‍ فاوست:
افسوس! فلسفه، حقوق، طب، و تو نیز الهيّات ملال آور! ... شما را من با شور و شکیایی، به حد کمال آموخته ام: و اکنون منم اینجا، دیوانه ی بینوا، که از خرد و فرزانگی همان قدر برخوردارم که پیشتر بوده ام. درست است که عنوان دکتر و استاد دارم، و ده سال است که شاگردانم را، اینجا و آنجا، به دلخواه خود می برم. خوب می بینم که ما قادر به شناخت هیچ چیز نیستیم! ... همین خونم را به جوش می آورد. راست است که من از همه احمق هایی که در دنیا هستند، از دکترها، استادها، نویسندگان و راهبان، بیشتر می دانم. دیگر نه دچار وسواسم و نه شک آزارم می دهد. نه هیچ ترسی از شیطان دارم، نه از دوزخ؛ و از همین رو است که از هرگونه شادی محروم گشته ام. در واقع، گمان ندارم که هیچ چیز خوبی دانسته باشم، یا بتوانم چیزی را به مردم بیاموزم که بهترشان کند و به راه ایمان بیاورد. در دنیا نه ملکی دارم، نه پولی، نه افتخاری و نه سلطه ای؛ سگ هم زندگی را به همچو بهایی نمی خواهد؛ از این پس، کار دیگری برایم نمانده جز آن که به جادو رو بیاورم. اوه! کاش نیروی روح و کلام رازهایی را که از آن بی خبرم بر من کشف می کرد؛ و کاش من دیگر مجبور نبودم به صد زحمت چیزی را که نمی دانم بگویم؛ باری، کاش می توانستم همه آنچه را که جهان در خود نهفته دارد بشناسم و، بی آن که بیش از این به واژه های بیهوده دل ببندم، آنچه را که طبیعت از کار مایه نهائی و تخمک های جاودانه در خود دارد ببینم! ای اختر پر فروغ سیمین تاب، ای ماه لب از گفتار بسته، لطف کن و برای آخرین بار نگاهی بر درد من بیفکن!... چه بسا شب ها که من در کنار این میز بیدار بوده ام! و آنوقت تو، ای دوست غمزده، روی توده ای از کتاب و کاغذ بر من ظاهر میشدی؟ آخ! کاش می توانستم در روشنای لطیف تو از کوه های بلند بالا بروم، در غارها با اشباح ول بگردم، روی سبزه ی رنگ پریده ی چمنزارها برقصم، بی مایگی های علم را همه فراموش کنم، و جوانی از سرگرفته در خنکای شاداب شبنم آب تنی کنم.
افسوس! و من در سیاهچال خود همچنان در تب و تابم. روشنایی لطیف آسمان جز به زحمت نمی تواند از روزنه ی ناچیز دیوار، از این شیشه های نقاشی شده، و از میان این توده توده ی کتاب های گرد گرفته و کرم خورده و کاغذهای تا سقف برهم انباشته به درون راه یابد. من جز شیشه ها، جعبه ها، افزارها و چارپایه و صندلی پوسیده که میراث نیاکان من اند چیزی گرد خود نمی بینم... این است دنیای تو، فاوست، و همچو چیزی دنیا نام دارد!

#یوهان_ولفگانگ_فون_گوته
#فاوست
برگردان #م_آ_به_آذین

l عضو شوید l
@Philosophers2
573 views20:22
باز کردن / نظر دهید
2023-03-16 23:07:36 #فلسفه و #سیاست

آموزش مبانی اصلیِ "فلسفه" و "مکاتب سیاسی" از صفرِ صفر

آیدی جهت ثبت‌نام:
@Moghadam_sss
لینک درسگفتارها و خلاصه‌ی کتاب‌ها از جمله آثار #داستایوفسکی:

https://t.me/abouzar_shariati/15000
452 views20:07
باز کردن / نظر دهید
2023-03-16 22:55:38 ‍ و در خلال این لحظات، این لحظات آکنده از حوادث و بدبياري ها،به نظرم پنداری همه چیز در درونِ سرم از طریقِ دریچه یا کانالی بیرون می ریخت و خالی می شد، بَسا مایه ی خوشحالی! و این تخلیه چندان ادامه یافت که عاقبت هیچ چیز باقی نماند،نه از وجودِ مالون، و نه از وجود دیگران. ومسئله ی مهمتر این بود که می توانستم بدون زحمت و مشکل،فاز های مختلفِ این روندِ تخلیه را پیگیری کنم،و روند و جریانِ غیر منظم این کار نیز هیچ مایه ی شگفتیم نبود، روندی گاه سریع، گاه آهسته ؛درک و فهم از دلایلِ چراییِ این گونه بودنِ این روند کاملاً روشن و واضح بود. و تصور این که حال می دانستم چه باید بکنم، من که در تک تکِ حرکاتم به نوعی کورمال کردن در تاریکی بود، من که حتی رکود و سکونَم نیز کور مال کورمال بود، بله، من در حال رکود و سکون کورمال کورمال در جست و جو بوده ام. و طبیعتاً این جا نیز کاملاً فریب خوردم،منظورم فریب خوردن به اعتبار تصوری است که پیدا کرده بودم،تصور این که عاقبت ماهیتِ راستینِ رنج و محنت های پوچ و عبثم را دریافته بودم،اما نه آن قدر که ضرورت سرزنش و ملامت کردنِ خودم را احساس کنم. چون پس از آن که گفتم این مسئله تا چه حد ساده و زیباست، بلافاصله افزودم که همه چیز دوباره خاموش و تاریک خواهد شد. و بدون غم و حُزنِ بیش از حد، دوباره خودمان را همان گونه که واقعاً هستیم دیدم، یعنی کسانی که باید ذره ذره ی وجودشان انتقال یابد و جابه جا شود، تا وقتی دست، خسته و فرسوده، شروع به بازی کردن کند، ما را بقاپد و بالا ببرد و، به قول معروف به نحوی رؤیاگون، دوباره پایین بغلتاند تا به سرِ جایمان باز گردیم. چون همان طور که گفتم، از قبل می دانستم که عاقبت اینطور خواهد شد! و باید بگویم که دست کم برای من و تا آن جا که به یاد دارم، احساسِ دستی کور و فرسوده، که با ضعف و خستگی، خرده ریز های من را زیر و رو میکند و بعد می گذارد آن خرده ریز ها از میانِ انگشتانش بِسُرَند،بله، این احساس برایم آشناست. و گاهی هم همه چیز آرام و بی صداست،احساس می کنم این دست تا آرنج در وجودم فرو رفته اند، هر چند آرام، و انگار در خواب. اما دست به زودي از جنبش می افتد، بیدار می شود، ناز و نوازش می کند، چنگ می اندازد، زیر و رو می کند، نابود می کند، و از اینکه نمی تواند با یک حرکت تکه تکه کند انتقام می گیرد. درک می کنم. اما من چيز های عجیب بسیاری احساس کرده ام _مسائلِ زیادی که مسلماً بی اساس بوده اند _که بهتر است ناگفته باقی بمانند.


#مالون_می_میرد
#ساموئل_بکت

l عضو شوید l
@Philosophers2
518 views19:55
باز کردن / نظر دهید
2023-03-16 10:54:39 ■ شناخت و درکِ صحیحِ مقوله‌ی «خواست و اراده» در نظام فلسفی شوپنهاور به فهمِ «اراده‌ی معطوف به قدرتِ» نیچه یاری می‌رساند؛ به عبارت دیگر، درک مفهوم «اراده» نزد نیچه، پیش از شناختِ نظریه‌ی شوپنهاور دشوار خواهد بود. شوپنهاور هستی را «اثیری» تصور می‌کند که انسان در حیاتِ زمینیِ خویش نسبت به این جهان، تصوری دارد، یعنی از پیش آن را درک کرده است. اراده‌ی آدمی در رویارویی با طبیعت از راه عقل در درون وی بازتاب می‌یابد. این اراده خود را در تکثر اشیاء و انسان‌های گوناگون بازشناسی و یادآوری می‌کند. این «خواستْ» در زنجیر مکان و زمان و علیّت در حبس است. تصویر این جهان که در آیینه‌ی علوم طبیعی و فکر انسان منعکس شده، بسیار تار و مبهم و در آیینه‌ی شکسته‌ تصاویر بیشماری از جهان یافت می‌شود. هیچ تصویری کامل و واضح نیست. این شکل‌ها که توسط انواع علوم در آیینه‌ی فکر انسان انعکاس یافته، به نظر شوپنهاور حجابی است که دیدِ انسانِ میرا را کدر و تار می‌کند. اما ایده‌ی «اراده» در اندیشه‌ی نیچه، آن بستری نیست که زاینده‌ی نارضایتی است، بلکه آن اراده‌ای است که می‌بایستی به شدت متحول گردد. زیرا قدرت در نگاه او دارای فرّ و شکوه است. از نظر شوپنهاور راه خروج از غم و محنتِ این اراده‌ی کور و سیری‌ناپذیر، ذوبِ جوهرِ فردیت و نفی اراده است، اما نیچه، بر خلاف شوپنهاور، پرهیز از دنیا را در قامتِ ابرانسان نمی‌پسندید و معتقد بود که «انسان کامل» انسانی است خودمختار و مستقل که قوانین اخلاقی جدید وضع میکند و از قید و بندِ رعیتی و بندگی رهیده است.

#نیچه_ی_زرتشت
#علی_محمد_اسکندری_جو
فصل نخست / بخش پنجم
بازتاب هنر و اخلاق در اندیشه‌ی #شوپنهاور و #نیچه

l عضو شوید l
@Philosophers2.
332 views07:54
باز کردن / نظر دهید
2023-03-15 23:24:28
دوست‌داشته‌شدن یا نشدن از سوی دیگران، اگر برای کسی، کاملاً بی‌اهمیت و بی‌معنا شود،
حتی اگر این وضع، از پسِ دوست‌داشته‌شدن‌های بسیار، رخ بدهد، و نه در نتیجه‌ی طردشدن‌های مداوم، حتی اگر از پی فراقی جانکاه، اتفاق بیفتد،
نیرویی غریب و عظیم در درون پدید می‌آورد؛
نیرویی که در نهایت، در اندرون آدمی، هیولایی مخوف و مبهم می‌سازد که هر تباهی و ویرانگری از او‌ برخواهد آمد.
«دوست‌داشته‌شدن»، اتفاقاً باید برای آدمی‌زاد، مهم باشد.
درست است که هر چه وجود، غنی‌تر می‌شود، دایره‌ی کمتری از کسانی که دوستت دارند، مورد نیاز است؛
و در والاترین و شریف‌ترین حالت، دریافت مهری اصیل و غلیظ، تنها از سوی یک دل‌یارِ مقبول، کافی‌ست؛
امّا دوست‌داشته‌شدن از سوی آن یک تَن، «باید» مهم باشد، باید برای آن «طلب» داشت و از جان، مایه گذاشت؛
تا آن هیولای ویرانگر، در بطن آدمی، جان نگیرد.

جا مانده از کتابِ
معاشقه کنار اشیاء ناشناخته
نسیم تیمورپور



در کانال ناسوت، به شکارِ گوشه‌های ناشناخته‌ی زندگی خواهید رفت:

@naassoott
@naassoott
@naassoott
806 views20:24
باز کردن / نظر دهید
2023-03-15 23:24:13
‌ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺑﯿﺮﻭﻧﯽ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻋﻤﻞ ﺑﺰﻧﺪ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻫﺎ ﭼﺎﺭﭼﻮﺏ ﺍﺭﺟﺎﻉ ﺧﻮﺩ رﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ. ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺷﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﺪ. ﻣﺮﺩﻡ ﺗﺒﺎﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ. ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯼ ﺿﻌﯿﻒ ﺑﯿﺮﺣﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ. ﺯﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﻗﻮﯼ ﺗﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺍﻝ ﻭ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺭﻭﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﻣﯽ ﻏﻠﺘﺪ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﻗﺎﯾﻖ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪﮔﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ. ﺩﺭ شرم ﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻣﺜﻞ ﮐﺎﺑﻮﺱ ﺍﺳﺖ. ﯾﮏ ﮐﺎﺑﻮﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﮐﺎﺑﻮﺱ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﻭﺭﺍﻧﻬﺎ ﺑﺎﺷﺪ.
ﮐﺎﺑﻮﺱ ﺟﻨﮓ، ﺟﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻧﯽ ﺭﺥ ﺩﻫﺪ ﯾﺎ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺩﺭ ﮐﺎﺑﻮﺱ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﮐﻨﻨﺪ، ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺭﻧﺠﺸﺎﻥ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ که ﺟﻨﮓ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺟﻨﮓ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻋﺸﻖ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ …

#اینگمار_برگمان
شرم
l عضو شوید l
@Philosophers2
750 views20:24
باز کردن / نظر دهید