Get Mystery Box with random crypto!

فلسفه و ادبیات

لوگوی کانال تلگرام philosophers2 — فلسفه و ادبیات ف
لوگوی کانال تلگرام philosophers2 — فلسفه و ادبیات
آدرس کانال: @philosophers2
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 10.55K
توضیحات از کانال

برترین مطالب ادبی و فلسفی
@Hichism0 برای تبلیغات به این آیدی پیام دهید
کانال های پیشنهادی
@Philosophy3 فلسفه
@Ingmar_Bergman_7 اینگمار برگمان
@bookcity5 شهر کتاب
@audio_books4 کتاب صوتی
@Philosophicalthinking فلسفه خوانی
@TvOnline7 فیلم و سریال

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 11

2023-02-10 10:24:03 ‍ ■ به یاد تابلویی افتادم که آن روز صبح در خانه راگوژین، در یکی از غم انگیز ترین اتاق ها بالای دری دیده بودم. او خود این تابلو را ضمن عبور به من نشان داده بود. یادم می آید که پنج دقیقه ای رو به روی این تابلو به تماشا ایستادم. این تابلو از نظر هنری هیچ چیز قشنگی نداشت. اما اضطرابی غیر عادی در دلم انداخت.
تصویر مسیح بود هنگامی که تازه از صلیب فرود آورده شده بود. به نظر من نقاشان معمولا صورت مسیح را، حتی روی صلیب یا وقتی مرده است و از صلیب پایینش آورده اند، بسیار زیبا رسم می کنند. می کوشند این زیبایی آسمانی را حتی در عین سخت ترین عذاب جسمانی روی صورت او حفظ کنند. اما در تابلوی راگوژین هیچ اثری از این زیبایی نبود. تصویر صورت جسد مردی بود که پیش از مصلوب شدن عذابی بی انتها را تحمل کرده است، زخم های بسیار خورده و آزار بسیار دیده است و هنگامی که صلیب را بر دوش می کشیده و زیر سنگینی آن بر زمین می افتاده از نگهبانان و حتی مردم کتک می خورده و بعد بر صلیب میخکوب شده و شش ساعت (دست کم به حساب من) روی صلیب عذاب کشیده است. درست است که این تابلو تصویر انسانی است که تازه از صلیب پایین آمده، و هنوز گرمی و زندگی زیادی در خود دارد، و سردی و سختی مرگ هنوز بر آن چیره نشده است، به طوری که در چهره مرده اش رنج بسیار پیداست، چنانکه گفتی هنوز تلخی آن را احساس می کند (و این رنج محسوس را نقاش به خوبی نقش کرده است. اما از سوی دیگر صورت از تعدی مرگ کاملا هم در امان نمانده است و طبیعت محض را می نماید و به راستی جسد آدمی، هر که می خواهد باشد، بعد از تحمل چنین شکنجه جسمانی غیر از این نمی بود. من میدانم که کلیسای مسیحی تا چند قرن اول بعد از میلاد بر این اعتقاد بوده است که رنج مسیح نمادین نبوده بلکه مسیح به راستی از دست دژخیمانش رنج بسیار برده است و بنابراین تن مصلوبش کاملا تحت قوانین طبیعت بوده است. در این تابلو چهره مسیح زیر ضربه هایی که خورده از شکل افتاده و به وضع وحشتناکی آماس کرده و خونین است، لکه های کبود و سرخش چندش آور است، چشمانش بازمانده و مردمک هایش هر یک به سمتی رفته است. سفیدی چشم های بیش از اندازه گشادمانده اش مثل شیشه ای بی جان برقی مرده دارد. ولی عجیب آن است که وقتی به این جسد آدم از زیر شکنجه درآمده نگاه میکنی یک سؤال خاص و شگفت انگیز پیش می آید: اگر شاگردان مسیح و آنهایی که بعدها صاحبان انجیل ها می شدند و زنهایی که همراهی اش کرده و پای صلیب مانده بودند و همه پارسایانی که به او ایمان داشتند و او را ستایش می کردند جسد او را در این وضع دیده اند و او در نظر آنها البته جز به همین صورت نبوده است) چطور توانسته اند باور کنند که چنین جسدی که از شکنجه این جور رنج دیده به آسمان رفته است؟ اینجا ناخواسته این فکر به ذهن می رسد که اگر مرگ چنین وحشتناک است و قوانین طبیعت این چنین قهار، چطور می توان بر آنها چیره شد؟ جایی که کسی که وقتی زنده بود بر آنها تسلط داشت، و طبیعت را مطيع خود کرده بود، کسی که گفت طليتا قومی و دختر برخاست، کسی که گفت يلعازر بیرون بیا و مرده از کفن خارج شد، جایی که چنین کسی نتواند از رنج مرگ در امان بماند، ما چگونه می توانیم بر آن چیرگی یابیم؟ وقتی به این تابلو نگاه میکنی طبیعت در چشمت به صورت غولی بی رحم و گنگ در می آید یا گرچه بسیار عجیب می نماید، درست تر، بسیار درست تر آنست که بگوییم به صورت ماشین عظیم بسیار جدید و بی تمیز و گنگ و بی احساسی جلوه می کند که وجودی بزرگ و عزیز و نازنین را، وجودی را که به تمام طبیعت و همه قوانین آن، و به تمام جهان که شاید فقط به منظور ظهور او آفریده شد می ارزید، چنین وجودی را گرفت و در هم مالید و بلعید. این تابلو انگاری نمایش مفهوم نیروی سیاه و گستاخ و بی معنی جاویدانی است که بر همه چیز چیره است و ناخواسته به آدم القا می شود. کسانی که در اطراف این جسد بوده اند و یکی از آنها هم در تابلو نمایانده نشده است، باید آن شب احساس اندوهی جان خراش و آشفتگی بی پایانی کرده باشند، زیرا تمام امیدها و تمامی ایمان خود را یکسر نابوده شده می دیدند. لابد با وحشتی بی پایان در دل، از دور آن جسد پراکنده شده اند، گرچه هر یک فکری تابناک در دل داشتند که هرگز از جانشان جدا نمی شد. و اگر این معلم بزرگ می توانست شب قبل از شهادت این صورت بعد از مرگ خود را ببیند آیا راضی می شد که مصلوب شود و به این صورت بمیرد؟ این هم فکری است که با تماشای این تابلو در ذهن بیننده پیدا می شود.

#فئودور_داستایوفسکی
#ابله
ترجمه #سروش_حبیبی


تصویر: تندیس #ترحم اثر #میکل_آنژ
شاهکار معروفی که نمایانگر بدن عیسی در دامان مادرش (مریم مقدس) پس از مصلوب شدن می‌باشد.

l عضو شوید l
@Philosophers2.
895 views07:24
باز کردن / نظر دهید
2023-02-09 23:25:29
پروتکل مهندسی شده و خاص open vpn

اکانت ها اورجینالن و کرکی نیستن.

رو pc هم پاسخگو هست

با گارانتی مطمعن


بدون هیچ گونه محدودیت حجم

با ip استاتیک و سرعت پایدار و استیبل مناسب کار های حرفه ای مثل ترید و کار های پژوهشی

@staar_vpn اعتماد
@sup_staar خرید
340 views20:25
باز کردن / نظر دهید
2023-02-09 23:13:33 ‍ اراده خوب اراده ای است که از طرفی مقاوم باشد و از طرف دیگر با حوادث جبری و ضروری ستیزه بیهوده نکند.

ولی از نظر اخلاقی، این مقدار برای توجیه خوبی اراده کافی نیست. باید مقصدی خوب که خوبی خود را نه از ناحیه اراده، از ناحیه دیگر داشته و به علاوه آن مقصد، خوب فی نفسه باشد نه خوب برای من، و به عبارت دیگر مقصدی که خوب مطلق باشد نه خوب نسبی در میان باشد.

اگر معنی اخلاق، دستورالعمل زندگی باشد به معنی اینکه هر کسی برای اینکه خوشتر و بهتر و نیرومندتر و با شخصیتتر زندگی کند باید آن دستورها را به کار بندد، دستورالعملهای رواقیون را میتوان اخلاق شمرد. و اما اگر اخلاق را به معنی رفتار با فضیلت و قابل تقدیس و متعالی بدانیم، آنچه رواقیون گفته اند کافی نیست. زیرا آنچه رواقیون میگویند خوب نسبی، یعنی خوب برای همان فردی است که به کار میبندند، و حال آنکه خیر و فضیلت، آنگاه خیر و فضیلت است که نسبت به اشخاص متغیر نباشد.

اخلاق رواقی با اخلاق کلبی، در بی اعتنائی و تاثیر ناپذیری از حوادث اشتراک دارند. تفاوت در این است که اخلاق کلبی خوبی را در بی نیازی عملی و ترک همه چیز میداند و از همه چیز کناره میگیرد و « سگ زیستی » و « حیوان زیستی » را توصیه مینماید، ولی اخلاق رواقی توصیه به کناره گیری و ترک عملی نمیکند، آنچه توصیه میکند، بیتفاوت بودن در برابر اقبال ها و ادبارهای حوادث است نه گریز از آنها. لهذا رواقی مخالف بهره مندی از تمدن و مواهب حیات نیست، آنچه او مخالف آن است گرفتاری و اسارت به وسیله آنها است.

کلبی مانند کسی است که از ترس گرفتاری به یک بیماری از محیط میگریزد، و اما رواقی بجای گریز از محیط بیماری، در خود مصونیت طبی ایجاد میکند. اما هیچکدام به مبارزه با بیماری دعوت نمیکنند.

بعد از سقراط، علاوه بر مکتب افلاطون و مکتب ارسطو، چهار مکتب دیگر نیز به وجود آمد که هر کدام به نحوی ادامه سقراط به شمار میرفتند. هر کدام از این مکتب ها در حقیقت، شاخه ای از فلسفه سقراط را تعقیب میکردند. آن مکتب ها عبارت اند از مکتب کلبیان، مکتب شکاکان، مکتب اپیکوریان و مکتب رواقیان.

از نظر تاریخی این مکتبها همه در زمانی به وجود آمده اند که دوره ادبار یونان بوده است، زیرا نظام دولت شهری یونان وسیله اسکندر از بین رفت و با نابودی اسکندر، نوعی بینظمی و اغتشاش و ناراحتی در زندگی مردم پدید آمد.

بسیاری از محققان بر این عقیده اند که این مکتبها همه عکس العملهای مختلفی است که فلاسفه به حکم قانون طبیعی در برابر آن مشکلات ابراز داشته اند، و در واقع همه این فلسفه ها فلسفه دلداری و تسلی است.

میگویند: مردم میتوانند به طرق گوناگون با بدبختی و ادبار سروکار داشته باشند. میتوانند تسلیم آن شوند، یا با آن بجنگند، یا از آن بگریزند، یا آن را بپذیرند. مطابق هر یک از این رفتارها یک نظریه اخلاقی وجود دارد که آن را توجیه میکند.

مکتب کلبی مکتب فرار از زندگی است، مکتب رواقی مکتب مقاومت است، اما مقاومت درونی. مکتب اپیکوریسم مکتب فرار از رنجها و پناه بردن به لذت ها است، و مکتب شک، مکتب تزلزل معیارها است که معمولا به دنبال سختیها پدید میآید.

کلیات فلسفه، فصل فلسفه اخلاق
ریچارد پاپکین، آوروم استرول
ترجمۀ جلال الدین مجتبوی

l عضو شوید l
@Philosophers2
403 views20:13
باز کردن / نظر دهید
2023-02-07 09:39:50 «تو خودت می دانی که من برای دین احترام قائلم، و حس ودلم با من می‌گوید که دین برای برخی از پای افتادگان تکیه‌گاه است و برای برخی دل سوختگان طراوت جان؛ ولی آیا می‌تواند و حتماً لازم است که برای هر انسانی همین نقش را داشته باشد. با یک نگاه به این دنیای بزرگ هزاران نفر را خواهی یافت که دین برایشان چنین نقشی ندارد؛ و چه بخوانند در گوششان و چه نخوانند، چنین نقشی نخواهد داشت. در آن صورت چه حاجت که برای من این طور باشد؟ آیا پسر خدا خود نمی‌گوید تنها آنانی به ندایش لبیک خواهند گفت که خداوند به او بخشیده باشدشان؟ و حال اگر خدا مرا به او نداده باشد، چه؟ اگر خداوند، آن‌طور که دل من گواهی می‌دهد، مرا برای خودش نگاه داشته باشد، چه؟ - خواهش می‌کنم این حرف‌ها را کج تعبیر نکنی و در این دو کلمهٔ معصومانه دنبال طعن و تمسخر نگردی… آیا سرنوشت چیزی جز این است که سهم خود را از بار رنج به دوش بکشیم و جاممان را تا به جرعهٔ آخر بنوشیم؟ - و حال اگر آن پیاله که خداوند از آسمان بر لبان پسر خود نشاند حتی بر او تلخ بود، چه ضرورت دارد که من بزرگی بفروشم و وانمود کنم که به کامم شیرین است؟ و در آن ساعت هراس‌انگیزی که تمامی وجودم در تردید میان بودن یا نبودن می‌لرزد، در آن لحظه که گذشته مثل رگهٔ آذرخش یک آن ورطهٔ تاریک آینده را نشانم می‌دهد و بعد تاریکی زمین را فرا می‌گیرد، و جهان همراه من سقوط می‌کند، چه حاجت به آن که شرمگین باشم؟ - آیا این آن صدای آدمِ از هر سو رانده و یکسره بی‌پناه و محکوم به سقوط نیست که با نثار عبث جان و توان خود به خشم می‌گوید خدای من، ای خدای من! چرا تنهایم گذاشتی؟ پس برای چه من از این عتاب شرم کنم؟ و برای چه بیمناک آن لحظه‌ای باشم که حتی اویی از آن گریز نداشت که هفت آسمان را به سان گلیمی درمی‌نوردید؟»


#رنج_های_ورتر_جوان
#یوهان_ولفگانگ_فون_گوته

l عضو شوید l
@Philosophers2.
342 views06:39
باز کردن / نظر دهید
2023-02-06 23:21:19
.
با ما در سوپر گروه هیوروتات در جهان فلسفه، هنر، ادبیات و سینما  همراه شوید.

لینک ورود

https://t.me/+xsDX9myQ3iI5MDc0
719 views20:21
باز کردن / نظر دهید
2023-02-06 23:20:51 ‍ #گی_دو_موپاسان (۱۸۵۰- ۱۸۹۳) نویسنده فرانسوی است. او تحت تأثیر ویکتور هوگو نخست اشعاری عاشقانه سرود. بعدها با لویی بویه و گوستاو فلوبر آشنا شد و همراه آنها به بررسی آثار بالزاک پرداخت و پس از آن به شکل جدی به نویسندگی روی آورد.

گزیده جملات :

«انسان فرزند محیط و جامعه است که در آن نشو و نما و پرورش یافته‌است.»

«تنها یک چیز خوب در زندگی وجود دارد، که آن هم عشق است؛ و چقدر در مورد آن دچار سوءتفاهم می‌شوید! با آن مثل یک رسم دینی جدی یا چیز قابل خریدی مثل یک لباس برخورد کرده و چقدر آنرا خراب می‌کنید!»
عشق سالهای دور

«افراد سالمی که افکار بزرگ دارند هرگز نابغه حساب نمی‌شوند، در حالی که این صفت اعجاب آور با گشاده‌دستی به مغزهایی که اغلب حقیر و اندکی دیوانه اند نسبت داده می‌شوند.»
؛"The Englishman of Etretat"

«عشق همیشه عشق است، به جایی که ممکن است وارد می‌شود. قلبی که با نزدیک شدن شما بتپد، چشمی که با دور شدن شما گریه کند چیزهای خیلی کمیاب، خیلی شیرین، خیلی با ارزشی هستند که هرگز نباید تحقیر شوند.»
دوشیزه هریت

«ما همیشه زیر بار رسوم قدیمی و نفرت‌انگیز اجداد وحشی ما ن زندگی می‌کنیم .»

«نظامی‌ها بلای جان مردم دنیا هستند.»

«از آنجایی که دولت‌ها به خود حق می‌دهند که مردمشان را بکشند، تعجب آور نیست اگر گاهی اوقات مردم هم به خود حق کشتن آنها را بدهند.»

«هر دولتی وظیفه دارد مثل کاپیتانی که از صدمه دیدن کشتی جلوگیری می‌کند مانع جنگ شود.»
روی آب

l عضو شوید l
@Philosophers2
717 views20:20
باز کردن / نظر دهید
2023-02-04 22:06:34 ‍ گفتار اجتماعی - استدلال به جای دیگری


در کشورهای پیشرفته، یکی از شیوه های بسیار موثری که برای رشدقوه منطق و استدلال و اجتناب از تعصب، توصیه می شود که مسائل گوناگونی را برای دو دانش آموز مطرح می کنند و از دو طرف می خواهند یکی له و دیگری علیه آن موضوع استدلال کند. سپس از دو طرف می خواهند جای شان را با هم عوض کنند و علیه موضع قبلی خود با تمام قوا استدلال نمایند.
این تجربه باعث می شود که نه تنها ذهن دانش آموز نسبت به استدلال مخالف گشوده باشد، بلکه به بهترین شکل خود را در موقعیت طرف مخالف خود قرار گیرد و به نحوی امانتدارانه و شرافتمندانه به جای او و از طرف او استدلال کند. نتیجه این رویکرد شگرف است. انسان ها از همان کودکی یاد می گیرند با سخنان دیگران در آن واحد همدلانه و نقادانه برخورد کنند.

جالب است که نویسندگان منصف نیز با همین رویه با نظرات مخالف برخورد می کنند. آنان می کوشند که موضع حریف را به نحوی مستدل و قوی و حتی همدلانه تقریر کنند و آنگاه به نقد آن می پردازند. حاصل کار همیشه درخشان است.
در مقابل کسانی را داریم که از حریف یک پهلوان پنبه می سازند و حریف را با ضعیف ترین استدلالات بازسازی می کنند تا حمله بردن و از پای در آوردن به او، آسان ترین کار ممکن باشد. این رویه ای است که غالباً در گفتگو های ما جاری و ساری است. مغالطه پهلوان پنبه.

مشابه این رویه را در دادگاه ها می بینیم. غالباً ایراد می شود که چرا وکیل به اقتضای شغلش باید از کسی که ممکن است جای دفاع نداشته باشد و جرمش محرز است، دفاع حقوقی کند.
اما الآن می دانیم که در پشت این سیستم هوشمندانه، چه حکمتی نهفته است. وکیل با تمام توانش و به استناد قانون از متهم در مقابل دادستان دفاع می کند تا کمترین حقی از او ضایع نشود. دادستان نیز تمام توانش را برای محکومیت متهم به کار می گیرد. از دل این تقابل حکیمانه است که حق به نحو اکثری و البته نسبی، جاری و ساری می شود.

l عضو شوید l
@Philosophers2
790 views19:06
باز کردن / نظر دهید
2023-01-26 22:21:20 ‍ ■ آیا جامعه ای می تواند بیمار باشد؟

اینکه طبیعت آدمی و جامعه خواسته های متعارضی دارند و از این رو ممکن است تمام جامعه بیمار باشد فرضیه ای است که به وسیله #فروید در کتاب « #تمدن_و_ناملامتیهای_آن » بطور صریح مطرح شده است.
او فرضیه خود را با طبیعت آدمی مشترك در تمام جوامع بشری ، اعم از هر فرهنگ و سن و سال ، آغاز و چندین نیاز و جنبش را که جزء لاينفك این طبیعت می باشد بیان می کند. به اعتقاد وی فرهنگ و تمدن با تعارض فزاینده نسبت به نیازهای انسانی گسترش می یابد و در نتیجه «روان نژندی اجتماعی» حاصل می شود. فروید می نویسد اگر #تحول_تدریجی_تمدن یك تشابه دوری با #تکامل_فردی دارد و اگر روشهای بکار رفته در هر دو یکی است، پس آیا نمی توان گفت که سیستمهای اغلب تمدنها و احتمالا تمام بشریت زیر فشار گرایش های تمدن دچار روان نژندی شده اند؟

تجزیه و تحلیل موشکافانه این مبتلایان به روان نژندی(نوروتیک) و توصیه های درمانی که مستلزم توجه و علاقه عملی مهمی است ممکن است ضرورت پیدا کند. منظورم این نیست که تحليل روانی يك جامعه متمدن امری تفننی و یا بیحاصل است. ولی لازم است بسیار مراقب باشيم و فراموش نکنیم که ما با قياسها سروکار داریم و بیرون کشیدن آنها از محیطی که از آنجا نشأت گرفته و در همانجا پرورش یافته اند نه تنها برای انسانها بلکه برای جامعه نیز خطرناك است. بعلاوه تشخیص بیماری روان نژندی اشتراکی بامشکل ویژه ای رو برو خواهد شد. در مطالعه روان نژندی فردی ما از نقطه تعارض بین بیمار و محیط زیست او که فرض می کنیم «عادی» است آغاز می نمائیم. چنین زمینه ای در جامعه ای که مانند همان فرد با محیط زیست ناسازگار است وجود ندارد ، لذا باید به راههای دیگری متوسل شویم .

#اریک_فروم
#جامعه_سالم

l عضو شوید l
@Philosophers2
1.7K views19:21
باز کردن / نظر دهید
2023-01-22 13:42:56 ‍ نظر از آنچه که ما دربارهٔ ماهیت جهان هستی باور کنیم امکان دارد هم چنان استوار باقی بماند. دین نه تنها با احکام مشخص و دستگاه ساختهٔ خود پیوند داشته بلکه همواره با زندگی فردی اشخاصی که اهمیت آنرا درک می کرده اند نیز پیوند داشته است. در بهترین قدیسان و عارفان ترکیبی از اعتقاد به احکامی ویژه و نوع خاصی از احساس دربارهٔ هدف های زندگی بشر وجود داشته است. کسی که عمیقا دردهای سرگذشت نوع بشر را احساس می کند؛ شوقی کاستن از رنج های انسانی در او وجود دارد؛ و امیدوار است که در آینده بهترین امکانات برای انسان ها فراهم بشود این روزها به عنوان کسی که دارای بینش مذهبی است در نظر گرفته می شود - حتا اگر بخش اندکی از مسیحیت سنتی را پذیرفته باشد. در صورتی که دین بجای یک دستگاه اعتقادی دربرگیرندهٔ راهی برای احساس باشد علم نمی تواند کاری به کار آن داشته باشد شاید تباهی احکام جزمی از نظر روان شناختی، چنین حالت احساسی را موقتاً دشوارتر کند. زیرا این حالت، پیوستگی نزدیکی با اعتقادهای مربوط به الا هیات داشته است. اما باقی ماندن این دشواری برای ابد الزامی نیست؛ در واقع بسیاری از آزاد اندیشان در زندگانی خود نشان داده اند که چنین حالت احساسی پیوند بنیادی با معتقدات دینی ندارد. هیچ تعالی بزرگی نمی تواند پیوستگی تامی با باورهای بی بنیاد داشته باشد؛ و اگر باورهای علوم الاهی بی اساس باشند برای نگهبانی از آنچه در بینش دینی نیکو شناخته می شود لازم به نظر نمی رسند.

غیر از این اندیشیدن به معنای این است که از آنچه کشف خواهیم کرد دچار ترس فراوانیم و در نتیجهٔ این جریان، در تلاش های ما برای درک جهان اثر خواهد گذاشت. اما این فقط میزان درک یا شناخت ما است که دستیابی به حکمت واقعی را امکان پذیر می سازد.

#برتراند_راسل
#نبرد_دین_با_علم

l عضو شوید l
@Philosophers2
2.5K views10:42
باز کردن / نظر دهید
2023-01-21 23:17:14 ‍ ■ #رمز_ماندگاری_خرافات_در_تاريخ

خرافات خلاف واقع هستند، اما چرا ماندگار شده اند؟ چون آثار و نتايج مثبت داشته اند. مثلا فرض كنيد فرزند من درعنفوان جواني از دنيا مي رود و من و همسرم از شدت مصيبت در حال متلاشي شدن هستيم . فردي به من مي گويد:« بچه اي كه در عنفوان جواني از دنيا برود، دمِ در بهشت منتظر مي ماند و مي گويد تا پدر و مادرم نيايند من وارد بهشت نمي شوم». فرض مي كنيم اين حرف خرافه باشد . حتي در اين صورت علي رغم خرافه بودن، كاملا براي من تسلي بخش است و همين تسلي بخشي باعث ماندگاري خرافه مفروض مي شود. يعني اين خرافه آثار و نتايج مثبت عملي داشته، اگرچه مطابق با واقع نبوده است . من در يكي از مقالات كتاب راهي به رهايي استدلال كرده ام كه اتفاقًا در بسياري از موارد ، حقايق آثار و نتايج منفي عملي دارند، يعني اگرچه حقيقت هستند و مطابق با واقع اند اما آثار و نتايج منفي عملي دارند . خرافه ها و توهمات از مواردي هستند كه آثار و نتايج مثبت عملي دارند، اگرچه با واقع مطابقت ندارند.

حقايق هم به همين دليل كه آثار و نتايج منفي عملي دارند، در بعضي از موارد پايدار نمي مانند.

پاسخ : بله ! همين طور است . يعني به خاطر اينكه خاصيت دردانگيزي دارند، نمي مانند؛ مثل مادري كه فرزندش به جبهه رفته است ، ده پيغام و خبر و پيك و ... از جاهاي مختلف مي رسد دال بر اينكه فرزندش شهيد شده است، اما مادر براي هر يك از منابع خبر توجيهي پيدا مي كند تا حقيقت شهادت فرزندش را نپذيرد . زيرا اين حقيقت او را متلاشي مي كند و به همين دليل خود را با توهمات تسلي مي دهد. در حالي كه اگر همين اخبار را، راجع به پسر همسايه به گوشش مي رساندند، به راحتي قانع مي شد كه پسر همسايه شهيد شده است، اما در مورد پسر خودش چنين چيزي را نمي پذيرد. زيرا مكانيسم رواني - دفاعي انسان، مكانيسم حفظ وضع رواني انسان است، ولو به قيمت توهم زدگي يا خرافه زدگي.

#مصطفی_ملکیان
روش شناسی مطالعات مقایسه ای عرفان
صفحات 300 و 301

join us | کانال فلسفه
@Philosophy3
2.4K views20:17
باز کردن / نظر دهید