Get Mystery Box with random crypto!

تصویر و زندگی

لوگوی کانال تلگرام poster_cinematography — تصویر و زندگی ت
لوگوی کانال تلگرام poster_cinematography — تصویر و زندگی
آدرس کانال: @poster_cinematography
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 9.61K
توضیحات از کانال

“درباره‌ی هر آن‌چه که زندگی و تجربه‌های مادی‌مان را وام‌دارِ تصویر می‌کند.”
اینستاگرام:
https://instagram.com/image_and_life_farsi?utm_medium=copy_link
@Zero663

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-08-30 11:53:20 یک- این عکس‌ها واقعی‌اند: ورود کاراگاهان به صحنه‌ی قتل‌های گانگستری در نیویورک، از ۱۹۱۰ تا ۱۹۵۰. گویی صحنه‌ای از یک تریلر سینمایی‌اند. لوکیشن‌ها همان‌هایی‌اند که در فیلم‌ها دیده‌ایم: رستوران به وقت خوردن غذا، آرایشگاه‌ها به وقت سر رسیدن برنامه‌ریزی شده‌ی مقتول، داخل ماشین و تخت خواب. موقعیت قرارگیری سر، پاها و کارکرد خون در عکس‌ها را نگاه کنید، تازه می‌فهمید که کارگردان‌هایی همچون کاپولا، دی‌پالما، اسکورسیزی، سرجیو لئونه، ویلیام ولمن و دیگران از کجا متاثر شده‌اند. عکس‌هایی که بخشی از تاریخ سینما در آن‌ها مدفون شده.
دو- برخلاف تصور برخی از سینه‌فیل‌هایِ ذوب در ولایتِ سینمای امریکا، هر سبک سینمایی‌ای، ریشه‌ها-و یقینا- دلالت‌های غیرسینمایی دارد. مثلا شما محال است سبک‌شناسیِ فیلم‌سازان شرقی را واکاوی کنید بدون اینکه از تئاتر کابوکی و نو و یا پرسپکتیو موازی آگاه باشید. یا محال است میزانسن را -فقط- از درون سینما کشف کنید. هر چقدر مفهومی در سینما درونی‌تر باشد و سینمایی‌تر، ریشه‌های آن بیرونی‌تر است و ضمنی‌تر. فُرم‌های هنری اساسا این‌چنین ساخته می‌شوند. تاریخ و ادبیات بخوانیم و به جزییات بصری آن‌ها توجه کنیم.
@poster_cinematography
846 views08:53
باز کردن / نظر دهید
2022-08-30 11:53:20
@poster_cinematography
870 views08:53
باز کردن / نظر دهید
2022-08-19 18:55:56 یک: این براهنی بود که از دهان شخصیتِ قصه‌اش در «زندگی دوزخی آقای ایاز» به رابطه‌ی شهوانیِ انسان و ماشین پرداخت (مِکانوفیلیا)، آنجا که نوشت «محمود گفت یک چارچرخه بیارید!». ۲۶ سال پیش از فیلم «تصادف» کراننبرگ و ۵۰ سال قبل از فیلم «تیتان» ژولیا دوکورنو. براهنی این‌کار را به وضوح انجام می‌دهد.
از متن: «اشیاء، این آدم‌ها را بیش از انسان‌ها تهییج می‌کرد؛ و آنها به شنیدن کلمه «چارچرخه» گوئی دهان‌شان باز مانده بود؛ گوئی تحريك شده بودند؛ حتی می‌توانستم این تحريك حیوانی را در پشت لباسهای بر آمده‌شان احساس کنم. چارچرخه، همین کلمه ساده که اسم شیئی بود‌، آنها را تحريك كرده بود[…] و بعد آنها شروع کردند به این پا آن پا کردن؛ و در يك حالت مردد شهوانی غرق شدند. […] آنها سست شده بودند و نمیدانستند با خود، با دستها، با آن برجستگی روی لباس‌ها چه کار بکنند».
دو: اگر بدن‌های لت‌وپار شده‌ و رمانتسیسمِ خشنِ تئودور ژریکو اولین جایی بود که اندام‌های مثله‌ی اعدامی‌ها از استعاره و اسطوره تخلیه شد و کثافات بدن بی‌واسطه بر دیدگان ما آویخت، این قصه از براهنی نیز اولین بار بود که از ذهن اسطوره‌ای و اعدامِ فاش‌گویان در تاریخ ایران راززدایی کرد و به دلمه‌ی خون ‌پرداخت تا به خون؛ خون می‌تواند استعاری گردد و نشان شهادت، دلمه‌ی خون ولی نه (از متن: «محمود اسطوره است و من اسطوره‌سازِ واقعیت‌»). این قصه‌ی جانکاه، این حماسه‌ی جگرسوز، حماسه‌ی دلمه‌هاست و چرک‌های تاریخِ ایران. درست به مانند نقاشی‌های ژریکو و نسبت‌اش با تاریخِ گیوتین و انقلاب فرانسه.

کانال تصویر و زندگی
2.3K viewsedited  15:55
باز کردن / نظر دهید
2022-08-19 18:55:56
@poster_cinematography
2.0K views15:55
باز کردن / نظر دهید
2022-08-15 21:56:00 در ادامه‌ی بحثی که با زنِ سرخ‌پوش میدان فردوسی گشوده شد، مازیار اخوت لطف کرده و بخشی از پژوهش‌اش درباره‌ی مجانینِ شهر اصفهان را در اختیار صفحه‌ی تصویر و زندگی قرار داده. در این متن، جزییاتی تاریخی درباره‌ی این «خُل‌وچل‌ها»، زیست آن‌ها و نسبت‌شان با فضایِ شهریِ اصفهان را خواهید خواند.
این نوشته پیش‌تر در فصلنامه‌ی زنده‌رود (ویژه‌ی "راوی: شهر") چاپ شده است.
@poster_cinematography
2.8K viewsedited  18:56
باز کردن / نظر دهید
2022-08-12 21:02:35 از متن:
مطالعه‌ی «تصویرِ کابوس» از محصص تا بادپر به ما نشان می دهد که با تلنبار شدن انبوهِ تروماهای کولکتیو، کابوس از خصلت جادویی و ناممکن‌اش فاصله گرفته و رفته‌رفته با واقعیت بیرونی یکی می‌شود تا بدانجا که تمیز دادن جهان ذهنیِ یک کابوس‌بین با وضعیت عینی مشکل شود: یک شیزوفرنیِ مدام، قدم زدن در کابوس و مضحکه‌هایش. ما در حال رویت چه چیزی هستیم؟ «بازنمایی طبیعی یک کابوس یا سحرآمیز جلوه دادنِ یک لحظه از واقعیت بیرونی؟»
@poster_cinematography
3.2K views18:02
باز کردن / نظر دهید
2022-08-12 21:02:35
در چندین پاراگرافِ جدا (برای فرار از درازگویی) تلاش شده تا نشان داده شود چرا از نقاشی‌های مهرنوشِ بادپر باید حرف زد، ترجیح ولی این بوده تا به عوضِ وارسیِ مستقیم نقاشی‌های او، زمینه‌هایی را که سبب این اهمیت شده شکافته شود چرا که هدف از این نوشته، نه ستایشِ مهرنوش بادپر بلکه ایجاد دریچه‌ای برای فهم بهتر آن زمینه‌ها بوده؛ از خلالِ کارهای او.
@poster_cinematography
2.7K views18:02
باز کردن / نظر دهید
2022-08-08 12:12:41
لاشه‌ی اسب‌ها، آنتوان سوریوگین، میدان مشق.
ناروا خواهد بود اگر این عکس‌ را-دست‌کم از حیث زیبا‌شناختی- از بهترین عکس‌های سوریوگین ندانیم.
میدان مشق همان میدانی‌ست که در آن میرزا رضای کرمانی و شیخ فضل‌الله اعدام شدند، بعدها شد باغ ملی و انواع‌واقسام مسابقات ورزشی در آن برگزار شد. یک‌ مکان که در آن مرگ و حیات به هم آویخته‌اند، مصداقِ تصورِ رولان بارت از تصاویر لاشه‌ها و بدن‌های مُرده. چگونه؟ این‌گونه: اگر هر عکس پیشاپیش تذکاری‌ست از مرگ و عکاس کسی نیست جز گماشته‌ی مرگ، عکسی که مرگ را نمایش می‌دهد و بدنِ مرده را، مصداق چه می‌تواند باشد؟ حیات. تنها جایی که یک بدنِ مرده، یک لاشه و بدن پُکیده واجد جان می‌شود و حیات می‌یابد در عکس است. بنابراین تمام عکس‌ها مصادیقِ مرگ‌اند جز خودِ عکسِ مرگ. یک living corpse
@poster_cinematography
3.2K viewsedited  09:12
باز کردن / نظر دهید
2022-07-31 12:26:09 از متن* «ما همگی به‌خاطر مسیح دیوانه‌ایم، ولی شما در مسیح دانا هستید. ما ضعیف، اما شما قوی هستید. شما صاحب افتخارید، ولی ما غرق در رسوایی. تا لحظۀ حال گرسنه و تشنه‌ایم، بی‌لباس و سیلی‌خورده‌ایم، و با دستان خود با مشقت کار می‌کنیم. وقتی دشنام می‌شنویم، تسبیح می‌گوییم؛ وقتی آزرده می‌شویم، صبر پیشه می‌کنیم؛ وقتی به ما افترا بسته می‌شود، ما دلجویی می‌کنیم؛ ما پس‌مانده‌های جهان شده‌ایم، بی‌پناه از هر جا».
* این مقاله بازنشری‌ست از «اطلاعات حکمت و معرفت بهمن ۱۳۹۴، سال دهم - شماره ۱۱»
@poster_cinematography
972 viewsedited  09:26
باز کردن / نظر دهید
2022-07-31 12:26:08
از متن: «دومنیکو در زیر بیرقی که بر روی آن نوشته «Non Siamo Matti, Siamo Seri» (ما دیوانه نیستیم، ما جدی هستیم)، از ویرانه‌ای می‌نالد که به دست «جماعت به‌اصطلاح عاقل» به ارمغان آمده است […]: «پیمان جدید من این است: باید شب آفتاب برآید و در آگوست برف ببارد. چیزهای بزرگ تمام می‌شوند و چیزهای کوچک برجا می‌مانند […]»
@poster_cinematography
970 viewsedited  09:26
باز کردن / نظر دهید