2023-01-06 17:26:23
هوس
لینک قسمت اول
https://t.me/taghdir1/57504
#قسمت_صد_نه
یه قدم به سمت برداشتم که سریع متوجه شد و عقب عقب رفت
منم در اتاق و محکم کوبیدم و
همونطور که سریع تر از قدم های ترسیده اش مسیر و طی می
کردم توپیدم:
-مگه بهت نگفتم از امروز با حجاب کامل باید بیای شرکت. این
چه سر و وضعیه؟
نگاهم و به مانتوی بادمجونیش که عالوه بر کوتاه بودنش با یه
کمربند کیپ تنش شده بود دوختم و
اخمام بیشتر تو هم فرو رفت.
-لباس فرمت کو؟
واقعاً برام عجیب بود که تو این شرایطم خودش و نمی باخت..
اینهمه مغرور بودن کار دستش می داد
و فقط منتظر روزی بودم که بالخره اینو بفهمه!
عالوه بر کارای خودم.. وظیفه بقیه رووقتی به خاطر بهانه های بی معنی و پوچ مجبورم می کنید
هم انجام بدم و تا ساعت نه شب تو شرکت بمونم.. باید انتظار
اینکه نتونم از پس همه کارام اونم بدن
نقص بربیام و داشته باشید!نفهمیدم چی شد که برای دومین بار تو دو روز متوالی آتیشی
شدم و صدام و بردم بال .. چیزی که از
من بعید بود و شاید هر چند ماه یه بار اتفاق می افتاد. ولی این
دختره بدجوری قابلیت عصبی کردنم
و داشت.. حتی بیشتر از اون سیاوش پست فطرت که در حد
مرگ ازش نفرت داشتم!
های مسخره بیاری و بگی سرم شلوغ بوداگه یک بار دیگه برای کوتاهی ها و گند بال آوردنات بهونه
و حواسم پرت شد و وقت نکردم وسط همین شرکت جلوی چشم
همه فلکت می کنم!
هم خودم متعجب شدم از این حرفی که به زبون آوردم و هم
چشمای گشاد ش ده رو به روم نشون
میداد که انتظار شنیدن این حرف و نداشته.. هر چند خودمم بی
اختیار به زبون آوردمش.. فقط یه
لحظه به ذهنم رسید چقدر دلم خنک میشه از تصور این صحنه!
کاش میشد عملیش کرد یه روزی
هنوز تو بهت و حیرت داشت بهم نگاه می کرد که صدام و بالتر
بردم!
-شد یا نه؟جوری تو جاش پرید که نتونست تعادلش و حفظ کنه و کمرش
از پشت محکم خورد به لبه میزم.. میز
با صدای بدی رو زمین کشیده شد و ضربه انقدری محکم بود که
وسایل روشم تکون خورد.
نگاهی به چهره از درد جمع شده اش انداختم و خواستم با حرف
بعدیم بی تفاوتیم و نسبت به درد
کشیدنش نشون بدم که در اتاق با شدت باز شد و صدای هولزده
نریمان به گوشم خورد:
-دیار؟ چی شد؟
با اخم برگشتم سمتش و یه لحظه از فکرم رد شد یعنی ضربه
انقدری محکم بود و صدا انقدری بلند..
که از این در و دیوارم رد بشه و بره بیرون؟ پس چرا صدای این
دختره در نیومد؟
نگاه ناباور نریمان که به سمت دختره چرخید دوباره بهش خیره
شدم و با چهره کبود شده اش که
سعی داشت با گاز گرفتن لبش جلوی درد کشیدنش و بگیره رو
به رو شدم.اصالً حوصله گریه زاریش و نداشتم و حالم از کسایی که می
خواستن با گریه کردن جلب ترحم کنن
بهم می خورد.. برای همین از سر راهش کنار رفتم و توپیدم:
-سر کارت زود!
لبش هنوز زیر فشار دندوناش بود ولی دیگه نتونست دستش و
از روی کمرش جدا کنه و همون شکلی
دول دول از جلوی من و نریمانی که به سختی خودش و از جلوی
در کنار کشید رد شد و رفت بیرون.
بدون نگاه کردن به نریمان کتم و درآوردم و قبل از آویزون
کردنش سیگار و فندکم و از تو جیبش
برداشتم و یه نخ روشن کردم.
سکوت نریمان عجیب نبود.. می دونستم به خاطر چیه و پشتش
قراره چه حرفایی بزنه.. ولی اهمیت
ندادم و دود سیگارم و به سمت سقف فوت کردم..
تا اینکه بالخره سکوت و شکست..
-تو زدیش؟
فقط نگاهش کردم و چیزی نگفتم. نگاهی که داشت می گفت
خودت چی فکر می کنی و وقتی با اخم
روش و برگردوند فهمیدم که معنی نگاهم و درک کرده.
رمان جذاب و اتشین #هوس هر روز صبح و عصر در کانال قرار داده میشود.
@puchesm1
334 views𝑩𝒊𝒕𝒂, 14:26