Get Mystery Box with random crypto!

رازی نهفته

لوگوی کانال تلگرام razhoft — رازی نهفته ر
لوگوی کانال تلگرام razhoft — رازی نهفته
آدرس کانال: @razhoft
دسته بندی ها: روانشناسی
زبان: فارسی
مشترکین: 1.86K
توضیحات از کانال

https://t.me/contact

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 3

2022-07-29 11:33:10
@razhoft

سوگواری مموزین بر دیوتیما

روزانه در جستجویم، اینک اینجا، آنک آنجا سردرگمی‌ام مرا می‌کشانَد،
بارها بار هر بزرگراه و کوره‌راهی را کاویده‌ام؛
سرما را بر نوک این تپه‌ها می‌پویم، همه‌ی سایه‌ها را باز می‌بینم،
و آنگاه سرچشمه‌ها را دیگر بار؛ خاطرم بر فراز پرسه می‌زند و در فرودست
آسودن را می‌طلبد؛ آن سان که آهویی زخمدار به سوی جنگلزاری می‌شتابد
که خو گرفته است آنجا فرو لمد، ایمن در تیرگی رو به ظهر؛
با این حال کنام سبزش دیگر اکنون نمی‌تواند او را شاداب یا آرام سازد،
گریان و بی‌خواب می‌پلکد، با تنش بیدادگرانه ریش‌ریش از تیغه‌ی خار،
نه گرمای روشنایی روز یاری‌اش می‌دهد، نه تاریکنای سرد شب،
در امواج رود بس عبث زخم‌هایش را می‌شوید.
و بس بیهوده زمین اکنون بر او پیش می‌کشد بوته‌هایی را تا شاید شفا بخشند،
او را دلخوش می‌کنند، و هیچ کدام از بادها خون تبدارش را آرام نمی‌کنند، همین گونه، ای دلبندان،
انگار، با من نیز همین گونه است، و آیا هیچ کس می‌تواند
این وزنه‌ی مرگ را از سیمایم برآورد، بشکند رؤیای یکسر غمفزا را؟

<هولدرلین>


@razhoft @razhoft @razhoft
#رازی_نهفته
474 viewsآگراداتس, 08:33
باز کردن / نظر دهید
2022-07-28 09:14:08
@razhoft

کوچ

سوابیای خجسته، مادرم،

در گذر یکصد جویبار

همچون لمباردی، خواهر فروزنده‌ترت

در مسیر راه،

و درختانی بسنده، با شکوفه‌هایی سفید و قرمز،

و تیره، که می‌بالند سرکشانه، آکنده از برگهای سبز،

و در همسایگی آلپ سوییس

تو را با سایه می‌آرایند؛ چون منزلگاهت نزدیک است

به قلب، و در حصار خود می‌شنوی سرچشمه‌ها سر می‌ریزند

از جامهای نقره، دستهای ناب

باده می‌پیمایند، همچنان که خورشید

قندیل‌ها را می‌گدازد،

فرود آمده بهمن

از روشنایی پیش‌تازنده،

ستیغ‌های برفگیر می‌خیسانند زمین را

با ناب‌ترین آب‌ها. بسی خویشکاری

در خاستگاه جبلی توست. دشوار است از سرچشمه گسستن.

و زاد و رودت، شهرهای

کنار دریاچه‌های موج‌خیز،

کنار بیدهای نکار، کنار راین،

همه مؤافقند که نیک‌تر ازمیهن

هیچ قلمرویی نیست

(هولدرلین)


@razhoft @razhoft @razhoft
#رازی_نهفته
416 viewsآگراداتس, 06:14
باز کردن / نظر دهید
2022-06-24 00:48:28 @razhoft

پس پریام، زار و لابه گر، سخن گویان به آشیل گفت:
-ای آشیل که به خدایان می مانی! از پدرت یاد آر؛ او همسال من است و در آستانه سالخوردگی است؛ سالخوردگی کاهنده و ویرانگر. می تواند بود که همسایگانش که وی را در میان گرفته اند او را آزرده و به ستوه آورده باشند و وی هیچ کس را نداشته باشد که تباهی و تیره روزی را از او باز دارد. اما او با این همه آنگاه که از زندگانی تو آگاه می‌شود به دل شادمان می‌گردد و در درازای هر روز امید می برد که فرزند دلبندش را آیان از سرزمین تروا باز بیند. اما من! من به بیشترین شوربختی و تیره روزی دچار آمده ام؛ زيرا در سرزمین پهناور تروا دلیرترین پوران را پدید آورده ام و می باید آشکارا بگویم و خَستو آیم که یکی از آنان برایم نمانده است. آنگاه که فرزندان آخایی آمدند من پنجاه پسر داشتم. نوزده تن آنان هممام بودند و از یک شکم بر آمده بودند؛ دیگران در کاشانه های من؛ از زنانی دیگر زاده شده بودند‌. آرس تند و دمان زانوان بیشینه آنان را در شکسته و فروگسسته است و آنکه مرا تنها نگاهبان شهر و باشندگان آن بود تو اندکی پیش از این در آن هنگام که برای رهایی میهنش می جنگید کشته ای؛ او هکتور بود. اکنون به پاس اوست که من به سوی کشتی‌های آخایی آمده ام؛ آمده ام تا او را از تو بازخرم و سربهایی هنگفت و شگرف به همراه آورده ام. پس ای آشیل خدایان را آزرم بدار و از پدرت یاد آور و دل بر من بسوز. من بیش از او سزاوار دلسوزیم و دلیری و یارایی داشته ام که هیچ میرایی در زمین هرگز از آن برخوردار نبوده است: من دست کسی را که فرزندم را کشته است تا به دهان می برم و بر آن بوسه بر می زنم. او بدین سان سخن گفت و آرزوی گریستن بر پدر را در دل آشیل بر انگیخت. وی دستی بر پیرمرد سود و وی را به نرمی و آرامی از خویش دور کرد. هر دو دلبندشان را فریاد می آوردند: یکی به هکتور مردمکُش می اندیشید و به زانو افتاده در پای آشیل سرکشهایی گرم از دیدگان بر می افشاند. آشیل نیز بر پدرش می گریست و گاه نیز بر پاتروکل. ناله هایشان در کاشانه بر می آمد و فرا می رفت. آنگاه که آشیل مینوی دریافت که به های های و بسندگی گریسته است و نیاز به گریستن اندرونه و اندامهایش را وانهاده است به ناگهان از نشستنگاهش برخاست؛ دست پیر را گرفت و وی را از جای برخیزاند. آشیل دل بر پیرانه سری پریام و ریش سپید وی سوخته بود. سپس رشته سخن را در دست گرفت و این گفته های روشن و رسا را بر زبان راند:
-آه! ای نگون‌بخت! تو، راستی را، دردها و اندوهانی بسیار را در ژرفای دل آزموده ای و بر تافته ای. چگونه یارسته ای که چنین تنها به سوی کشتی‌های آخایی بیایی و خویشتن را بر مردی آشکار بداری که آن مایه پوران دلیرت را کشته است تو را بی گمان دلی از آهن در سینه هست. اما از این همه در گذریم بر این نشستنگاه در نشین؛ تا بر کامه رنج و اندوهمان وانهیم که دردها در ژرفای دلمان آرام پذیرد. زیرا سرشکهایی که جان را می افسرد هیچ سود و سرانجامی ندارد. این سرنوشتی است که خدایان برای میرایان بینوا در تنیده اند: زیستن در رنج و اندوه؛ اما آنان خود از هرگونه اندیشه و نگرانی برکنارند. دو کوزه آکنده از تمامی دهشهایی که زئوس می خواهد به ما ارزانی دارد در کاشانه او بر زمین نهاده شده اند: یکی آکنده از رنج و آزار است و دیگری سرشار از مهر و نواخت.

ایلیاد - هومر
مترجم: کزازی
سرود بیست و چهارم
باز خرید هکتور
صفحات ۵۴۷ - ۵۴۸


https://t.me/+QwNPXDT61seYx4nZ
25 viewsآگراداتس, 21:48
باز کردن / نظر دهید
2022-06-24 00:48:28
@razhoft

پس هکتور، به جان، داستان را دریافت و به آوای بلند، گفت:
ای دریغا! بی هیچ گمان، خدایان مرا به مرگ فرا می خوانند. به راستی، می انگاشتم که دییفوبِ قهرمان در کنارِ من است؛ اما او در شهر است و در پسِ دیوارها و آتنا مرا فریفته است. باری، آنَک مرگِ دهشت خیز است که در این دم مرا نزدیک می آید! مرگ، دیگر، از من دور نیست و من هیچ پناه و گریزگاهی ندارم. این بود آنچه زئوس و پورِزئوس، آپولون، را که تیرش تا به دور جای راه می برد، نیک خوش می افتاد؛ آنان را که تاکنون مرا یاریگر و مهربان می نمودند و از گزندها پاس می داشتند. امروز است که سرنوشت مرا فراز خواهد آمد. با این همه، نمی خواهم که بی هیچ تلاش و بی فّر و فروغ بمیرم؛ بر آنم که به کاری ارجمند دست یازم؛ کاری شايسته ی آنکه آیندگان، مردانی که از این پس خواهند آمد، از آن یاد آورند.

ایلیاد - هومر
ترجمه: کزازی
سرودِ بیست و دوم
مرگِ هکتور
صفحه: ۴۹۲


@razhoft @razhoft @razhoft
#رازی_نهفته
24 viewsآگراداتس, 21:48
باز کردن / نظر دهید
2022-06-19 21:49:12
@razhoft

زُروان (‌ زَروان ) ، ایزد زمان بی کران ، در ایرانِ کهن ...

* بَرسَم یا بَرِسمَن عبارت از شاخه‌ های بریده درختی که هر یک از آن ها را در زبان پهلوی تاک و به پارسی تای گویند . از اوستا برمی‌آید که برسم باید از جنس رستنی‌ ها باشد ، مانند انار و گز ( درخت ) و هوم ...
- منابع : اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته‌ های پهلوی ، رحیم عفیفی / دین‌ های ایران باستان ، هنریک ساموئل نیبرگ ...
- یادداشت نویسنده : آیین زروانی دینی به مرکزیت زروان ، ایزد زمان بی‌ کران است که به عقیده‌ ی عده‌ ای در دوره‌ ی اشکانی یا ساسانی به وجود آمده و به نظر برخی دیگر دین مغان مادی پیش از زردشت است . با تصور آنکه اورمزد و اهریمن هر دو فرزندان یک ایزد ، یعنی زروان ، هستند ، دوگانگی مزدایی به وحدت تبدیل خواهد شد


@razhoft @razhoft @razhoft
#رازی_نهفته
100 viewsآگراداتس, 18:49
باز کردن / نظر دهید
2022-06-18 20:03:55 برترین کانال‌ها برای خواندنی عمیق و شنیدنی لذت‌بخش


کار پاره وقت دانشجویی با حقوق ۳ میلیون در ماه
@danshjo_bartar
آموزش انگلیسی۲ ساله مبتدی تا آیلتس
@teacheruniversity
یک میلیون کتاب 𝐏 𝐃 𝐅
@DONYABOOKPDF
انگلیسی حرفه ای با فیلم و کارتون
@RealEnConversations
کتابخانه صوتی و pdf تاپ بوک
@Top_books7
کتابخانه صوتی من
@ketabegooya_man
کانال کتاب های تاریخی
@ketabtarikhim
کافه کتاب صوتی
@CafeBookAudio
با این جملات با کلاس حرف بزن
@BOOK_Hi
کتاب، شعر، تیکه
@DeyrBook
تدریس مکاتب فلسفی و روانی
@anbar100
آهنگ های انگلیسی با ترجمه
@behboud_music
با سریال زبانت رو قوی کن
@learningEnglishwithbestseries
آموزش صفر تا صد نویسندگی
@mostafabagherzadeh74
(( دکتر هلاکویی )) (( مشاوره رایگان ))
@hamrah_ba_dr_holakouee
حقوق برای همه
@jenab_vakill
دنیای جذاب نویسندگان برتر دنیا
@nevisandbdonya
کانال تخصصی روابط بین‌الملل
@InternationalRel
گنجینه گرانبهای کتاب صوتی
@GANGINEH
ترکی فول صحبت کن
@TurkishDilli
مطالب حقوقی روز 《مشاوره رایگان》
@vakilbaashi
دل واژه های تنهایی
@gandomzaran
باغ کتاب و موسیقی
@baghdarbagh
سفر به اقیانوس درون ....
@MasomehAbedini
در حقوق بشر حرفه ای شوید
@ngoodvv
شـعـر خوب و معـاصـر
@seda_tanha
مرکز تخصصی زبان راشد
@rashedjavan
هنر تذهیب و طراحی سنتی
@vida_dabir
ایران باستان
@conference_iranvich
وکیل شو (عضویت محدود)
@ADLIEH_TEAM
پند نامه سخن بزرگان
@Pandnama
شاهنامه و خوانش
@shahname_iranvich
(به حقوقت آگاه شو دختر ! )
@womxn_act
خرابات
@Chante_darvish
آفرینش : اخبار ادبیات، فلسفه و هنر
@afarineshdastan
شبکه جامعه مدنی ( تاریخ، فرهنگ، اجتماع)
@civilizers
کتاب های نایاب
@mahsan_forum
رنگ خیال جرعه ای از هنر و ادبیات
@rangekhiyaal
محفل شعر و آوا
@mahfelshearvaava
یه مرد امیدوار
@Happy_Private_Life
کانالی از کتاب و موسیقی
@RomanceWord
اندیشه پرواز
@Andishe_parvaz
فرهنگ و ادبیات فرانسه
@etoile_perdue
خلوت دل
@khalvat_e_del
کارتونهای نوستالژی
@kartoonNostalghy
انجمن شاهنامه خوانی سراسری
@anjomanshahnameh
زبان عربى لهجه لبنانى
@libanon314
رازی نهفته《فلسفی》
@razhoft
تاریخ ایران عصر صفوی
@SafavidStudies
ژانوس ِ سیاست
@mousavi2025
یونـگ ، روانکـاوی ، خودشــناسی
@hamsafarbamah
مکالمه انگلیسی از پایه تا پيشرفته
@Englishcollege98
متن ممنوعه؛ بدون سانسور
@OnlySookoot
نگارگری؛ هنر و ادبیات
@tabrizschoolofpersianpainting
فن ترجمه زبان تخصصی علوم سیاسی و روابط
@policyinact
کتابخوانی و PDF
@aramesh13577
کانالِ فلسفیِ « تکانه»
@khosrowchannel
دانلود رایگان "pdf"رمان‌فروشی‌وچاپی
@ROOMANIYA
دین و علم
@din_va_elm
کلبه درویشان
@hohagh
کتابخانه کودک و نوجوان
@childrenbook
وکیل خودباشید《مشاورحقوقی رایگان》
@edalatsazanfarda
زیباترین متن‌های جهان
@Beautytext1
جامعه شناسی زن روز
@Zane_Ruz_Channel
برترین اجراهای (( پیانوی کلاسیک )) و ...
@pianoland123
تقویت زبان انگلیسی عمومی!
@ehbgroup504
رمانسـرای مجازی
@Salam_Roman
اسرار زنان موفق
@successfulwomen1
مولانا و باغ سبز عشق
@baghesabzeshgh
دانلود فیلم و سریال روانشناسی
@Filmravankavi
پرواز روح
@haghightx
مطالب تاریخی
@matalebtarikhim
سفر به دنیای خاطرات
@khatherehbazi
نظریه های جامعه شناسی
@sociologyat1glance
تشخیص انواع شخصیت برای ازدواج
@Neoravankavi
کتاب های صوتی دوست داشتنی من !!
@nazaninenshaei
رسانه، فرهنگ – نشانه
@irCDS
موسیقی فرانسوی،زبان عشق
@onthewaves
کتابخانه مجازی
@llib7
آموزش سواد مالی و اقتصادی به زبان ساده
@ECONVIEWS
45000هزار کتاب pdf
@ketabZahra1369
پارسی سخن بگوییم و زیبا بنویسیم
@FARZANDAN_PARSI

هماهنگی برای تبادل
@mrgp_1
38 viewsآگراداتس, 17:03
باز کردن / نظر دهید
2022-06-18 10:26:18
@razhoft

از میان همه خدایان تنها مرگ است که نذر نمیطلبد؛ قربانی نمیطلبد؛ و خواستار ریختن شرابی خالص از برای احترامش بر خاک نیست.
نه محرابی دارد و نه نجوای دعاکنندگان آرامش میکند.
تنها اوست که همه قدرت های آسمانی از اقناعش عاجزند.
ای مرگ! ای شفا دهنده؛ تو را مسخره نمیکنم! تو را ستایش میکنم...
به نزدم بیا: بیماری لاعلاج را هنر تو شفا است ای پزشک...
که درد، پیکر بی جان را لمس نمیکند...

آیسخولوس (اِشیل یا اسکیلس)


@razhoft @razhoft @razhoft
#رازی_نهفته
119 viewsآگراداتس, 07:26
باز کردن / نظر دهید
2022-06-17 13:14:16
@razhoft

پیکار آتنا و پوز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ییدون

پیش از این ایزدبانو آتنا توجهی ویژه به سرزمین آتن داشت. در روزگار شاه سکروپس میان او و پوزییدون بر سر مالکیت آتیکا پیکار در گرفت. پوزییدون برای تایید حقانیت خویش با نیزه ی سه شاخه ی خود بر صخره ی آکروپلیس ضربت زد و ناگهان شوراب از آن فراجهید. بنا به روایتی دیگر از زیر نیزه ی سه شاخه ی پوزییدون اسبی به پیدایی آمد. آتنا به نوبه ی خویش کاری کرد که از آکروپلیس درخت زیتون بروید درختی که به رغم آتش سوزی از سوی پارسیان و حمله خشایارشاه تا روزگار پریکلس هنوز پابرجای بود. با پا در میانیِ سکروپس نزاع میان پوزییدون و آتنا به سود آتنا پایان یافت.

اساتیر یونان
ژیران
ص ۸۷ - ۸۸


@razhoft @razhoft @razhoft
#رازی_نهفته
146 viewsآگراداتس, 10:14
باز کردن / نظر دهید
2022-06-17 11:17:59 @razhoft

پاک دامنی آتنا

در همه ی موارد بالا که آتنا به یاری قهرمانان رسید می بینیم که آنان در خور احترام از سوی وی بودند و این احترام به پاس جاذبه های عاشقانه نبود. آتنا به سبب پاک دامنی کامل خویش در جامعه ی المپ یک استثناء واقعی بود. او به رغم بهتان ها و اهانت هایی که در روابط وی با هلیوس، هفاییستوس و حتی هراکلس رواج یافته بود قلب مهربان حساس و معطوف به عشق داشت و سخت از باکرگی خویش دفاع می‌کرد. وای بر آن کس که عفت وی را خدشه دار می کرد!
روزی هنگامی که با پری دریایی به نام خاریکو تن می شست تیرزیاس از سر اتفاق او را دید. این بی احتیاطی ناخواسته و غیر ارادی بود. با وجود این آتنا او را پادافراه داد و بینایی از وی بازگرفت. دوست آتنا از وی خواهش کرد که بدو رحم آورد اما او عزم خویش جزم کرده بود و تنها از سنگینی پادافراه کاست؛ بدین گونه که دَهِش پیش گویی آینده را به تیرزیاس تیره بخت اعطا کرد. هفاییسوسِ لنگ در پی اش روانه شده بود. سرانجام هفاییسوس آتنا را ربود اما ایزدبانو سخت از خود دفاع کرد چنان که هفایسوس کام یاب نشد و نتوانست به طرح خائنانه ی خود جامه ی عمل فرا پوشد اما در عوض تخم خویش بر زمین پراکند و اندکی بعد فرزندی از آن پیدا گشت اریختونیوس نام. آتنا فرزند را یافت و بی آن که دیگر ایزدان دریابند او را پرورد. نوزاد را در سبدی گذاشت و درِ آن را بست و آن را به دختران سِکروپس سپرد و آنان را از باز کردنش منع کرد. یکی از خواهران پاندروسوس بر این فرمان گردن نهاد؛ اما دو خواهر دیگر، هرسه و آگلوروس چندان کنج کاو بودند که تاب نیاوردند. به محض گشودنِ سبد از ترس بر خود لرزیدند؛ چه گردِ نوزاد ماری چنبره زده بود. آتنا ایشان را به جنون مبتلا کرد و به چکاد آکروپلیس درانداخت. اریختونیوس رشد کرد و بُرنا گشت. پس به شهریاریِ آتن برگزیده شد و آیین استوار آتنا را در آنجا پی نهاد.

اساتیر یونان
ژیران
اسماعیل پور
ص ۸۶ ، ۸۷


https://t.me/+QwNPXDT61seYx4nZ
157 viewsآگراداتس, 08:17
باز کردن / نظر دهید
2022-06-16 23:37:16 @razhoft

آتنا: نگاه بان بانوی پهلوانان

آتنا چون جنگ جویی دلاور و نیرومند همیشه خویشتن را پاس می داشت. چون هراکلس قربانی دشمنی هرا وظایف دشوار آتنا را پذیرفت آتنا در کنارش ایستاد و یاری اش داد و سرانجام او را آسودگی بخشید. هم او بود که سِنج برنجی را بدو داد که پرندگان دریاچه ی استیم فالوس از صدای آن ترسیدند. هم او بود که هراکلس را به هنگامی که وی سِربوس را از جهان زیرین فراز آورد همراهی کرد. سرانجام آتنا بود که پس از مرگ هراکلس در آستانه اُلمپ به وی خوشامد گفت. پس هنگامی که هراکلس برنده ی سیب های زرین هِسپری ها شد از آنان خواست که بدین ایزدبانوی قیّم سر تعظیم فرود آرند.
به همین گونه آتنا پِرِزئوس را در لشگرکشی اش علیه گورگن ها راهنمایی کرد. چون پرزیوسِ پهلوانان نیارست به چهره ی وحشتناک مدوسا چشم دوزد آتنا اشاره کرد که به دست او ضربت زند. آن گاه پرزئوس برای سپاس گزاری سرِ گورگن را به آتنا بخشید و آتنا آن را بر سر نیزه کرد. سهم آتنا در ماجراجویی های پرزیوس چندان زیاد بود که بنا به برخی روایات خود آتنا به مدوسای خواب آلوده در آمد و با ضربتی وی را کشت. بسیاری از افسانه ها نیز در بردارنده ی چنین روایت اند؛ از جمله این که نبرد میان آتنا و گورگن به خاطر رقابت در زیبایی بود؛ یا این که ایزدبانو آتنا خون قربانی اش را گرد آورد و از آن هدیه ای برای آسکله پیوس یا اریختونیوس بساخت - خونی که از سیاه رگ راست برجهید مرگ آور و خونی که از سیاه رگ چپ فرا جهید زندگی بخش بود.
آتنا هم چنین با بِلروفُن به قهرمانی رفتار کرد. در خواب بر او ظاهر گشت افساری زرین بدو بخشید و او رام کردن اسب خویش پگاسوس را مدیون آتنا بود.
سرانجام آتنا زمانی اُدیسه (اولیس) را در برابر همه ی مخاطراتی که در بازگشت از تروا او را تهدید می کردند یاری نمود و هم چنین به شکل منتورِ خردمند در آمد و تلماک را در تلاش برای باز یافتن پدر پیروزمندانه پاس داشت.

اساطیر یونان
ف. ژیران
اسماعیل پور
ص ۸۵ و ۸۶


https://t.me/+QwNPXDT61seYx4nZ
188 viewsآگراداتس, 20:37
باز کردن / نظر دهید