Get Mystery Box with random crypto!

رمان نویس

لوگوی کانال تلگرام romannavis — رمان نویس ر
لوگوی کانال تلگرام romannavis — رمان نویس
آدرس کانال: @romannavis
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 118
توضیحات از کانال

یه کانال پراز رمانهای قشنگ
رمان تمام شده:باورش کردم
رمان تمام شده:عشق تلخ
رمان درحال تایپ:من یه مدلم
هزینه تبلیغات: @romantabligh

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 2

2017-09-01 20:32:03 قسمت۲۴۶

بردیا:لعنت بهش لعنت بهش


گوشیو زد زمین درکش میکردم


خیلی سخت بود ببینی یکی بهت

خیانت بکنه بردیا صورتشو گرفت

بردیا:دوسش داشتم خیلی این,

بود جواب دوستداشتنم جواب


اعتمادم لعنتی من چرا نفهمیدم


من احمق چرا نفهمیدم فکر کردم

واقعا دوسم داره عاشقمه میدیدم

این چند روزه بیقراره خیلی ازش


میپرسیدم میگفت


بخاطرازدواجمونه هیجان زده اس

بلند شد از روی صندلی بردیا:تو


چرا زودتر نگفتی چرا نگفتی بهم


چرا بهم هشدار ندادی هیچی؟؟


امیرحسین:فک نمیکردم کار به


اینجا بکشه بردیا اومد سمتم یقه


پیراهنمو گرفت بردیا:یعنی چی


کار به اینجا نکشه امیرحسین:نامزد


تو زندگیمو خراب کرده تو میگی


من مقصرم ؟؟من زنم دیگه منو


نمیخواد بردیا میفهمی نهال عاشقم


بود الان شدم قاتل عشقش بردیا


دستشو برداشت از روی یقمو دور


شد ازم نمیدونستم چیکار میخواد


بکنه برام مهمم نبود نشستم ت


و ماشین روشنش کردم دوباره


سردرد لعنتیم شروع شد از لابلای


ماشینو رد میشدم چشمام تار


میدید خوب نمیدیدم جلوی رومو


چشمامو پاک کردم دستمو برداشتم


از صورتم نور شدیدی خورد ب


ه چشمام...
9.1K viewsAyda, 17:32
باز کردن / نظر دهید
2017-09-01 20:32:03 قسمت۲۴۵

چنگ انداختم لای موهام چهره نهال


از جلوی چشمام کنار نمیرفت


صداش تو گوشم بود میگفت من


بایه قاتل زندگی نمیکنم من


زندگیشوخراب کردم آیندشو با

مجتبی خدای خدای چقد سخته


تحمل کردنش چرا من چرا من


رسیدم به همون پارک همیشگی که


منو بردیا میرفتیم برای ورزش


از ماشین پیاده شدم روی اولین


صندلی خالی که دیدم نشستم حالا


چطور موضوع المیرا رو میگفتم


ولی من نباید نگران باشم چون


کاری نکردم و مقصر نیستم مثل


یه داداش پشت بردیا بودم ولی


اون با فاش کردن راز من نامردیو


در حقم تموم کرده بود گوشیمو


دراوردم از جیبم رفتم تو گالری


خودم از دیدن این عکسا با این

وضع یه جوری میشدم حالا اون که


نامزدشه عکس العملش چی میتونه


باشه بردیا:سلام داداش سرم بلند


کردم بردیا بالا سرم وایساده بود


صفحه گوشیو قفل کردم

امیرحسین:سلام بردیا نشست

روی صندلی بردیا:خوبی؟؟؟


سرمو بلند کردم امیرحسین:نه


بردیا:چیشده چه اتفاقی افتاده


چشات دوتا کاسه خون


,امیرحسین:نامردی کردی درحقم


چرا ؟؟مگه الان بهم نگفتی


داداش؟؟ داداش به داداشش


نامردی نمیکنه بردیا:نمیدونم از


چی حرف میزنی ولی خواهش


میکنم واضح بگو من بدونم


امیرحسین:باشه همه موضوع رو


از اول تا اخرش تعرف کردم براش


احساسی سبکی میکردم ولی اینبار


چهره بردیا خیلی وحشتناک شده


بود دستاشو مشت کرده بود رگ

گردنش متورم شده بود جوری که

دقت میکردی ضربان نبض گردنشو


میدیدی بردیا:نشونم بده اون


عکسارو نشونم بده امیرحسین:


مطمعنی؟؟بردیا:اره مطمعنم


گوشیمو باز کردم عکسارو اوردم


گوشیو بهش دادم
7.4K viewsAyda, 17:32
باز کردن / نظر دهید
2017-09-01 20:32:03 قسمت۲۴۴


نهال:طلاق میخوام نمیتونم با


یه قاتل زندگی کنم از شنیدن


حرفاش مغزم سوت میکشید

نمیشنیدم حرفاشو درست


پیشونیمو گرفتم از شدت درد

نهال:شنیدی امیرحسین من

طلاق میخوام آتنا:نهال الان


حالت خوب نیست معلوم نیست


چی میگی خواهش میکنم اروم


باش نهال:آرومم من اتنا ولی


دیگه نمیخوام یه لحظم با یه


امیرحسین:من قاتل نیستم نهال

طاقتم نمیدم مطمعن باش ب


ا سرعت از اتاق خارج شدم


نمیتونستم اون همه تحقیر شدنو


تحمل کنم چرا نهال چرا نمیبینی


دوستداشتنمو چرا بچمونو نمیبینی

نمیتونستم خوب فکر کنم سردرد


زیاد امونمو بریده بود سوار ماشین


شدم تو آینه به خودم نگاه کردم از


چشمام خون میبارید خیلی قرمز

شده بودن شماره بردیا رو گرفتم

بهش گفتم هرچه سریعتر باید

ببینمش قبول کرد ماشینو روشن

کردم راه افتادم باید همچیو بهش


میگفتم باید میدونست تو آستینش

مار پرورونده بود که هم نیششو به

بردیا زد وهم زندگی من
5.9K viewsAyda, 17:32
باز کردن / نظر دهید
2017-09-01 20:31:32
5.3K viewsAyda, 17:31
باز کردن / نظر دهید
2017-09-01 19:18:52 رفت از پیشم با اینکه میدونست خیلی دوسش دارم [ ]

@romannavis
6.4K viewsAyda, 16:18
باز کردن / نظر دهید
2017-09-01 08:50:25
6.0K viewsAyda, 05:50
باز کردن / نظر دهید
2017-08-31 20:59:31 امشب پارت نداریم عزیزان خواستم بگم منتظر نمونید
6.1K viewsAyda, 17:59
باز کردن / نظر دهید
2017-08-31 16:07:13 @romannavis
7.1K viewsAyda, 13:07
باز کردن / نظر دهید
2017-08-30 23:03:39 بنام خالق تمام زیبایی ها من یه مدلم پارت#1 نهال بدو مامان دیر شد باید بری مدرسه دیرت شده پاشو دخترم چشامو یواش باز کردم اه این دیگه اول صبحی چی میگه نهال:بذار بخوابم مامان توروخدا…
7.2K viewsAyda, 20:03
باز کردن / نظر دهید
2017-08-29 23:45:44 قسمت۲۴۳

از زبان امیرحسین:چقد باید

دیگه پشت این در لعنتی بمونم

چقد انتظار زنم بچم خدایا من


اشتباه کردم تاوانشو اینجوری نگیر


ازم از من بگیر نه از عزیزام اتنا هم


بدتر از من یه گوشه کز کرده بود


سرش رو زانوهاش در اتاق باز شد


دکتر اومد بیرون امیرحسین:خانم


دکتر خانم دکتر وایساد دکتر :بله


امیرحسین:همسرم حالش چطوره


دکتر:هم همسرتون هم بچه خوبن

خونریزی داشتن ولی مشکلی ندارن


امیرحسین:ممنونم میتونم


ببینمش؟؟دکتر :بله فقط امشب

باید بمونه الان انتقالش میدن ت


و اتاق اتنا اومد سمتم همچیو بهش


گفتم از خوشحالی اشک میریخت


اتنا:امیرحسین میخوای چیکار


کنی چی قراره بشه ؟؟من خیلی

نگرانم واسه تو واسه نهال واس

اون بچه بیگناه امیرحسین:هرچی


نهال بگه هر مجازاتی بگه هر چی

بگه من نه نمیگم سپردم به خودش


اتنا:اون تو شرایطی نیست که


تصمیم درستو بگیره امیرحسین


نگرانم خیلی نهال و میشناسم


میدونی بعد مرگ مجتبی چقد


مریض بود چقد قرص میخورد


شبا نمیتونست بخوابه به زور دارو


میدونی چقد اسیب دید اون تورو


مقصر میدونه الان تو متهمی واسه


اتفاقای گذشته چطوری میخوای


درستش کنی نهال با تخت بردن


تو اتاق منو اتنا رفتیم داخل اتاق


زل زده بود به من رفتم کنارش

دستشو گرفتم امیرحسین:خوبی

نهالم؟؟؟باتوام عزیرم نهال:طلاق

میخوام........
8.0K viewsAyda, 20:45
باز کردن / نظر دهید