Get Mystery Box with random crypto!

شفیعی کدکنی

لوگوی کانال تلگرام shafiei_kadkani — شفیعی کدکنی ش
لوگوی کانال تلگرام shafiei_kadkani — شفیعی کدکنی
آدرس کانال: @shafiei_kadkani
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 42.41K
توضیحات از کانال

معلّمِ فرهنگ و ادبیاتِ ایران
◾ادمین اداره می‌کند.
◾اینستاگرام:
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani/
ارتباط با ادمین:
mshafieikadkani@gmail.com

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 20

2022-10-11 14:55:49
7.0K views11:55
باز کردن / نظر دهید
2022-10-09 21:56:55
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
مستانِ نیم‌شب به ترنّم
آوازهای سرخِ تو را باز
ترجیع‌وار زمزمه کردند
نامت هنوز وردِ زبان‌هاست.


#محمد_رضا_شجریان
۱ مهر‌ماه ۱۳۱۹
۱۷ مهرماه ۱۳۹۹
7.4K viewsedited  18:56
باز کردن / نظر دهید
2022-10-06 12:52:00 @shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
ضحّاک


در شاهنامه خطّ زندگی، خطّ باریکی‌ است؛ اندکی انحراف از راه می‌تواند بدبختی بزرگ به‌بار آورد. بارزترین نمونهٔ آن جمشید است. نخستین شهریار بزرگ شاهنامه که همه نعمت و حشمت جهانی را در روزگار خود جمع دارد. در دوران او رنج و بدی و مرگ ناپدید می‌شود. همهٔ مردم در خوشی و خرّمی به سر می‌برند.
«ز رامش جهان پر ز آوازِ نوش».

ولی ناگهان غرور او را می‌گیرد و خود را هم‌پایهٔ پروردگار می‌پندارد و از این رو «فرّه ایزدی» از او گسیخته می‌گردد و مانند ایّوب یک‌شبه همه‌چیز از او روی برمی‌تابد؛ مُلک از دستش می‌رود و ضحّاک او را با ارّه به دونیم می‌کند. بدبختی آن است که بهای گناه فرمانروای نادان را باید نه‌تنها خود او بلکه همهٔ مردمش در طیّ مدّتی دراز بپردازند و از این رو ایرانیان به استیلای هزارسالهٔ ضحّاک محکوم می‌گردند.

جمشید، نه‌تنها مغرور، بلکه یک مستبد تمام‌عیار هم هست زیرا در گمراهی خود به حرف احدی گوش نمی‌دهد. از خصوصیات دورهٔ او آن است که در آن چون و چرا جرم شناخته می‌شود:

«چرا کس نیارست گفتن، نه چُون»

داستان ضحّاک پر از کنایه‌هایی‌ست که همواره اندیشهٔ بشر را به خود مشغول می‌داشته، نمونهٔ تمام‌عیار مَلعَنَت و رذالت، پدرکُشی، گوش دادن به وسوسهٔ ابلیس، داشتن مار بر شانه که تجسّم عذاب وجدان است؛ غذا‌دادن مارها از مغز سرِ جوانان که شومی حاکمِ ستمکاره را می‌رساند.
و اما پایان کارِ ضحاک همان است که هر بیدادگری باید در انتظارش باشد، گرچه در عالمِ واقع بسیاری از اینگونه کسان از چنگ آن رها مانده‌‌اند.



زنده‌یاد استاد دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
سرو سایه‌فکن،
[دربارهٔ فردوسی و شاهنامه]
خط استاد غلامحسین امیرخانی، صفحهٔ ۹۹

#ضحاک
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
3.9K views09:52
باز کردن / نظر دهید
2022-10-04 07:28:38
11.1K views04:28
باز کردن / نظر دهید
2022-10-03 06:15:12
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
صبحی شد و باز هم شبِ ما تار است
وآن ظلمتِ بیکرانه در تکرار است
این لحظه به خشم، چشم بر هم می‌نِه
کاتش چو بمُرد، دودْ میدان‌دار است.

#دانشگاه_شریف
9.8K viewsedited  03:15
باز کردن / نظر دهید
2022-10-02 22:59:20
2.8K views19:59
باز کردن / نظر دهید
2022-09-30 19:51:20
طفلی به نام شادی


طفلی به نامِ شادی، دیری‌ست گمشده‌ست
با چشم‌های روشنِ برّاق
با گیسویی بلند، به بالای آرزو

هر کس ازو نشانی دارد،
ما را کُنَد خبر
این هم نشانِ ما:
یک‌سو، خلیج فارس
سویِ دگر، خزر
محمدرضا شفیعی کدکنی


عکس:
سرور فرهادی
14.4K viewsedited  16:51
باز کردن / نظر دهید
2022-09-30 13:39:43
11.0K views10:39
باز کردن / نظر دهید
2022-09-29 12:03:50
4.6K views09:03
باز کردن / نظر دهید
2022-09-27 22:48:49 @shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
غوک‌نامه
[
متن کامل]


ای غوک‌ها که موجْ برآشفته خوابتان
وافکنده در تلاطمِ شطِّ شتابتان

خوش یافتید این خزهٔ سبز را پناه
روزی دو، گر امان بدهد آفتابتان

دم از زلال خضر زنید و مسلّم است
کز این لجن‌کده‌ست همه نان و آبتان

بی‌شرم‌تر ز جمع شمایان نیافرید
ایزد که آفرید برای عذابتان

کوتاه‌بین و تنگ‌نظر، گرچه چشم‌ها
از کاسه‌خانه جَسته برون چون حبابتان

در خاک رنگ خاکی و در سبزه سبزرنگ
رنگِ محیط بوده، هماره، مآبتان

از بیخ گوش نعره‌زنانید و گوش خلق
کر شد ازین مُکابرهٔ بی‌حسابتان

یک شب نشد کز این همه بی‌داد بس کنید
وین سیم بگسلد ز چُگور و رَبابتان

تسبیح ایزد است به پندار عامیان
آن شوم‌ْشیونِ چو نَعیب غُرابتان

هنگام قول، آمرِ معروف و در عمل
از هیچ مُنکَری نبود اجتنابتان

بسیار ازین نفير نفسگیرتان گذشت
کو افعی‌ای که نعره زند در جوابتان

داند جهان که در همهٔ عمر بوده است
روزی ز بال پشّه و خون ذُبابتان

جز جیغ و ویغ و شیون و فریاد و همهمه
کاری دگر نیامده از شیخ و شابتان

تکرار یک ترانه و یک شوم‌ْنوحه است
سر تا به سر تمامِ سطورِ کتابتان

چون است و چون که از دل گندابهٔ قرون
ناگه گرفته است تب انقلابتان؟

وز ژاژِ ژنده، خنده به خورشید می‌زند
شمع تمام‌ْکاستهٔ نیمتابتان

مانا گمان برید که ایزد به فضل خویش
کرده ست بهر فتح جهان انتخابتان

یا خود زمان و گردش افلاک کرده است
بر جملهٔ ممالک مالکْ‌رِقابتان

گر جمع «مادران به خطا»، نامتان نهیم
هرگز نکرده‌ایم خطا در خطابتان

نی اصلتان به‌قاعده، نی نسلتان درست
دانسته نیست سلسلهٔ انتسابتان

جز این حقیقتی که یکی ابر جادُوی
آورد و برفشاند بر این خاک و آبتان

پروردتان به نم‌نم بارانِ خویشتن
تا برگذشت حد نصیب از نصابتان

این آبگیر گند که آبشخور شماست
وین سان بوَد به کام ایاب و ذهابتان

سیلی دمنده بود ز کهسار خشم خلق
کاین‌گونه گشته بسترِ آرام و خوابتان

تسبیح‌تان دعای بقای لجن‌کده‌ست
بادا که این دعا نشود مستجابتان

ای مشت چَنگلوک زمین‌گیرِ پشّه‌خوار
شرم‌آور است دعوی اوج عقابتان

گاهی درون خشکی و گاهی درون آب
تا چند ازین دوزیستنِ کامیابتان؟

چون صبح روشن است که خواهد ز دست رفت
فردا، عنانِ دولتِ پا در رکابتان

چندان که آفتاب تموزی شود پدید
این جلبکان سبز نگردد حجابتان

این آبگیر عرصهٔ این جنگ و دار و گیر
گردد بخار و سر دهد اندر سرابتان

و آنگاه، دیوْبادِ دمانی رسد ز راه
بِپْراکَنَد به هر طرفی با شتابتان

وز یال دیوْباد درافتید و در زمان
بینم خموش و خسته و خرد و خرابتان

وین غوكجامه‌های چو دستارِ تازیان
یک یک شود به گردنِ نازک طنابتان

وان مار را گمارَد ایزد که بِشْکَرَد
آسودگی‌طلبْ تنِ خوش خورد و خوابتان

وز چشم مار رو به خموشی نهید و مار
باری درین مُجاوَبه سازد مُجابتان

نک خوابتان به پهنهٔ مرداب نیمشب
خوش باد تا سحر بدمد آفتابتان

با این همه گزند که دیدیم دلخوشیم
تا بو که خلق درنگرد بی‌نقابتان.

محمدرضا شفیعی کدکنی
3.8K views19:48
باز کردن / نظر دهید