Get Mystery Box with random crypto!

شفیعی کدکنی

لوگوی کانال تلگرام shafiei_kadkani — شفیعی کدکنی
موضوعات از کانال:
انسان
آدرس کانال: @shafiei_kadkani
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 42.48K
توضیحات از کانال

معلّمِ فرهنگ و ادبیاتِ ایران
◾ادمین اداره می‌کند.
◾اینستاگرام:
https://www.instagram.com/shafiei_kadkani/
ارتباط با ادمین:
mshafieikadkani@gmail.com

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

0


آخرین پیام ها 22

2022-09-13 06:31:13
توکایی در قفس


از آخرهای زمستان به این طرف عروس توکا در قفس بود. قفس از چوب بود و میله‌های نازکی از آهن داشت. صاحب قفس از لای این میله‌ها به توکا آب و دانه می‌داد و خوشحالیش این بود که توکا در بهار برایش آواز می‌خواند. صبح‌ها که سر کار می‌رفت قفسِ توکا را هم با خودش می‌برد و آن را به شاخهٔ يک درخت آویزان می‌کرد و بعد دنبال کارش می‌رفت. صاحب قفس ظهر پیش توکا می‌آمد و از دانه‌های برنج ناهارش به او می‌داد و می‌گفت: بخوان.
توکا هم برای او می‌خواند. آنقدر می‌خواند تا او ناهارش را می‌خورد. اما توكا دلگیر بود. خسته می‌شد. خوشش نمی‌آمد که آوازش اینجور بیخود حرام می‌شود. بدتر از همه اینکه در قفس بود. توکا می‌گفت چرا او باید در قفس بماند و مثل توکاهای دیگر آزاد نباشد. زندگی او کور و خفه بود. در میان قفس هیچ‌جا را نمی‌دید و از میان میله‌ها هر جا را که می‌شد دید آنقدر می‌دید که از تکرار آن خسته می‌شد حس می‌کرد با وجود آب و دانه فراوان روز به روز ناتوان‌تر می‌شود و به جای آن، میل به آزادی در او قوت می‌گیرد.
زندگی بدون آزادی برای او معنایی نداشت.

توکایی در قفس
نیما یوشیج

#کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان
11.6K viewsedited  03:31
باز کردن / نظر دهید
2022-09-12 01:14:40 به بهانهٔ زادروز استاد دکتر جلال خالقی مطلق

فردوسی و نژاد‌پرستی،
گفتگو با دکتر جلال خالقی مطلق، مصحح شاهنامه
10.7K viewsedited  22:14
باز کردن / نظر دهید
2022-09-11 15:25:55 @shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد


این غزل در حقیقت نقد تصوف عصر حافظ است. با اینکه همهٔ ما حافظ را به عنوان یک عارف می‌شناسیم و در تاریخ نیز به همین‌گونه ثبت شده است اما کلمهٔ «صوفی» در واژگان حافظ و در دایرهٔ لغوى دیوان او دارای سایه‌روشن‌های معنایی بدی است. مفاهیم تظاهر و ریا و ادعا را تداعی می‌کند برخلاف تصوری که ممکن است داشته باشید. در تمام این غزل نوعی وحدت موضوعی به چشم می‌خورد که محور آن نقد زهد ریایی صوفیان عصر حافظ است. البته این نقد، ویژهٔ عصر حافظ نیست. گرچه شاید نتوان گفت حافظ به یک سلسله معين از سلاسل عرفان وابستگی داشته و دیوان او نیز گواه آشکاری بر این نکته است که او هیچ‌گاه نتوانسته خود را در جدول معینی از جداول شناخته‌شدهٔ تصوف و نظام خانقاهی قرار دهد. ولی به هر حال، او میراث‌بر فرهنگ عرفانی است. اما با اینهمه می‌بینیم تمام همّ و غمّ او در اشعارش مسخره کردن نظام‌های شناخته‌شده و مأنوس و مألوفی است که در عصر او در قلمروِ شیراز و به تعبیری در گسترهٔ جغرافیاییِ تمدن اسلامی وجود داشته است.
انتقادی که حافظ از «صوفی»
می‌کند نوع منحصر به فردی است. حافظ به نقد رفتار اجتماعی صوفيهٔ عصر خود پرداخته است.


محمدرضا شفیعی کدکنی
1.9K viewsedited  12:25
باز کردن / نظر دهید
2022-09-11 15:25:11
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
این غزل در حقیقت نقد تصوف عصر حافظ است. با اینکه همهٔ ما حافظ را به عنوان یک عارف می‌شناسیم و در تاریخ نیز به همین‌گونه ثبت شده است اما کلمهٔ «صوفی» در واژگان حافظ و در دایرهٔ لغوى دیوان او دارای سایه‌روشن‌های معنایی بدی است. مفاهیم تظاهر و ریا و ادعا را تداعی می‌کند برخلاف تصوری که ممکن است داشته باشید.
1.8K viewsedited  12:25
باز کردن / نظر دهید
2022-09-08 22:36:35 @shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
فریدون


در اوستا قهرمانی است که شخصیتی نیمه‌خدایی دارد و لقب او اژدهاکُش است. او پسر آبتین (اثفیان) است، دومین کسی که هوم را مطابق آیین می‌فشارد و این موهبت بدو می‌رسد که پسری چون فریدون داشته باشد. فریدون کسی است که بر ضحاک غالب می‌شود، ولی او را نمی‌کُشد بلکه در بند می‌کند؛ زیرا اورمزد به او هشدار می‌دهد که اگر ضحاک را بکشد، زمین پر از مار و کژدم و چلپاسه و وزغ و مور خواهد شد. پیروزی فریدون بر ضحاک او را به مقام پیروزمندترین مردمان (بجز زردشت) می‌رساند و این پیروزی به فریدون این فرصت را می‌دهد که بخشی از فرّه‌جم را که گریخته به دست آورد.

فریدون در متن‌های پهلوی با دیوان مازندر نیز روبه رو می‌شود و چنان با آنان نبرد می‌کند که چون دم بیرون می‌دهد از بینی راست او تگرگ به سردی زمستان و از بینی چپ او سنگ به بزرگی خانه‌ای بر سر دیوان فرو می‌بارد و آنان را به شکل سنگ در می‌آورد.
در شاهنامه، فریدون از نژاد جمشید است و پدرش از قربانیان ضحاک. مادرش فرانَک او را دور از چشم ضحاک به کمک گاو ناموری به نام «بَرمایه» یا «پُرمایه» در بیشه‌ای می‌پروراند تا زمانی که کاوه با مردمان به سوی فریدون می‌روند و او را به نبرد با ضحاک می‌کشانند. او چرم‌پارهٔ کاوه را با پرنیان و زر و گوهر می‌آراید و آن را درفشِ کاویانی نام می‌نهد و به کین خواهی برمی‌خیزد. برادران فریدون به فرمان او پیشه‌وران را وامی‌دارند که گرزی برای او تهیه کنند که بالای آن شکل سرگاوی باشد. چون گرز گاوسر آماده می‌شود، فریدون روی به کاخ ضحاک می‌نهد. فرستاده‌ای ایزدی راز گشودن
طلسم‌های ضحاک را به او می‌آموزد. سرانجام فریدون وارد کاخ می‌شود و از شبستان ضحاک که خوبرویان در آنجا گرفتار هستند شهرنواز و ارنواز، دختران جمشید را نجات می‌دهد. هنگامی که سرانجام با ضحاک روبه‌رو می‌شود گرز گاوسر را بر سر او می‌کوبد و چون پیک ایزدی او را از کشتن ضحاک باز می‌دارد، با بندی که از چرم شیر فراهم می‌کند دست و پای ضحاک را می‌بندد و در غاری در دماوند او را زندانی می‌کند. سپس فریدون بر تخت می‌نشیند و داد و دهش می‌کنند. برخی جشن مهرگان را یادبودی از به تخت نشستن فریدون می‌دانند.
فریدون پس از غلبه بر ضحاک برای آخرین بار با دیوان روبه رو می‌شود، یا به عبارت دیگر با غول‌ها مبارزه می‌کند و پس از این مبارزه، همه چیز به اندازه‌های انسانی سوق داده می‌شود.
فریدون در ادبیات ایران با نوعی جادوگری و پزشکی نیز ارتباط دارد و همیشه مقبولیتی عامه داشته است؛ هرچند که در متن‌های پهلوی جزء گناهکاران محسوب شده و حتی آمده است که او نخست بی‌مرگ آفریده شده بود، ولی به دلیل ارتکاب گناه میرا شده است.

تاریخ اساطیری ایران
استاد دکتر ژاله آموزگار، صص۵۴–۵۳


مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
5.4K viewsedited  19:36
باز کردن / نظر دهید
2022-09-08 13:18:58
@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
فریدون

در شاهنامه، فریدون از نژاد جمشید است و پدرش از قربانیان ضحاک. مادرش فرانَک او را دور از چشم ضحاک به کمک گاو ناموری به نام «بَرمایه» یا «پُرمایه» در بیشه‌ای می‌پروراند تا زمانی که کاوه با مردمان به سوی فریدون می‌روند و او را به نبرد با ضحاک می‌کشانند. او چرم‌پارهٔ کاوه را با پرنیان و زر و گوهر می‌آراید و آن را درفشِ کاویانی نام می‌نهد و به کین خواهی برمی‌خیزد...

#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
5.7K viewsedited  10:18
باز کردن / نظر دهید
2022-09-07 13:22:04
متنِ کامل نامهٔ مؤلفان مؤسسهٔ لغتنامهٔ دهخدا

https://www.instagram.com/p/CiMb8FYjyvt/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
1.1K viewsedited  10:22
باز کردن / نظر دهید
2022-09-04 13:55:03
وظیفهٔ هنرمند خلق و آفرینش هرچه بیشتر احتمالات است. ویتگن اشتاین گفت: « در جستجوی معنی مباش، در جستجوی کاربرد باش».
به جای اینکه در جستجوی معنی شعر حافظ باشیم بایستی در جستجوی کاربرد شعرش باشیم.
حوزهٔ «معنی» چیز بسیار محدودی است. حوزهٔ «یعنی» (کاربرد) بسیار وسیع است.
به علت وسعتِ کابرد شعری حافظ و ایجاد هرچه بیشتر احتمالات در شعرش به هر کس این امکان را می‌دهد که برای خودش آن‌گونه که می‌خواهد تعبیر و تفسیر نماید.
حافظ ذهن انسان را نمی‌خواند بلکه او مجموعهٔ احتمالات را آنچنان فراهم می‌کند که با زندگی هر انسانی همخوانی دارد.
با اطمینان می‌توان گفت که هیچ ملتی، شاعری از نوع حافظ ندارد.
حافظِ ما در فرهنگ بشری بی‌مانند است؛ شاعری که شعر فارسی او را زاهدان و عارفان در قنوت نماز به جای ادعیه و آیات عربی بخوانند و در عین حال زندیقان هر دوره‌ای شعر او را آینهٔ اندیشه‌های خود بدانند و در زندگی روزانه، مردم ما، دیوانش را در کنار قرآن مجید، سر سفرهٔ عقد و هفت‌سین سال نو قرار دهند و با آن فال بگیرند و استخاره کنند.
چنین شاعری در جغرافیای کرهٔ زمین و در تاریخ بشریت منحصر به‌فرد است و همانند ندارد.
محمدرضا شفیعی کدکنی
2.6K viewsedited  10:55
باز کردن / نظر دهید
2022-09-04 13:51:40
هیچ ملتی شاعری از نوع حافظ ندارد.

#یکشنبه_ها_و_حافظ
محمدرضا شفیعی کدکنی
2.0K views10:51
باز کردن / نظر دهید
2022-09-01 20:59:05 @shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
گوهر بینش اساطیری ما
«دوبُنی» است.


گوهر بینش اساطیری ایران «دوبنی» است. در آگاهی ما هستی، نه آمیزه‌ای از بد و نیک، بلکه چون روز و شب دو پدیدهٔ جدای به هم‌بسته بود: نور و ظلمت، نیک و بد، زیبا و زشت! و تا روز دور رستاخیز این دو سرچشمهٔ زایندهٔ هستی را در کشمکشی مدام می‌دانستیم (یا می‌دانیم). از همین‌رو دید ما از دنیا و آخرت در ذات خود اخلاقی است؛ هر چیزی یا خوب است یا بد. و بد و خوب ناگزیر با هم ناسازگار و در جدال‌اند.
در نتیجه، این دید اخلاقی حماسی نیز هست. تاریخ مینو، از آفرینش تا رستاخیز با جنگ ایزدان و دیوان آغاز می‌شود و به پایان می‌رسد، و اما در گیتی نبرد پادشاهان و پهلوانان گردونهٔ این تاریخ را می‌گرداند، در جانبی فریدون و سیاوش و کیخسرو، رستم و گودرز و گیو جا دارند و در جانبی ضحاک و افراسیاب و گرسیوز.

اما زمین آیینهٔ تمام‌نمای آسمان نیست و بازتاب سرگذشت جهان در زندگی ما، پس از گذر از تجربهٔ بشری و صافی واقعیت، به حقیقتی – نه آن‌چنان که در آرزوی ماست – می‌انجامد. واقعیت ناخوشایند نقش خود را بر خیال خوش ما می‌زند و پهلوان‌های شاهنامه (که در دوران کیهانی «آمیختگی» به سر می برند)، اگرچه ضحاک و افراسیاب یا گرسیوز و سودابه را نابود می‌کنند، ولی خود نیز عاقبت غم‌انگیزی دارند. ایرج و سیاوش سهراب و فرود و اسفندیار و بهرام و... جوانمرگ‌اند، زال و رستم و گودرز و پیران و فرنگیس در آخر کار ناکام‌اند. دودمان‌های شاهان نیز سرنوشتی بهتر ندارند، پیشدادیان با جمشید – که پادشاهی جهان دشمن جانش شد و پیروزی ضحاک ماردوش به آخر می‌رسد. فرمانروایی لهراسپیان به پیروزی اسکندر گجسته می‌انجامد و پایان ساسانیان را از همان آغاز و از خوابی که اردشیر دید می‌دانیم؛ زمان همه را ویران می‌کند.

زنده‌یاد استاد شاهرخ مسکوب
ارمغان مور، صص ۱۱۷–۱۱۶

مطالب پیشین ما را دربارهٔ شاهنامه با این هشتگ دنبال کنید:
#پنجشنبه_ها_و_شاهنامه
2.5K viewsedited  17:59
باز کردن / نظر دهید