شهراد میدری

2023-04-17 06:57:23 خوش نغمه ی  این  صبح  دل آویز  نباشی

از    شوق    شکوفا   شده    لبریز   نباشی

گل خنده به لب، سبزه خرامان و غزل شاد

حیفت   نمی آید   تو    سحرخیز   نباشی؟

#شهراد_میدری
@shahradmeidary باز کردن / نظر دهید

2023-04-14 15:02:01 در آن هنگام که سوار بر مادیان سپید راهوارت خرامان و عشوه گر از دامنه های پوشیده از زنبق های وحشی به هوای خنکای چشمه سار می آیی به دیدارت می آیم؛ سوار بر اسبی کهر با یالهای پریشان و شیهه هایی سرکش که خبر از شیدایی های دل بی تاب من می‌دهد
و هزار پروانه ی شعر را به پیشواز رقص دامن گلدارت میفرستم تا آن گاه که پا را ناز و نازک بر صخره های خیس دهکده می‌گذاری بوسه را معنایی باشکوه و دیگرباره ببخشند؛
حالیا تو تشنه ی آبی و من تشنه ی شراب
و چه زیباست گوارا نوشی آینه های هزار سال خیره بر هم...

درودهای فراوان بر دوستان بزرگوار و دریا دلم
آدینه ی بهارینه تان گل آرا و شادی افزا
سپاسگزارتانم به مهر ⚘️ باز کردن / نظر دهید

2023-04-14 14:27:34 گیرایی   چشم   نیمه  مستم   دادی

بی هیچ  سخن،  بهانه  دستم دادی

من  آمده  بودم  که  دلت   را   ببرم

اما  تو  به  خنده ای  شکستم  دادی

#شهراد_میدری
@shahradmeidary باز کردن / نظر دهید

2023-04-13 16:55:46 بس که به مهرتان پیله کرده ام درودهایم پروانه های خوش نقش و نگار جنگل رنگین کمانند و غرق در ترنم اغوای جانند که پرواز را دلشده از نسیم نوبهاری واژگانتان شورانگیز و سرورانگیز به رقص می آیند و من چه شادمانم از داشتن تک تک تان؛ دوستتان دارم که بهترینید و شایسته ی بهترین هایید
⚘️ ‌ باز کردن / نظر دهید

2023-04-13 16:09:02 من که هستم؟ عاشقی سرخورده و دلخون عزیز
برجِ مینو پیش از این، ویرانه ای اکنون عزیز

تو که هستی؟ برخلافِ من که پاییزم بهار
سنبل آرا گیسوانت، چهره ات گُلگون عزیز

من زیادی ساده و تو کج کلاهی ترمه پوش
دلبرِ یغماگرِ افسانه یِ افسون عزیز

باختم دل را به نازِ چشمهایت که شده
بر بلندی هایِ جولان، جنگلِ زیتون عزیز

عشقِ بی‌رحمانه ات خانه خرابم کرد و بس
ماریایِ اورشلیم، ای دخترِ صهیون عزیز

دودمانم دود شد، یک نخ دو نخ سیگار نه
هست همدردم فقط یک مزرعه توتون عزیز

با دلم هرچند بازی کردی اما هیچ وقت
نیستم راضی شوی بازیچه یِ گردون عزیز

مثلِ سربازی پیاده، زخمی از زخمِ زبان
میروم از صفحه یِ شطرنجِ تو بیرون عزیز

هرکه پرسید از تو این دیوانه که با گریه رفت
کیست نامش، در جوابِ او بگو مجنون عزیز

هیچ زنجیر از جنون، گردن نمی‌گیرد مرا
بس که از دنیا بریدم عاصی و دلخون عزیز

این غزل از من بماند یادگاری مالِ تو
از بلاهایی که آوردی سرم ممنون عزیز

عاشقانه های #شهراد_میدری
telegram.me/shahradmeidary
facebook.com/shahradmeidary باز کردن / نظر دهید

2023-04-10 15:59:07 درودهای هزاره های ابریشم و الماسم پیشکش به آستان مهرآرای تک تک شما بزرگمنشان و نازنینان!
همیشه که نباید نم نم های باران را در لفافه ی گلبرگ گلهای بهارینه پیچید و به پای کبوتران سپید بست و به رویاکده تان فرستاد
امروز خیلی ساده می‌گویم واژه واژه از بودن پرمهرتان سپاسگزارم و آفتاب تابنده تان دلم را گرم می‌کند... باز کردن / نظر دهید

2023-04-10 15:33:32 بهار است و پر از شور و نشاطم

شکفته   غنچه ی  یاس   حیاطم

صدای پای باران است و  امشب

تو   مهمان    منی   در   خاطراتم

#شهراد_میدری
@shahradmeidary باز کردن / نظر دهید

2023-04-09 07:14:34 درودهای خیس نم نم باران بهاری ام را که با پر طاووس بر گلبرگهای نوشکفته ی باغ پرند و پرنیان نگاشته ام و با رقص پروانه های تالار رنگین کمان آراسته ام به تو تقديم میکنم؛
به تو که برایم خیلی عزیز و بزرگمنش و ارزشمندی؛
این سروده و تک تک سروده هایم پیشکش به آستان بالابلند مهرت
با مهری جاودانه: شهراد میدری ⚘️ باز کردن / نظر دهید

2023-04-09 06:47:43 خیامِ     هزاره هایِ      شورانگیزیم

از     شادیِ    عاشقانه ها     لبریزیم

رقصنده و تابنده و خورشید به دف

از خوابِ خوشِ سپیده برمی‌خیزیم

#شهراد_میدری
@shahradmeidary باز کردن / نظر دهید

2023-04-07 15:41:16 هرچه فکرش را میکنم
کنار این‌همه بغض
با کنار رفتنت کنار نمی آیم
نه! آقای کارگردان
این پلان جزو فیلمنامه نبود
قرار نبود این‌همه بی‌قرار زندگی شوی
که سرت را روی دوش مرگ بگذاری
من قبلن چندین بار سناریو را خوانده بودم
و می‌دانستم که روزی
بی بی با چادر گلدارش
از آسمان برمی‌گردد
سر راهش کمی عطر بابونه و لبخند می‌چیند
برای قاب رنگ و رو رفته ی جوانی اش
و یکراست به دیدن تو و نصف جهان می‌آید
این‌که قرار بود در این سکانس
تنها باشد یا با فرشتگان را
زیاد یادم نیست
اما خوب می‌دانم
قرار نبود که راهش را کج کند
و به انزلی بیاید
قرار نبود که دوباره تو را با گریه بغل کند
و با لهجه ی مادرانه ی غمناکش
برایت لالایی بخواند
امان از دست تو
که آدم را به چه کارهایی وامیداری
اصلن خودت بگو
جواب آن‌همه دلتنگی
برای قصه های مجید
چه می‌شود؟
تو جای زاینده رود باشی
با گریه ی خواهران غریب
اشکهایت سرریز نمی‌شود؟

من هم دلم گرفته
مثل تو
مثل تمام شهر
و مثل درنای ناامیدی
که شاید دیگر هرگز
به تالاب انزلی برنگردد
من هم دلم گرفته
و می‌دانم که هنوز
سیمرغ های بلورین زیادی
انتظار رسیدن به قافت را می‌کشیدند...

آخرین برداشت
هوای فروردینی
نیمه شبی ابری
عطر شکوفه ها
ویلایی دنج
چند برگ یادداشت روی میز
بغضی تلخ تر از طعم آخرین نخ سیگار
طنابی در دستان لرزان
که زیر سقف گره می‌خورد
و کارگردانی که این بار
نقش اول آخرین فیلم زندگی ست
صدا.. صدای گریه ای در باد
نور.. نور آذرخشی خیس
دوربین.. پنجره های بارانی
سه
دو
یک
سپیدمویی در شب سیاه
و این بار
زال تنها
آویخته از سقف
نجواگر کیومرثیه ای ست
که پس از هزاران سال
هنوز آخر شاهنامه
برای سرزمینش می‌گرید...

#شهراد_میدری
telegram.me/shahradmeidary باز کردن / نظر دهید