Get Mystery Box with random crypto!

تیمارِ‌ عاشقانه

لوگوی کانال تلگرام street_25th — تیمارِ‌ عاشقانه ت
لوگوی کانال تلگرام street_25th — تیمارِ‌ عاشقانه
آدرس کانال: @street_25th
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 1.30K
توضیحات از کانال

• زنی که سکوت خانه را شکسته‌است، و خوابی در خوابِ دیگر می‌نویسد؛
• شعرها و یادداشت‌ها

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 9

2021-05-25 10:47:18 ‏از ماهيانِ كوچك اين جويبار
‏هرگز نهنگ زاده نخواهد شد
‏من خُردیِ عظيم خود را می‌دانم
‏و می‌پذيرم
‏امّا
‏وقتی كه پنجه فتادن ريگی
‏خواب هزار ساله مردابی را می‌آشوبد
‏اين مشتِ خشم
‏بر جدار دلم
‏بيهوده نيست كه می‌كوبد


‏ ⁧
• اسماعیل خویی امروز درگذشت

132 views07:47
باز کردن / نظر دهید
2021-05-23 23:54:45 ؛


‏انسان هرگز نباید ناچار شود هرچیزی را که می‌تواند تاب آورد، تاب آورد.


‏•پریمو لوى
61 views20:54
باز کردن / نظر دهید
2021-05-23 21:05:26
فینال یوروویژن دیشب بود و barbara pravi خواننده‌ی فرانسوی که اصالت ایرانی-صربی دارد با همین آهنگ دوم شد.
اجرایی عالی و‌ زیبا و دوست‌داشتنی، که می‌تونید ببینید.
134 views18:05
باز کردن / نظر دهید
2021-05-23 09:42:45 ؛

عاقبت آن‌روز بعد از سپری شدنِ سه سال و چهار ماه، از زندگی مشترکمان در خیابان بیست‌وپنجم، کتابخانه را مرتب کردم. و اتاق را برای نوشتن و رقصیدن مهیا کردم. چیزی‌که خیلی غمگینم کرده این است؛
از الهامِ آن‌سال _زنِ آبیِ ایستاده در باد_ چیز زیادی باقی‌نمانده است، جز جانی که پُر شورتَر دوست‌ می‌دارد _دیگر خودم را سراغ ندارم_.
و این کافی‌ است برای بیشتر پیش‌ رفتن. بیشتر عشق‌ورزیدن. عکس‌ها اندوهگینم می‌کنند، جوانی رفته‌است، و آن استخوان‌های بُرّاق اینک ساکت و سردند.

انگار خاصیت عشق این است؛ اگر مراقبش نباشی خودش از ریشه‌، شروع به خشک‌شدن می‌کند!



#تیمار_عاشقانه
98 viewsedited  06:42
باز کردن / نظر دهید
2021-05-22 23:20:27 ‏ــ پریا! گشنه‌تونه؟
‏ پریا! تشنه‌تونه؟
‏ پریا! خَسّه شدین؟
‏ مرغِ پر بَسّه شدین؟
‏ چیه این‌ های‌ هایِ تون
‏ گریه‌تون وای ‌وایِ تون؟

‏پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه می‌کردن پریا
‏مثِ ابرایِ باهار گریه می‌کردن پریا...

‏⁧
• احمد شاملو⁩
‏⁧
62 views20:20
باز کردن / نظر دهید
2021-05-22 08:24:54
——یادی از عباس‌ کمندی شاعر، نویسنده و خواننده کُرد، در سالروز رفتنش؛

کودکانه‌های پر هیاهو و پر بازی‌ام، نوجوانی شلوغ و پر بیگانگی‌ام و جوانی غمگین‌ام همه با صدایِ تو سر شد، در خلوت خاموش خانه‌ام. هفت سالِ پیش پرسیده بودم- اردی‌بهشت بهشتت کو؟- اما دریغ در صبحِ آغاز خرداد به‌ناگاه شما درگذشتی و ماندیم و آن و مشقت و زحمتِ عاشقی، در جهانی پر از دروغ و ریاکاری.

یادت گرامی انسانِ عاشقِ دلخواه!
42 viewsedited  05:24
باز کردن / نظر دهید
2021-05-20 22:56:22 فکر می‌کنید چطور است که از پسِ فقدان و مرگِ آنان‌که دوستشان داریم، برمی‌آییم و زنده‌ می‌مانیم؟
167 views19:56
باز کردن / نظر دهید
2021-05-17 23:49:17 محبوبِ من؛
تصویر حضورت در خودش حفره‌ای را دارد، که توتویَش، سوراخِ ذهنی است که هر روز هزاربار گریسته است.


#پرنده_کوچک_مهربان
144 views20:49
باز کردن / نظر دهید
2021-05-17 12:49:21 — یادداشت علی قنبری دوست شاعرمان در مرگ تراژدیک بابک خرمدین؛

این مطلب را با اکراه منتشر میکنم اما دلم پر است چرا که سخت غمگین و عصبی‌ام و ممکن است برای عده‌ای خواندن این مطلب، مازاد بر این حجم عظیم رنج، ناگوار باشد و به همین جهت پوزش می‌خواهم
بابک خرمدین فیلمساز بود، تحصیلاتش هم سینمایی بود. فیلم «سوگنامه‌ای برای یاشار» او که حاصل دوره زندگی یکی دو ساله‌اش در لندن بود، چند سال پیش در سینمای هنر و تجربه اکران شد.
بابک خیلی گوشه‌گیر و منزوی اما خوش برخورد بود و به محض اینکه به او نزدیک شدم، او را بسیار مهربان و صمیمی دیدم. می‌گفت باید بیشتر همدیگر را ببینیم. آخرین بار همین چند وقت پیش با او و دوست هنرمندم خانم دکتر ثابت‌زاده شب دلنشینی را باهم گذراندیم و با فانتزی و طنز از سینمای هند حرف زدیم و همین چند روز پیش بود که پیام گذاشت که باید همدیگر را ببینیم.
حالا امروز صبح خبردار شدم که پیکر مثله شده‌اش را در فاز سه شهرک اکباتان یافته‌اند و قاتل هم مشخص شده: پدر و مادرش.
و در اعترافاتشان گفته‌اند: او ما را اذیت می‌کرد.
اینکه چطور یک پدر می‌تواند فرزندش را به قتل برساند و جسدش را مثله کند، یک جامعه را حیرت زده می‌کند.
این رفتارها را از سوی قشری متعصب و درگیر تعصبات قومی دیده بودم اما از سوی خانواده‌ی بابک غریب بود، غریب و قابل تامل، لابد روان نژندانه
بابک قطعا برای خانواده‌اش هم غریب بود وگرنه چنین اتفاقی نمی‌افتاد.
مرگ بابک، برایم یادآور مرگ آندره شنیه شاعر انقلابی فرانسه بود که وقتی او را به سمت گیوتین می‌بردند، گفت: « حیفه میخواین منو گردن بزنین... آخه تو این سر خیلی چیزاس»


یادش گرامی
452 views09:49
باز کردن / نظر دهید
2021-05-16 00:03:01 ____ شاید جهان ما جهنم اهالی سیاره دیگری است. – آلدوس هاکسلی


ما از نور سخن می‌گوییم در حالیکه تاریکی ما را بلعیده‌است و شب فراتر از شب رفته‌است. پرده‌ی اتاق کنار می‌رود؛ نسیم تنها راوی این‌ روزهای خنک و تیز و عطسه‌زای اردیبهشت است با این سردردهای مخوف و موذیِ بهارانه، که جان می‌دهد به روز، به نیمه‌یِ خالی‌ُ عمر. که خستگی و رخوت در ساق‌های زن راه می‌رود و شب‌ها گزگز انگشتان کوچک پا، خواب شلوغ و درهم و نئون‌وارش را بهم می‌ریزد مثل دست‌های کودکی بازیگوش در کیسه‌ی حبوبات.
[من همیشه عاجز و متنفر و عصبی بودم از اینکه دست‌هایم را در کیسه‌ی حبوبات فرو کنم. از خاک‌ مانده‌ی روی پوست دستم بیزار بودم، و دلم می‌خواست کسی بود به‌جای من روزی صدبار صدای نخود و لوبیاها را به‌گوشم برساند، صدای خشک و خاکی‌شان.]
—دور شدم؛
داشتم از ساق‌ها و انگشتان کوچک و باد و آفتاب و اتاق حرف می‌زدم، داشتم می‌گفتم چقدر می‌توانستم تنها باشم، چقدر می‌توانم در تمام فصل‌ها تنها باشم، مثل ریل خلوت و متروک افتاده در پایینِ شهر، که یکبار عجله‌ای در آن عکس گرفتم. و آفتاب آخر بهمن چشم‌هایم را می‌زد و هر سه فریم عکس با چشم‌های ریز و کج و نیمه‌بسته ماندند توی گوشی‌ تو.

می‌دانید کاش آدم‌‌هایی که دوست‌شان داریم می‌‌توانستند از قاب‌ها و عکس‌ها و گورها برخیزند و بیرون بیایند و حواسشان باشد که، ما پرده‌ها را بی‌جهت نمی‌تکانیم و روز را بی‌دلیل دوست ‌نمی‌داریم، اما شب را خودخواهانه برای خودمان می‌خواهیم.
که بعد از تمام تنهایی‌ها و تمام خندیدن‌ها و تمام بوسه‌ها و تمام آغوش‌ها بخوابیم و هزاربار بیدار بشویم، و هر بار شانه‌هایمان را محکم بکوبیم توی بالش و دوباره بخوابیم، شاید این‌بار کمی دیرتَر از خواب پریدیم.
ما خواب‌هامان شبیه سطل‌زباله‌یِ راهروهایِ شلوغ اداره‌ا‌ی بزرگ است که در مرکز شهر روزی هزاربار، هزار نفر ، هزار کارمند را لعن می‌گویند و تف و کاغذ و دستمال و ته‌سیگارشان‌را توی آن می‌اندازند.

همینقدر شلوغ، همینقدر درهم، همینقدر برهم، و همینقدر عاصی و هراسان.
ما از نور سخن می‌گفتیم که تاریکی سَررسید.





——نوشته‌شده در شامگاهِ ۱۱ اردیبهشت ۹۸
#هر_تنی_می_تواند_به_این_متن_تن_بدهد
68 views21:03
باز کردن / نظر دهید