2021-12-11 01:26:09
#مطلب_سوم
#تجربیات_خامی
https://t.me/tajrobiatghazayi
این تجربه از همه ی تحربیاتم تلخ تره . گفتنش هم برام سخته . قصد گفتنش رو نداشتم و هنوزم ندارم .
ولی میگم تا شاید با گفتنش خودم رو اصلاح کنم.
همون روزای اول وکالت؛ کسانی که فکر میکردن قاضی وکیل شده؛ یعنی بهترین راه برای بردن پرونده؛ یکی یکی به سراغم می اومدن و وقتی آب پاکی رو روی دستشون میریختم که امکان خروج از وظایف وکالتی رو ندارم؛ دست از پا درازتر برمیگشتن .
بودند کسانی هم که فکر میکردن دارم شکسته نفسی میکنم و همچنان به اصرار شأن ادامه میدادن و وقتی پرونده رو میباختم؛ تازه به صرافت می افتادن که رای قاضی خارج و برتر از تو بمیری؛ من بمیرم های متداول است .
از بین همه ی این موکلین؛ موکلی بود که خود درس حقوق خوانده بود و روش و منش من رو در قضاوت و وکالت میدونست و با تمام علم و اطلاع؛ باز هم اصرار به قبول وکالت در پرونده اش را داشت .
به واسطه ی دوستی چند ساله پذیرفتم و یک روز سرد زمستانی که نیم متر برف باریده بود برای دیدنش به دفترش رفتم .
( بله؛ ما از اون وکلاش نیستیم که حتما موکل باید بیاد دفتر؛ لازم باشه خودمون میریم . )
از زمین و زمان گفت و کارهای بزرگی که دستش بود و پیشنهاد عضویت در هیات مدیره شرکتی بزرگ به من داد و از این جور تعارف های معمول.
در مورد پرونده هایی که خودش داشت و نمیتونست به نتیجه برسد گفت و نهایت پیشنهاد کاری را به من داد و گفت قرارداد ببندیم .
گفتم اجازه بدهید مدارک را ببرم و مطالعه کنم .
مدارک رو گرفتم و مطالعه کردم و گفتم به نظرم نتیجه میگیری .
چند ماهی گذشت و خبری ازش نشد . به منشی گفتم با ایشون تماس بگیره که اگه قصد وکالت دادن رو نداره بیاد و مدارکش رو ببره .
ناراحت شد و گفت فردا حتما برای تنظیم قرارداد میام .
فردا اومد و دوباره کلی بحث حقوقی و غیر حقوقی کردیم و چاکرم و مخلصم گفت و آخر الامر به منشی گفتم وکالتش رو گرفتم و قرارداد خصوصی اش رو شما تنظیم کن .
سرم به کار خودم و موکلین دیگر گرم بود و یک ساعت بعد از منشی پرسیدم چی شد ؟
گفت به بهانه ی تلفن زدن بیرون رفت و دیگه هم برنگشت .
چند وقت بعد هم پیغام داد که مدارک رو بفرستین که برایش فرستادم .
بی هیچ دلیلی و بی هیچ دلخوری یا ...
راستش فکر میکنم به علتی دنبال آتو گرفتن از من بود .
مدتی گذشت و مخبران خبر می آوردند که کسی در حال خبر سازی علیه شماست و از هر اقدامی فرو نمیگذارد .
مثل همیشه گفتم نوش جانش؛ شنونده باید عاقل باشد؛ مردم هم من را میشناسند و هم ایشان را؛ هر کس که باشد .
خبر ها که متواتر شد؛ پی خبر را گرفتم و به همین دوست چند ساله رسیدم .
باز هم به روی خودم نیاوردم؛ گفتم شاید عده ای قصد بر هم زدن دوستی چندین ساله ی مان را دارند . یکی اومد گفت فلان نسبت رو به شما داده . یکی گفت که داشت در مورد شما این رو میگفت. ( متاسفانه از بیان جزییات معذورم ) .
مدت ها فکر میکردم که چه هیزم تری به ایشان فروختم . چرا کسی که وقتی من را میبیند؛ احترام میکند؛ پشت سر من باید چنین رفتاری بکند .
هر چی بیشتر فکر کردم کمتر به نتیجه رسیدم . به این فکر کردم که خودش را صدا بزنم و علتش را بپرسم .
دیدم قطعا انکار میکند و بهتر است پرده ی حیاء بین ما دریده نشود . وقتی هدفش تخریب باشد؛ فکر می کند به منظورش رسیده و این کار بیشتر ایشان را در کاری که میکند مصمم تر میکند .
هنوز هم بهش نگفتم که خودش و دوستانش در رصد اطلاعاتی هستند . میدانم با کدوم قاضی و کدوم کارمند و کدام مامور و چه کسانی می نشیند و چه میگویند .
قسمت جالبش این است که همان افراد میآیند و به من میگویند که فلانی چه گفت و هر بار به آنان متذکر می شوم؛ لطفا از این خبرها برای من نیاوردید .
آخرین بار یکی صدایش را وقتی در حال صحبت کردن در مورد من بود را ضبط کرد و برای من آورد . حتی به خودم اجازه ندادم که صدایش را بشنوم .
وقتی اصرار زیاد من را در نشنیدن دید گفت من درکت نمیکنم . اگر چنین کاری با من میکرد حتما بلایی سرش می آوردم .
گفتم : تجربه ی اندکم به من می گوید؛ از هر چه حاشیه باشد گریزان باش . نه برای کسی حاشیه درست میکنم و نه اجازه میدهم کسی در اطراف من حاشیه درست کند . این کار شما جز اینکه برای من تولید استرس و اضطراب کند هیچ فایده ای ندارد .
چرا باید خودم را درگیر ضعف نفس و شخصیت دیگری بکنم . خدا خودش میبیند .
برایش دعا میکنم به راه راست هدایت شود .
از تمام این حرف ها که بگذریم؛ همانطور که گفتم؛ حتی یادآوری این موضوع برایم تلخ است؛ همیشه به این فکر میکنم؛ چرا ؟ و چرا ؟
اخرالامر به این فکر میکنم که شاید ناخواسته گزندی از من به ایشان رسیده است و سعی میکنم بیشتر به ایشون احترام کنم تا شاید جبران مافات کرده باشم .
311 viewsMousavi, 22:26