Get Mystery Box with random crypto!

تجربیات و خاطرات قضایی

لوگوی کانال تلگرام tajrobiatghazayi — تجربیات و خاطرات قضایی ت
لوگوی کانال تلگرام tajrobiatghazayi — تجربیات و خاطرات قضایی
آدرس کانال: @tajrobiatghazayi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.24K
توضیحات از کانال

این کانال، کانالی برای قضات محترم و کاراموزان قضایی و دانشجویان علوم قضایی و حقوقدانان و وکلای محترم بوده و به منظور ارشیو کردن مطالب گروه تجربیات قضایی تاسیس شده است .
موسوی
تماس با ادمین : 09123136989. لطفا فقط پیام واتساپی
@mosavidamavand2

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 7

2020-11-17 19:10:33 #خاطره_قضایی
#تجربه_قضایی
#اسطوره_های_قضایی ( ۲ )
 @tajrobiatghazayi
شنیدن داستان این پرونده هم خالی از لطف نخواهد بود .
شخصی به همراه دوستانش از شهری دیگر برای سیاحت و گردش به بیابان های اطراف شهر ما آمده بود .
همگی در بیابان مشغول رفتارهای خلاف شئون بودند و متوجه نبودند که مردی عشایر از بالای تپه در حال دیدن آنهاست  .
پیرمرد عشایر وقتی میبیند که رفتار های انها از حد گذشته است؛ از بالای تپه به انها تذکر ‌ میدهد که از آنجا بروند .
مکالمه به مشاجره و نهایتا به درگیری منجر می شود .
پیر مرد عشایر به چشم بهم زدنی خودش را به آنها می‌رساند و با عصای عشایری آنها را می نوازد و وقتی مهاجمین دست به اسلحه میبرند؛ اسلحه آنها را میگیرد و کارت شناسایی شان هم در گیر و دار درگیری از جیبشان می افتد و نهایتا مهاجمین برای جلوگیری از آبروریزی بیشتر پا به فرار می گذارند .

پیرمرد موضوع را به شورا و از طریق آنها به پاسگاه و نهایتا به حفاظت یگان خدمتی آن شخص اطلاع می دهند و منجر به تشکیل پرونده ی قضایی می شود ‌ .

موضوع شکایت مرد عشایر درگیری و ضرب و جرح و تهدید با اسلحه بود و این جرم آخری از همه جرائم دیگر نابخشودنی تر بود؛ چرا که ماموری به منظور پوشش اعمال مجرمانه ی خودش مبادرت به چنین کاری کرده بود؛ و این جرم در شهر کوچکی مثل آن شهر، واقعا نابخشودگی به نظر می رسید. 

وقتی با قاضی پرونده صحبت کردم که وقتی شاهدی نبود چگونه وقوع جرم را احراز کردی؟ گفت اظهارات صادقانه ی مرد عشایر و از همه مهمتر نگاه سراسر تحقیر مرد عشایر در حین انجام تحقیق و مواجهه حضوری و در زمان بهانه جویی و دروغ بافی های متهمین، صحت اظهارات ایشان را نشان میداد و حضور در محل و بازسازی صحنه ی جرم نیز برای احراز واقعیت لازم و ضروری بود .

برای همین بلافاصله در محل حاضر شده و اظهارات پیرمرد عشایر و محل استقرار ایشان و متهمین را از نزدیک مشاهده کردم و با حرف هایشان تطبیق دادم؛ تا حدی که متهمین هم مجبور به اعتراف به اصل موضوع شدند .

جالب است بدانید که همین امر باعث شد مامور خاطی از یگان خدمتی اش منتقل شود تا بیش از این از موقعیت خود سوء استفاده نکند .

وجود چنین قاضی پر تلاش و سخت کوش و زیرکی موجب شده بود که به عنوان قاضی شعبه جرائم خاص تعیین شود و همین امر بعد ها موجب ارتقاء ایشان شد و طی چند سال به سمت رئیس دادگاه بخش و سپس دادستانی و سپس ریاست دادگستری شهرستان منصوب شد .

حتی وقتی بدخواهان سعی در زیر سوال بردن نحوه ی کار و مدیریت ایشان بر آمدن؛ به مدد پاکدستی و صداقتش تا مدت ها از گزند آنها در امان بود .
 
همین قاضی ساعی و درستکار نهایتا طی اتفاقاتی که افتاد و به مدد تلاش مضاعف سعایت کنندگان، مجبور به انتقال به شهر دیگری شد که داستان آن در مطلب بعدی بیان خواهد شد .
ادامه دارد
@tajrobiatghazayi
#موفق_باشید
#کانال_تجربیات_و_خاطرات_قضایی
613 viewsسید یاسین, edited  16:10
باز کردن / نظر دهید
2020-11-15 08:16:23 #تجربه_قضایی
#اسطوره_های_قضایی
@tajrobiatghazayi
قضات جوان باید از روز های اول قضاوت، الگوهای مناسبی را برای خود در امر خطیر قضاوت برگزینند، و در صورت امکان با مشاوره و استفاده از تجربیات آنها و فکر و تدبیر و دانش قضایی خویش، شخصیت قضایی مستقل و پخته ای از خود بسازند .
این مسیر نیز مثل همه ی مسیر های زندگی، دائمی و پر پیچ و خم  و دارای خطرات و مخاطرات زیادی است؛ ِ لذا باید دقت لازم را داشته باشیم که اسیر هوا و هوس های نفسانی نشویم و مسیر درست را برگزینیم .
*****
سال های اول قضاوت اکثر قضات و کارمندان بومی از یکی از قضات آنجا یاد میکردند که چنان صلابتی در کار قضایی داشت که همگان از قانونگرایی محض ایشان واهمه داشتند .

اجرای قانون بدون هیچگونه اغماضی حتی در مورد بستگان و دوستان از ویژگی های مثال زدنی ایشان بود .

در اخبار و شایعات آمده بود که در یکی از شب ها، مهمان خانه ای بود و صاحبخانه بعد از اتمام مهمانی از پسرش خواست که حاج آقا را به منزلش برساند .
وقتی به منزل رسیدن از پسر صاحبخانه میپرسند که گواهینامه هم داری ؟
وقتی جواب منفی می شنود ماشین را توقیف و پسر صاحبخانه را هم جریمه میکند که دیگر بدون گواهینامه پشت ماشین ننشیند و این امر مثالی شود برای گپ و گفت های شبانه و خودمانی و گسترش قانونگرایی در بین مردم شهر .

همین قاضی قانونگرای ما بعضا دچار زیاده روی هایی هم شد و نشان داد که وقتی در مسیری قدم برداشتی و کسی نبود که در موارد تخلف را به شما گوشزد کند هر آن ممکن است در مسیر بیراهه بیافتید و مجبور به جبران خسارت نیز شوید .

شایعه بود شخص بدکاره ای در شهر بود که تذکرات و تنبهات و مجازات های هر از چند گاه، فایده ای در اصلاح ایشان نداشت و به ناچار این قاضی محترم با نشستن بر روی یک دستگاه لودر خانه اش را از بیخ و بن خراب و با خاک یکسان کرد و بعدا با شکایت و یا دلسوزی عده ای مجبور شد به ناچار خانه ای برای همان شخص بسازد .
*****
در روزگار حضور ما در همان شهر، یکی از قضات جوان پر تلاش نیز حضور داشتند که دقت و تلاش و پشتکار ایشان نیز مثال زدنی بود .
روزی برای بازدید از زندان رفته بودیم . قاضی پر تلاش شهر ما حاضر نبود . ساعت حدود ۳ بعدازظهر بود که مامورین، پرونده ای را برای ملاحظه ی ریاست محترم دادگستری و ارجاع جهت رسیدگی‌ به اتهامات جدید متهمین پرونده آوردند. 
با دیدن پرونده و مطالعه ی آن، خنده ای از رضایت بر لبان رئیس محترم دادگستری نقش بست و جملاتی در تقدیر از زحمات این همکار مون گفتند و با دستورات لازم پرونده را اعاده دادند .

بعدا مطلع شدیم که موضوع پرونده حساسیت خاصی داشت و اگر قاضی دیگری بود شاید بدون توجه به این حساسیت ها، به این پرونده همانند هر پرونده ی دیگری نگاه میکرد و سرنوشت پرونده به راحتی دستخوش دست بردگی های معمول می شد و آخرش چیزی از آن بیرون نمی آمد .
@tajrobiatghazayi
ادامه دارد
#کانال_تجربیات_و_خاطرات_قضایی
720 viewsسید یاسین, 05:16
باز کردن / نظر دهید
2020-11-03 21:29:52 مثل همیشه از شنیدن نظرات دوستان خوشحال خواهم شد .
667 viewsسید یاسین, 18:29
باز کردن / نظر دهید
2020-11-03 21:26:38 #داستان_واقعی ( ۴ ) نکته ی جالب این داستان این بود که در تمام مدتی که با ایشان در تماس بود خنده از لبانش دور نمی شد . درونی پر غوغا و ظاهری آرام و خندان . وقتی از تعداد کسانی که در همین مدت کم به ایشان پیشنهاد ازدواج داده بودند صحبت میکرد استاد اصلا تعجبی…
670 viewsسید یاسین, edited  18:26
باز کردن / نظر دهید
2020-10-30 17:56:35 با عرض سلام و ادب و احترام خدمت اعضای محترم کانال
چهار بخش از نوشته ی #داستان_واقعی رو قبلا منتشر کرده بودم و الان مجددا در گروه فوروارد کردم .
دوستانی که تمایل دارند؛ این چهار قسمت رو بخونن.
قسمت پنجم این داستان ان شاء الله به زودی و به شرط حیات در گروه منتشر خواهد شد .
با تشکر فراوان از همراهی شما
625 viewsسید یاسین, 14:56
باز کردن / نظر دهید
2020-10-30 17:54:51 #داستان_واقعی ( ۴ )
نکته ی جالب این داستان این بود که در تمام مدتی که با ایشان در تماس بود خنده از لبانش دور نمی شد .

درونی پر غوغا و ظاهری آرام و خندان .
وقتی از تعداد کسانی که در همین مدت کم به ایشان پیشنهاد ازدواج داده بودند صحبت میکرد استاد اصلا تعجبی نکرد .

مجموعه ای از تعقل درونی و آرامش بیرونی و از همه مهمتر مهارت در پنهانکاری درد های درونی که هر روز جانش را می خراشید دست به دست هم داده بود که گزینه ای جذاب و باور نکردنی و شاید دست نیافتی برای اطرافیانش باشد .

مدتی گذشت . مجددا غیبش زد و استاد به خیال اینکه مشغله ی دیگری پیدا کرده است زیاد کنجکاوی نمی کرد .

بعد از مدتی که برایش پیغام گذاشت، شخصی به زبان انگلیسی جواب داد که فارسی بلد نیست و اگر ممکن است به انگلیسی پیامش را بنویسد .

با کمک سواد اندکش چند جمله ای نوشت و سراغ blue sky را گرفت .

جمله ای کوتاه به انگلیسی انتهای داستان ما بود .

she is dead. 
گوشی ایشان دست بهترین دوستش بود و ایشان قبل از مرگش از او خواسته بود که شخصا خبر مرگش را به دوستانش بدهد .
وقتی در لابلای گریه هایش جمله ی :

my best friend is dead.

رو چند بار تکرار کرد؛ استاد باورش شد که داستان زندگی دانشجوی عاقلش به پایان رسیده است و دیگر امکان هم صحبتی با تنها کسی که مطالبش را میخواند و تا عمق آن شنا میکرد و سپس مرواریدی زیبا از دریای معرفتش را در قالب کامنتی کوتاه می نگاشت؛ ندارد .
#روحش_شاد
#موسوی
#کانال_تجربیات_و_خاطرات_قضایی
581 viewsسید یاسین, 14:54
باز کردن / نظر دهید
2020-10-30 17:54:50 #داستان_واقعی ( ۳ )
هنوز هم به سختی حرف میزد و علاقه ای به گفتن واقعیت نداشت .

ذره ذره از چگونگی رفتنش گفت و مصائبی که در رسیدن به خانواده اش داشت .

غیبت اولش از این باب بود که دچار عشقی نافرجام شده بود و مخالفت های بلاوجه خانواده برای ایشان که آدمی معقول و خود ساخته بود قابل پذیرش نبود؛ ولی چاره ای جز پذیرش نداشت .

 ازدواج ناموفقش، توجیه غیبت دوباره و بچه دار شدن و نهایتا جدایی به دلیل مشکلات شخصی و سپردن بچه به خانواده ی شوهر، دلیل غیبت های طولانی اش بود .

آنچه بیشتر از همه عذابش می داد این بود که کسی که سرسختانه جنگیده بود تا به مقصد برسد الان دچار بحران تنهایی ناشی از مهاجرت شده بود .

کسی که همیشه با حرف زدن های زیاد دیگران را به سکوت وادار میکرد الان دیگر‌ هم صحبتی نداشت .

تفکرات عمیقش تلنبار می شد و سردی و رخوت دنیای خارج برایش قابل تحمل نبود .
 
کسی که به عقل و درایت زیاد شهره بود ناباورانه و به ناچار اسیر ازدواج ناموفقی شده بود و بدتر از آن بچه ای که هم اکنون نزد شوهرش بود و به هر دلیلی سراغی از او نمیگرفت .

و تمام این مشکلات ذره ذره روحش را میخورد و توان دم زدن نداشت و خود سانسوری ناشی از درونگرایی عمیقش مانع از بیان آنها می شد .

برداشت استاد از این همه مشکلات این بود که شما زیادی عاقلی و کمی باید عقل را کنار گذاشت و تن و روح را به رودخانه ی زندگی سپرد تا هر جا که میخواهد برود . مقاومت در مقابل این طغیان بی فایده است و باید مطیع بود و تن به تقدیر سپرد .

غرور و یکدندگی ناشی از فهم زیاد مانعش می شد و هر روز او را بیشتر در تفکرات عمیقش غرق می کرد .
ادامه دارد
#موسوی
#کانال_تجربیات_و_خاطرات_قضایی
470 viewsسید یاسین, 14:54
باز کردن / نظر دهید
2020-10-30 17:54:50 #داستان_واقعی ( ۲ )
با چند پرسش و پاسخ مطمئن شد که ایشان همان کسی است که دنبالش می گشت . زیاد کنجکاوی به خرج نداد و بعد از پایان صحبت هایشان رفت .

نوشتن ها ادامه داشت؛ ولی مدت ها از او و کامنت هایش خبری نبود و همچنان از اینکه از کسی سوال کند که چرا یک دفعه Blue sky ساکت شده است خودداری می کرد .

شش ماهی شاید گذشت که بالاخره پیدایش شد و استاد از او پرسید که چرا خبری از شما نیست ؟

اول از همه خیلی خیلی عذرخواهی کرد و علت عدم حضورش را دردسر های مهاجرت به کشوری خارجی اعلام کرد  .

از چند و چون مهاجرت و اینکه الان دیگر مستقر شده است و به کار مشغول است صحبت کرد .

در ادامه ی مباحث قبلی، مشتاقانه از استادش خواست که برای فهم بیشتر مباحث گفته شده و . . . چند کتاب به ایشان معرفی کند .

استاد مدت ها بود که از کتاب و کتابخوانی فاصله گرفته بود و به ناچار با جستجویی در فضای مجازی و سوال از دوستان چند کتابی را پیدا کرد .

 اول از همه خودش کتاب ها را خرید و بعد از مطالعه ی اندکی به ایشان توصیه کرد فایل پی دی اف این کتابها را دانلود کند و برای اطمینان از اینکه مطالب به دستش خواهد رسید فایل ها را دانلود و برایش فرستاد .

دوباره غیب شد و شش ماه بعد پیدایش شد و چند وقتی بود و دوباره شش ماهی غیب شد .

این ظهور و غیبت ها همینطور ادامه داشت و هر بار که پیدایش می شد جز عذرخواهی صحبتی از علت این غیبت های مکررش نمی کرد. 

هر چه می گذشت خویشتن داری و پنهان کاری بیشتری بروز می داد و از گفتن علت این غیبت ها خودداری می کرد .

استاد در لابلای این اتفاقات متوجه شد که دانشجویش خیلی آشفته است و از نظر روانی در وضعیت بدی به سر میبرد .

به اصرار از او خواست تا مشکلش را بگوید و سرانجام دانشجویش پذیرفت و گوشه ای از درد و رنجش را بیان کند .
ادامه دارد
#موسوی
#کانال_تجربیات_و_خاطرات_قضایی
411 viewsسید یاسین, 14:54
باز کردن / نظر دهید
2020-10-30 17:54:50 #داستان_واقعی ( ۱ )
آن روزها که جرعه جرعه سیاه مشق های مثبت اندیشی را در لابلای دروس دانشگاهی، برای مخاطبین فضای مجازی و دانشجویانش زمزمه می کرد؛ تنها یک نفر بود که بجای لایک کردن های کوکورانه، تمامی مطالب را به گوش جان نیوش می نمود و در زیر پُست های استاد، کامنت های حکیمانه ای می‌نگاشت که نشان دهنده ی درک عمیق ایشان از مطالبی بود که منتشر می شد .

چند صباحی که گذشت کنجکاوی بر استاد چیره شد و برایشان پیام گذاشت که شما کی هستید که چنین دقیق مطالب را میخوانید و نظرات جالبی کامنت میکنید ؟

مخاطب اما،صرفا به گفتن این نکته که از دانشجویانش می باشد اکتفا کرد و از معرفی خود خودداری نمود .

حیاء و حرمت استاد و شاگردی مانع از این می شد که کنجکاوی بیشتری به خرج بدهد و دلخوش به همین کامنت های هر از گاه ایشان بود .

چند صباحی که گذشت یکی از دانشجویان در محل کارش حاضر شد .
صحبت از شکایت مزاحمت تلفنی بود و برای پیشبرد پرونده راهنمایی و کمک می خواست .

مثل همیشه نصیحت کرد که زیاد به نتیجه ی پرونده خوشبین نباشد و اگر فکر میکند که متهم تنبیه شده است رضایتی ضمیمه پرونده کند که قاضی هم با خیال راحت تری پرونده را ببندد. 

دانشجو از اینگونه صحبت کردن استاد برآشفت و ایده آل گرایانه او را شماتت کرد که؛ پس عدالت چه می شود؟ و به هیچ عنوان رضایت نمی دهم و باید کسی که چنین جرمی مرتکب شده را به سزای عملش برسانم .

به یاد نمی‌آورد که چرا و چگونه صحبت از فضای مجازی شد و بحث به مطالبی که می نگاشت کشیده شد .

وقتی همین دانشجو گفت تمام پست های شما را می خوانم خیلی تعجب کرد .

 چون تعداد مخاطبینش در فضای مجازی کم بود پرسید آی دی شما چیست ؟ وقتی آی دی اش را که عبارت انگلیسی Blue sky بود را گفت؛ نگاهی عمیق تری بهش انداخت و باورش نشد که ایشان همان کسی باشد که با نظراتش توجه استاد را به خود جلب کرده است .

دختری جوان و حدودا ۲۰ ساله که ترم های اول رشته ی حقوق را می‌گذراند و شاید در فکرش چنین خطور کرده بود که با دانستن حقوق می تواند حقش را از مجرمان و مزاحمین بگیرد .
ادامه دارد
#موسوی
#کانال_تجربیات_و_خاطرات_قضایی
489 viewsسید یاسین, 14:54
باز کردن / نظر دهید
2020-10-15 00:48:42 #تجربیات_خامی
#سراب ( ۲ )
@tajrobiatghazayi
دقیقا یک سال گذشت . دخترک تماس میگیرد و با مادرش به دفترم می آید .

احساس میکنم وضعیت روحی بهتری دارد . این نکته را به ایشان یادآوری می کنم و مادرش بر حرف هایم صحه می گذارد و علتش را نیز اشتغال به کاری نیمه وقت می داند .

داستان تکراری اش را بازگو می کند . اینکه من همچنان عاشقش هستم و او هم مرا دوست دارد و تنها مشکل ازدواج ما، خانواده اش می باشند .

مشتاقانه می گوید که حتی بخاطر من با خانواده اش دعوا کرده است و منجر به چاقوکشی هم شده است و تاکید می کند خودم زخم ها و کبودی هایش را دیده ام .

نیشخندم را پنهان میکنم و از او می پرسم از کجا می داند که داستان چاقوکشی صحت دارد و با کس دیگری غیر از خانواده اش دعوا نکرده است .

اظهار بی اطلاعی می کند و مادرش حرفم را تایید می کند؛ که من هم دقیقا بعد از شنیدن داستان چاقوکشی و دیدن زخم ها، چنین حرفی را به او زده ام .

بعد از نصیحت های پدرانه و کلی موعظه و بکارگیری تکنیک های روان شناسی که مبادا روحیه ناسور دخترک را بیشتر از این زخمی کنم؛ آب پاکی را رو دستش می ریزم و به او می گویم : اکیدا توصیه می کنم از همین الان و همین امروز هر چه که به او مربوط می شود را فراموش کنی و به زندگی ات برسی .

متذکر می شوم که درمان این درد از ترک اعتیاد سخت تر است و حتما و حتما از مشاوره های روانپزشکان و روانشناسان برای درمان استفاده کن .

نتیجه ی منطقی حرف های من این است. 
۱ . اگر واقعا شما را دوست داشته باشد؛ به هر طریقی شده پیدایتان می کند و با شما ازدواج می کند .
۲ . اگر چنین نباشد قطعا ازدواج زوری با چنین شخصی، هیچ فایده ای برای شما ندارد و بر فرض تحقق ازدواج، دوامی نخواهد داشت .
۳ . ادامه ی این ارتباط جز تداوم سوء استفاده از شما هیچ نتیجه ای ندارد .
۴ . فراموش نکن این شما هستید که بین زمین و آسمان معلق هستید و نه آن پسره؛ و نه راه پیش دارید و نه راه پس .
۵ . کات کردن هر چند خیلی سخت است؛ ولی موجب می شود که از این بلاتکلیفی خارج شوی و به زندگی ات بپردازی .
۶ . راهکارهای جایگزین، مثل مطالعه و ورزش و کارکردن، برای پر کردن فکرت و فرار از این داغ مهیا کن و سعی کن برای همیشه او را فراموش کنی .

وقتی از او میپرسم که چرا علیرغم تصمیم سال قبلت مبنی بر ترک این رابطه همچنان به رابطه ات با او ادامه دادی؟ می‌گوید : اصرار از طرف ایشان بود و من هم بخاطر اینکه وابسته اش بودم پذیرفتم .

علت این امر را برایش بازگو میکنم و به او یادآور می شوم دیگر خام وعده های دروغین چنین کسی نشود .

لابلای صحبت هایم متوجه اشک های دخترک و مادرش بودم . به جنبه ی مثبت موضوع فکر میکردم و پیش خود خوشحال بودم که خدارو شکر علیرغم بزرگ و دائمی بودن این درد؛ ظاهرا هم دخترک به چنین نتیجه ای رسیده است که ادامه ی این رابطه فایده ای ندارد  و هم خانواده اش با روشن بینی، حامی صد در صد دخترشان هستند .

برایشان آرزو موفقیت میکنم و با نگاهی نگران بدرقه شان میکنم .
@tajrobiatghazayi
موفق باشید
#کانال_تجربیات_و_خاطرات_قضایی
840 viewsسید یاسین, edited  21:48
باز کردن / نظر دهید