Get Mystery Box with random crypto!

تجربیات و خاطرات قضایی

لوگوی کانال تلگرام tajrobiatghazayi — تجربیات و خاطرات قضایی ت
لوگوی کانال تلگرام tajrobiatghazayi — تجربیات و خاطرات قضایی
آدرس کانال: @tajrobiatghazayi
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.24K
توضیحات از کانال

این کانال، کانالی برای قضات محترم و کاراموزان قضایی و دانشجویان علوم قضایی و حقوقدانان و وکلای محترم بوده و به منظور ارشیو کردن مطالب گروه تجربیات قضایی تاسیس شده است .
موسوی
تماس با ادمین : 09123136989. لطفا فقط پیام واتساپی
@mosavidamavand2

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 3

2021-11-24 22:56:02 #تجربیات_خامی
https://t.me/tajrobiatghazayi
وقت رسیدگی که شد؛ منتظر ماندم که مرا برای جلسه ی دادگاه صدا بزنند . وکیل محترم بومی طرف مقابل؛ داخل دفتر شعبه شده بود و هنوز بیرون نیامده بود .

۵ دقیقه که از وقت رسیدگی گذشت؛ سماجت کردم و وارد شعبه شدم .

وکیل طرف مقابل در حال خواندن لایحه ی ما بود .

رییس معظم شعبه اجازه داد که وارد شوم . چند دقیقه ی اول به خش و بش معمول گذشت .

همین که اخم های رییس شعبه در هم نبود و لبخند بر لبانش بود ما را کمی امیدوار کرد که لااقل حرف های ما را می شنود .

دفاعیات را شروع کردیم . به شهادت شهود معارض و تقاضای مواجهه ی حضوری و دفاع مشروع و هر آنچه که به نفع موکل بود استناد کردیم .

تمام مدت قاضی محترم لبخند میزد و نشان میداد که حرف های ما را جدی نمی‌گیرند .

وکیل محترم مقابل هم که شروع به دفاع کردند
بحث جدی تر شد .

نهایت اینکه قاضی محترم فرمودند که شهود معارض ؟ اصلا میدونین شهود معارض چیه ؟ تا حالا یک رای دیدید که دفاع مشروع در آن پذیرفته شده باشد ؟ مواجهه ی حضوری با این فشار امارگرایی ؟ فکر میکنید من وقت دارم پرونده ی استنادی شکایت متقابل شما را بخوانم ؟

به دفتر دستور داد که رای پرونده ی استنادی را از شعبه ی مربوطه بگیرد و ضمیمه ی پرونده فرمودند .

آخر جلسه هم با یادآوری وکیل محترم مقابل؛ در جلسه قرار رد واخواهی ما را ( به درستی به دلیل خارج از مهلت بودن ) صادر کردند .

دیدن تمام این اتفاقات و صحنه ها چند نکته را به من یادآوری کرد :
۱ . قاضی اگر در این شلوغی پرونده ها بتواند یکی از پرونده ها و لوایح ما را بخواند؛ خود کار بزرگی کرده است .

۲ . اگر قاضی بخواهد به دفاعیات طرفین توجه کند و در کنه قضایا وارد شود حداقل باید چند جلسه ی رسیدگی بگذارد که با توجه به حجم پرونده ها عملا موجب تورم پرونده ها می شود .
( بلایی که همین الان سیستم قضایی با آن دست به گریبان است ) .

۳ . تحلیل حقوقی موضوع پرونده ها و رسیدگی به دلایل و سایر قوانین ماهوی و آیین دادرسی
نیز گوهر کمیابی است که در هیچ عطاری پیدا نمی شود .

۴ . قاضی محترم که صحبت می‌کرد؛ یادآور شدم یک پایان نامه در خصوص نقش پیش فرض قاضی در محکومیت یا برائت متهم انجام شده است که توصیه میکنم حتما مطالعه بفرمایید .

۵ . به نظر می‌رسد سطح نازلی از حقوق در تحقیقات و رسیدگی ها جاری و ساری است که به راحتی می توان با ادله سازی رای لازم را گرفت . نه فرصتی برای کشف حقیقت هست نه همت و اراده ای برای کشف آن .

۶ . نهاد های عدالت کیفری هم در چنگال آمار دادن و آمار گرفتن گرفتارند . 

میدانم مشکل از دادگستری نیست . ولی باید بپذیریم که هر کدام از نهاد های فوق مثل ضابطین و دادسرا و دادگاه و ... و متولیان آن نقشی در این موضوع دارند .

دادگستری یا همان عدلیه؛ سال هاست که در این وادی سرگردان است و چاره ای عاجل را میطلبد .
موفق باشید
https://t.me/tajrobiatghazayi
195 viewsMousavi, 19:56
باز کردن / نظر دهید
2021-11-24 00:07:26 دوستان و سروران گرامی می توانند نظرات خود را در گروهی که بدین منظور تاسیس شده است بیان نمایند .
68 viewsMousavi, 21:07
باز کردن / نظر دهید
2021-11-24 00:06:34 https://t.me/joinchat/YLJjArI10mBhY2U0
58 viewsMousavi, 21:06
باز کردن / نظر دهید
2021-11-23 23:59:23 #ایام_خامی
#خاطره_غیرقضایی

به خانه که رسیدم همسر و فرزندان را صدا زدم و وقتی همه جمع شدند آنها را دسته جمعی بغل کردم و گفتم از این لحظه دیگر من قاضی نیستم .
لحظه ی بزرگی برای من بود .
لحظه ی شروع زندگی جدیدی برای من و خانواده ام .

فردای آن روز اول صبح از خواب بیدار شدم . دیگر مثل هر روز ( که استرس دیر رسیدن داشتم؛ ) عجله ای نداشتم .

توی مسیر همش با خودم تمرین می‌کردم که چگونه موضوع ابلاغ بازخریدی ام را با رییس در میان بگذارم که دور از جون ایشون؛ سکته نزند .

وقتی رسیدم یک راست به اتاقش رفتم .
مثل همیشه با رویی گشاده من را پذیرفت . چایی ام را که خوردم ساکت نشستم .
رییس هم نشست و به کارش مشغول شد .

متوجه من بود که برعکس همیشه راحت نشسته ام و عجله ای برای رفتن به اتاقم ندارم .
یواش یواش اجازه خواستم مطلبی را بگویم و سعی میکردم فضا را تلطیف کنم و بعد به سر اصل مطلب بروم.

ناشی گری کردم و مثل همیشه که یکراست میرفتم سر اصل مطلب نتوانستم مقدمه چینی کنم و گفتم خدا رو شکر دیروز به من تلفنی ابلاغ شد که ....

بی هیچ دغدغه و استرسی گفت حالا یه چیزی گفتن؛ هنوز که کتبا چیزی ابلاغ نشده . برو اتاقت و به کارت ادامه بده.

گفتم به من گفتند که از فردا در محل کار حاضر نشوید و الان هم که خدمت شما نشسته ام صرفا برای این است که عرض ادبی کرده باشم .

گفت برو و به روی خودت نیار و با قدرت ادامه بده . از ما انکار و از ایشان اصرار .

به اتاق خودم که رفتم کارمندان دفتر را جمع کردم و موضوع را گفتم و گفتم هیچ کس را برای کار قضایی راه ندهند .

وقتی مدیر دفتر درباره تعیین تکلیف پرونده های روز از رییس کسب تکلیف کرد رییس مجدد تماس گرفت و اصرار کرد که من همچنان به کارم ادامه بدهم .

نپذیرفتم و گفتم شرعا و قانونا من دیگر سمتی ندارم و حق دخل و تصرف و حتی دستور در هیچ پرونده ای را ندارم چه برسد به رسیدگی و صدور رای .

دیدم اصرار فایده ای ندارد . با کارگزینی استان تماس گرفتم و خواهش کردم که زودتر ابلاغم را به دفتر رییس فکس کنند .
فکس که رسید اتفاق جالبی افتاد .
رییس محاکم به همراه معاونین برای سرکشی به مجتمع آمده بودند .
وقتی امضاء ریاست محترم قوه را روی برگه ای که روی میز بود  دیدند؛  از روی کنجکاوی نگاهی به آن انداختند .

دیگر همه مطلع شده بودند و رییس محترم هم با دیدن این جریانات اصراری به حضور در شعبه نداشت .

در جمع همکاران وقتی نوبت به صحبت من رسید فقط یک جمله گفتم که همین الان هم حضور من در جمع قضات معظم محل اشکال است و جز تقاضای پذیرش عذر تقصیر ایام قضاوت سخنی ندارم .

بعد جلسه دیدار؛ یکی از معاونین به اتاقم آمد و گفت اگر قصد بازگشت داری همین الان تقاضایت را بنویس تا با سمتی دیگر و هر جا که خواستی برایت ابلاغ بگیریم .

لبخند تلخی زدم و گفتم : ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم .... از گوشه ی بامی که پریدیم پریدیم .

گفت تدارک جایی برای استخدام و تامین مخارج زندگی را دیده ای ؟ تازه یادم آمد که چنان مشتاق رفتن بودم به شروع دوباره فکر نکرده ام .

گفتم نه و منتظر پروانه‌ی وکالت می مانم؛ و مثل کسی که از خواب بیدار شده باشد؛ با خود فکر کردم به راستی چرا من فکر آینده و دوران قبل از پروانه ی وکالت را نکرده ام .

اخرین حقوق را که گرفتم نصفش را صرف اقساط وام کردم و بقیه اش را هم خرج زندگی . پس اندازم صفر بود و هیچ پولی نداشتم .

تا چهار ماه دیگر که زمان صدور پروانه ی وکالت بود و حتی ماه های بعد تا زمانی که اولین پرونده ام را به عنوان وکیل بگیرم؛ خدا حتی یک روز هم من را لنگ نگذاشت و تحقق وعده ی خداوند را به عینه دیدم که میگوید از جایی که فکرش را هم نمیکنید خداوند روزی تان را میدهد .

دیدن دوست و همکار قدیمی فقط خاطرات قدیم را زنده کرد و دیدن ایشان که مثل من چنان از کار قضایی فرسوده‌ای شده بود که حتی دوستان قدیمش را به یاد نمی آورد؛ تلنگری بود که به من یادآور شد؛ هیچگاه سختی کار قضاوت را درک نخواهی کرد .
موقع خداحافظی از من دعوت کرد که باز هم به ایشان سری بزنم .
گفتم فقط در یک صورت می آیم و شرطم این است که هیچگاه در شعبه ی شما پرونده ای نداشته باشم .

سری به علامت تایید تکان داد و گفت اگر بخواهی هم نمی توانی اینجا پرونده ای بگیری . اینجا شعبه ی خاص است و شما هم که خاص نیستی .

دیدم راست میگوید و شائبه ی هر رانت و نفوذی بسته است . خدا را شکر کردم و گفتم ان شاالله در فرصتی دوباره به دیدارش خواهم رفت .
شاید تا آن موقع من را بخاطر آورده باشد .
موفق باشید .
https://t.me/tajrobiatghazayi
79 viewsMousavi, edited  20:59
باز کردن / نظر دهید
2021-11-23 23:56:31 #ایام_خامی
#خاطره_غیرقضایی
https://t.me/tajrobiatghazayi

بابت پیگیری پرونده ای به یکی از مجتمع های قضایی تهران رفته بودم .

در کوچه پس کوچه های مجتمع؛ دنبال اتاق مقصد می‌گشتم؛ که یکی از دوستان دوران دانشجویی ام را دیدم که محجوب با یکی از همکارانش در حال صحبت بود .

به لحاظ حفظ رابطه وکالت و قضاوت؛ سلامی زیر زبانی کردم و جوابی مشابه شنیدم . از محجوب بودن زیاد؛ حتی سرش را بالا نکرد که نگاهی به من بیاندازد .

همچنان در حال گشتن بودم که دوباره در همان  راهرو چشم در چشم هم شدیم .
اینبار چون تنها بود؛ با جسارت بیشتری سلامم را تکرار کردم .
نگاهی مشکوک به من کرد و کور سوی آشنایی در چشمانش دمیدن گرفت .

ماسک کرونایی رو کنار زدم و اینبار غنچه های آشنایی را بیشتر در چشمانش دیدم .

همچنان که در ذهنش دنبال منبع آشنایی می گشت؛ خود را معرفی کردم .

با تاکید گفتم هم دانشگاهی و قاضی سابق و وکیل گردن شکسته ی فعلی .

همچنان فاصله ی اجتماعی را رعایت کردم و تا وقتی برای شناخت بیشتر تلاش نکرد؛ فاصله را رعایت می کردم .

در حال خداحافظی بودم که انگار غنچه های آشنایی شکفته باشد گفت : قبل رفتن سری به اتاق من بزن .

بعد دو ساعت که کارم تمام شد و آهنگ رفتن کردم؛ از خاطرم گذشت که تجدید دیداری بکنم .
به سختی از در دیگر و با کلی تشریفات وارد شدم .
وارد اتاقش که شدم سلامی کردم و نشستم .
همچنان که از خاطرات دوران دانشجویی میگفتم متوجه بودم که هنوز کاملا مرا نشناخته است .

خاطره ای از دوران قضاوت و دیدار در ایستگاه قطار قم گفتم که چگونه بعد از سال ها قضاوت همدیگر را جلوی سرویس بهداشتی دیده بودیم و تعجب و جمله ی طنزگونه ای که بر زبان رانده بود : (( چرا بعد ده سال باید همدیگر رو جلوی سرویس بهداشتی ایستگاه بین راهی ببینیم )) را برایش گفتم .

تاثیرات شغل قضا باور نکردنی بود . چیزی خاطرش نیامد .

یاد اواخر خدمت قضایی خودم افتادم که چگونه کم کم حافظه ام رو به کاهش بود و حافظه ام یاری نمی‌کرد که حتی اسم دوستان نزدیکم را بخاطر بیاورم .

صحبت به درازا کشید و تنها چیزی که یادش بود و کامل از آن سخن گفت پرسشی حقوقی بود .

انگار ذهنش از دنیا و مافی هایش کناره گرفته است و فقط حقوق و قانون را بخاطر دارد .

باب درد و دل که باز شد گفت وقتی در ابتدای صحبت یادآوری کردی که دیگر قاضی نیستی و وکیل هستی نشان دهنده ی شخصیت شماست و بخاطر همین گفتم به من سری بزن .

صحبت که میکرد خودم را می‌دیدم که در انتهای راه قضاوت ایستاده ام و تک تک خاطرات روزهای آخر قضاوت برایم تداعی شد .

بعد از ساعت اداری به خانه برمیگشتم؛ وسط راه از کارگزینی تماس گرفتند و تلفنی به من ابلاغ کردند که چون بر اساس ابلاغ اخیر از تاریخ صدور ابلاغ دیگر قاضی نیستی فردا در محل کار حاضر نشوید . تلفنی به شما ابلاغ شد و کتبا هم فردا به محل کار شما ابلاغ خواهد شد .
ادامه در مطلب بعدی .
https://t.me/tajrobiatghazayi
78 viewsMousavi, 20:56
باز کردن / نظر دهید
2021-11-12 13:41:59 بدون دخل و تصرف
276 viewsMousavi, 10:41
باز کردن / نظر دهید
2021-11-12 13:41:34 می توانستم طبق قراردادمالی حق الوکاله ی خود را از طریق مراجع قضایی مطالبه کنم . اما بدلیل مشغله زیاد از طرح دعوای مجدد علیه مدیرعامل صرف نظر کردم .
https://t.me/tajrobiatghazayi
280 viewsMousavi, 10:41
باز کردن / نظر دهید
2021-11-12 13:41:34 #خاطره_خامی
#خاطره_همکار

موکل دیگری به عنوان مدیرعامل شرکتی قَدَر ، بسیار مستاصل و درمانده به دفتر وکالت مراجعه کرد و گفت ده سال قبل و در زمان مدیریت شخص x در شرکتی که هم اکنون مدیرعاملش من هستم حدودا 4/5 میلیارد تومان از اموال شرکت با تبانی یکی از آقازادگان برده شده است.

وکیلی اختیار کردیم تا بتوانیم اموال از کف رفته را احیا کنیم اما متاسفانه وکیل با طرح دعوای حقوقی و صدور اجرائیه نتوانسته اموال شرکت را مسترد کند و موضوع به لحاظ حقوقی اعتبار امر مختوم را دارد و از همان ابتدا می گفت طرح شکایت کیفری فایده ندارد . نزد هر وکیلی رفتیم گفته شکایت کیفری امکان پذیر نیست .

با استیصال خاصی سوال کرد آیا می توانید برایم رای کیفری اخذ کنید؟ چون ایشان از آقازادگان هستند شما بتوانید یک دستور جلب برایم بگیرید و من ایشان را جلب کنم ، این پول را می توانم وصول کنم . از ایشان فرصتی یکماهه جهت مطالعه مدارک خواستم . بعد از آن اعلام کردم به شما قول موفقیت نمی دهم اما طرح شکایت کیفری با ضریب بالایی از موفقیت را می توانم به عهده بگیرم . ضمن اینکه حتما برای شما دستور جلب متهم را اخذ خواهم کرد .

مدیرعامل رفت تا با شرکایش مشورت کند .

سه ماه بعد مجدد به دفتر مراجعه کرد و باز همان گفتگوهای قبلی رد و بدل شد و ایشان با تردید بسیاری از اینکه مبادا نتوانیم جلبش کنیم و آن وقت آبرویمان برود گفت بازم باید فکر کنم تا ببینم بالاخره شکایت کنیم یا نکنیم .

سه ماه بعد کرونا بود . مجدد سروکله اش پیدا شد اما اینار طی چت در واتساپ . و باز جهت اطمینان خاطر از نظری که قبلتر به ایشان اعلام کرده بودیم ، سوالاتی کرد و گفت فقط می ترسم نتوانیم جلب بگیریم و آبرویمان برود . من هم به عنوان وکیل نمی توانستم به ایشان قول صد در صد موفقیت را بدهم . در هر حال تا جایی که عرفا از نظر قانونی بلامانع بود به ایشان خاطر جمعی دادم که می توانم برای شما دستور جلب اخذ کنم .

طی این مدت آن آقازاده را به دفتر دعوت کردیم تا ببینیم آیا می شود با مصالحه موضوع را حل و فصل کرد یا نه ؟ که متاسفانه دیدیم سازش بین طرفین امکان پذیر نیست .

طی این مدت در مورد حق الوکاله با ایشان توافقاتی کردیم و نوشتیم و قرار شد هر زمان اولین قسط حق الوکاله را پرداخت کردند من کار را شروع کنم . نا گفته نماند چون امیدی به موفقیت نداشتند و نگران اعمال نفوذ و رانت و ... در پرونده بودند قسط اول حق الوکاله را بسیار کم در نظر گرفتند و حق الوکاله ی اصلی را موکول به نتیجه کردند . و یکی از مهمترین بندهای قرارداد مالی این بود در صورتی که من دستور جلب را گرفتم و در همان مرحله موضوع به سازش ختم شد و دور و بری های آقازاده آمدند و با شما تسویه کردند من مستحق n تومان حق الوکاله هستم .

5 ماه بعد مدیرعامل تماس گرفت و گفت پرونده را به جریان بیندازید . در حقیقت موکل محترم یکسال تمام فکر کرد و موضوع را آنالیز کرد و به من اجازه ی طرح پرونده را داد .

موضوع در یکی از دادسراها مطرح شد . پس از پیگیری های فراوان و مراجعات مکرر به شعبه بازپرسی نهایتا پس از تقریبا 9 ماه دستور جلب متهم صادر شد .

با خوشحالی موضوع را با موکل در میان گذاشتم . و منتظر بودم که برای اجرای جلب زمانی را مقرر کند .

در این فاصله از من سوالاتی کرد که چقدر طول می کشد تا رای قطعی صادر شود ؟ اعلام کردم : با توجه به اینکه پرونده ی مورد نظر لفی دارد و باید بطور همزمان در مورد هر سه پرونده تعیین تکلیف شود دو سال تا صدور رای قطعی از دادگاه تجدیدنظر زمان نیاز هست .

دیگر خبری از موکل نشد تا اینکه فهمیدم ایشان دستور جلب اخذ شده در پرونده را با آن آقازاه به اشتراک گذاشته و تهدید کرده در صورتی که تسویه نکنید ، جلب را اجرا خواهم کرد . آن آقازاده با مدیرعامل تسویه کرد .

نوبت به حق الوکاله ی من رسید . علیرغم اینکه کلیه ی توافقات مکتوب شده بود و من درصد بالایی از حق الوکاله را موکول به اخذ دستور جلب و وصول مطالبات کرده بودم از اجرای توافقات استنکاف کرد و گفت قبل از اینکه توافق کنم از شما سوال کردم چقدر تا صدور حکم قطعی فاصله داریم ؟ گفتید : حدودا 2 سال و لذا ترجیح دادم توافق کنم و موضوع را تمام کنم .

مدیرعامل فراموش کرده بود یکسال تمام در استیصال و درماندگی بود که بالاخره پرونده تشکیل بدهد یا نه ؟ آبرویش نرود ؟ اگر وکیل نتواند دستور جلب بگیرد چه می شود ؟ ده سال قبل هیچ وکیلی نتوانسته بود برایشان یک دستور جلب بگیرد .... حتی می ترسیدند که شکایت کیفری طرح کنند ... چون آقازاده هستند و رانت و رابطه دارند ... اما وقتی با تلاشهای بی وقفه نتیجه ی مورد نظر حاصل شد ، ایشان اقدام دیگری نمود و از صداقت و حسن نیت من سوء استفاده کرد.
301 viewsMousavi, 10:41
باز کردن / نظر دهید
2021-11-12 13:38:17 #خاطره_خامی
#خاطره_همکار

موکلی مراجعه کرد و گفت 6 سال قبل ، برای متهم پرونده ای سند ملکم را به عنوان وثیقه گذاشتم تا موقتا و تا صدور رای نهایی بازداشت نشود .

2 سال قبل رای محکومیت قطعی همان متهم صادر شده است و متهم هم اکنون در زندان به سر می برد . تقاضا دارم سند من را آزاد کنید و خیلی اصرار داشت که باید سریعتر سندم آزاد شود چون ملک را فروخته ام و جهت تنظیم سند وجه التزام تعیین شده است . و هر چه دیرتر سند را منتقل کنم باید خسارت بیشتری پرداخت کنم .

به دلیل تاکید موکل بر فوریت امر ، وکالت را به عهده گرفتم . و متوجه شدم پرونده جهت واخواهی در دادگاه تجدیدنظر هست .

با مراجعه به دادگاه تجدیدنظر خواسته ی موکل را با مستشار شعبه مطرح کردم . ایشان گفت باید پرونده را مطالعه کنم . هفته ی بعد بیا .

هفته ی بعد که مراجعه کردم مستشار محترم شعبه گفت : آزادی وثیقه امکان پذیر نیست و این کار دخالت در امر اجرا محسوب شده و ما نمی توانیم سند را آزاد کنیم .

این موضوع به شدت مورد مخالفت من واقع شد و گفتم شما دادگاه عالی هستید و صلاحیت انجام همه ی امور را دارید . به ناچار نزد معاونت قضایی مستقر در دادگاه تجدیدنظر رفته و ما وقع را شرح دادم و ایشان در ذیل سربرگم خطاب به شعبه ی مربوطه نوشتند جهت آزادی سند وثیقه گذار اقدام شود . مجدد به شعبه مراجعه کردم و دستور معاونت را روی پرونده گذاشتم، مستشار محترم گفتن هفته ی بعد بیا با رئیس صحبت کن .

هفته ی بعد مراجعه کردم و با رئیس شعبه صحبت کردم ایشان هم گفتن باید پرونده را مطالعه کنم هفته ی بعد بیا .

طی این مدت موکل با تماسهای مکرر اعتراض می کرد که چرا هنوز نتوانستید سند را آزاد کنید ؟ اگر قرار بود اینقدر طولانی شود خودمم می توانستم انجام دهم نیاز به وکیل نداشتم . اصلا معلوم هست دارید چی کار می کنید ؟ یه آزادیِ سندهِ دیگه ... چرا لفتش می دید و ...

هفته ی بعد فرا رسید نزد رئیس شعبه رفتم . ایشان هم فرمایشات مستشار را تایید کرد و گفت این امر دخالت در اجرا محسوب شده و ما نمی توانیم سند وثیقه گذار را آزاد کنیم . تنها کاری که می توانیم انجام دهیم اینه که حسب درخواست شما ، پرونده را بفرستیم اجرای احکام تا در مورد سند اتخاذ تصمیم کند .

چون من وکیل وثیقه گذار بودم اجازه ی مطالعه و کپی از پرونده را به من ندادند . و من هم به شدت از اعمال سلیقه ی رئیس و مستشار شعبه عصبی بودم . حدودا دو ماه معطل شده بودم و هر هفته به شعبه مربوطه سر می زدم و آخرش هم نتیجه ای نگرفته بودم .

به ناچار پرونده را تعقیب کردم تا اینکه پرونده به اجرای احکام دادگاه مربوطه رسید . خواسته ی خود را مجدد با قاضی اجرای احکام مطرح کردم . قاضی مربوطه گفتند : شما نمی توانید این سند را آزاد کنید . چون 2 سال قبل که رای قطعی صادر شد ، به وثیقه گذار سه بار ابلاغ کردیم که محکوم علیه را تحویل بدهد اما ایشان نتوانست محکوم علیه را تحویل مراجع قضایی دهد و سند ایشان به نفع دولت به مزایده گذاشته شده است . حالا که محکوم علیه پیدا شده و هم اکنون در زندان هست باید دادستان مستقیما در این مورد اتخاذ تصمیم کند و حتی از اختیارات من هم خارج است .

وقتی این توضیحات را قاضی اجرای احکام شنیدم باورم نمی شد موکل این حقایق را از من پنهان کرده باشد به فکر فرو رفتم که چقدر با تماسها و پیگیری های خودش من را عصبی کرده بود و اینکه من چقدر با شعبه ی تجدیدنظر وارد مناقشه و چالش شدم و موضوع را به معاونت قضایی اطلاع دادم و کلی خستگی و استرس بی جهت ... بدلیل اینکه موکل از روز اول همه ی حقایق را نگفت .

چه بسا اگر می دانستیم موضوع از چه قرار است با شعبه تجدیدنظر صحبت می کردیم تا هر چه سریعتر پرونده را به اجرای احکام ارسال کند و بعد با دادستان وارد گفتگو شده تا چاره ای بیندیشیم . اما چون حقایق را نگفت از ادامه ی کار استعفا دادم و بقیه را به خودش سپردم.
https://t.me/tajrobiatghazayi
299 viewsMousavi, 10:38
باز کردن / نظر دهید