هفت بدن،هفت چاکرا

2022-03-18 08:26:09 مدیتیشن سیگار کشیدن

هنگامی ک پاکت سیگار را از جیبت بیرون می‌آوری،بسیار با آرامش و
آهسته این کار را انجام بده.
سعی کن از این کار لذت ببری
و ب هیچ وجه عجله نکن.

کاملن آگاه و هوشیار باش
و پاکت سیگار را با حضور
و خیلی آهسته از جیبت بیرون بیاور.
سپس ب آرامی
چند ضربه به پاکت سیگار بزن
تا یک سیگار از آن بیرون بیاید.

کاملن آگاهانه این کار را انجام بده
و به صدای ضربات انگشتت روی پاکت
خوب گوش بده؛
درست همانطور ک سالکان ذِن
هنگام مراسم چای در سکوت و آگاهی
ب صدای سماور در حال جوشیدن
گوش می‌دهند...
خوب سیگار را بو کن.
سعی کن
کاملن در لحظه حضور داشته باشی،
سپس سیگار را با آگاهی در دهانت بگذار،
و آن را روشن کن.‌ از کوچکترین
حرکاتت لذت ببر و سعی کن هر قدر ک می‌توانی سیگار کشیدنت را
ب حرکات جزئی و کوچکتر تقسیم کنی
تا ب این وسیله بیشتر و بیشتر در آگاهی بسر ببری.
اولین پک را ب سیگار بزن
و عمیق ریه‌هایت را از دود پُر کن.
دود را با آرامش بیرون بده
و سپس پک بعدی را بزن،
و همینطور با آرامش پیش برو۔
اگر همین‌طور با آرامش و آگاهی پیش بروی پس از مدت کوتاهی
حماقتِ سیگار کشیدن را درک خواهی کرد. ن ب این علت ک دیگران می‌گویند کار احمقانه‌ای است،
بلکه خودت این حماقت را خواهی دید.
و اگر ناگهان روزی سیگار کشیدنت متوقف بشود،خودش متوقف شده است،
و اصلن لزومی ندارد درباره‌اش نگران باشی.
حالا همین کار را درباره دیگر فعالیت‌های زندگی‌ات انجام بده
و آنها را از حالت عادت‌وار خارج کن.
در واقع سرّ مهم همین است،
ک ما فعالیت‌هایمان را با آگاهی و
ن ب صورت عادت انجام دهیم.

هنگام راه رفتن
آرام و آگاهانه قدم بردارید.

هنگام نگاه کردن
با حضور و هوشیاری نگاه کنید.

و در این صورت
درختان سبزتر از قبل به نظر می‌رسند.
و...
هنگام گوش دادن
با تمام وجود و آگاهی گوش دهید.

هنگام سخن گفتن
آگاهانه سخن بگویید.

اجازه دهید
تمامی فعالیت‌های شما
از حالت عادت گونه خارج شود.اشو

@YogaMe باز کردن / نظر دهید

2022-03-15 18:17:33 تمام حکایات قدیمی درباره شیطان ،
چیزی نیستند جز درباره ذهن.

وقتی مسیح در بیابان مراقبه می کند و شیطان می آید او را وسوسه میکند ،
آن چیزی جز ذهن نیست !

مسیح او را به کناری هل می دهد و می گوید : « از من دور شو شیطان ! »

شیطان ذهن خود اوست ،
هیچ شیطان دیگری وجود ندارد.
@YogaMe باز کردن / نظر دهید

2021-12-02 19:49:34 افکار الکتریکی هستند و احساسات مغناطیسی...
تداخل آنها باهم "میدان الکترومغناطیسی" را بوجود میآورد ک تمام این چیزها را بسمت تو میکشد.
@YogaMe باز کردن / نظر دهید

2021-12-01 18:55:30 سخنی با دوستان
بهتره سخنان اساتید،فلاسفه،کتابها،سخنرانیها و تئوریهایی ک میگن دنیا داره ب آخر میرسه یا دنیا داره جهنم میشه یا.... رو گوش ندین،نخونین،پیگیری نکنین،مطمئن باشین دنیا بسمت جهنم شدن پیش نمیره، دنیا در حال تکامله، درحرکت بسوی شدنه و در حرکت بسوی هر چ آشکارتر کردن خالق هست...
درسته ک الان شرایطی بوجود امده ک پذیرفتنش سخته اما زمانیکه این چیزها در حال از بین رفتنه مطالعه اونها چ سودی داره و آیا مطالعه اینها مانع از بین رفتن و یا ماندن انها میشه؟
چرا وقتی ک می تونید با تقویت رشد تکاملی باعث تسریع از بین رفتن این چیزا بشید وقت و توجه خودتون رو صرف چیزهایی میکنید ک بواسطه رشد تکاملی خودشون از بین میرن...
بدون توجه ب اینک شرایط موجود در کشور یا منطقه ای ک توش زندگی میکنید چقدر ناگواره،با بررسی این چیزها فقط وقت و انرژی خودتون رو تلف میکنین...
شما باید خودتون رو علاقه مند ب جهانی بکنید ک در حال بهتر شدن،ثروتمند شدن شکوفاشدن و شادابتر شدن باشه در اینصورت بجای فقر و بیچارگی و جنگ و...،فکر جهان ثروتمند و بهتر و شکوفاتر وارد فکر شما و ناخودآگاه جمعی میشه...
پس بیاد داشته باشید تنها راهی ک شما می تونید جهان رو در راه بهتر شدن یاری کنید اینه ک ؛ خودتون، توجه و انرژیتون رو روی بهتر شدن شرایط بزارین و ایمان داشته باشین ک همه جهان داره تکامل پیدا میکنه، پیشرفت میکنه و زیباتر و بهتر میشه و لطفن با افکار منفی اون رو خنثی نکنید.
ولطفن این پیام رو نشر بدین
نیکی پناه شما
https://telegram.me/YogaMe باز کردن / نظر دهید

2021-11-27 20:50:27 پرسید چطور می توانم کندالینی را بیدار کنم؟!
جواب آمد : تو نمی توانی او را انتخاب کنی تا او تو را انتخاب نکرده باشد. بهترین حالت این است ک بی خواست و دخالت تو فعال شود. تو تنها می توانی بطلبی اش بخواهی اش و برایش آماده و لایق شوی ولی در نهایت اوست ک تو را انتخاب می کند ...
@YogaMe باز کردن / نظر دهید

2021-11-20 17:48:41 حیرت آوره مگ ن؟!!!!
اگ افکار روی آب همچین تاثیری میزارن ،ببین رو خود ما چ تاثیری میتونن داشته باشن...
@YogaMe باز کردن / نظر دهید

2021-11-17 16:56:12 فکرهایت را باور نکن .
من جسم هستم یک فکر است .
من ذهن هستم یک فکر است .
من فاعل هستم یک فکر است .
نگرانی فقط یک فکر است .
هراس فقط یک فکر است .
مرگ فقط یک فکر است .

رامانا ماهارشی
@YogaMe باز کردن / نظر دهید

2021-11-14 20:58:40 اگه فکر میکنی وقته مُردنه برو و بمیر
اگه فکر میکنی وقت زندگی کردنه کامل زندگی کن.
ولی با شک و تردید زندگی نکن...
اونجوری ک دوست داری زندگی کن.

@YogaMe باز کردن / نظر دهید

2021-11-13 00:59:56 یک چیز را همواره به یاد بسپار:

انرژی از ذهن درست تر است پس هرجا ک انرژی شما را هدایت کرد ب سادگی ب دنبالش بروید...
ذهن بسیار مخرب است
ذهن مخالف انرژی است
ذهن همیشه می خواهد انرژی را کنترل کند
ذهن دغدغه کنترل دارد ، اداره کننده است ، مدیریت می کند و ب خاطر کنترلش ب بسیاری از چیزها ک طبیعی و مورد نیاز هستند اجازه نمی دهد .
انرژی خردمندتر از ذهن است زیرا ذهن دیرتر آمده است و انرژی همیشه بوده است.
@YogaMe باز کردن / نظر دهید

2021-11-13 00:54:22 این داستان رو ب شخصه خیلی دوست دارم
هرچند ممکنه شنیده یا خونده باشین...

روزی ک بودهی دارما به چین رسید، امپراطور چین به دیدارش رفت
امپراطور گفت: "ذهنم بسیار بی قرار، مشوش و پریشان است.
تو فرزانه ای بزرگ هستی و من منتظرت بوده ام. به من بگو چگونه می توانم ذهنم را آرامش ببخشم؟"
بودی دارما گفت: "تو هیچ كاری نكن. نخست ذهنت را نزد من بیاور."
امپراطور نتوانست بفهمد و پرسید:"منظورت چیست؟"
بودی دارما گفت: "صبح ساعت چهار بیا. تنها بیا و به یاد داشته باش كه ذهنت را با خودت بیاوری."
امپراطور تمام آن شب را نتوانست بخوابد. بارها از كل آن فكر انصراف دارد: "این مرد به نظر آدمی دیوانه می آید. منظورش چیست كه می گوید با ذهنت بیا و آن را فراموش نكن!
ولی آن مرد چنان جذاب و گیرا بود كه امپراطور نتوانست آن وعده ی دیدار را نادیده بگیرد. قبل از ساعت چهار، گویی كه آهنربایی او را می كشاند، از تخت بیرون آمد و گفت: "هراتفاقی كه پیش بیاید، من باید بروم. شاید این مرد چیزی داشته باشد: چشمانش می گوید كه چیزی دارد. قدری دیوانه به نظر می آید، ولی بااین وجود باید بروم و ببینم چه خواهد شد."
نزد بودی دارما رسید كه با عصای بزرگش نشسته بود.
بودی دارما گفت: "پس تو آمدی! ذهنت كجاست؟ آیا با خودت آوردی آن را یا نه؟" امپراطور گفت: "حرف های بی معنی می زنی. وقتی من اینجا باشم، ذهنم اینجاست و چیزی نیست كه بتوانم آن را در جایی فراموش كنم. در من است.
" بودی دارما گفت: "خوب. پس اولین نكته معلوم شد : كه ذهن در درون تو است. امپراطور گفت: "باشد، ذهن در درون من است."
بودی دارما گفت: "حالا چشمانت را ببند و ببین كه در كجاست. و اگر بتوانی پیدا كنی كه كجاست، فوراً به من نشانش بده، من آن را آرام خواهم كرد."
امپراطور چشمانش را بست، سعی كرد و سعی كرد و نگاه كرد و نگاه كرد.
هرچه بیشتر نگاه كرد بیشتر آگاه شد كه ذهنی وجود ندارد، ذهن یك فعالیت است.
چیزی آنجا نیست كه بتوانی آن را نشانه روی و بگویی كه این ذهن است. ولی لحظه ای كه او تشخیص داد كه ذهن یك چیز نیست، آنگاه مسخره بودن سوالش برایش آشكار شد.
بودی دارما گفت: " اگر ذهن چیزی نباشد، هیچكاری در موردش نمی توان كرد.
اگر یك فعالیت باشد، آنوقت آن عمل را انجام نده، همین.
اگر مانند راه رفتن باشد، راه نرو! "
امپراطورچشم هایش را باز كرد. در برابر بودی دارما تعظیم كرد و گفت: "ذهنی وجود ندارد كه یافته شود."
بودی دارما گفت، "پس من آن را آرام كرده ام. و هرگاه احساس كردی كه ناراحتی، فقط به دورن بنگر، آن ناراحتی در كجاست؟

https://telegram.me/YogaMe باز کردن / نظر دهید