Get Mystery Box with random crypto!

ڪانال رسمے شهید حاج حمید سیاهڪالے مرادے

لوگوی کانال تلگرام modafehhh — ڪانال رسمے شهید حاج حمید سیاهڪالے مرادے ڪ
لوگوی کانال تلگرام modafehhh — ڪانال رسمے شهید حاج حمید سیاهڪالے مرادے
آدرس کانال: @modafehhh
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.16K
توضیحات از کانال

کانال‌رسمی‌شهیدمدافع‌حرم‌حمیدسیاهکالی‌مرادی
شهید شاخص سال۱۳۹۹
" بانظارت‌خانواده‌شهید "
❣️یادت باشد❣️
🌸⃟اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج⃟🌸
کانال ایتا:
https://eitaa.com/modafehh
خادم کانال: @gollnazi

Ratings & Reviews

4.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 138

2021-10-18 09:30:00
# قرار صبحگاه
دعای عهد
@modafehhh
231 views06:30
باز کردن / نظر دهید
2021-10-17 23:52:54
حرم حضرت معصومه س نایب زیاره دوستان هستم
242 views20:52
باز کردن / نظر دهید
2021-10-17 22:26:59
# قرارشبانه ...
زیارت نامه شهدا

@modafehhh
233 views19:26
باز کردن / نظر دهید
2021-10-17 20:30:03



༻﷽༺

#پـارٺ_صد_هفت

در بیمارستان، رها هنوز بیهوش بود.
آیه بالای سرش دعا میخواند و گهگاه با
تلفن رها به صدرا زنگ میزد... هنوز
خاموش بود!

آیه به پلیس هر آنچه را که دیده بودگفته
بود و اکنون منتظر همسر رها بودند!
طرف کدام رامیگرفت؟زنش یانامزدش؟

بعد از چند ساعت باألخره تماس برقرار
شد و صدای صدرا در گوشی پیچید:

_رها االن کار دارم، تازه از دادگاه اومدم
بیرون! تا نیم ساعت دیگه یه دادگاه دیگه
دارم، خودم بهت زنگ میزنم.

قبل از آنکه تماس را قطع کند آیه سخن
گفت:
_آقا صدرا!

قلب صدرا در سینهاش فرو ریخت؛ از
صبح دلش شور میزد و حاال... چراآیه با
تلفن رها به او زنگ زده بود؟ رهایش
کجاست؟

_چی شده؟ رها کجاست؟
_بیمارستان... بیاید! بهتون نیاز داره.
صدرا بدون فکر کردن به هر چیزی فقط
گفت:

_اومدم!
صدرا بیقرار بود، با سرعت میرفت. به
بیمارستان که رسید، چشم چرخاند برای
دیدن آشنا... کسی نبود! از اطلاعات
درباره ی رهای این روزهایش پرسید و به
آیه رسید...

_آیه خانم!
آیه نگاه به صدرای بیقرار کرد، میدانست
سوالش چیست، پس منتظر نشد که او
بپرسد:

_بیهوشه، هنوز به هوش نیومده؛ضربه ی
سختی به سرش خورده!

_چرا؟ تصادف کردید؟
تلفن صدرا زنگ خورد. پدر رویا بود! چه
بدموقع! صدا را قطع کرد اما دوباره زنگ
خورد.

کلافه از آیه عذرخواهی کرد و جواب داد:


#ادامہ_دارد...


@modafehhh



231 views17:30
باز کردن / نظر دهید
2021-10-17 20:30:03



༻﷽༺

#پـارٺ_صد_شش

_من به خواست خودم وارد زندگی آقای
زند نشدم که الان به خواست خودم برم
بیرون.

_بالاخره که صدرا طلاقت میده، تو زودتر
برو!

_کجا برم؟
_تو کار داری، حقوق داری، میتونی زندگی
خودتو بچرخونی. از اون خونه برو! من
صدرا رو راضی میکنم.

_هنوز نفهمیدید آقای زند دیگه به حرف
شما زندگی نمیکنه

_و این تقصیر توئه... تو بری همه چیز
درست میشه!

رویا فریاد زد و آیه نفس گرفت. صدا را
شناخته بود. از مراجعش عذرخواهی کرد
و به سمت اتاق رها پا تند کرد. تازه وارد
پنج ماهگی شدهِ بود و سنگینیاش هر روز
بیشتر میشد اتاقِ رها را که باز کرد، چند
اتفاق افتاد...

رها رو گرداند سمت در و نگاه به آیه
دوخت. رویا آیه را دید و برافروخته تر
شد و فریاد زد:

_همهش تقصیر شما دوتاست، شوهرمو
دوره کردید که از من بگیریدش!

رها چشم از آیه نگرفت.نگاهش‌شرمندهی
آیه اش بود.

رویا به سمت رهایی رفت که ایستاه بود
مقابل میزش و نگاه به آیه داشت. با کف
دست به سینه ی رها زد.

رهایی که حواسش نبود و با آن ضربه، به
زمین افتاد و چشمهایش بسته شد.

آیه جیغ زد و نگاهش مات رهای بیحرکت
شد. خون روی زمین را که قرمز کرد، دکتر
صدر و مشفق هم رسیدند... سایه که رها
را دید جیغ کشید.

دکتر مشفق: خانم موسوی... خانم
موسوی... با اورژانس تماس بگیرید

تمام مراجعان و کادر درمانی آنجا جمع
شده بودند. دکتر مشفق در حال معاینه‌ی
رها بود، استاد روانپزشکی رها بود.پلیس
آمد، اورژانس هم آمد،

یکی رویاروبرد و دیگری رها را!


#ادامہ_دارد...


@modafehhh



213 views17:30
باز کردن / نظر دهید
2021-10-16 23:03:56
# قرارشبانه ...
زیارت نامه شهدا

@modafehhh
55 views20:03
باز کردن / نظر دهید
2021-10-16 20:30:02



༻﷽༺

#پـارٺ_صد_پنج

البته بیشتر به خاطر خودمونه روی
روحیه ی خودمون تاثیر منفی داره...

کلا دکتر صدر اعتقادات خاص خودش رو
داره، پول درآوردن بعد از حفظ سلامت.
َ
_پس مرد خوبیه
_برای ما بیشتر پدره!

دلش حسرت زدهی پدر بود! آنقدر حرفش
حسرت داشت که دل صدرا برایش
سوخت "چه در دل داری خاتون؟ تو که
پدر داری! من حسرت زدهی دیدار پدرم
باید بمانم!"

آیه: بشین پشت فرمون خانم، من که
نمیتونم با این وضع رانندگی کنم!

رها: آخه با این وضع سرکار اومدنت
چیه؟ خب مرخصی میگرفتی
َ
آیه: نیاز دارم به کار! سرم گرم باشه برام
بهتره!

ساعت 10 صبح رها با مراجعش مشغول
صحبت بود. در اتاق با ضرب باز شد، رها
چشم به سمت در گرداند، رویا بود.

_پس اینجا کار میکنی؟
_لطفا بیرون باشید، بعد از اتمام وقت
ایشون، در خدمتتون هستم!

_بد نیست تو که اینقدر چادر دور خودت
پیچیدی، توی یه اتاق در بسته با نامحرم
نشستی؟ شیطون نیاد وسطتون!

رها تشر زد:
_لطفا بیرون باشید خانم! خانم موسوی...
خانم موسوی... لطفا با نگهبانی تماس
بگیرید!

رویا پوزخندی زد:
_جوش نیار! حرف دارم باهات؛ بیرون
منتظرم، معطلم نکن!

رها کلافه شده بود. معذرتخواهی کرد و
مشاورهای که دقایق آخرش بود را به
پایان رساند. با رفتنش رویا وارد اتاق شد:

_از زندگی من برو بیرون!
_من توی زندگی تو نیستم.
_هستی! وقتی اسمت توی شناسنامه ی
صدراست یعنی وسط زندگی منی!



#ادامہ_دارد...


@modafehhh



135 views17:30
باز کردن / نظر دهید
2021-10-16 20:30:02



༻﷽༺

#پـارٺ_صد_چهار

دل از کف داده بود برای این عاشقانه
های خاموش! قبل از رها کسی در این
خانه نماز خوانده بود؟ به یاد نمیآورد!

به یاد نداشت کسی اینگونه عاشق
باشد... اینگونه دلبسته باشد!

"رها! تو که برایم نقشی از ریا نیستی؟!
تو کارهایت از عشق است! مگرنه؟
تو خوب بودن را خوب بلدی، مگر نه؟
تو رهایم نکن رها... تنهایم! تنهاترم
نکن رها!"

رهای این روزهایش دیگر نقش و نقاب
دین داری نبود؛ حقیقت آن چادر بود؛
حقیقت آن نماز بود!رها از نقش ورنگهای
دروغین رها بود!

َ قبل از اتمام سلام نمازش رفت...

رفت و رها ندانست مردش روزش را
با نگاه به او آغاز میکند!

ساعت هفت و نیم صبح که شد، رها
لباس پوشیده، آماده ی رفتن بود.

قرار بود که با آیه بروند. قصد خروج که
کردند، صدرا صدایش زد:

_صبر کن رها، میرسونمت!
_ممنون، با آیه میرم!
_مگه امروز میان سرکار؟
_آره از امروز میاد. با هم میریم و میایم!
_همون ساعت 2 دیگه؟

رها سری به تایید تکان داد.
_کلا مرکز بعدازظهرا کار نمیکنه؟
_نه بعدازظهرا گروه دیگه کار میکنن!

دکتر صدر معتقده زنها باید برای ناهار
خونه باشن و کانون خانواده رو حفظ
کنن؛

میگه فشار کاری زیاد باعث میشه نتونن
خانواده رو کنار هم نگه دارن برای همینه
که ما صبحا تا ساعت دو هستیم و شعار
ناهار با خانواده رو داریم

تحقیقات نشونِ داده ،غذا خوردن با
خانواده باعث میشه بچه ها کمتر از
خونه فراری بشن و رو به جنس مخالف
بیارن.

ما هم که ساعتی حق ویزیت میگیریم؛
پنج یا شش تا مراجع در روز داریم؛


#ادامہ_دارد...


@modafehhh



124 views17:30
باز کردن / نظر دهید
2021-10-16 18:30:03 عیدتون مبارک
@modafehhh
138 views15:30
باز کردن / نظر دهید