2021-10-07 17:39:33
ازاین شبها که تکراری پی تکراریک دردست ودشواری
برایم هر دمش بی تو بگو دردی پس ِ دردست و بیماری
بخیرش کن شب ما را به پیغامی و لبخندی به آغوشی
چه میدانم ! بخیرش کن به هرچه دوست میداری...
بیا مگذر از آن عهد و از آن پیمان که بستی با من تنها
ببین شبگردِ تنها گشته ام بعدت ، عجب دردی چه تکراری
هنوزم بوی دستانم به بوی دست تو باشد وعطرشادلبخندت
خداداند غریبی بی سرانجامم ،نمیدانم خبر داری
تو میدانی که ترکمن سزای چون منی ناید کجا نالم؟
مثال مرغکی تنها میان پهنه دریا اسیر یک دل آزاری
از این بشکستن دل هی پی هم خسته گشتم من برفتم
برسر بازار و فریادی برآوردم فروشم دل خریداری؟؟
من از دست نگاه تو پریشانم زمستانی تر از برفم
واز برگان پاییزی فراوانتر شکستم گرتو بشماری
شبی تنها بدون تو سر از خمخانه آوردم..
همه مستان
سراغت را ، طبیب و باده در دستان، نگو ایشان تو تیماری
همه پرسان که آن کویش که چشمش باعث مستی
اگر ناید به هم ریزد همه مجلس نگو رندان تو غمخواری
اگر این خیل مشتاقان همه مست و همه نالان کشندی
آهی از سینه به یا رب یارب مستان بدان ای مه،گنهکاری
فقط درد ِ مرا گر داورِ دانا بخواهد در حساب آردچه ها
آوردهای بر من به خوبی های ناکرده بدان صدها بدهکاری
اگر میماندی و دستت کماکان گرد دستانم نگاهت
باعث گرمای چشمانم ، چه ها میشد.... ستمکاری ،ستمکاری
به تو دادم دلم را و #حسان گوید نگهدارش ولی
بشکستی و رفتی زدی کوچه ،عجب یار خطاکاری
هزاران وعده ها دادی که مانی تا ته دنیا کنارم زیر
بارانها،میان سیل و طوفان ها مبادا رفته، بگذاری
شبی سر را به بالینت نوازش کردی و گفتی بگو درد ِ
درونت را،بگو آهسته در گوشم چراشبها توبیداری
هر آنچه آمدم گویم زبانم قفل و آلکن شدفقط
گریان شدم شاید بفهمی از نگاه من عجب حال اسفباری
نمیدانم که میمانی نمیدانم چرا رفتی و آیا باز میگردی
میان این همه پرسش بسوزانی،بسوزم سوزِ تبداری
شبی سجاده بردارم رَوم دشت و زنم مِی در پیِ باده
به خالق اعتراض آرم بگویم این چه مجنونی چه دلداری
تمام خویش من را او زده برده شکسته باد داده
خداوندا به دیواری کهن مانم بریزم از سبکباری
بگو یا رب بیاید بار دیگر از مسیر و آن ره رفته که شاید
باز گردد این سر شوریده سامان را از این حال دل افگاری
که او آرامش شهری تو گو هستش به ما نعمت، نباشد
آخر نقمت ، نه دل ماند نه دین ماند نه دینداری
همه ایام ما ناخوش ،خوشیها در پس پرده فقط زاغان
نوا دارند و غم نالند و بد باشند و عالم در عزاداری
ولی بودش صفا دارد همه عالم گذارم در ترازویی
برای یک دمی بودش به جِد خواهم بماند من چه اصراری
اگر پرسد کسی از من بگو شرحی زدلدارت بگویم تو
همان مفتون دلبندی،پناهی،مهر و ایثاری
#حسان
99/10/27
پیشنهاد میکنم بخاطر نوع ضبط صدا با هندزفری گوش کنید
@Razedelema
@monajat124
740 views14:39