اسرار تانترا

2021-10-24 19:54:07 لحظه ی تولد در واقع همان لحظه ی شروع مرگ است. در لحظه ای که متولد می شوی، یک ساعت کوکی رو به مرگ به جریان می افتد.
با تولد، پروسه ی مرگ نیز استارت می خورد.
مابقی فقط مسئله ی زمان است. اینکه کجا و کی اتفاق بیفتد.
زمانی محدود به تو داده شده تا آن نامحدود را بیابی. فرصتی گذرا به تو داده شده تا آن جاودان را پیدا کنی.
مانند یک‌ مسابقه است: کسی در یک صندوق به زیر آب انداخته می شود و چند دقیقه ی محدود فرصت دارد تا کلیدی را که در صندوق پنهان شده است بیابد، قفل صندوق را باز کند و بیرون بیابد.
اگر در ان دقایق محدود نتواند کلید را بیابد، هوای داخل صندوق تمام‌ می شود. در واقع همه چیز تمام‌ می شود. به همین خاطر حکمت شرق به تو می گوید: مگر چقدر فرصت داری که وقتت را صرف حسادت، چشم و همچشمی و کارهای بیهوده کنی؟ کلید را پیدا کن!
https://t.me/AtashfeshaneEeshragh باز کردن / نظر دهید

2021-10-24 18:46:54 شما ژرفای عشقتان را نمی دانید

مگر در لحظه ای

که ساعت فراق در رسد

و از هم‌ جدا شوید



حمکت تانترا


https://t.me/AtashfeshaneEeshragh باز کردن / نظر دهید

2021-10-24 18:39:34 او بسیار اندیشید

و سرانجام

معصومیتش را

در پای گناهی مقدس

ذبح کرد!



https://t.me/AtashfeshaneEeshragh باز کردن / نظر دهید

2021-10-24 13:24:57 امروز چه دلتنگم
مبهوت و کبود و گس
بر حضور مجروحم
چه فاخته، چه کرکس!

بر مرکب چوبینم
از کوچ نمی مانم
هم ساعتِ میدان چه
بر دایره می رانم

بی حوصله ،بی رویا
دریاچه ی اندوهم
تدفین جرگه و جنگل،
سگواری کوهم باز کردن / نظر دهید

2021-10-24 13:11:54 من مثل ماهی بودم


در آب های آلوده می راندم


اما زلالی را


از یاد نبرده بودم!





https://t.me/AtashfeshaneEeshragh باز کردن / نظر دهید

2021-10-24 12:20:05 منصور حلاج در یک تجربه ی روحانی فریاد زد: من خدا هستم!
اگر در هند بود او را می پرستیدند.
اگر در غرب می زیست، او را به خاطر بیماری نارسیسم در تیمارستان بستری می کردند.
اما این سخن در یک کشور مسلمان، دردسر ساز بود. منصور را به جرم ارتداد به مرگ محکوم کردند. وقتی که می خواستند او را بکشند، منصور مدام‌ می خندید و نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد. یکی از او پرسید: چرا می خندی؟
منصور گفت: به شما می خندم که فکر می کنید می توانید مرا بکشید. طناب دار آماده کرده اید. جسم من شما را به اشتباه انداخته است. اما من جسمم نیستم. من همان کسی هستم که از روز ازل تمامی این کائنات به اشاره ی انگشتش خلق شد. من خدا هستم!

اوشو
https://t.me/AtashfeshaneEeshragh باز کردن / نظر دهید

2021-10-23 14:25:26 و همچنان که می رفتند به دهی رسیدند. در آن ده زنی بود مُرتاه نام.
مُرتاه مسیح و حواریونش را به خانه دعوت کرد و خود مشغول پذیرایی شد. خواهر مُرتاه زنی بود به نام مریم که در کنار پاهای مسیح نشسته بود و بی خیال و راحت به حرف هایش گوش می داد.
مُرتاه از این وضعیت آزرده شد و به مسیح گفت: ای سرورم! چرا چیزی به مریم نمی گویی که اینگونه بی خیال نشسته و به من هیچ کمکی نمی کند؟
مسیح گفت: ای مُرتاه! ای مُرتاه! تو در چیزهای بسیار اندیشه می کنی و اضطراب داری. اما مریم بخش بهتر زندگی را برگزیده است و این از او گرفته نخواهد شد.

https://t.me/AtashfeshaneEeshragh باز کردن / نظر دهید

2021-10-23 11:56:29 تو چه کسی را دیوانه می نامی؟ دیوانه کسی است که مدام اعتماد می کند. تو او را فریب می دهی و او به تو اعتماد می کند. تو دوباره به او حقه می زنی و او باز هم اعتماد می کند. تو باز او را از همان طریق می فریبی و او دوباره به همان طریق به تو اعتماد می کند. در این هنگام می گویی: این فرد دیوانه است. چیزی یاد نمی گیرد.
اما حقیقت این است که اعتماد او سرشار و شگفت انگیز است! اعتماد او ابدی و بی پایان است. اعتماد سرشار او، تو را به بازی گرفته است. پاکی او ناپاکی تو را به چالش کشیده است. تو هر بار او را فریب می دهی و او دوباره یک شانس دیگر به تو می دهد. هر بار نمی خواهد باور کند که تو از انسانیت خالی شده ای. یک بار دیگر به تو فرصت می دهد و یک بار دیگر و یک بار دیگر...
و من به تو می گویم: در ذن و تانترا یک دیوانه باش! نگذار یک تجربه ی منفی راهت را سد کند. اگر چیزی ذهنت را گرفته، انجامش بده! دوباره و دوباره انجامش بده! خواهی دید که آن فقط در ذهن تو بزرگ بود. هیچ چیز بزرگ و ماندگاری جز شعله ی آگاهی وجود ندارد. من به تو می گویم: اعتماد و معصومیتت را با هیچ‌ چیز عوض نکن. در آغاز کار مشکی است. سرت کلاه می گذارند. بگذار بگذارند! تو را فریب می دهند، بگذار بدهند! از تو می دزدند، بگذار بدزدند! آن آدمها بیچاره اند.
چیزی را که واقعا به تو تعلق دارد، هیچ کس نمیتواند بدزدد. چیزی را که بشود دزدید، متعلق به هیچ کس نیست. حتی اگر تمام توان و هوش و فرصت و وقتت را صرف کنی و آن را حفظ کنی، به زودی مرگ از راه می رسد و آن را از تو می گیرد. آن چیزی که واقعا متعلق به توست از تو گرفته نخواهد شد. حتی مرگ هم نمی تواند آن را از تو بگیرد.

حکمت شرق

https://t.me/AtashfeshaneEeshragh باز کردن / نظر دهید

2021-10-23 00:56:07 مکتوب است

که خوشبختی را

تنها زمانی به دست می آوری

که آن را نمی جویی و رها می کنی!



حکمت شرق



https://t.me/AtashfeshaneEeshragh باز کردن / نظر دهید

2021-10-22 13:10:20 هر گاه بدن هایتان

در بستری از بی ذهنی و بی زمانی
با هم به خواب رفته باشند،




ارواحتان

در بستری از بی جایی و لا مکانی
با هم بیدار می شوند!



حکمت تانترا



https://t.me/AtashfeshaneEeshragh باز کردن / نظر دهید