2021-11-13 19:07:05
سوال: گاهی احساس هشیاری میکنم و گاهی نه. بهنظر میرسد که هشیاری تپش دارد.
آیا این تپیدن به تدریج ازبین میرود و یا ناگهانی خواهد رفت؟
اوشو: در زندگی همیشه یک آهنگ rhythm وجود دارد. تو خوشحالی و سپس اندوه به دنبال می آید. شب و روز، تابستان و زمستان؛ زندگی آهنگی است بین دو ضد (opposites)
وقتی می کوشی که هشیار شوی، همین آهنگ وجود خواهد داشت: گاهی هشیار هستی و گاهی هشیار نیستی.
پس مشکل درست نکن، زیرا شما در مشکل سازی چنان زبردست هستید که از هیچ میتوانید مشکل
بسازید! و زمانی که مشکل را درست کردی، آنوقت مایلی آن را حل کنی! و آنوقت مردمانی هستند
که پاسخها را تو عرضه میکنند. یک مشکل اشتباهی:(Wrong problem)
همیشه پاسخی اشتباه دریافت خواهد کرد. و این میتواند تا بینهایت ادامه داشته باشد. آنوقت یک پاسخ اشتباه بازهم سوالاتی را ایجاد میکند.
فرد از همان ابتدا باید هشیار باشد که مشکل اشتباهی ایجاد نکند. وگرنه، تمامی زندگی در جهتی اشتباه
حرکت کرده و میکند. همیشه سعی کن درک کنی که مشکلی اشتباهی ایجاد نکنی. همه چیز در یک
تپش آهنگین است. و زمانی که میگویم “همه چیز”، یعنی همه چیز! عشق و نفرت وجود دارد؛ هشیاری و ناهشیاری هست. هیچ مشکلی درست نکن: از هر دو لذت ببر.
وقتی که هشیار هستی از هشیاری لذت ببر، و زمانی که ناهشیار هستی از ناهشیاری لذت ببر ــ هیچ
اشکالی ندارد، زیرا ناهشیاری مانند یک استراحت است! وگرنه، هشیاری یک تنش خواهد شد. اگر بیست
و چهار ساعته بیدار باشی، فکر میکنی چند روز بتوانی زنده بمانی؟ انسان بدون خوراک میتواند تا سه
ماه زنده بماند، بدون خواب، ظرف سه هفته دیوانه خواهد شد و سعی می ُ کند خودش را بکشد. در طول
روز بیدار هستی و در شب استراحت میکنی، و آن استراحت به تو در طول روز کمک میکند تا باردیگر
هشیار باشی و تازه. انرژیها از یک دوران استراحت عبور کرده اند؛ آنان بار دیگر در بامداد سرزنده هستند.
در مراقبه همین رخ می ً دهد: برای چند لحظه کاملا هشیار هستی، در اوج هستی؛ لحظاتی در دره هستی،
استراحت میکنی ــ هشیاری ازبین رفته، فراموش کرده ای. ولی چه اشکالی در این هست؟ ساده است.
از میان ناهشیاری باردیگر هشیاری برخواهد خاست: تازه، جوان؛ و این ادامه خواهد داشت. و اگر بتوانی از
هردو لذت ببری، تو همان سومین خواهی شد: و این نکته ای است که باید درک کنی. اگر بتوانی از هردو
لذت ببری به این معنی است که تو هیچکدام نیستی ــ نه هشیاری هستی و نه ناهشیاری؛ کسی هستی
که از هر دو لذت میبرد. چیزی از فراسو وارد میشود. درواقع، این همان شاهد واقعی است:
The real witness
از خوشحالی لذت میبری ــ وقتی شادی رفته و غمگین شده ای، چه اشکالی دارد؟ غم چه اشکالی دارد؟ از آن هم لذت ببر. و زمانی که قادر شدی از غم لذت ببری، آنوقت تو هیچکدام نیستی.
و این را به شما میگویم: اگر لذت بردن را بیاموزی، اندوه زیباییهای خودش را دارد. شادی قدری توخالی است؛
اندوه بسیار عمیق است، ژرفایی دارد. انسانی که هرگز غمگین نشده باشد توخالی است، فقط در سطح
قرار دارد. اندوه مانند شب تاریک است ــ بسیار عمیق. تاریکی سکوتی در خودش دارد، اندوه نیز چنین است. شادی میجوشد (bubbles) ،صدایی در آن هست. مانند رودی در کوهستان است، صدا تولید میشود. ولی در کوهستان رودخانه هرگز نمیتواند خیلی عمیق باشد، همیشه کم سطح است. زمانی که رودخانه به دشت میرسد، عمیق میشود، ولی آن صدا متوقف میشود. حرکت میکند، گویی که حرکت نمیکند. اندوه عمقی دارد.
چرا دردسر درست کنی؟ وقتی خوش هستی، خوش باش، لذت ببر. با آن هم هویت نشو. وقتی میگویم
خوش باش، منظورم این است که از آن لذت ببر. بگذار حال و هوایی باشد که حرکت خواهد داشت و تغییر خواهد کرد. بامداد به ظهر تبدیل میشود، ظهر به عصر تبدیل میشود و سپس شب فرا میرسد. بگذار
شادمانی حال و هوایی در اطراف تو باشد. از آن لذت ببر، و سپس اندوه فرا میرسد... از این هم لذت ببر.
من به شما لذت بردن را آموزش میدهم: از هرچه که هست. ساکت بنشین و از اندوه لذت ببر و ناگهان
اندوه دیگر اندوه نیست؛ یک لحظه ی ساکت و آرام است، در خودش زیباست، هیچ اشکالی در آن نیست.
و سپس آن کیمیای غایی فرا میرسد: نقطه ای که ناگهان درمییابی که تو هیچکدامشان نیستی ــ
نه خوشحالی هستی و نه اندوه. تو آن شاهد هستی ــ قله ها را تماشا میکنی، دره ها را تماشا میکنی،
هیچکدام نیستی.
وقتی به این نقطه رسیدی، میتوانی به جشن گرفتن از همه چیز ادامه بدهی. زندگی را جشن میگیری
و مرگ را جشن میگیری. شادمانی را جشن میگیری، ناشادمانی را جشن میگیری. همه چیز را جشن
میگیری. آنگاه با هیچ قطبی هویت نگرفته ای. هردوقطب باهم در دسترس تو بوده اند و میتوانی به
آسانی از یک قطب به قطب دیگر بروی. میتوانی سیال و مایع گون باشی، جریان داشته باشی.
ادامه
ا
https://t.me/AtashfeshaneEeshragh
172 viewsedited 16:07