Get Mystery Box with random crypto!

برکه‌ی کهن

لوگوی کانال تلگرام berkeye_kohan — برکه‌ی کهن ب
لوگوی کانال تلگرام berkeye_kohan — برکه‌ی کهن
آدرس کانال: @berkeye_kohan
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.10K
توضیحات از کانال

محورِ اصلیِ کانال، ادبیات است و روانشناسی و تجاربی که به عنوانِ دانش آموز، در این دو مقوله کسب می‌کنیم.
به جز متنِ کتاب‌ها، باقیِ نوشته‌ها، صرفا تفکراتی شخصی است و هیچ اصراری به صحتشان نداریم.
گردانندگان 👈
@hamid_z_marvdasht
@Cheshm_Chatr

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 9

2022-02-11 20:11:34

از شاه، زی فقیه چنان بود رفتنم
کز بیمِ مور، در دهنِ اژدها شدم!

«ناصر خسرو قبادیانی»

ـ @berkeye_kohan ـ

260 viewsحمید زارعیِ مرودشت, 17:11
باز کردن / نظر دهید
2022-01-24 18:58:11

از کراماتِ حضرتِ بیدل

«کارل گوستاو یونگ» روان‌شناسِ سوئیسی که برای من شخصیتی بسیار تأثیرگذار و مرشدگونه دارد، راجع به اتفاقاتِ عجیبی که اطراف ما می‌افتد ‌و علم برایشان هیچ توجیهی ندارد زیاد صحبت کرده و به طورِ کلی نامِ این اتفاقات را «هم‌زمانی» می‌گذارد.

ما در فرهنگمان این دست اتفاقات را وقتی مربوط بن یک فرد باشد «کرامات» می‌گوییم.

برای منی که اهل خرافات و این دست مسائل نیستم تن دادن به این باورها کمی دشوار است اما واقعاً در رابطه با بیدل، از این اتفاقات زیاد پیش آمده که در همین کانال هم به برخی اشاره کرده‌ام.

یکی از آن اتفاقات که مربوط به چهار سال پیش است، امروز با دیدن یک تکه کاغذ به یادم آمد.

حدود چهارسال پیش یکی از دوستانمان گفت من در اشعار بیدل هرچه گشته‌ام کلمه‌ی درخت ندیده‌ام.

من می‌دانستم که آن دوستمان آن روز به کلیات بیدل دسترسی نداشت و فقط غزلیات گنجور را جست‌وجو کرده بود.

به همین خاطر دست بردم در میان کلیات بیدل ‌و بدون نگاه کردن یک جلد از پنج‌جلد را بیرون آوردم که مثنوی‌های بیدل بود.

و به محضِ باز کردنِ اولین صفحه، این بیت را دیدم:

بی‌گمان آن درخت از این تهدید
می‌کند فهم مدعای وعید

«کلیات «بیدلِ دهلوی»، نشر طلایه / مثنوی عرفان / بخش ۱۰۱ / صفحه‌ی ۲۵۵ / بیت ۶۹۱۹»

باورش واقعاً دشوار است.

آن روز غرور برم داشت و خواستم با ادعای زیاد چند بیت دیگر که درخت داشته باشد را پیدا کنم که نتوانستم و از خیر گشتن و ارائه‌ی بیت گذشتم‌. چون توقع داشتم ابیات بیشتری پیدا کنم.

بعدها همیشه حسرت می‌خوردم که چرا شماره‌ی بیت را جایی ننوشتم تا این که دو سه روز پیش در حین مرتب کردن کاغذها دیدم همان موقع نوشته بودمش و یادم رفته.

خلاصه این اتفاق که از پنج جلد کلیات، دقیقاً همان کلمه‌ی مورد نظر در تلاش اول به دست بیاید واقعاً به همان کراماتِ مشهور در فرهنگمان شبیه است.

یک بار هم با پری دو سه روز پیش از ازدواج گفتیم بگذار به بیدل تفألی بزنیم. این بیت آمد:

چند اندیشه‌ی زن و فرزند
مایه هیچ است و راهزن بسیار

کلی خندیدیم. اما می‌دانستیم که اگر هم کرامتی باشد اینجا دیگر شوخی بیدل با ماست‌. چون ما چه قبل از ازدواج چه بعد از آن هرگز زن و شوهر نبودیم و کماکان رفیقیم.

اما باز هم جالب بود که انگار بیدل دقیقاً دارد با ما حرف می‌زند و هر بار برای موضوعی کتابش را باز می‌کنیم، سخاوتمندانه همان مطلب را در اختیارمان می‌گذارد.

ـ @berkeye_kohan ـ

446 viewsحمید زارعیِ مرودشت, 15:58
باز کردن / نظر دهید
2022-01-24 05:36:20

بس‌که ما آزادگان را از تعلق وحشت است
عکسِ ما چون آب داند قعرِ چاه آیینه را

«بیدلِ دهلوی»

ابیات بیدل، در بسترِ اندیشه‌ی خود بیدل است که شفاف‌می‌شوند. این بیت هم، زمانی بهتر روشن می‌شود که بدانیم در اندیشه‌ی بیدل، عکس در آیینه، معمولاً به خاطر نماندن و سریع رفتنش کاربرد دارد. یعنی عکس، در حافظه‌ی آیینه نمی‌مانَد و اسیر نمی‌شود و در یک کلام، عکس تعلقی به آیینه ندارد.

وقتی با این آگاهی سراغ این بیت بیاییم، می‌دانیم که بیدل می‌گوید ما چنان از تعلق وحشت داریم که حتا همان یک لحظه هم که عکسمان در آئینه می‌افتد، انگار در تهِ چاه افتاده است!

تهِ چاه، اسارتی دردناک است. اسارتی که می‌تواند کابوسی در لایه‌های ناخودآگاه جمعی ما باشد.

اینجا ارتباطاتی بسیار محکم در بیت برقرار است.

ارتباطِ آیینه با آب تهِ چاه که مانندِ آیینه انعکاسِ دارد.

ارتباطِ بینِ تعلق و چاه.

و در کنارِ این ارتباط‌ها، تأویل‌های گسترده‌ای که از زیرمتنِ بیت قابل برداشت است، بیت را غنی و عمیق می‌کند.

مثلاً تأویلی که به ذهن من بیشتر و پیش‌تر از همه آمد این بود که افرادِ آزاده بدترین تعلق را تعلق به خود می‌دانند و آیینه که نمادِ خودبینی و خودپسندی‌ست همچون چاهی انسان را به زندانِ خودخواهی می‌اندازد.

و تأویل‌هایی این‌گونه که هرکس به فراخورِ حال می‌تواند داشته باشد.

عجیب است که بعد از نزدیک به هشت‌سال دم‌خوری با بیدل هنوز از قدرتِ بی‌نظیرش در پردازشِ کلمات به وجد می‌آیم و معجزه‌اش برایم تکراری و عادی نمی‌شود.

بیدل برای من بی‌ هیچ گمان بهترین شاعرِ زبانِ پارسی‌ست.

ـ @berkeye_kohan ـ

511 viewsحمید زارعیِ مرودشت, edited  02:36
باز کردن / نظر دهید
2022-01-23 19:45:31

بکارتِ زنان، تقدسِ زنان

«به مناسبت روزِ زنِ مسلمانان»

درکتابِ «سایه‌ی ایزوت و شکرخندِ شیرین» استاد جلال ستاری در پاورقی صفحه‌ی ۳۷ و ۳۸ می‌نویسد:

«کیشِ دروئیدی، آیینِ قومِ هند و اروپاییِ سلت، ثنوی است و در زن به دیده‌ی مظهرِ الوهیت می‌نگرد.

بعضی زنانِ سلتی کاهنه و بعضی نیز ملکه بودند. زنِ باکره در نظرِ قوم، جلوه‌گرِ رمزِ حق و عالمِ قداست محسوب می‌شد.»

[پایان متن کتاب]


برای منی که از سنین کم مسئله‌ی بکارت در ذهنم مسخره به نظر می‌آمد، همیشه عجیب بود که چرا مردم این‌قدر به سنتی با این همه قدمت و این‌گونه بیهوده پای‌بند هستند.

در میان دوستانم همواره کسانی بودند که ادعای روشن‌فکری داشتند اما به این مسئله که می‌رسیدند انگار یک مسئله‌ی بدیهی باورش می‌کردند.

این افراد در نظر من، در نهایتِ مرزِ حماقت زندگی می‌کردند.

امروز با خواندنِ این پاورقی دیدم مسئله‌ی بکارت حتا بسیار قدیمی‌تر از آن بوده که من گمان می‌کردم.

یعنی چنان قدیمی که می‌شود برایش سوالی مثل سوالِ «اول مرغ بود یا تخم‌مرغ» مطرح کرد.

یعنی می‌شود پرسید اول بکارت مهم بود که زن مقدس شد یا اول زن مقدس بود که بکارتش مهم شد و جوابش هم هرچه باشد هیچ تاثیری در احمقانه بودنِ این باور وجود ندارد.

چند روز پیش پری (خانمم) در ایسنتا پستی دیده بود که گفته بود یک خواننده‌ی آمریکایی در سن بالای هجده‌سال هنوز باکره است و نویسنده‌ی پست گفته بود این زن طلا است!

در خریتِ نویسنده‌ی پست که هیچ شکی نیست.

در تصمیم آن خواننده‌ی آمریکایی هم ما حق دخالت نداریم. بدن خودش است.

اما حماقت آن‌جاست که چنین مسئله‌ای در جهانِ مدرن برجسته و مهم شده. در جامعه‌ای که همه‌ی ما پیش‌رو تصورش می‌کنیم.

می‌شود فهمید که اکثریت بشر هنوز در حماقت‌هایی پیشاتاریخی به سر می‌برد و چیزهایی برایش مهم است که ذره‌ای تاثیر در هیچ چیز ندارد.

باور کنید یا نه من در شانزده‌سالگی مقوله‌ی بکارت را یاد گرفتم و به نظرم احمقانه آمد. چون عادت داشتم خودم را جای همه بگذارم. گفتم اگر من نتوانم به خاطر یک سنت احمقانه سکس کنم یا راحت خودارضایی کنم باید خیلی خر باشم.

از همان وقت بکارتِ زنان هم با بکارت مردان برایم برابر شد و ابلهانه.

از همان وقت جنگی طولانی با این سنت داشتم و هرگز نتوانستم یک احمق را از اعتقاد به این باورِ ابلهانه باز دارم.

حتا زنان را‌. خودِ زنان اصلی‌ترین مقصرانِ این ظلم هستند که این‌گونه به آن بها می‌دهند و گاهی برای ترمیم بکارت پول‌های هنگفت خرج می‌کنند و اضطراب‌هایی شدید را متحمل می‌شوند و حاضر نمی‌شوند یک‌بار بگویند بکارت به پشممان.

جامعه‌ی بشری در تناقص‌هایی شدید به سر می‌برد.

مثلا آمریکاییِ لائیک کریسمس را جشن می‌گیرد که یک عید مذهبی‌ست.

یا ایرانی‌هایی که ادعا دارند از دین خسته‌اند روز مادرِ مسلمانان را مهم می‌دارند.

از چنین موجودی اصلا بعید نیست که با ادعای به روز بودن، سنتی چنین کهن را با خودش حمل کند.

روشن‌فکرِ ذاتی در هر جامعه‌ای این تناقضات را می‌بیند و آزار می‌بیند. اما جامعه در خوابِ ابلهانه‌اش به فنا می‌رود.

ـ @berkeye_kohan ـ

#روز_زن

528 viewsحمید زارعیِ مرودشت, 16:45
باز کردن / نظر دهید
2022-01-14 22:08:58

گفتنی است به زعمِ دنی دوروژمون، شرقیانِ امروزه روز، می‌پندارند که غرب، برای عشقِ شیفتگی اهمیت و اعتباری قائل است که همانا مشخصه‌ی فرهنگِ غرب است و بر این باورند که عشقِ شیفتگی، میراثِ مسیحیت و راز و رمزِ پویاییِ غرب است.

اما به اعتقادِ دوروژمون، خاستگاهِ عشقِ شیفتگی، مسیحیت نیست، بلکه زندقه‌ی شرقی‌الاصلی‌ست به نامِ «کاتاریسم» که عرفانی نوافلاطونی و مانوی‌ست و در همان دوران که طریقتِ الحادیِ کاتاری پدید آمد و نضج گرفت، تروبادوران نیز که سرایندگانِ عشقِ خاک‌ساری‌اند، ظهور کردند.

پس، عشقِ شیفتگی منطقاً در محیطی که «معنوی» (هرچند بدعت‌آمیز و الحادی) نباشد، وجود نمی‌تواند داشت و تحقیقاً عشقِ تریستانی، ریشه در حکمتِ گنوسی و ثنوی و فرشته‌شناسی دارد. منتهی ابناءِ زمان، فرشته یا بانوی آسمانی و کبریایی‌ئی را که باید پرستش و نیایش کرد اما نمی‌توان «به عقدِ نکاح درآورد»، زنِ خاکی خواستنی پنداشتند (چون معنای اسطوره را از یاد برده بودند) و در نتیجه «زن‌ذلیل» شدند!!


«جلال ستاری / سایه‌ی ایزوت و شکرخندِ شیرین / نشر مرکز / صفحه‌ی ۳۶»


توضیحاتِ تکمیلی در فایلِ صوتیِ بعد

ـ @berkeye_kohan ـ

405 viewsحمید زارعیِ مرودشت, 19:08
باز کردن / نظر دهید
2022-01-12 13:44:30
به چه امّید کنم خواهشِ وصلش بیدل؟
من ‌که آغوشِ وداعِ خودم از قامتِ خَم

(بیدلِ‌دهلوی)



خودم = خود ام.

آغوشِ وداعِ خودم = آغوشی برای خداحافظی با خود می‌باشم.

معنی بیت:


من با چه امیدی، آرزوی وصلِ او را داشته باشم، وقتی قامتم که از پیری خم شده است، انگار خودم را برای خداحافظی در آغوش گرفته است.

آدم‌ها در زمانِ خداحافظی، یک‌دیگر را در آغوش می‌گیرند.

بیدل بسیار استادانه، قامتِ خمیده‌ی افرادِ پیر را، به آغوشی تشبیه کرده است که خودشان را برای خداحافظی در آغوش گرفته‌ است.

حرفِ بیت این است که من پیرم و رفتنی و معشوقم جوان است و ماندنی، پس به چه امیدی آرزوی وصالش را داشته باشم.

اما بیدل هر کلامی را به زیباترین حالتِ ممکن بیان می‌کند.

در این‌جا هم پیری را اینگونه توصیف می‌کند که وقتی خودم را در آغوش گرفته‌ام، جایی برای در آغوش گرفتنِ معشوقِ جوان ندارم. وصال با آغوش همراه است و آغوشِ بیدل، از خودش پر است.

در نهایت، معنا کردنِ شعر بیدل، امری‌ست محال. چون آن زیباییِ شاهکار را از بین می‌برد. پس بهتر است بعد از خواندن معنا، باز هم به بیت توجه کنیم و در مقابلِ این کلامِ معجزه‌گر، سرِ تعظیم فرود آوریم.

ـ @berkeye_kohan ـ

303 viewsحمید زارعیِ مرودشت, 10:44
باز کردن / نظر دهید
2022-01-11 22:37:38

کرد آگاهم ز سوز و ماتمِ این انجمن
در بهار، آوازِ بلبل؛ در خزان، بانگِ کلاغ!

«بیدلِ دهلوی»

ـ @berkeye_kohan ـ

171 viewsحمید زارعیِ مرودشت, 19:37
باز کردن / نظر دهید
2022-01-11 22:32:43

یارب! چه بودم و به کجا رفته‌ام که من
هرگه به یادِ خویش رَسَم، گریه می‌کنم

«بیدلِ دهلوی»

ـ @kelkinche ـ

169 viewsحمید زارعیِ مرودشت, 19:32
باز کردن / نظر دهید
2022-01-11 19:34:34

نسیم مقصودلو

صدایی سحرآمیز و شعری دلنشین و ویدئویی که به یک پرفورمنس بیشتر می‌ماند تا این موزیک‌ویدئوهای هرزِ امروزی.

علاوه بر صدای جانانه‌ی خانم مقصودلو، استفاده‌ی هوشمندانه‌ی ایشان از چادر با لکه‌ی زیر چشم فضای کار را به یک اثرِ تألیفیِ کامل تبدیل کرده است که می‌شود هزاران‌بار این ویدئو را دید و شنید و لذت برد.

قابلِ توجهِ بی‌هنرانی که سانسور و محدودیت را مانع می‌دانند!!! اگر هنرمند خلاق باشد، از چادر هم کاری می‌کشد جانانه.

تکنیک صدا و اجرای حرفه‌ای ایشان جای تحسین دارد.

ـ @berkeye_kohan ـ

362 viewsحمید زارعیِ مرودشت, 16:34
باز کردن / نظر دهید