2022-05-20 15:15:39
به بهانه گرامیداشتِ حکیم عمر خیام رامین زارعیبهعنوان یک علاقمند به آثار
نیچه ضمن اینکه واقف هستم، او، پدربزرگِ پستمدرنیسم است اما به همان میزان باید اعتراف کرد در تاریخ فلسفه غرب، جایگاه ویژهای هم داشته و دارد. آثار
نیچه نقطه عطفی در ارائه راهی تازه در تأملات فلسفی به شمار میآید. معدود فیلسوفی را پس از او میتوان سراغ گرفت که تحت تاثیر اندیشههای
نیچه نباشد. اندیشههایش مجموعهای از نقادیهای تند و تیز است که تمامیت تفکر فلسفی غرب را به چالش میکشد. دامنه هجومِ او فیلسوفانی مثل
سقراط و
افلاطون، ارسطو، کانت و هگل و هم آبا و متکلمان مسیحی را در بر میگیرد.
نیچه تمام مبانی هستیشناختی، جهانشناختی، معرفتشناختی، اخلاقی و الهیاتی اندیشههای غربی را به پرسش میگیرد. [البته این نقدها را در قالب یک نظام منسجم و متشکل صورتبندی نکرده است] این امر البته هرگونه تلقى عقلباورانه و ایمانگرایانه از انسان را در معرض شدیدترین هجومها قرار میدهد. کاری که
خیام نیز علیرغم وابستگی رسمیاش به فلسفه مشایی [که مطابق این فلسفه، عقل بنیاد همه چیز است] هم توانایی عقل و هم حقیقت ایمان را در رباعیات مورد تردید قرار میدهد.
خیام، یکی از برجستهترین شخصیتهای فلسفی و علمی و ادبی ایران در قرن پنجم و دوره سلجوقی بود و علیرغم تفکیک و تشکیکی که میان خیام فیلسوف و منجم و ریاضیدان از یکسو و خیامِ شاعر از دیگر سو قائل شدهاند، میتوان این فرض را مسلم گرفت که با شخصیت واحد و جامع الاطرافی روبهرو هستیم که البته به مرور زمان، چهره فلسفی علمیاش، تحتالشعاع چهره ادبی او یعنی رباعیاتش قرار گرفته است. از منظر تاریخی، خیام در حد فاصل عصری میزیسته که در آغاز آن سلسله غزنویان به تعبیر بیهقی انگشت در جهان در کرده بود و اصحاب فلسفه و معتزله را به جرم مجعول رافضی و قرمطی بودن سرکوب میکرد و پایان آن هم با تأسیس مدارس نظامیه و تقشف و تصلب فقه شافعی و کلام اشعری همراه است. جریانی که مجالی و امکانی برای طرح نحل و فرق مختلف فکری و عقیدتی نمیداد. اما خیام در عرصه فلسفی، خود را شاگرد و پیرو مکتب بوعلی و مشاء میدانست.
مع الوصف، میتوان مدعی شد که
خیام از چهره یک فیلسوف مدرسی در رسالههای فلسفیاش، به هیئت فیلسوفی تمام عیار در رباعیاتش در میآید. آنجا که از قالبِ تنگ جریان فلسفیِ خاص رهایی مییابد و باب تازهای از تأملات فلسفی را به زبان شعر و در واکنش و اعتراض و انتقاد به ادلههای کلامی و فلسفی موجود در باب هستی و انسان میگشاید. بابی که هم در سنت فلسفی پیش از وی مسبوق به سابقه نیست و هم جایگاهی در جریانهای فلسفی پس از وی نمییابد. اما در این میان، با وجود اشتهار و اقبالی که از سوی پژوهشگران به رباعیات
خیام صورت گرفته است، غالب درنگ و تاملات در سطح مضامین این رباعیات بوده و مفاهیم بنیادین فلسفی بازگو شده در آن، کمتر مورد تفقد و توجه قرار گرفته است.
بنظرم
نیچه و خیام در بسیاری از مفردات و کلیات اندیشهشان به افق مشترکی رسیدهاند. شراب و می در اندیشه
خیام بهسان خانهای است که انسان آشفته و پریشان حال، در آن ماوا میگزیند. اینگونه است که
Übermensch در اندیشه خیام، صوفی، عالم، عارف، شاه و شیخ و حتی فیلسوف به معنای متعارف نیست، بلکه کسی است که ساغر به دست و سبو بر شانه دارد. ابر انسان یا انسان آرمانی در تاریخ اندیشه رسمی، بهزعم
نیچه نمادهای گوناگونی از
آپولون را تکرار میکنند. چنانکه در آثار افلاطون، ارسطو و قرون وسطی و حتی در دوره جدید نیز به گونهای این امر مشاهده میشود. اما
Übermensch نزد نیچه، عقلانیت فلسفی و استلزامات آن را به پرسش میگیرد.
خیام هم بهنظرم در صدد تبیین همین مسئله است. او ساختاری نهیلیستی صورتبندی میکند، اما همانند
نیچه در پی توصیف ماهیت نهیلیستی جهان و زندگی انسان، به دنبال راهحلی برای کم رنگتر کردن نهیلیسم است. مفهوم شراب و می، به واسطه همین امر است که به تکرار در رباعیات
خیام ملاحظه میشود. هم
خیام و هم
نیچه، شاد و شادمانه زیستن را تنها چاره غير الهیاتی و غیراستعلایی برای گذر از این نهیلیسم میدانند.
ای بیخبران شکل مجسم هیچ است
وين طارم نه سپهر ارقم هیچ است
خوش باش که در نشیمن کون و فساد
وابسته یک دمیم و آن هم هیچ است@cafe_andishe95
https://t.me/cafe_andishe95/13774
610 viewsedited 12:15