Get Mystery Box with random crypto!

لیبراسیون/لیبرالیسم

لوگوی کانال تلگرام cafe_andishe95 — لیبراسیون/لیبرالیسم ل
لوگوی کانال تلگرام cafe_andishe95 — لیبراسیون/لیبرالیسم
آدرس کانال: @cafe_andishe95
دسته بندی ها: سیاست
زبان: فارسی
مشترکین: 5.94K
توضیحات از کانال

🕊 گسترش گفتمان لیبرالیسم-محوریت آزادی فردی و اجتماعی-فردگرایی و شهروندی-اندیشۀ انتقادی و خردگرایی-حاکمیت قانون سکولار-دموکراسی-مدرنیتۀ سیاسی-جامعه مدنی-مالکیت خصوصی 🌌
#مشروطه_پادشاهی
#ملی_گرایی
#لیبرالیسم_محافظه‌کار
#ایرانشهری

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

3

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 20

2022-05-14 20:53:48 دکتر حسین هوشمند

فراسوی لائیسیته و دین سیاسی

نگاهی به لیبرالیسم سیاسی جان رالز
652 viewsedited  17:53
باز کردن / نظر دهید
2022-05-14 15:50:51 «مرگ بر لیبرالیسم» (تا اطلاع ثانوی) (1 من لیبرالم و صریح‌تر از هر کسی همین‌جا از نظم کاپیتالیستی دفاع کرده‌ام و در گفتارها و نوشتارهایم نیز دلایل آن را مفصل شرح داده‌ام. هر انتقادی را هم به دیدۀ منت می‌پذیرم. اصلاً مشکلمان را هم در این می‌دانم که از روزی…
984 views12:50
باز کردن / نظر دهید
2022-05-14 15:48:49 «مرگ بر لیبرالیسم» (تا اطلاع ثانوی) (1

من لیبرالم و صریح‌تر از هر کسی همین‌جا از نظم کاپیتالیستی دفاع کرده‌ام و در گفتارها و نوشتارهایم نیز دلایل آن را مفصل شرح داده‌ام. هر انتقادی را هم به دیدۀ منت می‌پذیرم. اصلاً مشکلمان را هم در این می‌دانم که از روزی که پا به عصر جدید گذاشتیم و کشور گام در مسیر مدرنیزاسیون دستوری نهاد، هیچ‌گاه به خودمان فرصت ندادیم با نظم کاپیتالیستی به عنوان الگوی اقتصادی و با لیبرالیسم که ایدئولوژی و روح این الگوست، به درستی آشنا شویم ــ به ویژه روشنفکرانمان که ظهورشان همزمان بود با انواع ایدئولوژی‌های ضدلیبرال و ضدسرمایه‌داری. دربارۀ نظم سرمایه‌داری نیز موضعم روشن است: هر چه زودتر به حداقل‌های لازم و ضروری نظم کاپیتالیستی و نظام لیبرال تن دهیم، زودتر عقب‌ماندگی‌هایمان را جبران می‌کنیم. اگر به اقتصاد لیبرال تن دهیم، هیچ‌کس ضرر نمی‌کند، از جمله همان‌ها که بسیار با آن سر ستیز دارند. برای همین عقیده، هزار حرف شنیده‌ام و هزاران حرف دیگر هم خواهم شنید و باکی ندارم، چون بالاترین بهروزی و عدالت ممکن برای هموطنانم و سریع‌ترین و مطمئن‌ترین راه توسعه و امنیت برای کشورم را ــ که تنها داشتۀ ماست ــ در همین روش تحقق‌پذیر می‌دانم.

البته پیش از هر چیز بگویم که می‌دانم آنچه این روزها رخ می‌دهد بیش از آن‌که آزادسازی قیمت‌ها باشد، جهش به قیمت‌های دستوری بالاتر است. کم‌وبیش همیشه همین بوده است. البته این بار قرار است با چاشنی جیره‌بندی کوپنی نیز همراه شود. آنچه در این نوشتار می‌گویم کلی‌تر از رخدادهای این روزهاست. بحث این است که آیا به عنوان یک لیبرال با آزادسازی قیمت‌ها و اصلاً با آن دسته سیاست‌های اقتصادی که جزء دسته‌بندی سیاست‌های لیبرال است، موافقم یا نه. قاعدتاً من باید با برداشتن یارانه‌ها و آزاد کردن قیمت‌ها ــ که سیاستی لیبرال است ــ موافق باشم، اما مخالفم. سیاست آزادسازی قیمت فقط یکی از اصول اقتصاد آزاد است. یک اصل زمانی می‌تواند کارآمد و مفید باشد که با سایر اصول اجرا شود. در غیر این صورت فقط به بدبختی و دشواری مردم و به باتلاق اقتصادی موجود دامن می‌زند.

من نمی‌گویم در کوتاه مدت و ناگهان تمام اصول لیبرالیسم بی‌کم‌وکاست اجرا شود، اما دست‌کم چند اصل آن را الزاماً باید با هم یا در پی هم اجرا کرد. نمی‌شود که هر از گاهی فقط قیمت چند کالای اساسی آزاد شود و بعد هم در جدلی پوچ، گروهی از این سیاست به عنوان «سیاستی لیبرال» دفاع کنند و گروهی دیگر هم با انگ «لیبرال» بودنِ این سیاست و پیامدهای تورمی و رنج و سختی آن برای مردم، بر سیاست‌های لیبرال و لیبرال‌ها بتازند. از این مضحک‌تر نمی‌شود!

من، به بانگ رسا می‌گویم: با اجرای آزادسازی قیمت‌ها، در هر زمانی و از سوی هر دولت و هر کسی، اگر با سایر اصول اساسی اقتصاد آزاد همراه نباشد، مخالفم. اگر هم کسی بود که به اسم دفاع از اقتصاد آزاد از چنین روش نادرستی دفاع کرد، یا از لیبرالیسم چیزی نمی‌دانم، یا رانتی در این سیاست نصیبش می‌شود و خود را پشت لیبرال‌بازی قایم کرده تا دلسوز به نظر برسد، یا اختلالات اخلاقی و روانی حادتری دارد.

اگر فقط یک اصل اقتصاد آزاد به تنهایی اجرا شود، اصلاً می‌تواند پیامدهای مهلکی برای بخشی از مردم داشته باشد. اصلاً چه کسی گفته که اجرای سیاست اقتصاد آزاد را باید از قیمت کالاها آغاز کرد؟ آیا علت این اصرار بیشتر این نیست که کفگیر فلان دولت به ته دیگ خورده و منابع تأمین سوبسید را ندارد و حالا ایده‌های لیبرال عزیز شده؟ چرا همیشه باید جراحی‌های اقتصادی از این دست را از شکم مردم ــ یعنی امور مربوط به معیشت مردم ــ آغاز کرد؟ این نقطه باید آخرین نقطۀ جراحی باشد، نه نقطۀ آغاز آن!

مگر می‌شود وقتی کشور زیر انبوهی از تحریم‌هاست، تورم افسارگسیخته نفس مردم را گرفته، ارز با مداخلۀ شدید دولت به شکل صوری تثبیت شده، مبادلات تجارت خارجی مدت‌هاست مختل شده و حتی در مبادلات مالی بین‌المللی مشکلات حاد داریم، از آزادسازی قیمت صحبت کرد؟ مدت زیادی است که دعوای اساساً بی‌ربط و مضحکی میان موافقان و مخالفان سیاست‌های لیبرال سر چیزهای مختلف درمی‌گیرد که البته من هیچ‌گاه در این جدل پوچ شرکت نکرده‌ام. جراحی کردن فقط پاره کردن شکم و بریدن عضو معیوب نیست! مگر می‌شود بدون بیهوشی و انواع مقدمه‌چینی‌های لازم جراحی کرد؟

آن اقتصاد آزاد که لیبرالیسم منادی آن است، مجموعه‌ای از سیاست‌های داخلی و خارجی است. در این‌جا انبوهی از تقدم و تأخرهای اقتصادی مهم وجود دارد که تشریح دقیق آن‌ها بر عهدۀ اقتصاددانان است، اما مثال می‌زنم:...

@cafe_andishe95
633 views12:48
باز کردن / نظر دهید
2022-05-14 13:30:56 «شوهر صدراعظم»


طبق آنچه ما در ایران تجربه‌ کرده‌ایم، نسبت خانوادگی یکی از فرصت‌های مغتنم برای پیشرفت شغلی و حتی سیاسی است. یکی از بهترین پلکان‌ها یا اصلاً آسانسورهای ترقی در ایران روابط خانوادگی است. (بگو داماد کیستی تا بگویمت مدیر آیندۀ کجاستی!) مورد داشته‌ایم که همۀ برادرهای یک خانواده صاحب‌منصبان بلندپایه بوده‌اند (البته خدا شاهد است که این مسئله به روابط خانوادگی ربط نداشته و مسئله این بوده که همۀ برادرها از قضا اهل سیاست بوده‌اند!) بگذریم...

آنگلا مرکل یکی از شخصیت‌های بزرگ تاریخ آلمان و اروپاست. نخستین زنی بود که صدراعظم آلمان شد و در این مقام هم سکاندار آلمان بود و هم برای اتحادیۀ اروپا مادری می‌کرد. او رکورد خیره‌کننده‌ای هم از خود بر جا گذاشت: از زمان بیسمارک، صدراعظم امپراتوری آلمان که 19 سال (1871ـ1890) صدراعظم امپراتوری آلمان بود، فقط مرکل و هلموت کُهل بالاترین رکورد را دارند: شانزده سال. البته روزگار با مرکل لج کرد و نگذاشت رکورد کُهل را بشکند. کُهل 1982 تا 1998 صدراعظم بود که روزشمار آن می‌شود 5.871 روز. اما مرکل 5.862 روز (9 روز کمتر) صدراعظم بود. با این مقدمه می‌خواهم از شخصیتی مطلقاً غیرسیاسی یاد کنم: یوآخیم زاوِر، شوهر مرکل.

زاوِر و مرکل هر دو بزرگ‌شدۀ آلمان شرقی‌اند، و هر دو شیمی خوانده‌اند. زاوِر پس از کسب مدرک فوق‌دکتری استاد و پژوهشگر شیمی شد و علاوه بر استادی، صدها کار علمی‌‌ـ‌پژوهشی انجام داده و نشان‌ها و افتخارات علمی فراوانی در کارنامۀ خود دارد. اما آنچه موضوعیت سیاسی دارد، اتفاقاً زندگی خصوصی اوست که اصلاً هم سیاسی نیست. یوآخیم زاوِر سوژۀ جذابی است زیرا مانند کسی است که در دریا زندگی می‌کند، اما خیس نمی‌شود.

زاور و مرکل در 1998 با هم ازدواج کردند. این دومین ازدواج مرکل بود. آنگلا پیش‌تر با مردی به نام اولریش مرکل زندگی زناشویی داشت. نام خانوادگی مرکل هم نام خانوادگی همسر اولش است (نام خانوادگی خود آنگلا مرکل، «کاسنر» است). مرکل از ازدواج اولش فرزندی نداشت و در ازدواج دوم هم فرزندی به دنیا نیاورد، اما زاور از ازدواج اولش دو پسر داشت که آن‌ها را به زندگی مشترکش با مرکل آورد.

هفت سال پس از ازدواجشان مرکل صدراعظم آلمان شد (2005). در تمام این سال‌ها یوآخیم زاور هیچ‌گاه از کار حرفه‌ای خود به عنوان شیمیدان پا بیرون نگذاشته است. او در مورد مسائل خانوادگی و سیاسی نیز هیچ‌گاه نه صحبت می‌کند و نه مصاحبه می‌دهد. شرط او برای هر مصاحبه‌ای این است که فقط در مورد مسائل کاری خود او (یعنی شیمی!) باشد. او فقط در موارد معدودی در برخی سفرها یا در مناسب‌های خاصی مرکل را همراهی می‌کند.

اما دلیل چنین پدیده‌ای، یعنی دلیل این‌که کسی در دریای سیاست غیرسیاسی می‌ماند، هم شخصیتی است و هم نظام سیاسی‌ـ‌اجتماعی آلمان چنان حزب‌مدار و تخصص‌محور است که نسبت خانوادگی کم‌ترین تأثیر را در پاگشایی فرد به عالم سیاست و مدیریت دارد. اما از این مهمتر این است که در کشورهایی چون آلمان از سیاست «افسون‌زدایی» شده؛ به این معنا که سیاستمدار بودن دیگر «افسونی» ندارد. وقتی در سِمت سیاسی «رانت» و «قدرت» وجود نداشته باشد، افسون آن ناگهان رنگ می‌بازد، سیاست جذابیتش را از دست می‌دهد و آدم سیاستمدار نه تنها امتیاز خاصی ندارد، بلکه انبوهی از مسئولیت‌ها و قواعد سخت‌گیرانۀ حرفه‌ای را باید رعایت کند. همین زندگی پردردسر، بودن زیر ذره‌بین رسانه‌ها فقط زمانی می‌ارزد که قدرت خاصی به فرد ببخشد، اما وقتی قدرت تماماً مصادف با پاسخگویی باشد، جذابیتی ندارد.

بخش بزرگی از این مسائل به نظام حزبی ربط دارد. حزب برای موفقیت باید پشتوانۀ مردمی داشته باشد و برای این منظور باید نظر مردم را جلب کند. به همین دلیل باید بهترین نیروها در کمال صداقت و بدون خطا کار کنند. اگر فردی خطا کند به حزب آسیب می‌زند و حزب بی‌درنگ از فرد خاطی برائت می‌جوید، در کمیتۀ انضباطی محاکمه‌اش می‌کند و چه‌بسار از حزب اخراجش می‌کند تا پشتوانۀ مردمی حزب ریزش نکند. به این ترتیب سیاستمداران درون شبکه‌ای پُرنظارت زندگی و کار می‌کنند. نفس چنین سیستمی فسادستیز است. البته این سیستم را بی‌عیب نیست، اما نمی‌توان منکر کارآمدی آن در تربیت و جذب نیروی انسانی کارآمد شد.

این غایتی است که تا به آن نرسیم، بخش بزرگی از مشکلاتمان حل نمی‌شود. همۀ سیاستمداران باید فقط به رأی‌دهندگانشان پاسخگو باشند. قدرت باید از طرف مردم توزیع شود. و در نهایت، سیاست به شغلی بوروکراتیک و اداری مانند کارمندی در سایر ادارات تبدیل شود. با افسون‌زدایی و قدرت‌زدایی از دنیای سیاست، دنیای سیاست به مکانی حرفه‌ای برای شایستگان تبدیل می‌شود. تا از سیاست افسون‌زدایی نشود، تا تخصص‌مداری، شایسته‌سالاری و نظام حزبی در فرهنگ سیاسی تثبیت نشود، پدیده‌هایی مانند یوآخیم زاور ظهور نمی‌کند.

مهدی تدینی
@cafe_andishe95
675 views10:30
باز کردن / نظر دهید
2022-05-14 09:30:47 حاکمان انقلابی توده ها را تا جهنم به دنبال خویش می کشند.
جان انسان ها برای هیچ حاکم انقلابی ای ارزش ندارد.آدم ها صرفا ابزاری در دست آن ها برای ادامه حکمرانی شان هستند.زجر انسان ها برای حاکم انقلابی صرفا بخشی اجتناب ناپذیر از مبارزه آن ها برای حفظ قدرت شان است.برای نمونه به این دیالوگ کوتاه بین تروتسکی، فرمانده ارتش سرخ شوروی و وزیر امور خارجه شوروی، با یک استاد دانشگاه در سال هزار و نهصد و نوزده توجه کنید تا عمق بی رحمی موجود در طرز نگاه حاکمان انقلابی به زجرهای بشری را دریابید.در این زمان، وقوع انقلاب اکتبر موجب انهدام اقتصاد کشور،تعطیلی هشتاد درصد کارخانه ها، کاهش درآمد سرانه به میزان شصت درصد ،و یک تورم هزار و سیصد درصدی در روسیه شده بود.به قول ایزاک دویچر، مردم فقط با "صد گرم نان کوپنی و چند سیب زمینی یخ زده در روز" زندگی می کردند.

پرفسور کوزنتسف:"آقای تروتسکی مسکو به دلیل گرسنگی رو به مرگ است.آیا نمی خواهید در این مورد کاری بکنید؟"
تروتسکی:"نه،این گرسنگی نیست جناب پرفسور.موقعی که تیتوس، امپراتور روم ،اورشلیم را محاصره کرد، زنان یهودی از فرط گرسنگی شروع کردند به خوردن کودکانشان.تنها هنگامی که من مادران شما را مجبور کردم که بچه هایشان را بخورند آن وقت تو حق داری پیش من بیایی و بگویی ما گرسنه ایم."

هربار که سخنان مسئولین نظام جمهوری اسلامی را درباره "مقاومت باشکوه مردم در برابر فشارهای اقتصادی" می شنوم همیشه به یاد این دیالوگ کوزنتسف و تروتسکی می افتم.

بیژن اشتری مترجم و محقق
@cafe_andishe95
999 views06:30
باز کردن / نظر دهید
2022-05-13 14:53:22 در نقدِ «جایزه مریم میرزاخانی»[در ایران] و به بهانه روز زنان در ریاضیات

رامین

چند سالِ پیش، به پیشنهاد برخی مسئولانِ مربوطه، جایزه‌ای به نام «مریم میرزا خانی» تعیین شد که اولین برنده آن نیز دکتر یوسف زاده بود.
ضمن اینکه شخصن[نویسنده این سطور] احترامِ ویژه‌ای برای دکتر میرزاخانی و میرزاخانی‌ها قائل است، ذکر چند نکته را واجب می‌دانم:
ما مریم میرزاخانی را با نام مدال فیلدز شناختیم، ایشان این جایزه را به نام ایالات متحده دریافت کرد طبعن دریافتِ این جایزه، کوچکترین اعتباری برای جامعه‌ی علمی ایران به همراه ندارد. پس دلیلی برایِ ذوق‌زدگی وجود ندارد. پرسشِ جانسوزی که طرح می‌شود این‌که، برای افرادی مثل مرحوم میرزاخانی که در سیستم آموزش عالی ایران پرورش یافتند، دلیلِ خروج از کشور چه بوده؟ آیا چیزی غیر از درآمد ۱۲ برابری است که اعضایِ هیئت علمی در آمریکا نسبت به ایران، دریافت می‌کنند؟[من حرفم این نیست که دکتر میرزاخانی به دنبال کسب مال بوده]،غیر از این است که امکانات بیشتری موجود است؟[که برای رشته‌های تئوریک مثل ریاضی نیازی به تجهیزات گران‌بها نیست، مثلِ مهندسی]. ناگفته نماند که شخصن[نویسنده] به هیچ دانشجویی گذراندنِ دوره دکترا در ایران را توصیه نمی‌کنم، کما اینکه خودم نیز یک‌بار در کنکور دکترا شرکت کردم و با وجود قبولی در یکی از دانشگاه‌های معتبر تهران، به مصاحبه نرفتم و راهم نیز در ادامه همان راهِ مرحوم میرزا خانی‌ست. اما این توضیحِ واضحات است که قانونی برای اعطای جایزه فیلدز وجود دارد و آن این‌که باید با افرادی کار کرده باشید یا افرادی رفرنس شما باشند که خود قبل از آن، این جایزه را بُرده‌اند. یعنی میرزاخانی اگر در ایران می‌ماند و بهتر از این مقالات را در همان مجلات چاپ می‌کرد[مثلن چاپ یک مقاله ۲۱۴ صفحه‌ای که با آنکس اسکین استاد دانشگاه شیکاگو منتشر کرد و اثری سترگ خوانده شد. (در انتهایِ پست، لینک آن آورده شده است)] ...یقینن این جایزه به او تعلق نمی‌گرفت.[کسانی‌که در حوزه مهندسی و علوم پایه مقاله چاپ کرده‌اند حرفِ مرا می‌فهمند]. مضاف بر اینکه جایزه گرفتن و دادن به تنهایی دارای اصالت نیست که انقدر بابت آن ذوق کنیم. در هر حال، برخی در ایران مانده‌اند، با بدبختی‌ها هم ساخته‌اند و همچنان می‌سازند[گرچه به مذاقِ من خوش نمی‌آید]، اما «مفید» هستند ولی «مهم» نیستند. میرزاخانی برای جهان و جامعه آکادمیسین‌های آمریکا «مهم» بود ولی برای ایران «مفید» نبود.
کوتاه سخن، اگر میرزاخانی، دوره دکترا را در شریف، علم و صنعت و امیرکبیر و با استادان این دانشگاه‌ها گذرانده بود، ممکن بود با چند مشکل روبرو شود: یافتن موضوع رساله به «تنهایی»، فهمیدن موضوع آن به تنهایی، پاسخ دادن به سؤال‌های پژوهشی به‌تنهایی، نگارش و تصحیح مقاله به‌تنهایی، نگارش رساله به تنهایی، که البته از پس آن برمی‌آمد ولی آیا می‌توانست استادی یا پژوهشگری هم‌پای خود در ایران پیدا کند تا او را در تحقیقاتش همراهی کند؟ همه این‌ها را بگذارید در کنار بروکراسی پیچیده اداری و تنگ‌نظریِ برخی و عدم اطمینان به آینده‌ای روشن و تغییر مداوم برنامه‌ها و قوانین و نهایتن تشکیل خانواده با تمام مشکلات اقتصادی و اجتماعی آن، برای او چه به ارمغان می‌آورد؟[در ایران]. قاعدتن همان چیزی که گفتم، مفید بود اما مهم نبود.
میرزاخانی مقالات مهمی در ژورنال‌ مهمی چون Annals of Math و چند نمونه دیگر دارد که واضح است اگر علی‌رغم توانایی ذهنی و سطح بالای او، تحت فشار شرایط محیطی قرار می‌گرفت، نمی‌توانست آن‌گونه که مایل است روی مسئله‌های پژوهشی تمرکز کند[همانطور که آندره ویلز چند سال روی مسئله آخر فرما تحقیق کرد تا آن را حل نمود].

بنابراین:
۱)جایزه فیلدز میرزاخانی برای سیستم آموزش عالی ما کمترین افتخاری ندارد(آن افتخار برای و از آنِ افراد و جای دیگری‌ست).

۲)انتخاب، الان، بینِ «مفید» بودن و «مهم» بودن است، که البته باز هم استثنائاتی دارد[کمااینکه دانش‌آموختگان برخی از حوزه‌های علم، با ماندن در کشور هم حسِ مفید بودن ندارند].

۳)سیسم آموزش عالی ما مبتلا به «فاشیسم علمی»ست و انبوه مشکلات دیگر هم از سر و کولش بالا می‌رود، بهتر است به‌جای ثبتِ افتخارات دیگر کشورها به نام خودمان، برای خودمان چاره‌جویی کنیم.

https://arxiv.org/abs/1302.3320
1.0K views11:53
باز کردن / نظر دهید
2022-05-12 19:02:04
آنچه تحت عنوان آزادی مطلق، مثلا توسط آنارشیست‌ها و نیهیلیست‌ها (پوچ‌گرایان)، مشتاقانه و صراحتا ابراز می‌شود، خواسته‌ای مثبت نیست، بلکه به بیانی خلاقانه‌تر، تلاش می‌کنند کاریکاتور یک اثر هنری، را به جای اصل اثر، پر زرق و برق جلوه دهند. برعکس، آزادی مطلق خواسته‌ای منفی است - خواسته‌ای است در راستای مسئولیت ناپذیری مطلق - و به سادگی از هیچ جنبه‌ای با آزادی واقعی متناسب نیست. این دروغ، اعتراض به قوانین است. اما شعار «لعنت بر مسئولیت‌پذیری» شعار چندان جذاب و فریبنده‌ای نیست - چون به وضوح مبتنی بر خودشیفتگی است و بدیهی است که خودش را نفی می‌کند - در عوض شعار «لعنت بر قوانین» لباس قهرمانانه‌تری است که می‌توان بر تن همان باور اولیه کرد.
فراتر از نظم؛ 12 قانون دیگر برای زندگی، جُردن پیترسون ترجمه شیما مسائلی
@cafe_andishe95
1.1K views16:02
باز کردن / نظر دهید
2022-05-12 15:31:28
دموکراسی جفرسونی؛ دموکراسی را حکومت محدود به قانون و پاسدار حقوق و آزادی‌های فردی تلقی می‌کند، و حکومتی را که محدود به قانون نباشد، حتی حکومت اکثریت را، استبدادی به شمار می‌آورد.

تاریخ اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم جلد دوم لیبرالیسم و محافظه‌کاری، حسین بشیریه
@cafe_andishe95
1.3K views12:31
باز کردن / نظر دهید
2022-05-12 12:02:37
بزرگترین مزیت کاپیتالیسم این است که با پیش‌زمینه‌ها و پیش‌نیازهای بقای انسان و نیاز او به رشد هماهنگی و تناسب دارد. اصول کاپیتالیسم به انسان آزادی اندیشه، آزادی عمل، آزادی تولید و آزادی تلاش برای رسیدن به چیزهای ناشناخته و نو می‌دهد و در نتیجه به گونه‌ای عمل می‌کند که به تلاش‌ و دستاورد انسان پاداش می‌دهد و ایستایی و انفعال را مجازات را می‌کند.

ناتانیل براندن ترجمه پارسا بامشادی
@cafe_andishe95
1.1K views09:02
باز کردن / نظر دهید