Get Mystery Box with random crypto!

لیبراسیون/لیبرالیسم

لوگوی کانال تلگرام cafe_andishe95 — لیبراسیون/لیبرالیسم ل
لوگوی کانال تلگرام cafe_andishe95 — لیبراسیون/لیبرالیسم
آدرس کانال: @cafe_andishe95
دسته بندی ها: سیاست
زبان: فارسی
مشترکین: 5.94K
توضیحات از کانال

🕊 گسترش گفتمان لیبرالیسم-محوریت آزادی فردی و اجتماعی-فردگرایی و شهروندی-اندیشۀ انتقادی و خردگرایی-حاکمیت قانون سکولار-دموکراسی-مدرنیتۀ سیاسی-جامعه مدنی-مالکیت خصوصی 🌌
#مشروطه_پادشاهی
#ملی_گرایی
#لیبرالیسم_محافظه‌کار
#ایرانشهری

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

3

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 6

2022-06-16 12:15:30 نظریه عمومی کالا

همه چیز تابع قانون علت و معلول است؛ هیچ‌گونه استثنایی در این قانون وجود ندارد و تلاش برای یافتن نمونه‌ای در حوزه تجربه که ناقِض این قانون باشد، تلاشی بیهوده است. همگام با پیشرفت عقلی انسان هرگونه شک و شبهه‌ای در خصوص این اصل از میان می‌رود و در عین حال هر چه دانش بشری وسعت بیشتری پیدا می‌کند، بر اعتبار این قانون نیز افزوده می‌شود. به عبارتی، تایید مداوم و هرچه بیشتر این قانون ارتباط تنگاتنگی با پیشرفتِ [علمی] بشری دارد. درک تغییر حالات انسان، در چارچوبی به جز قانون علیت محال است.

بر این اساس، به منظور اینکه شخصی بتواند از حالت نیاز به حالت ارضای نیاز دست یابد، علل کافی برای چنین تغییری باید فراهم باشد. جهت رفع «حالت ناخوشایند» یا باید نیروهایی در درون اُرگانیسم شخص وارد عمل شوند یا اینکه آن دسته از عوامل بیرونی که به واسطه ماهیت خود قادر به ایجاد حالت ارضای نیاز می‌باشند، این نیروهای درونی ارگانیسم را به جنبش درآورند. ما آن دسته از اموری را که در رابطه عِلّی با رفع نیازمندی‌های انسان قرار دارند تحت عنوان «اشیا مفید» می‌نامیم. در صورتی که ما به دو طرف این رابطه عِلّی آگاه شویم و در عین حال قادر باشیم اشیای مفید را در راستای ارضای نیازهای خود به کار گیریم، در این حالت چنین اشیای مفیدی را «کالا» می‌نامیم.
برای اینکه شیئی بخواهد تبدیل به کالا شود یا به عبارت دیگر «ویژگی کالایی» پیدا کند، شرط لازم و کافی آن است که تمامی چهار شرط اولیه و اصلی زیر برقرار باشد:
1. وجود نیاز در انسان
2. وجود شیئی که به واسطه خصوصیاتش، بتواند در رابطه عِلّی با ارضای این نیاز قرار گیرد،
3. آگاهی فرد از این رابطه عِلّی،
4. اعمال کنترل و به کار گرفتن آن شیء در راستای ارضا نیاز.
حتی هنگامی که یکی از این موارد وجود ندارد، یک شیء نمی‌تواند ویژگی کالایی پیدا کند؛ در مواردی هم که شیئی قبلا ویژگی کالایی پیدا کرده است، به محض اینکه یکی از چهار شرط اصلی را از دست دهد، ویژگی کالایی خود را از دست می‌دهد که: 1. به علت تغییر در نیازهای انسان، آن دسته از نیازهای مشخصی که آن شیء قادر به ارضای آنان بود از میان می‌رود، 2. هرگاه یک شیء به واسطه بروز تغییراتی در خصوصیاتش، فاقد این قابلیت شود که بتواند در رابطه عِلّی با رفع نیازمندی‌های انسان قرار گیرد، 3. اگر آگاهی از رابطه عِلّی میان آن شیء و ارضای نیازهای انسان از میان رود، 4. در صورتی که انسان کنترل خود بر آن شیء را به طور کامل از دست دهد، به نحوی که دیگر قادر به کاربرد و هدایت آن در راستای ارضای نیازش نباشد.
یکی از موارد خاص که ممکن است دیده شود، هنگامی است که یک سری اشیاء به هیچ وجه نمی‌تواند در چارچوبِ رابطه عِلّی با ارضای نیازهای انسان قرار گیرند، اما همچنان به عنوان کالا لحاظ می‌شوند. این وضعیت هنگامی رخ می‌دهد که :
1. ویژگی‌ها و قابلیت‌هایی اشتباها به اشیایی نسبت داده شود که در واقع دارای چنین صفاتی نیستند،
2. هنگامی که نیازهای برای انسان فرض می‌شوند که در واقع وجود خارجی ندارند.
در هر دو حالت فوق ما با اشیایی مواجه هستیم که هیچ نوع رابطه عِلّی – که تعیین کننده ویژگی کالایی اشیا است – در آن‌ها وجود ندارد. چنین ارتباطی صرفا در ذهن افراد وجود دارد. اکثر زیورآلات، تمامی سِحرها و جادوها، اکثر داروهایی که توسط افراد تمدن‌های بَدَوی یا حتی توسط افراد مبتدی امروزی برای بیمار تجویز می‌شود، «عصای جادو»، «معجون عشق» و مانند این‌ها در زمره اشیای مورد قرار می‌گیرند، چراکه هیچ یک از این اشیا قادر به رفع نیازهای مورد نظر نمی‌باشند. دارو برای بیماری‌هایی که در واقع وجود ندارد، ابزارآلات، تندیس‌ها، عمارت‌ها و مانند این‌ها که توسط افراد بت‌پرست برای پرستش بت‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرند، ابزارآلات شکنجه و چیزهایی از این دست در زمره اشیای مورد دوم قرار می‌گیرند. از آنجایی که ویژگی کالایی برای چنین اشیائی تصور می‌شود، صرفا ناشی از خصوصیات مفروض آن‌ها یا نیازهای مفروض افراد می‌باشد، که هیچ یک از این دو مورد صحت و وجود خارجی ندارند، بنابراین بهتر آن است که چنین اشیائی را «کالاهای کاذب» بنامیم.
شمار کالاهای واقعی در صورتی رو به افزایش می‌گذارد که انسان به سطوح بالاتری از تمدن و آگاهی دست یافته باشد یا اینکه به درک عمیق‌تری از سرشت و ماهیت اشیاء نائل آید. در این صورت، واضح است که تعداد کالاهای کاذب (غیرواقعی و خیالی) به تدریج رو به کاهش می‌گذارد. تجربه نشان می‌دهد که بیشترین میزان کالاهای موسوم به کالاهای کاذب در میان افرادی یافت می‌شود که بیشترین نیاز را به کالاهای واقعی دارند [یعنی افراد فقیر و نیازمند] و این موضوع خود شاهدی مهم از ارتباط میان دانش صحیح و رفاه بشری می‌باشد.
اصول علم اقتصاد، کارل منگر ترجمه فرهاد نوع‌پرست و حسین فلاحی
@cafe_andishe95
719 views09:15
باز کردن / نظر دهید
2022-06-16 09:01:39
علم در گسترش درک ما از طبیعت سربلند بوده است، زیرا منش علمی بر سه اصل استوار است: (1) تا جایی که شاهد و مدرک پیش می‌رود دنبالش برو؛ (2) اگر کسی نظریه‌ای دارد، لازم است بخواهد به همان اندازه که در اثبات درستی‌اش می‌کوشد برای اثبات نادرستی‌اش نیز بکوشد؛ (3) آزمایش، داور نهایی درستی است، نه خوشایندی حاصل از باورهای پیشین، و نه زیبایی یا شکوهی که نثار مدل‌های نظری شخصی می‌شود.

گیتی از هیچ، لارنس ام. کراوس ترجمه رامین رامبد
@cafe_andishe95
1.0K views06:01
باز کردن / نظر دهید
2022-06-15 16:30:07
اعتصاب بازار در دوران مشروطه

دوران قاجار، آغاز کشمکش و نزاع جدی میان دولت و بازار بود، دورانی که دولت به‌منظور تامین هزینه‌های گزاف دربار و مخصوصا سفرهای خارجی شاه، با افزایش میزان مالیات، فشار زیادی به بازار وارد ساخت

افزایش هزینه‌های دربار در این دوران از طریق افزایش مالیات و وضع عوارض سنگین گمرکی بود، این دو عامل فشار، هزینه سنگینی را بر مردم و بازار وارد ساختند که در نهایت، خود، عاملی شدند برای انفجار و شورش بازار که به جنبش مشروطه منتهی شد

عمده اعتراضات بازار در این موارد خلاصه میشد:
کوچک‌شدن مرزهای اقتصادی
کاهش ارزش پول ملی
افزایش فشار مالیاتی

در آن زمان تنها قدرت منظم در برابر طبقه حاکمه بازار بود. وسیله عملیات آنها نیز همیشه یکنواخت بود:
اول در بازار زمزمه‌ای پدید می‌آمد، سپس فریاد می‌کشیدند و دکان‌ها بسته می‌شد و دسته‌جمعی به مکانی مشخص شده میرفتند و تجمع میکردند و خواستهای خود را بیان میکردند

حضور مردم در کنار بازار در جنبش مشروطه موجب شد که بازار با جسارت بیشتری در مقابل فشارهای مالی حکومت بایستد و این همان نیرویی شد که مشروطیت را بر‌پا‌ساخت.

@Mashrootiyat
674 views13:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-14 19:02:05
آخرینِ کلمات قصار و فیلسوفانه ویتگنشتاین در رساله منطقی-فلسفی چنین است: «انسان درباره چیزی که نمی‌تواند از آن سخن بگوید بهتر است سکوت کند.» این جمله واقعا بسیار زیباست، اما، طبیعتاً، همانگویی است (سکوت= سخن نگفتن): دارای هیچ محتوایی نیست. ولی چنین به نظر می‌آید که حقیقتی ژرف در آن نهفته است. و ویتگنشتاین متاسفانه به همین‌گونه تبدیل به فیلسوفی معروف و پرمدعا شد. من هرگز ندیده‌ام که او مسئله یا مشکل فلسفی را دقیق‌تر فرمول‌بندی یا حل کرده باشد. برعکس، ویتگنشتاین اصولاً بر این نظر است که مشکل فلسفی‌ای وجود ندارد. [از نظر او] فقط یک چیز وجود دارد که آن را «بازی زبانی» می‌نامد، نوعی بازیِ پازل، معما، ولی نه معمایی جدی، بلکه از آن نوعی که در کتاب‌های کودکان وجود دارد.

می‌دانم که هیچ نمی‌دانم: گفتگوهایی در باب سیاست، فیزیک و فلسفه ؛ کارل پوپر ترجمه پرویز دستمالچی
@cafe_andishe95
189 views16:02
باز کردن / نظر دهید
2022-06-14 15:31:08 سطح ایران‌شناسی روشنفکر دینی

حضرت آیت الله دکتر میردامادی دامت برکاته از علمای طراز اول بریتانیای کبیر اخیراً نوشته‌اند پهلوی‌خواهان «فحاش»، «فرهنگ‌گریز»، «روشنفکرهراس»، «گفت‌وگوترس»اند، و دلیل آن این است که از چپ و اسلام و نفرت دارند و ایران جز چپ و اسلام نیست و غیر از این دو چندان متاع دندان‌گیری در این کشور پیدا نمی‌شود و پس وقتی با دو ستون اصلی مخالف باشی تقریباً با کل ساختمان مخالفی و در عمل ایران‌ستیز هم هستی! جل الخالق از این انکارگری! فتحعلی آخوندزاده، میرزا ملکم خان، ایرج میرزا، صادق هدایت، محمدعلی فروغی، عبدالحسین تیمورتاش، علی اکبر داور، احمد کسروی، منصور عدل، ابراهیم پورداوود، محمدامین ریاحی، پرویز ناتل خانلری، فروغ فرخزاد، فریدون آدمیت، جواد طباطبایی، ماشاء الله آجودانی، و ده‌ها اسم ریز و درشت دیگر نه ربطی به «چپ» داشته‌اند نه به «اسلام» و بخش مهمی از فرهنگ معاصر ایران بوده‌ و هستند. مخصوصاً آدم‌‌های مختلفی نام بردم تا تنوع و وسعت افراد غیر چپ و غیر اسلام‌پناه را نشان دهم. تمام این افراد افتخار این را نداشته‌اند که در فهرست حضرت آیت الله قرار بگیرند. ایرانِ اصیل از نظر روشنفکر دینی ما احتمالاً یعنی مرتضی مطهری و احسان طبری! یا عبدالکریم سروش و فرخ نگهدار! حال بگذریم که اثر چپ در کار بسیاری از بزرگان فرهنگی معاصر چندان پررنگ نیست. مثلاً من تصور می‌کنم گرایش مهدی اخوان ثالث به حزب توده چندان اهمیتی در کار او ندارد و او مثل اکثر هم‌نسلانش اسیر مُد زمانه شد و پس از چندی هم رها شد. ولی به هر حال چنین افرادی را در فهرست نیاوردم. حتی بی‌انصاف‌ترین مخالفان پهلوی هم امروز تأیید می‌کنند که حمایت شهبانو از فرهنگ و هنر ایران در دو دههٔ آخر حکومت پهلوی نقش بسیار پررنگی در شکوفایی فرهنگی ایران داشت. سیاست فرهنگی نظام پهلوی در سال‌های آخر واقعاً کم‌نظیر بود و ملکه‌ای چنین فرهنگ‌پرور شخصیتی کم‌یاب در ایران معاصر. خیلی از همین «روشنفکران» در فضایی که او ساخت بالیدند و البته سر بزنگاه هم زهرشان را به حکومت ریختند. تاریخ فرهنگ و هنر معاصر ایران را نمی‌توان بدون اشاره به خدمات شهبانو نوشت. حضرت آیت الله خوب است کمی بی‌غرض تاریخ را بررسی کنند. این نوع حملات سخیف تنها نشان از یک چیز دارد: هراس از فروریختن سلطهٔ سیاسی و نمادین اسلام‌گرایان حاکم. میراث انقلاب منحوس ۵۷ در حال زوال است و این را هم رهبر جمهوری اسلامی در تهران فهمیده است هم حضرت آیت الله میردامادی در بریتانیای کبیر.
و جالب است که با همهٔ اختلافات، بر سر دفاع از میراث ۵۷ و حفظ هژمونی اسلام‌گرایان با هم اتفاق نظر دارند. خوب است پرده‌ها برافتاد و ذات‌ها عیان شد!

بابک مینا
@cafe_andishe95
340 views12:31
باز کردن / نظر دهید
2022-06-14 12:15:30
دکترین مارکسی چنین وانمود می‌کند که ایده‌های خوب فقط نزد پرولتاریاست و سوسیالیسم فقط زاده ذهنیت پرولتاریایی است؛ حال آنکه همه نویسندگان سوسیالیست، بدون استثنا، بورژوا، به همان معنای مورد نظر خود سوسیالیست‌ها، بودند.

کارل مارکس جزو پرولتاریا نبود. فرزند یک حقوقدان بود و برای پرداخت هزینه دانشگاهش ناگزیر به کار کردن نبود. به همان طریقی در دانشگاه درس خواند که فرزندان ثروتمندان امروزی می‌خوانند. بعدها نیز تا آخر عمرش از حمایت دوستش فردریش اِنگلس کارخانه‌دار برخوردار شد
که طبق عقاید خود سوسیالیست‌ها، «بورژوا» در بدترین شکل آن بود. طبق ادبیات مارکس، اِنگلس استثمارگر بود.

سیاست اقتصادی، لودویگ فون میزس، ترجمه محمود صدری
@cafe_andishe95
441 views09:15
باز کردن / نظر دهید
2022-06-14 09:31:11
مقصر تورم کیست !

میلتون فریدمن
@cafe_andishe95
574 views06:31
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 18:50:50 کتاب مجمع الجزایر گولاک The Gulac archipelago جلد اول کتابش درباره ریشه های سیستم سرکوب در اتحاد جماهیر شوروی بخصوص در دوره لنین و استالین است و جلد سوم آن علی الخصوص درباره speaking of truth و origin of evil هست. الکساندر سولژنیتسین جایزه نوبل ادبیات را به خاطر این کتاب برد اما اهمیت این کتاب فراتر از جایزه نوبل است. این کتاب با نوشتن حقیقت و عریان کردن ماهیت توتالیتاریسم در اتحاد جماهیر شوروی پایه های ایدئولوژیک کمونیسم را تخریب کرد و یکی از عوامل بی اعتبار شدن apologist های کمونیسم در شوروی و همین طور غرب و سرانجام سقوط آن شد.

سولژنیتسین برآوردی بین ۲۰ تا ۶۰ میلیون کشته از کشته های این دوران در شوروی و حدود ۱۰۰ میلیون در چین مائو دارد. جالب این که این دو واقعه بدرستی در سیستم دانشگاهی غرب مورد بررسی قرار نگرفته بدلیل این که متاسفانه کمونیسم و چپ افراطی در محافل دانشگاهی غرب طرفداران زیادی داشته و دارد.

زمانی که سولژنیتسین به گولاک فرستاده شد به جای پیدا کردن مقصر و سرزنش آنان به فکر رفت و به خودشناسی پرداخت که چرا به این جا رسیدیم. پاسخی که یافت این بود که ارتباط اساسی بین پاتولوژی حکومت و پاتولوژی افراد در واقع تمایل افراد به فریب و خودفریبی و ناتوانی در برابر پاسخ مناسب و هوشمندانه است.

سولژنیتسین بار مسئولیت را بر گردن تک تک افراد می گذارد و تمایل مداوم افراد به دروغگویی، پنهانکاری و فریبکاری در باره آنچه که فکر می کنند و می اندیشند را عامل این تباهی می داند. به نظر او ترس از حرف زدن ، فکر کردن وانتقاد باعث شد تا افراد بجای پذیرفتن مسئولیت شخصی خود در این زمینه به سراغ دستور العمل های آماده ایدئولوژیک بروند.

نکته جالب این است که کتاب ۲۰۰۰ صفحه ای سولژنیتسین در حال حاضر جزو دروس اجباری دبیرستان در روسیه است تا هرگز فراموش نکنند که ملتی با فرهنگ و عظمت روسیه که تولستوی و داستایوفسکی را به دنیا عرضه کرده چگونه به این فلاکت افتاد.

با وجود این که سولژنیتسین یک میهن دوست patriot واقعی بود در جایی خواندم که گفت ملت روسیه باید از گذشته خود توبه کند. نوشتارم را با این جمله از او تمام می کنم که گفت وقتی دروغگویی را متوقف کنی می توانی ظلم را به پایین بکشی

When you stop lying you can bring down the tyranny

هوشنگ
@cafe_andishe95
900 views15:50
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 16:30:24 سینمای ژاپن نمادی از سینمای ملی و فرم بومی است.
عناصر فولکلور، سنت‌ها و آیین‌ها، ‌ فیلمسازان به شدت هنرمند و سبک زیست خاص ژاپنی‌ها باعث شده که سینمای این کشور بسیار خاص باشد تا جایی که یک قسمت جداگانه از مقالات سینما در گذر زمان را به خود اختصاص دهد. فیلم‌های سینمایی اولیه ژاپن متاثر از تئاترهای معروف این کشور موسوم به تئاتر کابوکی بودند. از همان زمان عموما فیلم‌های ژاپنی را به دو دسته تقسیم می‌کردند. فیلم‌های جیدای گِکی و فیلم‌های جندای گِکی. فیلم‌های جیدای گکی آثار تاریخی با تم سامورایی و عموما شمشیربازی بودند که با هدف آگاه ساختن مردم ژاپن از گذشته تاریخی‌ آن‌ها و همچنین تقویت غرور ملی ساخته می‌شدند. اما ژانر جندای گکی بیشتر شامل آثاری می‌شد که به زندگی عادی مردم ژاپن با تم درام یا کمدی می‌پرداختند.

زمانی که در اوایل دهه ۵۰ میلادی سینماگران ژاپنی یکی پس از دیگری در عرصه بین‌المللی درخشیدند و اعتبار کسب کردند، هرگز گمان برده نمی‌شد که گنجینه پر از صلابت این سینما شامل نویسندگان، کارگردانان، عوامل فنی و... پس از گذر از ۳ دهه نوای بین‌المللی‌اش خاموش شود.

البته رشد سریع تلویزیون یا استفاده از امکانات وسیع رایانه‌ای و دیجیتالی و استفاده از استودیوهای استدی کم بر محو تدریجی سینمای ژاپن اثر تضعیف کننده‌ای داشت، اما به نظر می‌رسد دلیل اصلی همان است که آکیرا کوروساوا در ماه های آخر عمرش بیان کرده بود: هم دوره‌ای‌های ما و آنهایی که یا به طریق تجربی یا آکادمی، صنعت فیلمسازی ژاپن را به عرصه‌های نوینی بردند، آنقدر خوب و کارکشته از کار درآمدند که همواره یافتن جانشین برای آنها خود یکی از مهمترین غصه‌ها شده بود. آنچه کوروساوا به آن اشاره می‌کند و آن را بضاعت غنی نام می‌برد، شامل کارگردانان قدری همچون ماساکی کوبایاشی، اکیرا کوروساوا، کنجی میزوگوچی، چند تن دیگر و سر آخر یاسوجیرو ازوست.

ماساکی کوبایاشی در دانشگاهی در توکیو فلسفه خوانده بود و در ۱۹۴۱ میلادی به عنوان کارگردان کارآموز در استودیوی فیلم‌سازی شوچیکو مشغول به کار شد اما بعد از مدتی مجبور شد به ارتش بپیوندد به همین دلیل به منچوری اعزام و در آنجا اسیر جنگی شد و در ۱۹۴۶ میلادی پس از آزاد شدن، دوباره به استودیوی شوچیکو برگشت و به عنوان دستیار کارگردان کیسوکه کینوشیتا مشغول به کار شد، البته باید اذعان کرد که سنت های حرفه ای در سینمای ژاپن این گونه حکم می کرد که هر فیلمساز نوپایی می بایست دست کم ۱۵سال در خدمت استادان این حرفه شاگردی کند تا به مقام کارگردانی برسد اما کوبایاشی با پشتکاری که از خود نشان داد، این دوره را در مدت تنها ۶ سال زیر نظر استادی همچون کینو شیتا گذراند، وی کنترل کامل و تصویر و بافت فیلم را از کینوشیتا فرا گرفت.


از سینمای ماساکی کوبایاشی: به مثابه نظریه انتقادی جامعه ژاپن-احمد خسروی
@cafe_andishe95
566 views13:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 13:02:04 مهمترین تغییر فرهنگی در فرهنگ آمریکا در دوران پس از جنگ گذار از کمبود به وفور است

کار در عصر وفور آمریکا در دوران پس از جنگ اشاره می کند، مهم ترین تغییر در این دوره،. در دنیای غرب،کمتر کسی باید برای زنده ماندن به سختی تقلا کند، و در عوض همگان سراسیمه دنبال هویتشان می گردند.

مصرف بخش مهمی از این تکایوست. در عصر وفور، کارگران دیگر خیال سرنگونی بورژوازی را در سر نمی پرورانند بلکه به دنبال پیوستن به آن هستند. آنها دیگر دنبال به دست گرفتن اختیار ابزار تولید نیستند و در عوض مایل به افزایش ابزار مصرف خودشانند.

این وضعیت همچنین بدین معنا بوده که جنبه ای حیاتی از اخلاق کاری پروتستانی کنار گذاشته شده: مفهوم به تعویق انداختن لذت.

بنا بر اخلاقیات پروتستانی، از ما انتظار می رود سختکوش باشیم تا بعد آنچه را کاشته ایم درو کنیم. آن طور که سنت میگوید، دورنمای کوتاه مدت سرمایه داری جدید باعث شده که به تعویق انداختن لذت به عنوان یک اصل انضباط فردی کاملا بی معنا شود.

آن شرایط بنیادی که به این ایده معنا بخشیدند دیگر وجود ندارند. وقتی همه چیز در زندگی کاری ما بر چشم اندازهای کوتاه مدت بنا نهاده شده باشد، انتظار ما برای کسب لذت و خشنودی نیز همین گونه خواهد بود. ما خواهان پاداش فوری برای کاری هستیم که انجام داده ایم. ایده تعویق لذت در یک پیرنگ دینی و باور به زندگی پس از مرگ رنگ باخته است.

کتاب کار - لارس اسونسن
@cafe_andishe95
564 views10:02
باز کردن / نظر دهید