Get Mystery Box with random crypto!

🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖

لوگوی کانال تلگرام dastankadaa — 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖 د
لوگوی کانال تلگرام dastankadaa — 🔖دا̑س̑̑ـ̑̑ـ̑̑ت̑̑ـ̑̑ـ̑ــــــا̑ن̑̑ـ̑̑ـ̑̑ڪ̑̑ـ̑̑ـ̑ــــده🔖
آدرس کانال: @dastankadaa
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 14.46K
توضیحات از کانال

ارتباط با ادمین کانال و ارسال داستان
@tourrk111oglan

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 12

2023-05-15 19:55:45 هنوز داشت با اونیکی بازی میکرد. فقط ناله میکردم. شروع کردم به بازی کردن با موهام. یه مدتی به همین منوال گذشت. تا اینکه جواد به رضا گفت: «فکر کنم حسابی خودشو خیس کرده. بلندش کن». رضا اروم دستاشو برد پشت زانو هام. بعد با یه حرکت من رو از روی زمین بلند کرد. یه لحظه جا خوردم و یه صدای مسخره از خودم درآوردم که باعث شد خجالت بکشم. جواد سرم رو شونش نگه داشت. رضا رون های پام رو گذاشت روی شونه هاش و درحالیکه ایستاده بود دوباره شروع کرد به خوردن کسم. بین زمین و هوا بودم. چشام رو از روی لذت بسته بودم و یه ضرب داشتم آه میکشیدم. جواد داشت گردنم رو میخورد. یه جوری میک میزد که فکر کنم جای کبودیاش رو هیچ جوره نمیتونم بپوشونم. کاری نمیتونستم انجام بدم. فقط خودم رو در اختیار دو مردی گذاشته بودم که عاشقشون بودم. رضا اینقدر ادامه داد که نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و پاهام جمع شد. رضا در حالیکه صورتش خیس بود به جواد گفت: «یه بار ارضا شد حالا فکر کنم نوبت ماست که ارضا بشیم». جواد گفت: «باشه بیا ببریمش روی تخت». با اینکه تازه ارضا شده بودم اما قلبم هنوز داشت با شدت میزد. خدای من!. دوتایی من رو بردن سمت تخت و پرتم کردن روی تخت. با پشت روی تخت افتادم. رضا از تو کشو کاندوم رو در آورد که جواد گفت: «کاندوم واسه چی؟ همینطوری بکنش». رضا با تعجب گفت: «ولی جواد». جواد یه چشم غره بهش رفت و گفت: «حرف گوش کن». پیش خودم گفتم، جواد عزیزم، باهات چیکار کردم؟. در اختیار هر دوتاشون بودم. جواد منو روی شکم برگردوند. من رو سمت لبه تخت کشید طوری که گردنم بیرون از تشک و درست روبروی کیرش جا گرفت. بعد گفت: «باز کن». دهنم رو باز کردم. جواد کیر داغش رو تا حلق برد داخل دهنم. حلقم فکر کرد غذاست و واسه همین شروع کرد به کشیدن کیرش. احساس خفگی میکردم اما جواد اهمیتی نمیداد. رضا رو نمیدیدم اما از حرف جواد متوجه شدم که شوکه شده و کاری نمیکنه. جواد بهش دستور داد: «ترتیبشو بده مگه همینو ازت نمیخواست». رضا خواست صحبت کنه اما جواد دوباره گفت: «بهت گفتم ترتیبشو بده و گرنه یه بلایی سر جفتتون میارم». دست های سرد رضا رو روی لپ های کونم احساس کردم. خیلی آروم، قشنگ از هم بازشون کرد. بعد یکی از انگشتاش رو داخل کونم فشار داد. خواستم دوباره ناله کنم اما جواد موهام رو توی مشتش جمع کرد و شروع کرد به تقه زدن به گلوم. رضا هنوز داشت انگشتم میکرد. داشت کاری میکرد که کونم جا باز کنه. بدنم شروع کرده بود به عرق کردن. چشمام داشتن به چشمای جواد نگاه میکردن. جواد یه ضرب داشت تقه میزد، تا جاییکه یه لحظه احساس کردم کیرش خیلی بزرگتر شد و الانه که منفجر بشه. بعد کلی منی داغ رو تو حلقم بیرون ریخت. نتونست جلوی خودش رو بگیره و یه آه بلند از روی شهوت کشید. کیرش داشت تلاش میکرد توی گلوم نبض بزنه. بدنم تلاش میکرد تا نفس بکشه. میخواستم با دستم کیرش رو بیرون بکشم تا نفس بکشم. اما جواد هر دوتا دستام رو محکم گرفت. تا زمانیکه مطمئن نشد که همه چیز رو بیرون ریخته ولم نکرد. جوری دستام رو فشار داد که احساس کردم مچ دستام کبود شد. بالاخره کیرشو بیرون کشید. و من تلاش کردم تا تمام هوایی که میتونم رو یه ضرب تو شش هام جا بدم. یه لحظه احساس کردم راحت شدم که رضا تازه شروع کرد به فرو کردن کیرش تو کونم. تا بحال رابطه آنال نداشتم. واسه همین خیلی دردم گرفت بلند فریاد کشیدم. رضا گفت: «ببخشید». جواد اعتراض کرد: «از یه هرزه داری معذرت خواهی میکنی؟ از کی تا حالا؟». رضا جوابی نداد بجاش سریع کیرش رو بیرون کشید و یه قوطی وازلین برداشت و مالید روی کیرش. قشنگ چربش کر
44 views16:55
باز کردن / نظر دهید
2023-05-15 19:55:35 کسکش زن من؟!! بی ناموس منو تو از بچگی باهم بزرگ شدیم. این خیانتی که کردی رو هیچی نمیشوره». رضا چند لحظه سکوت کرد بعد با صدای گرفته گفت: «یادته وقتی جوون بودیم باهم میرفتیم سر قرار و باهم با یه دختر میخوابیدیم؟. همون روزا هم میدونستم کاری که داریم انجام میدیم عاقبت خوشی نداره، ما گناه کردیم جواد، و اینم جوابشه! فکر کنم هر دوتا مون عاشق یه زن شدیم.» جواد با عصبانیت گفت: «خیلی بی ناموسی!». رضا گفت: «قول میدم دیگه هیچ وقت منو نبینی، معذرت میخوام. (یه لحظه مکث کرد) ولی به خاطر تمام روزایی که باهم داشتیم فقط یه خواسته ازت دارم» جواد گفت: «با اینکه برام اهمیت نداره ولی بگو». رضا گفت: «ناهید رو ببخش. واقعا دوست داره». جواد خواست حرفی بزنه که من نتونستم تحمل کنم پریدم وسط حرفشون و گفتم: «منم عاشق شما دوتام.» رضا و جواد هر دو به من نگاه کردن. ادامه دادم: «معذرت میخوام جواد اما تو هم با من خوب نبودی، بهم توجه نمیکردی، میدونم که هیچ چیزی، اینکاری که کردم رو توجیح نمیکنه اما تو بهم توجه نمیکردی و منم اولش خواستم یکاری کنم که بهم توجه کنی. میدونم بدترین گزینه رو انتخاب کردم اما اولش اینطوری بود اما بعدش عاشق رضام شدم. من هنوز دوست دارم اما فکر کنم فقط شما دوتا نیستید که عاشق یه زن شدید. یه زن هم هست که عاشق شما دوتاست.». شروع کردم به کندن لباس هام. رضا گفت: «نکن اینکار درست نیست.» جواب دادم: «من کل روز رو حشریم و کل روز رو گریه کردم واسه اینکه دوتا مردی که دوسشون دارم بهترین دوست های همدیگن و از این میترسیدم که کنار هم ببینمشون اما حدس بزنین چی شد، هر دوتا شون الان میدونن. چی واسه از دست دادن دارم(یه صدایی تو سرم گفت همه چیز) هیچی! پس یا شما دوتا ترتیب منو میدین یا اینکه همین الان از این خونه برین بیرون و دیگه نمیخوام ریخت هیچ کدومتون رو ببینم. اگه خواستین از فردا میتونین واسه رفتن تلاش کنین اما الان یکی باید منو بکنه و گرنه به خدا قسم میرم به اولین مردی که تو خیابون ببینم میدم.» هر دوتاشون سرشون رو انداختن پایین. من با سوتین و زیرپوش جلوی هر دوتاشون ایستاده بودم. جواد گفت: «باشه یه بار دیگه مثل قدیما اینکارو میکنیم اما یه شرط داره. رضا از فردا باید جمع کنه و از شهر بره، اما و اگر هم نداره». رضا بلند شد و آروم سمت من اومد و گفت: «باشه!». جواد از روی مبل بلند شد و اونم سمت من اومد. داشتم میلرزیدم. جواد آروم گفت: «امشب و اینجا تو زن من نیستی فقط یه زن دیگه ای هستی که ما دوتا میخوایم بکنیمش». آروم گفتم: «حرفی ندارم». با دست راستش موهام رو از روی شونم بلند کرد و شروع کرد به خوردن گردنم. خدای من!. یه لرز به تمام تنم افتاد. هر دوتاشون طوری رفتار میکردن انگار من کاملا با هردوشون غریبه ام. رضا روی دو زانوش نشست. آروم زیرپوشم رو پایین کشید. اولش رون های پام رو شروع کرد به بوسیدن. ولی میدونستم کجا میخواد بره. جواد شروع کرد به بوسیدن لب هام. قلبم داشت آروم شروع میکرد به تندتر زدن. رضا شروع کرد به بوسیدن چوچولم. یه ناله کوچولو ازم دراومد. جواد با دستش شروع کرد به نوازش کردن کمرم. آروم سوتینم رو در آورد. با دستش مچالش کرد و پرتش کرد یه سمت دیگه. زبون رضا وارد کسم شد. از روی شهوت داشتم ناله میکردم. جواد سینه هام رو توی مشتش گرفت داشت با نوک سینه هام بازی میکرد. کسم خیس شده بود. احساس میکردم که آب شهوت داره ازم خارج میشه. بدنم شروع کرد به گرم شدن. رضا جوری داشت کسم رو میخورد که انگار یه سگ صاحبش رو لیس میزنه. نوک سینه هام بزرگت شدن. جواد شروع کرد به مکیدن یکی از سینه هام و
46 views16:55
باز کردن / نظر دهید
2023-05-15 19:55:25 ید. جوری لباش رو بوسیدم که خدا قهرش بگیره. جوری لباش رو بوسیدم که انگار هیچ امیدی به بخشش ندارم. اشک تو چشمام پر شد. قطره های اشک گونه هام رو خیس کرد. جواد خیلی آروم من رو از خودش جدا کرد. با صدای گرفته پرسید: «ناهید جان. چیزی شده عزیزکم؟! چرا داری اینکارو میکنی؟ چرا باهام حرف نمیزنی؟». نمیتونستم نگاش کنم. تا خواستم حرفی بزنم بغض تو گلوم ترکید. جواد خواست منو بغل کنه و آروم کنه اما دستش رو پس زدم و در حالیکه داشتم حق حق میکردم و از اتاق خارج شدم. تو سالن داشتم زار میزدم و گریه میکردم. به زور خودم رو به دفتر رئیس بیمارستان رسوندم و ازش درخواست مرخصی کردم. بدون اینکه چیزی بپرسه تایید کرد. از بیمارستان خارج شدم. آفتاب داشت غروب میکرد. منم تنها تو خیابون های شهر داشتم درحالیکه اشک میریختم قدم میزدم.
بخش سوم
جلوی در واحد ایستاده بودم. تردید داشتم. اما خون به مغزم نمی رسید. زنگ در رو زدم. خیلی عصبی داشتم تند تند زنگ میزدم. در باز شد. رضا پشت در ایستاده بود. قبل از اینکه حرفی بزنه سریع وارد شدم و گفتم: «ترتیب منو بده، جوری که نتونم راه برم، جوری که…» رضا تلاش کرد تا جلوم رو بگیره اما دیر شده بود. جواد تو پذیرایی رو مبل نشسته بود. رضا سرش رو پایین انداخت. نمیشد تشخیص داد که چی تو نگاه جواد بود. خشم؟ درماندگی؟ گمشده گی؟ تهوع؟. خدای من، من چیکار کردم؟. جواد از روی مبل بلند شد. رضا گفت: «ببین جواد من یه توضیح به تو بده کارم».
جواد یه لحظه درحالیکه جا خورده بود، فریاد کشید: «توضیح؟!! (چند لحظه مکث کرد دوباره فریاد کشید طوری که کم مونده بود گلوش پاره بشه) توضیح؟!! بی ناموس من اینجا بودم تا در مورد این زن که حتی نمیخوام اسمش رو بیارم باهات صحبت کنم و راه حل واسه مشکلم پیدا کنم(دوباره فریاد کشید) توضیح؟!!!». از شدت خشم خون توی صورتش جمع شده بود. تقریبا داشت اشکش در میومد. نمیدونست چطوری این فشار رو خالی کنه. دوباره فریاد کشید: «من تا دیروز فکر میکردم این زن عاشقمه بعد الان تو میخوای بهم توضیح بدی چرا یهو وارد خونه کسی که قرار بود بهترین دوستم باشه میشه و بی مقدمه ازش میخواد که…». نتونست جمله اش رو تموم کنه. دوباره اشکم دراومد. سرم داشت میترکید. به دیوار تکیه دادم. رضا آروم سمت جواد رفت. همینکه رضا نزدیک جواد شد. جواد یه مشت محکم به گونه رضا خوابوند. یه لحظه جا خوردم و جیغ کشیدم. جواد میخواست دوباره یه مشت دیگه به صورت رضا بزنه. رضا سریع مشتش رو روی هوا گرفت. بغلش کرد. جواد داشت دیوونه میشد. رضا محکم بغلش کرد. جواد هی با تمام توان دست و پا میزد، اما آروم حرکاتش کندتر شد. رضا بغلش کرده بود. گفت: «به خدا معذرت میخوام. میدونم این حرفم کمکی بهت نمیکنه اما معذرت میخوام».
یه چند ساعتی گذشت. جواد بالاخره آروم شد. منم همون جاییکه به دیوار تکیه داده بودم روی زمین نشسته بودم. منتظر بودم هر لحظه جواد منفجر بشه و یکی از ما دوتا رو بکشه. هر سه تامون مثل جنازه ها نشسته بودیم و به یه نقطه خیره شده بودیم. تا اینکه، بالاخره جواد صحبت کرد: «فقط میخوام بدونم چرا؟». به من داشت نگاه میکرد اما نمیتونستم صحبتی بکنم. رضا کمکم کرد: «بنده خدا ترسیده.» جواد وسط حرفش پرید و گفت: «از تو نظر نخواستم.» رضا محکم جوابش رو داد: «اشتباهت همینجاست! تو نظر هیچ کسی رو نمیخوای. تو اصلا هیچی نمیخوای، به هیچ کس اهمیت نمیدی. این زن دیوانه وار عاشقته! هیچ وقتم بهت خیانت نمیکرد. من وادارش کردم که اینکارو بکنه». جواد به زور خودش رو کنترل کرده بود: «دمت گرم! میدونستم دختر های مردم رو از راه به در میکنی اما،
46 views16:55
باز کردن / نظر دهید
2023-05-15 19:55:11 شه، جرعت
-میدونی اگه نتونی اونو انجام بدی باید به دوتا سوال جواب بدی؟
-ببینم این قانون رو از خودت درآوردی؟
-نخیرم این قانون جهانیه
-(خندید) باشه بگو، گرچه بعید میدونم…
سریع وسط حرفش پریدم : باید به شوهرم بگی با من رابطه داری.
کلمه ها تو گلوش گیر کردن. با صدایی که پر از شرم بود گفت: «سوالاتو بپرس.» یه خنده از روی شیطنت زدم و گفتم:« با دخترایی که باهاشون میخوابی چنتا کاندوم استفاده میکنی؟». یکم فکر کرد و گفت:« نهایتاً دوتا ». ادامه دادم: «چرا پس همیشه برای من از سه تا استفاده میکنی؟» دوباره حرف تو گلوش گیر کرد. گفت: «بدنم، بدن تو رو بیشتر از بدن زن های دیگه میخواد». یه لبخند بی صدا زدم. سریع بدون اینکه وقتو تلف کنه گفت: «نوبت شماست مادمازل. جرعت یا حقیقت»
-حقیقت
-فیتیش شوهرت چیه!!
جا خوردم. چرا داشت این سوالو میپرسید. مثل اینکه امشب از اون شباست. با صدای سرد و آرومی جواب دادم: «جرعت». بدون اینکه مکث کنه گفت: «به شوهرت بگو که با من رابطه داری». یه لحظه خون به مغزم نرسید. تن لختم رو از لای دستاش بیرون کشیدم. سوتین و زیرپوشم رو از روی زمین برداشتم. حرفی نزد بجاش به سقف خیره شده بود. لباس زیرهام رو پوشیدم. رو پوش رزیدنت بیمارستان رو تنم کردم. در حالیکه داشتم از اتاق خارج میشدم گفتم: «شب بخیر آقای دکتر». در رو پشت سرم بستم.
بخش دوم
اون شب شیفت بودم. بیمارستان مثل همیشه بود. خداروشکر نه فاجعه ای رخ داده بود و نه اونقدر خلوت بود که با پرستار ها و انترن ها بشینیم شب نشینی کنیم. تمام فکرم، پیش دیشب و حرفایی که بین من و رضا ردوبدل شد بود. نمیتونستم ذهنم رو از این افکار پاک کنم. تنها کلمه ای که تو مغزم بالا پایین میپرید «گناه» بود. یه دست از پشت شونم رو لمس کرد. سریع برگشتم و با اشتیاق نگاش کردم حتما اومده معذرت خواهی کنه، ولی رضا نبود. جواد، شوهرم بود. پرسید: «چته؟ تو فکری؟» طفره رفتم: «میدونی خیلی دوست دارم مگه نه؟». یکی از ابروهاش رو بالا انداخت و گفت: «اره، میشه بپرسم جریان چیه؟». دوباره نتونستم چیزی بگم و گفتم: «فقط همینو بدون که دوست دارم». خندید گفت: «از دست شما زنا (چند لحظه مکث کرد و ادامه داد) رضا رو ندیدی؟». خون یهو به مغزم هجوم آورد و گفتم: «رضا؟ نه واسه چی باید رضا رو دیده باشم؟». یه لحظه شک کرد، گفت: «ببینم تو امروز چت شده؟ چرا داری همش از این حرفای بی منطق میزنی؟» سریع دستش رو گرفتم و گفتم: «بیا بریم یجایی ترتیب منو بده». چشاش گرد شد و گفت: «جان؟!!» گفتم: «سوال نپرس فقط بیا یجا پیدا کنیم و ترتیب منو بده». یه نگاه از اونایی که «خُل شدی؟» بهم انداخت و گفت: «کجا مد نظرته؟» گفتم: «اونش مهم نیست یجا پیدا میکنیم». محکم دستاش رو گرفتم و دنبال خودم تو سالن بیمارستان میکشیدم. چشمم به یه انبار خالی افتاد. شنیدم که پرستار و ها انترن ها اینجا گاهی باهم حال میکنن. منم میخوام با شوهرم حال کنم چرا که نه. سمت در رفتم. یهو جواد گفت: «هی! رضا چطوری؟». دکتر رضا موسوی وسط سالن به من و شوهرم خیره شده بود. با یه حالتی که انگار شوکه شده. یه خنده هیستریک تحویلش دادم و گفتم: «سلام دکتر». جواد یه نگاه به رضا کرد و دستش رو به معنی اینجا چخبره تکون داد. رضا خواست واکنش نشون بده ولی من سریع جواد رو داخل انبار کشیدم. به محض اینکه جواد داخل اتاق شد محکم لباش رو بوسیدم. طوری لباش رو بوسیدم که انگار اون آخرین مرد روی زمینه. جوری لباش رو بوسیدم که انگار اون آدمه و منم حوا. جوری لباش رو بوسیدم که احساس میکنم حوا هم زمانیکه آدم رو مجبور کرد سیب عدن رو گاز بزنه لباش رو اینطوری بوس
50 views16:55
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 22:46:54 دّاّسّتّاّنّکّدّهّ

ĴŐĨŃ☞ @Dastankadaa
ĴŐĨŃ☞ @Dastankadaa
ĴŐĨŃ☞@Dastankadaa
2.3K views19:46
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 22:46:18 محکم تو کونش ضربه میزدم. مامان از لذت ملافه را چنگ زده بود و میگفت: جرم بده. با کیرت کونم را پاره کن. تند تر بکن دارم ارضا میشم. و بعد با لرزشی که تو بدنش ایجاد شد ارضا شد.
من همچنان داشتم می کردمش و هربار که کیرم تا ته تو کون مامان فرو میرفت تخمام به کصش میخورد. روی مامان خم شدم و سینه اش را با دستم گرفتم و همچنان با قدرت تو کونش ضربه میزدم. آبم داشت میومد، کیرم را تا ته تو کون مامان نگه داشتم و همینطور که پستونش را چنگ زده بودم تو کونش ارضا شدم.
مامان آه بلندی کشید و روی شکمش خوابید، من هم روی کمرش افتادم. دو تامون داشتیم نفس نفس میزدیم، کمر مامان خیس عرق بود، شروع به بوسیدن گردنش کردم و بیحال روی کمرش خوابیدم. کون مامان با حرکت انقباضیش کیرم را با آب کیری که توش ریخته شده بود بیرون داد. چاک کون مامان از آب کیر حسابی لیز شده بود.
بعد از یکم وقت مامان گفت که میخواد دوش بگیره و از تخت پایین امد. همینطور که راه میرفت لپ های کون سکسیش بالا پایین میشد و آب کیر روی رون پاش، پایین امده بود. به مامان گفتم: دوست دارم و تو بهترین مامان دنیایی. مامان یه لبخندی بهم زد و با لباش یه بوس برام فرستاد و گفت: پاشو بریم حمام تا مثل بچگی هات دوباره بشورمت.
موقع دوش گرفتن مامانم گفت: با این همه آب کیر که لای کونمه باید با وسیله مخصوصت منو بشوری، و اشاره ای به کیرم کرد. بعدم شامپو بدن به خودش زد و کونش را داد عقب که بشورمش. منم از خدا خواسته کیرم را لای چاک کونش گذاشتم و شروع به بالا و پایین کردن کردم. کیرم دوباره سفت شده بود و به شوخی بهش گفتم: خانم هر وقت آب کیر توی کونتون ریخته شد، بیایید اینجا خودم حسابی با وسیله مخصوصم میشورمش.
بعد مامان بهم گفت: قربون پسر قشنگم بشم که مامانش را میشوره. یاد اون روزا که بچه بودی و میبردمت حموم افتادم. میدونستم یه روزی اون کیر خوشگلت که میشستم به کار مامانیت میاد.
ادامه دارد…
نوشته: iran-couple


دّاّسّتّاّنّکّدّهّ

ĴŐĨŃ☞ @Dastankadaa
ĴŐĨŃ☞ @Dastankadaa
ĴŐĨŃ☞@Dastankadaa
2.4K viewsedited  19:46
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 22:45:22 رده بودم و سوراخش را لیس میزدم، لپ کونش را تو دستم جمع کردم و یک گاز ازش گرفتم و گفتم: نمیکنمت و اگه دلت کیر میخواد باید به دوست پسرت زنگ بزنی بیاد بکنتت. بعد از کمی اصرار از من و بهانه آوردن از اون، بالاخره راضی شد بهش پیام بده که الان خونه خالیه و اگه میتونه بیاد. چند دقیقه بعد علیرضا پیام داد که تا یک ساعت دیگه اینجاست.
از اینکه قراره مامان، وقتی که من خونه هستم با یک مرد غریبه سکس کنه، حسابی حشری ام کرده بود. به مامان گفتم: دوست دارم باهاش از کونم سکس کنی. که مامان با شیطنت گفت: پس حسابی صدای آه و ناله ام خونه را بر میداره و ازم خواست تا رفتنش از اتاق بیرون نیام. مامان آرایشش را درست کرد و یکی از لباس سکسی هاش را پوشید.
صدای زنگ به صدا در آمد و من تو اتاقم رفتم. تا یک ربعی فقط صدای حرف زدن و خنده هاشون را میشنیدم، تا اینکه کم کم صدای آه و ناله های مامان خیلی مبهم بلند شد. قلبم داشت تند تند میزد. مشخص بود مامان حسابی داره لذت میبره چون دیگه صدای آه و ناله اش کل خونه را گرفته بود. کیرم حسابی شق شده بود، ولی نمیخواستم خودم را ارضا کنم، تا دوباره با مامان تنها بشم و برم سراغش. یکم در اتاق را باز کردم تا صداشون را بهتر بشنوم. خیلی دلم میخواست از نزدیک مامان را ببینم که داره سکس میکنه، ولی جرات نداشتم بیرون برم. تو این مدت همش تو ذهنم تصور می کردم که مامان الان داره کیرش را ساک میزنه، یا مثلا نشسته رو کیرش و بهش کص میده.
اینبار صدای مامان را شنیدم که بلند میگفت: محکم ضربه بزن. کونم را پاره کن. همه آبت را بریز تو سوراخ کونم. اینا حرف هایی بود که مامان چند ساعت قبل داشت به من میزد و حالا به یکی دیگه داشت میگفت. صداشون کمتر شد و مشخص بود ارضا شدند. در اتاق را آروم بستم و منتظر رفتن دوست پسرش شدم. صدای باز و بسته شدن در را که شنیدم، از اتاق بیرون رفتم و مامان را صدا کردم. مامان جواب داد: من تو اتاقم بیا پیش مامانی.
وارد اتاقش که شدم، مامان را دیدم که لخت روی تخت به پهلو خوابیده بود و پشتش به در بود. موهاش روی تخت ریخته بود و قوس کمر و باسنش، زیبا ترین منظره ای که میتونستم تصور کنم را بوجود آورده بود. نزدیک تر شدم و سوراخ کون مامان را دیدم که قرمز شده بود و یکمی آب کیر ازش بیرون ریخته بود.
از مامان پرسیدم: از سکس و کون دادن لذت بردی؟ مامان گفت: خیلی خوب بود. علیرضا تلافی چند هفته ای که نکرده بودم را سرم در آورد. کنار مامان نشستم و آروم بدنش را نوازش کردم. بدنش داغ بود و هنوز عرقش خشک نشده بود. دستم را لای چاک کون مامان کشیدم و با آبی که از کونش بیرون امده بود، شروع به ماساژ سوراخ کونش کردم. بعد یکی از انگشتام را وارد سوراخ کونش کردم و همین باعث شد آب بیشتری از کونش بیرون بریزه. با این کار مامان یک جون گفت و ازم خواست دوتا انگشتم را اون تو بکنم. انگشتام را تا جایی که میتونستم تو سوراخ کونش میکردم، سوراخش حسابی گشاد و لیز شده بود. مامان هم با حرکت دست من، کونش را آروم عقب و جلو میکرد.
مامان روی چهار دست و پاش قرار گرفت و گفت: هنوز دلم کیر میخواد. کیرت را بکن تو کون مامانی که دارم براش میمیرم. پشت سرش قرار گرفتم و یه تف روی سوراخ کون مامان انداختم و سر کیرم را آروم وارد کونش کردم. با یکم فشار، کیرم راحت وارد کونش شد. کمرش را توی دستم گرفته بودم و با هر ضربه ای که میزدم مامان آهی از لذت میکشد و سینه هاش عقب و جلو میشد.
تصور اینکه تا چند دقیقه قبل آب کیر یک مرد غریبه داخل کون مامان ریخته شده و حالا من داشتم میکردمش، لذت سکس را چند برابر کرده بود. دیگه داشتم
2.1K views19:45
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 22:44:47 ای همین از مامان پرسیدم: کجا سکس می کنند و کیرش چه اندازه ایه؟ که مامان گفت: کیرش بیشتر درازه تا کلفت و معمولا صبح های چهارشنبه که تو مدرسه بودی میومد خونه. از مامان پرسیدم: تو عید هم میبینیش؟ که گفت: نه، اون میدونه تو خونه هستی و خودشم مشغول خانواده است. بازم میخواستم بدونم و پرسیدم: چجوری سکس می کنید؟ از کونم سکس کردید؟ که مامان جواب داد: با تله پاتی سکس میکنیم و خندید. و ادامه داد: نصف شبی بگیر بخواب بچه، فردا کلی کار داریم، و از جاش بلند شد که بره خودش را بشوره. تا امد منم دیگه سوالی نپرسیدم و تو بغل مامان خوابم برد.
بهترین تعطیلات عید را کنار مادرم گذروندم و هر شب توی تخت کنارش میخوابیدم. همون حس دوگانه را داشتم، گاهی مثل بچه ها بودم و با خوردن سینه های مامان شب ها خوابم میبرد و گاهی مثل آدم بزرگ ها باهاش سکس میکردم و تو بغل هم میخوابیدیم.
اولین سه شنبه بعد از تعطیلات بود، عصر نشسته بودیم و تلوزیون میدیدم که از مامان پرسیدم: فردا چهارشنبه است و دوست پسرت میاد خونه؟ مامان گفت: اولا که دوست پسرم نیست، دوما هم الان کیر تو هست که کص مامانیش را پر کنه. دیروزم علیرضا پیام داده بود، بهش گفتم که کاری برام صبح چهارشنبه پیش امده باید انجام بدم و نمیتونم ببینمش.
بعد از شنیدن این حرف احساس غرور کردم، اینکه برای زندگی سکسی مامان کافی بودم. ولی خوب در عین حال، تصور سکس مامان با یک غریبه به یک فانتزی لذت بخش برام تبدیل شده بود. بخاطر همین از مامان خواستم که اگه میشه وقتی من خونه هستم باهاش قرار بزاره و بهش گفتم که دوست دارم یواشکی سکسش با یک مرد دیگه را نگاه کنم یا حداقل صداشون را بشنوم، که مامان مخالفت کرد.
همینطور که روی مبل نشسته بودیم و تلوزیون میدیدیم ازش خواستم که سرش را روی پام بزاره. یکم موهاش را نوازش کردم و بعد دستم را توی یقه لباسش بردم و با نوک پستوناش بازی کردم. هروقت با پستون های مامان بازی میکردم حشری میشد و کصش حسابی خیس میشد.
کم کم دستم را به سمت کونش بردم و با پایین دادن دامن و شرتش تا زیر باسن، شروع به ناخن کشیدن به کصش کردم و هر بار با آب کصش سوراخ کونش را هم میمالیدم. مامان هم بیکار نبود و کیرم را از تو شلوارک در آورده بود و باهاش بازی میکرد.
مامان حسابی حشری شده بود و دلش کیر میخواست، ازش خواستم که قمبل کنه، مامان هم سریع لباسش را درآورد و روی چهار دست و پاش قرار گرفت و سرش را روی کوسن کنار مبل گذاشت. کونش حسابی خودنمایی میکرد. پشت سرش قرار گرفتم و با دستم لپ های کونش را باز کردم. کسش حسابی خیس بود ولی بیشتر سوراخ کونش بود که خودنمایی میکرد. با انگشتم یکم با سوراخ کونش بازی کردم و سرم را جلو بردم که سوراخ کون مامان را لیس بزنم. وقتی زبونم را به سوراخ کونش کشیدم ناله ای کرد و انگشت های پاهاش را از لذت جمع کرد.
مامان کونش را بالاتر داد تا زبونم را به کصش هم بکشم ولی من به لیس زدن سوراخ کونش ادامه دادم. لیس زدن و بوسیدن سوراخ کون مامان لذت بی وصفی بهم میداد. زبونم را تا جایی که میشد سعی میکردم وارد سوراخ کونش کنم، با این کار، مامان هم کونش را بالا پایین میکرد تا زبونم بیشتر وارد سوراخش بشه و گفت: قربونت بشم که دوست داری سوراخ کون مامان را لیس بزنی، و بیشتر کونش را به صورتم فشار میداد.
همینطور که داشتم لیس میزدم، مامان گفت: دلم کیر میخاد، میخوام از کون بکنیم، میخوام با کیرت کونم را پاره کنی. میخوام اینبار آبت را بریزی تو سوراخ کونم. از باز شدن سوراخ کون مامان مشخص بود که حسابی حشری شده و دلش بدجور کیر میخواد.
همینطور که کون مامان را باز ک
1.9K views19:44
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 22:44:01 کصش میکشیدم. مامان از لذت آه و ناله های زیادی می کرد.
مثل اکستاسی بود وقتی لبام روی کص مامانم بود و مامانم بهم گفت: دیگه بسه پسرم حالا مامانیت را بکن … باور کردنی نبود مامان داشت بهم اجازه میداد بکنمش. سریع شرتش را از پاش در آوردم و بدنم را بالا بردم تا کیرم به کص مامان برسه. همه چیز مثل یک رویا بود. کیرم را روی کص مامان گذاشته بودم و آروم پایین و بالا میکردم. مامان پاهاش را بالا داده بود و کیرم را گرفت و به سمت سوراخ کصش هدایت کرد. کص مامان داغ و لیز بود. با وارد شدن کیرم به کصش هر دوتامون آه بلندی کشیدیم.
انگار همه این سال ها که به سکس با مامانم فکر می کردم. همه اون نگاه های دزدکی که به بدنش داشتم. همه اون بغل کردن ها و بوسه های الکی که ازش میگرفتم. همه و همه، تمنایی بود که دوباره وارد کصش بشم. فرای لذت جنسی که داشتم انگار به آرامش رسیده باشم. انگار بی قراری هام، همه برای برگشتن به جایی بوده که ازش بیرون امدم.
همونطور که کیرم را توی کصش عقب و جلو میکردم دستهاش را بالای سرش بردم و همونجا نگه داشتم. لباش را بوسیدم و شروع به لیسیدن گردن و لاله گوشش کردم. سرم را پایین تر آوردم و کنار سینه ها و زیر بغل مامان را لیس زدم، دیگه داشتم ارضا میشدم. مامان هم آه و ناله اش زیاد شده بود و بلند پشت سر هم میگفت: مامانیت را بکن، مامانیت را بکن… آبت را بریز تو کص مامانت. منم تا ته کیرم را تو کص مامان نگه داشتم و با لذت غیر قابل وصفی ارضا شدم. مامان هم ارضا شده بود و کصش داشت منقبض میشد و تا ته آب کیرم را بیرون میکشید.
سرم را روی سینه های مامان گذاشته بودم و کیرم آروم از کص مامان بیرون امد. مامان دستاش را دورم حلقه کرد و گفت: قربون آب داغ کیر پسرم بشم که ریخت تو کص مامانیش، چه لذتی داره حسش وقتی آبت داره از کصم سرازیر میشه.
مامان آروم داشت به کمرم ناخن میکشید و من مثل یه نوزاد روی سینه اش خوابیده بودم. حس دوگانه ای بود، تا چند دقیقه قبل داشتم مثل یک پسر بالغ با مامان سکس میکردم و حالا حس یه بچه کوچیک را داشتم که سرم را لای سینه های مامان گذاشته بودم. به نظرم این بی نقص ترین عشقی بود که میتونستم تجربه کنم. سرم را از روی سینه های مامان بلند کردم و تو چشمای خوشگلش نگاه کردم و بهش گفتم: دوست دارم. مامان هم لبخندی زد و گفت: من عاشقتم پسرم. کنارش نشستم و گفتم: ولی دوست دارم از عاشقتم حسش بیشتره. مامان خنده ای کرد و گفت: تو بچه ای نمیدونی کدومش بیشتره.
یکم قربون صدقه هم رفتیم و بعد از مامان پرسیدم: بعد ازرفتن بابا با کسی رابطه داشته؟ مامان گفت: حقیقتش بعد از جداییم، شبای زیادی را بخاطر اینکه دلم سکس میخواست گریه کردم و خود ارضایی هم دردی ازم دوا نمیکرد. بعدش تصمیم گرفتم کسی را برای خودم پیدا کنم که فقط بیاد و منو بکنه، ولی وارد رابطه نشم، چون نه روحیه اینکار را داشتم و نه اینکه نمیخواستم تو توی دوران بلوغت آسیبی ببینی. با چند نفر هم سکس داشتم ولی حالا دیگه به کیر مردای غریبه نیازی ندارم، چون کیر پسرم هست که واسه خودشم مردی شده و میدونه چطوری مامانیش را بکنه. اینا که گفت کیرم را محکم تو دستش گرفت و فشار داد بعد هم سرش را به کیرم رسوند و یه بوس گنده از سر کیرم گرفت.
با اصرار از ازش پرسیدم که الان با کی رابطه داره، اونم گفت، فعلا فقط با یک نفر سکس داره به نام علیرضا، که یک مرد متاهله و چون مطمئن هست، چند ماهیه منظم همدیگه را میبینند و سکس می کنند. دونستن اینکه مامان با کس دیگه تو این مدت، بدون اینکه من متوجه بشم، سکس داشته تحریکم میکرد و با کنجکاوی میخواستم بیشتر بدونم، بر
1.9K views19:44
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 22:43:12 لب های هم گرفتیم، چند سانتی صورت هامون از هم فاصله گرفت و به چشم های همدیگه نگاه کردیم و دوباره لب هامون را روی هم گذاشتیم و اینبار بوسه عمیق تری از لب های هم گرفتیم. من تا حالا لب های هیچ دختری را نبوسیده بودم ولی مطمئن هستم، اولین بوسه زندگیم از لب های مامانم، زیباترین و بیادموندنی ترینش خواهد بود.
بعد از بوسیدن همدیگه، مامان گفت: قربونت بشم برو زودتر بخواب که امروز خیلی خسته شدی. مامان درست میگفت، بعد از کلی کار خونه و اون ارضا شدن، واقعا خسته شده بودم، ولی انگار دلم نمیخواست لحظه ای ازش جدا بشم و ازش خواستم که اگه اشکالی نداره توی تخت کنارش بخوابم. مامان لبخندی بهم زد و گفت: اگه واقعا میخوای بخوابی اشکالی نداره.
من زودتر توی تخت رفتم و مثل همیشه فقط با یک شرت خوابیدم. مامان هنوز جلوی میز آرایشش نشسته بود و داشت کرم آبرسان صورتش را میزد. از پشت داشتم نگاهش میکردم، موهای بلند و قهوه ایش توی کمرش ریخته بود و قوس کمر و باسن بزرگش، حسابی داشت خودنمایی میکرد. مامان همون بدن ایده آلی را داشت، که از زیبایی یک زن، همیشه پیش خودم تصور می کردم.
بعد از تموم شدن کارش چراغ را خاموش کرد و زیر نور ملایمی که از بیرون پنجره اتاق میومد، دیدم لباسش را در آورد و اونم فقط با یک شرت امد کنارم بخوابه. مامان دستی تو موهام کشید و گفت: میخوای سرت را لای مه مه های مامانی بزاری و بخوابی؟ منم سرم را پایین تر بردم و لای پستون های مامان گذاشتم. گرما و بوی سینه های مامان مستم کرده بود و خیلی زود همونطور که قول داده بودم، بدون شیطونی خوابیدم.
نمیدونم دقیقا چقدر وقت، ولی فکر کنم یکی دو ساعتی بدون اینکه تکونی بخورم، خواب عمیقی رفتم و بعد از گرما بیدار شدم. بخاطر نفس هام، لای سینه های مامان و صورتم عرق کرده بود. تکونی خوردم و همین باعث شد مامان هم بیدار بشه و با غلتی که زد، پشتش را به من کرد و خوابید. منم مدل قاشقی همینطور که پشت مامان بودم، دستم را جلوش بردم و سینه اش را تو دستم گرفتم.
مامان با این حرکت من، خودش را عقب تر داد و باسنش را به کیرم چسبوند. با این کارش کیرم شروع کرد به شق کردن، منم آروم با دستم با مه مه مامان بازی میکردم و گاهی نوکش را فشار میدادم. نوک پستون مامان سفت شده بود و مشخص بود تحریک شده. همزمان مامان هم شروع کرد به تکون دادن کونش و بیشتر خودش را به کیرم میمالید. با دستم شورتم را دادم پایین و کیرم را روی شورت توری مامان میکشیدم. زبری شورت مامان و حرکت های کونش روی کیرم را خیلی دوست داشتم. مامان نفس هاش تند شده بود و گاهی ناله های ضعیفی می کرد. دستش را روی دستم گذاشته بود و میخواست سینه هاش را محکم تر چنگ بزنم. جفتمون در آتیش یک شهوت ممنوعه داشتیم میسوختیم.
مامان به سمتم چرخید و من را روی خودش کشید. بعد از بوسیدن لبهاش پایین تر رفتم و زبونم را، مثل فیلم های سکسی که دیده بودم، دور نوک پستون هاش می کشیدم و گاهی تو دهنم میگرفتم و با یک گاز کوچیک رهاشون می کردم. بعد پایین تر رفتم و همینطور که شکم مامان را بوس میکردم، به شورت توری که پای مامان بود رسیدم. از روی شورت کصش را چندبار بوس کردم و لبه شورتش را کنار زدم و سریع لبام را روی کص مامانم گذاشتم.
کص مامان حسابی خیس شده بود، با کشیدن زبونم لای کصش یه آه بلند کشید و کمرش را بلند کرد و کصش را بیشتر به سمت دهنم آورد. طعم کص برام عجیب بود ولی ازش خوشم امد و با شدت بیشتری شروع به لیس زدنش کردم. دلم میخواست نور اتاق بیشتر بود و با دقت میدیدم و ازش لذت میبردم. من از خوردن کصش سیر نمیشدم و با اشتیاق لب ها و زبونم را روی
1.8K views19:43
باز کردن / نظر دهید