Get Mystery Box with random crypto!

دور نوشت ها - علی تقی پور رینه

لوگوی کانال تلگرام dourneveshtha — دور نوشت ها - علی تقی پور رینه د
لوگوی کانال تلگرام dourneveshtha — دور نوشت ها - علی تقی پور رینه
آدرس کانال: @dourneveshtha
دسته بندی ها: سیاست
زبان: فارسی
مشترکین: 255
توضیحات از کانال

با سه هشتگ می نویسم
#برگی_از_تاریخ
#روز_نوشت
#معرفی_کتاب
آیدی ادمین علی تقی پور
https://t.me/alireyneh63

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2021-11-16 13:32:24 میانه‌روها یا تندروها، کدام قدرت را مطلقه می‌سازند؟

علی تقی‌پور

رهبران چین بعد از مائو، در تحلیل این موضوع که چطور یک فرد در ساختار قدرت چین، به این حد از قدرت مطلقه دست پیدا کرده بود، بارها جلسات بحث و خودانتقادی برگذار کردند.

یک نکته آموزنده در سیر شکل گیری کیش شخصیت مائو، نقش میانه‌روها یا آبادگران
(در سیاست چین به عملگرایانی که به فکر توسعه سریع چین بودند آبادگران گفته می‌شود) است،كه عموما بروكرات‌های متخصص بودند.این دسته از فعالین وقتی با هرج و مرج ناشی از انقلاب فرهنگی و حذف‌های بی حساب و کتاب توسط تندروها مواجه شدند، تنها راه حفظ شاکله حزب و قدرت موجود را، در پررنگ کردن نقش مائو می‌دیدند. بی‌نظمی و آشفتگی ناشی از رفتار تندروها باعث شده بود که آنها نظم حداقلی را با حفظ قدرت مائو برابر بگيرند و برای گسترش نظم،بر افزایش قدرت مائو تاکید کنند.

در چین برای سالها علی‌رغم همه سرکوب‌ها، خود حذف‌شدگان بر حفظ قدرت مائو تاکید بيشترى از تندروها داشتند؛تندروها بیشتر به اصول مارکسیسم و مبارزه طبقاتی تاکید می کردند و میانه‌روها بر جایگاه مائو.

این برابری نام مائو با نظم و قدرت حزب باعث شده بود تا سال‌ها بعد از مرگ او نیز میانه‌روها برای حفظ نظم از میراث او محافظت کنند و نقد جدی‌ای را بر علیه او عنوان نکنند.

در همه جوامع استبدادی، رهبران خودکامه برای حفظ قدرت خود به بی نظمی‌های نیروهای خودسر و آتش به اختیار محتاج‌اند تا به مدد میل ترس‌خورده میانه روها برای حفظ نظم و توسعه خیرخواهانه،بر قدرت خود بیافزایند.

@dourneveshtha
305 viewsedited  10:32
باز کردن / نظر دهید
2021-11-04 01:12:53 نگران یا خشمگین

#علی_تقی‌پور

امروز متوجه شدم، در طیف وسیع فعالینی که سیاهی وضع موجود رو می‌بینند،شخصا با کسانی همدلی دارم که بیشتر «نگران» محسوب میشن تا «خشمگین».

بنظرم این‌طور میرسه که،تمرکز نگاه طیفی که بیشتر خشمگین شناخته میشن، بر روی دشمنی عینی‌ و مشخصه که مسبب اصلی مشکلات محسوب میشه و باید بر او پیروز شد؛و تمرکز نگاه آدم‌های نگران، بیشتر بر موقعیتی بغرنجی است که باید از آن خلاصی پیدا کرد.

طیف خشمگین، بیشتر روی پلنی برای آینده، و با اتکا به نگاهی اراده‌گرایانه بحث و گفتگو می‌کنند، و طیف نگران بیشتر بروی نگاهی تحلیلی بر واقعیت موجود اصرار دارند.

در نظر طیف خشمگین، گروه نگران منفعل دیده میشن و مانع تغییر؛ و در نظر طیف نگران گروه خشمگین، متوهم و خشن.

@dourneveshtha
236 viewsedited  22:12
باز کردن / نظر دهید
2021-10-30 19:33:23
بارگه مکث و تامل،نه قرارگاه ماندن

#علی‌_تقی‌پور

در راه کشف حقیقت یا زیستن خرد ورزانه،آرای هر اندیشمندی را باید به چشم بارگه‌ای دید برای مکث و تامل و آموختن، نه قرارگاهی برای ماندن و درجا زدن.

هر اندیشمندی که بتواند در ذهن مخاطبش پرسش برانگیزد و او را به سمت کشف حقیقتی تازه ترغیب کند، تاثیر مثبتی از خود بجا گذاشته.

در این چند روز، بر سر اختلاف آرامش دوستدار با روشنفکران دینی جدل‌های پوچی در فضای مجازی درگرفته که هیچ کدام ارزش مکث و تامل کردن را ندارد.

جمله‌ای از بودا وجود دارد که در آن حقیقتی زیبای نهفته که اگر درک شود، پوچی این تعصبات روشن‌تر می‌شود.

بودا خطاب به هواداران خود می‌گوید:« کسی که به یاری زورقی از رودخانه‌ای گذر کرده است، حق ندارد بدین بهانه که زورق زمانی برای او مفید بوده است آن را همیشه به دوش خود حمل کند. سخنان من نیز تنها همان زورق‌اند.حرف‌های مرا به قانون‌های خشک و تغییرناپذیر تعبیر نکنید؛ من حقیقت وجود خویش را با شما می‌گوییم شما نیز در جستجوی حقیقت خویش باشید.من می‌میرم و مرا فراموش کنید؛ درون خود را بنگر تو نیز بودا خواهی شد»

@dourneveshtha
306 viewsedited  16:33
باز کردن / نظر دهید
2021-10-24 23:30:22 خشونت،ذات هيچ حكومتى نيست

علی تقی پور

استالین در توجیه سرکوب‌های دهه سی و چهل، که به دوران حذف‌های مخوف استالینی شهرت دارد، به دستاورده‌های آن اشاره می‌کند،یعنی پیروزی در جنگ‌ جهانی دوم و فتح برلین، و تبدیل شدن شوروی به یکی از ابرقدرت‌های نظامی؛به عبارت دیگر استالین معتقد است این پیروزی‌ها بدون آن سرکوب‌ها ممکن نمی‌شد،توجیه‌ی که اکثر حکومت‌های استبدادی به آن متوسل می‌شوند.

آرنت اما بدون رد ادعای استالین در مورد موفقیت‌های این سیاست برای شوروی، به تاثیر مخرب این رویکرد برعلیه خود آن سیستم می‌پردازد؛او می‌گوید خشونت می‌تواند پیروزی به ارمغان آورد، چرا که بعنوان یک ابزار می‌تواند «توان» بشری را افزایش دهد،ولی نکته‌ای که او گوش زد می‌کند در مورد هزینه‌های بسیار بالای آن است، که ناشی از تضعیف «قدرت»،و جایگزینی‌اش با «خشونت» است.

آرنت می‌گوید هزینه‌های این نوع پیروزی‌ها تنها بر مخالفان و شکست‌خوردگان تحمیل نمی‌شود، چرا که در فرایند به دست آوردن این پیروزی‌ها به مدد «خشونت»،حکومت از ذات خود تهی می‌شود و این هزینه‌ای‌ست که به زوال آن منجر می‌شود.

در نظر آرنت، بر خلاف بسیاری از اندیشمندان،خشونت ذات هیچ حکومتی نیست، بلکه این «قدرت» است که ذات هر حکومتی‌است،«خشونت،طبیعت ابزاری دارد؛هر ابزاری،برای رسیدن به هدف،مستلزم قاعده و راهنما و موجه بودن است. و آنچه برای موجه بودن، مستلزم چیز دیگری است،نمی تواند ذات چیزی باشد»

قدرت در نظر آرنت، هرگز دارایی یک فرد نمی‌تواند باشد،بلکه به گروه تعلق دارد و فقط هنگامی که گروه باهم متحد بمانند،قدرت وجود دارد و« قدرت به‌طور ذاتی در وجود(اگزیستنس) اجتماعات سیاسی هست و به جای توجیه(برخلاف خشونت)، نيازمند مشروعيت است».

دولت پلیسی استالین به دلیل اتکا بیش از حدش به ابزار خشونت، تا جایی پیش رفت بود که حتی از قدرت دوستانش نیز هراسناک بود. پس از استالین، کارگزاران استالین به درستی دریافته بودند که تدوام این نگاه به نابودی تمام «قدرت» منتهی خواهد شد.سیاست استالین زدایی،ثمره تجربه‌ی ست از ناکارآمدی خشونت در خلق قدرت پایدار.

ارنت از تجربه حکومت شوروی استفاده می‌کند تا- نظریاتی که حکومت را به مثابه سلطه‌ی انسان بر انسان با ابزار خشونت تعریف می‌کنند، و دست به یکسان‌انگاری خشونت با قدرت می‌زنند- رد کند و فهم متفاوتی از قدرت به دست دهد تا در درک فرایند پیش رفت بشری، دیگر خشونت به دلیل بدفهمی، توجیه نشود.

«قدرت در تضاد با خشونت است.و اگر یکی زمام امور را به‌طور مطلق در دست بگیرد،دیگری غایب است.خشونت درجایی که قدرت در معرض خطر است،پدیدار می‌شود اما با ادامه‌ی آن،قدرت ناپایدار می‌شود….خشونت می‌تواند قدرت را از بین ببرد؛اما در خلق قدرت، كاملا عاجز است»

@dourneveshtha
243 viewsedited  20:30
باز کردن / نظر دهید
2021-09-27 22:45:37
دشمن اصلی بیان حقیقت،خیلی‌ وقت‌ها ترس و کمبود شجاعت نیست،بلکه ناامیدی و یاس و حس کسالت و‌ سرخوردگی‌ست.

آدم‌ شجاع زیاد می‌شناسم که جرات بیان حقیقت رو دارن،ولی اکثر اونها مغلوب روح سرد زمانه شدن.

همیشه برام انگیزه و اشتیاق آدم‌های مثل نرگس، به مراتب از شجاعت اونها مهم‌تر بوده.

خشم و نفرت می‌تونه با غلبه بر ترس به آدم شجاعت بده، ولی نمی‌تونه انگیزه و امید و اشتیاق به تداوم فعالیت رو بده.

نرگس خطرناکه چون کوه انگیزه و امید و اشتیاق به فعالیته.

#نرگس_محمدی

@dourneveshtha
307 viewsedited  19:45
باز کردن / نظر دهید
2021-09-26 14:21:18 جان به لب رسيد

على تقى پور

علامه حسن زاده آملی دیروز درگذشت.برای ما که ییلاقمان رینه لاریجان بود،روستای ایرا، زادگاه حسن‌زاده، که از ایوان خانه دیده می‌شد،روستایی آقا(حسن‌زاده) بود.

در مدرسه که بودیم، معلمان از علم و پاکی او تصویر یک عالم قدیس را برای ما ترسیم می‌کردند.حسن‌زاده و جوادی آملی گاهی باهم مقایسه می‌شدند و دوری از سیاست امتیاز برتر حسن زاده خوانده می‌شد.

تصویری که مردم از حسن‌زاده می‌ساختند به دلیل گوشه‌گیری و انزوای عارفانه او با هزاران داستان خرافی دیگر گره خورده بود.در راهنمایی معلمی داشتیم که قسم می‌خورد در لحظه دیدن او برای لحظه‌ای نور خیره‌کننده‌ای در چهره او دیده که او را از خود بی خود کرده بود.

در بین مردم عامی شهر نقل می‌شد حسن زاده دیگر در محرم برای مردم سخنرانی نمی کند چرا که همه را گناه کار و در شکل واقعی‌شان اسب و خر و حیوان می‌ببیند، می گفتند چشم بصیرت پیدا کرده.

یکبار در راه رفتن به ییلاق، سوار ماشينى شدم كه راننده‌اش مى‌گفت حسن‌ زاده هر اخر هفته برای غذا دادن به سگ‌ها به همراه او به دل طبیعت می‌آید و با کسی سخن نمی‌گوید.

همه این داستان‌ها و ارادت و آشنایی نزدیکی که پدربزرگ‌هایم از او داشتند سبب می‌شد که همیشه به چشم احترام به او بنگرم.

در رینه او را از نزدیک دیدم،در منبر هیچ محور اصلی برای سخنرانی نداشت، دائما از مطلبی به مطلب دیگر پرت می‌شد، اکثریت حرف‌های او را درک نمی‌کردند ولی با ستایش عجیبی در او را می نگریستند.

بار آخر در ابتدای مسیر رینه او را دیدم که بدون عبا ایستاده بود و نگاه به آسمان می کرد،در راه «دارستون» بودم،ناخواسته تحت تاثیر قصه‌های عجیبی که از او نقل می‌شد مسیر را کج کردم.

او در ۹۲ سالگی در گذشت و از همه آن داستان‌ها و حرف‌ها تنها بیت شعری از او همچنان در خاطرم مانده،بیتی که نشانی‌ست از سخت کوشی و رنجی‌ که در راه کسب علم کشیده.

جان به لب رسید
تا جام به لب رسید

روحش شاد.

#حسن‌زاده_آملى

@dourneveshtha
220 viewsedited  11:21
باز کردن / نظر دهید
2021-09-25 18:35:42 چگونه فلسفه یونان روح پرسشگری خود را در جهان اسلام از دست می دهد؟

نگاهی به کتاب «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» از آرامش دوستدار

#علی_تقی‌پور

دیروز ارئه‌ای داشتم از کتاب "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" از آرامش دوستدار، ارائه بخش تاریخی بحث کار چندان سختی نبود، ولی پرداختن به بخش فلسفی قضیه در جلسه‌ای اسکایپی کار بسیاردشواری بود و برای همین، درمیانه بحث از ارائه کامل این بحث خوداری کردم و تصمیم گرفتم به صورت ساده و خلاصه، این بحث را به صورت نوشتاری توضیح بدهم،مستقل از کلیت بحث کتاب.

تلاش دوستدار در این بخش از کتاب این است که نشان دهد، چرا فلسفه یونان با ورودش به جهان اسلام، روح آزاد اندیشی و پرسشگری خود را از دست داد و به خدمت دین درآمد؟.به عبارت دیگر چه کسانی و چگونه، این فلسفه طبیعت گرانه را به خدمت خدای مطلقه ادیان سامی یعنی مسیحیت و اسلام در آوردند؟

از دیگاه دوستدار، تفکر هیچ حقیقت ناپرسنده‌ای را نمی تواند بپذیرد،و وقتی فلسفه به زیر سلطه دین در می آید و اعتقاداتی خط قرمزهای آن می شود، در این حالت روح پرسشگری و روشنگری از آن رخت بر می بندد.دوستدار با تشریح فلسفه مشایی و ابن سینا نشان می دهد چگونه تعلقات عاطفی آنها به اسلام، باعث شده نتوانند فلسفه یونان را آنطور که باید درک کنند واعتقادات خود را به پرسش بگیرند.در نظر دوستدار،ظلمت هر اعتقادی، حقیقت هر اعتقادی است.حقیقت بدین معنا آن ناپرسیده و نادانسته‌ای است که با احاطه‌ی درونی‌اش بر ما فرهنگی می شود، یعنی احساس جمعی را تسخیر می کند و شالوده اعتقاد را می ریزد. در اسلام و ادیان سامی خدای واحد،معاد و نبوت آن بخش های ناپرسنده‌ای هستند که پایه‌های اعتقادی این فرهنگ ها قرارمی گیرند.



پیش از ورود لازم است این نکته را بیان کنم که در قرن دوم، زمانی که اسلام درسوریه امروزی با ادیان مانوی،مسیحی،یهودی وارد گفتگو شد، علمای مذاهب مختلف شروع به بازاندیشی بر روی مبانی عقلی دین خود کردند، همان طور که می دانید بسیاری از ادیان، ابرگفتمان هستند یعنی از موضع برتر به مخالفان خود می نگرند و خود را حق و دیگران را باطل می دانند. اما زمانی که لازم آمد در بحث های جدلی گامی به پیش نهند و این برتری را بر حریفان اثبات کنند این ضرورت پیش آمد که باید دستگاه منطقی و عقلی را به میانجی بگیرند که مبانی آن مورد قبول هر دو طرف بحث قرار داشته باشد؛پس به ناچار به سراغ فلسفه و منطق بجامانده از یونان باستان رفتند.فارابی یکی از کسانی بود که در ترجمه این متون به عربی زحمت فراوان کشید و فلسفه یونان را وارد جهان اسلام کرد.



اولین پرسشی که ادیان باید به آن پاسخ می دادند این بود که آیا خدا و دین به صورت عقلی قابل اثبات است؟ آیا خدای که اسلام از آن بعنوان خالق جهان نام می برد خدای قابل اثبات بر مبنای اصول عقلی‌ست؟آیا همانطور که خدای اسلام می گوید جهان از نیستی خلق شده؟. در مواجه با این رویکرد جدید به دین، در اسلام دو گروه از اندیشمندان شکل گرفتند، گروهی مانند غزالی به خدمت گرفتن فلسفه برای اثبات خدا ،دین و ایمان را نفی و طرد کردند و گروهی دیگر همچون ابن سینا،ابن رشد،ابوریحان تلاش داشتند تا فلسفه را به خدمت بگیرند. این جدل بعد از قرن‌ها همچنان ادامه دارد. بسیاری از بنیادگرایان اسلامی هنوز به اتکای نظریات غزالی و متکی به علم کلام تلاش دارند دین خود را برحق، و دشمنان آن را کافرو باطل بدانند.





اما ابن سینا برای اثبات خدا چگونه فلسفه ارسطو را تغییر داد و به خدمت اسلام در آورد؟ او برای این کار لازم داشت دو چیز را اثبات کند. یک "واجب الوجود" همان خدا است، دوم اینکه "هستی،از نیستی پدید آمده" یا همان اصل ابداع و صنع در اسلام را با پایه های سیستم فکری یونانی ثابت کند؟


ادامه مطلب ..

@dourneveshtha
272 viewsedited  15:35
باز کردن / نظر دهید
2021-09-22 17:11:39 فقر و زبان طرد‌شده؛سنگ‌ صبور یا ابد و یک روز

علی تقی‌پور

« منم اگه خواسم نویسنده بشم،میشم نویسنده گداها»

سنگ صبور،صادق چوبک

چند هفته پیش عاطفه(نبوی)این کتاب داستان رو برام فرستاد؛داستان چند شخصیت از طبقات محروم و بدبخت جامعه است،روایت زندگی تیره و تار، و موقعیت پلشتی‌ست که درش اسیراند.

اما چیزی که برام جالب اومد، ادبیات شخصیت‌های داستان، و کلماتی‌ست که بکار می‌برند.کلماتی «طرد شده» که به قول آسید ملوچ: تنها اونها می‌تونن «پلشتی» این موقعیت رو نشون بدن.

در این چند سال،سینما سعی کرده طبقات محروم و فقیر جامعه رو به تصویر بکشه، اما نه با ادبیات و کلمات خود اونها،بلکه با خشم و سبک بیانی که طبقات متوسط شهری می‌پسندند؛همون طبقاتی ناراضی‌ای که تنها قادرند با میانجی خشم، طبقات دیگه رو بفهمند، نه با زبان و ادبیات اون طبقات؛برای همینه که ما بیشتر از محتوای رنجی که به تصویر می‌کشن، هنر بازیگران او فیلم‌ها رو بخاطر می‌سپاریم.

جذابیت روایت چوبك در همينه، اون از زبان لایه‌های محروم جامعه قصه درد و رنج اونها رو روایت می‌کنه؛چوبک،زبان یا نمایش «خشم» رو به میانجی نمی‌گیره تا پرخواننده باشه، بلکه با کلمات «طرد شده»(از منظر طبقات مدرن‌تر)،موقعیت تهوع آور طبقات پایین رو به تصویر می‌کشه تا به مدد این تهوع،خشم از موقعیت رو در دل خواننده ایجاد کنه.

«هی صیغه میره و هی شاش و گه و کرم از زیر جهان سلطون جمع میکنه و یه مشت نره خر میاره تو خونه جلو چش بچش می کشه رو خودش و بعد چن تومن می ذارن کف دسش و میرن پی کارشون. تازه ثوابم داره. آخه چه نوشتنی داره؟تو می‌دونی برای نوشتن زندگی آلوده و چرک این چند نفر، آدم ناچاره چه لغات و کلمات طرد شده‌ای رو کاغذ بیاره؟ اونوخت جواب مردم رو چی بدم؟آخه شاش و گه و چرک و خون و فحش بده رو ادم رو كاغذ بياره. اینا بده، مهوعه(تهوع آور). آدم دلش آشوب میفته. حیف نیس»

بدون شک، بخشی از ناتوانی ادبیات و سینمای امروزه، ناشی از سانسوره. ولی در درجه دوم، بازاری شدن هنره که باعث ناتوانی‌اش شده؛اولویت، جذب مخاطبی ست که خودش نیاز به همدردی داره تا اینکه بخواد از درد طبقه دیگه بشنوده.

@dourneveshtha
178 viewsedited  14:11
باز کردن / نظر دهید
2021-09-18 01:53:16 نگاهی به فیلم پرواز بر فراز آشیانه فاخته

#علی_تقی‌پور

این هفته به لطف جلسه‌ای که با برخی از دوستان داریم، فیلم پرواز بر فراز آشیانه فاخته یا دیوانه از قفس پرید را دیدم.قبل از شرکت در جلسه، چند نقد و تحلیل را هم خواندم.آنچه که باعث شد بعد از جلسه امشب تصمیم بگیرم چند خطی در مورد این فیلم بنویسم، توضیحات جالبی بود که آقای مهدی ملک در مورد زمینه‌ یا کانتکسی که فیلم در آن ساخته شده بود مطرح کردند، مطالبی که در خیلی از مقالاتی که درباره فیلم خوانده بودم به چشمم نخورده بود و برای همین خلاصه‌ای‌ از آن مباحث را با دوستان به اشتراک می‌گذارم.

فیلم دردل فضای فرهنگی دهه هفتاد آمریکا ساخته شده است،دهه‌ای که به عنوان رنسانس سینمای هالیود شناخته می‌شود( 1967 تا 1978 )؛اما این رنسان سینمایی در چه فضای سیاسی،فرهنگی و اجتماعی اتفاق افتاده است؟

الف-لغو قوانین سانسور هیز

در سال 1967، قوانین سانسور سناتورهیز که از دهه چهل بر سینمای آمریکا حاکم بود، لغو می‌شود.این قوانین شامل بایدها و نبایدها، یا خطوط قرمزی می‌شود که محدودیت‌های بسیاری را بر سینماگران تحمیل می کرد بعنوان مثال، نشان دادن روابط جنسی بی‌پروایانه ممنوع بود،قهرمان بد یا شخصیت منفی فیلم نباید پیروز یا رستگار می‍‌شود،نباید رابطه بین دوهمجنس به تصویر کشیده شود مگر از موضع نفی آن،تبلیغ ایدئولوژِی‌های سیاسی مانند کمونیسم یا ایدئولوژی‌های مذهبی مانند یهودیت و اسلام ممنوع بود البته تبلیغ مسیحیت منعی نداشت،در فیلم‌های وسترن نمی‌بایست فرهنگ سرخ پوستی بعنوان فرهنگ والا نشان داده شود و در مقابل آن فرهنگ کابوی سفید نوعی توحش، و از همه اینها مهم‌تر نقد دستگاه قضایی آمریکا ممنوع بود.

ب- فضای اجتماعی

دهه شصت آمریکا به دهه انفجار معروف است، دهه‌ای که موسیقی راک واعتراضی،جنبش هیپی‌ها،اعتراضات ضدنژادپرستی واعتراضات گسترده جنبش زنان و همجنس گرایان در آن ظهور می کند و سینما نیز تحت تاثیر این فضای پرآشوب قرار می‌گیرد.

پ-ورشکستگی سینما

درمیانه دهه 1960 ،سینما آمریکا ورشکسته می شود.در شرایطی که سینمای هنری اروپا با سینماگران مولفی همچون برگمان ،گدار،بونوئل می درخشد،سینمای هالیود همچنان به دنبال قصه های تاریخی بزرگ بود با فیلم های کسالت آور و محافظه کارانه که قدرت چندانی برای جذب مخاطب نداشتند.

ت-جنبش ادبی Beat Generation

سینمای دهه هفتاد آمریکا، مرجعی در ادبیات را پشت سر خود داشت که از انتهای دهه پنجاه ظهور کرده بود. جنبشی ادبی ‌که درفرم و محتوا خود را رادیکال نشان می داد؛بعنوان مثال می‌توان به ویلیام اسپیرز با کتاب ناهار لخت‌اش اشاره کرد، یا می توان به تکنیک ویلیام باروز،کات آف اشاره کرد،او تحت تاثیر مصرف مواد مخدر دو صفحه می نوشت و سپس آنرا از وسط با قیچی به چهار نیم‌صفحه تقسیم می‌کرد،در مرحله بعد آنها را یکی درمیان کنارهم قرار می داد و به این طریق فضا،زمان وعلیت را ازهم می پاشاند.این نسل از نویسندگان،چهره‌های مشهور ادبیات آمریکا مانند فاکنر وهمینگوی را محافظه کار می دانستند و بر علیه آنها دست به عصیان زده بودند.

جک کرواک با نهضت کوله پشتی‌اش یکی دیگر از چهره‌های موثر این جنبش ادبی‌ست که به نقد سبک زندگی بورژوایی دهه پنجاه آمریکا می‌پرداخت، سبکی که در آن دوران به خانواده هسته‌ای آیزنهاور معروف بود،تصویر نمونه‌ای از یک زن و شوهر با دو فرزند، زنی خانه‌دار و مردی شاغل که با ماشین بزرگ آمریکایی به خرید می روند،شمایلی که به قول فردریک جیمسون، نمایان‌گر زندگی سوپرمارکتی بود،زندگی‌ای بی خطر و کاملا طبیعی.

در جنبش ادبی بیت اما شخصیت‌ها‌ی دیگری به تصویر کشیده می شود، شخصیت‌های که آواره و بی‌سرپناه اند،نه تنها از زندگی خانوادگی،دوستان و آشنایان محروم‌اند،اساسا نمی توانند در شهر بند شوند، به جاده می زنند می روند به دنبال پیدا کردن سبک تازه ای از زندگی؛این سبک زندگی در سال‌ها بعد خود را در جنبش هیپی‌ها نشان میدهد،زندگی کنار خیابان و توده‌ای

@dourneveshtha
ادامه مطلب
269 viewsedited  22:53
باز کردن / نظر دهید
2021-09-11 22:11:56 گفتگو و مصاِئب آن در عصر کینه ورزی

علی تقی‌پور

نفرت و خشم را می‌شود به آسانی از لابه لای سطور جملات و لحن گفتار فهمید، ولی شخص کینه ورز در اغلب اوقات باهوش‌تر از آن است که با کلمات و لحن گفتار خودش را لو دهد؛کینه ورز را باید از دل روایت‌ها و بازنمایی‌های که از افکار و باور مخالفانش دارد تشخیص داد، و یا از گزینش‌های که از دل مجموع استدلال‌های حریف انجام میدهد.

فرد کینه ورز به ضعیف‌ترین نقاط استدلالی حریف حمله می‌کند، بجای اینکه با نقاط قوت باورهای حریف دست و پنجه نرم کند و تناقضاتش را آشکار کند.

آنچه باعث می شود که انسان از مواجه و گفتگو با فرد کینه‌ورز خودداری ورزد، نه شدت اختلاف نظر یا ناامیدی از حصول توافق با او است، بلکه ناشی از حس انزجاری‌ست که کینه ورز با بازنمایی کاریکاتوروار و تقلیل دهنده از باورهای مخالفان، در وجود انسان بر می انگیزد.انسان بیش و پیش از آنکه بخواهد از موضع خود دفاع کند، ناگزیر می شود از آنچه نیست سخن بگوید.

تفاوت جامعه‌ای که از دل اختلافات نظری‌اش روح روشنگری و تفکر انتقادی ظهور میکند،با جامعه‌‌ای که از دل اختلافات‌اش فاشیسم ظهور می‌کند، در همین نکته نهفته است.در جامعه اول جنگ بر سر باورها و اندیشه هاست در جامعه دوم بر سر روایت ها.

@dourneveshtha
337 viewsedited  19:11
باز کردن / نظر دهید