Get Mystery Box with random crypto!

♥️ عشق جذاب ♥️

لوگوی کانال تلگرام eshghe_jazabb — ♥️ عشق جذاب ♥️
لوگوی کانال تلگرام eshghe_jazabb — ♥️ عشق جذاب ♥️
آدرس کانال: @eshghe_jazabb
دسته بندی ها: تلگرام
زبان: فارسی
مشترکین: 9.66K
توضیحات از کانال

•﷽•
خوش آمدید♥️

Ratings & Reviews

2.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها 72

2022-04-20 22:11:11
I'm crazy just for you




من دیوونم فقط برای تو :)




@eshghe_jazabb
1.8K views19:11
باز کردن / نظر دهید
2022-04-20 22:10:42
من نام کسی نخوانده‌ام الا تو!
با هیچ کسی نمانده ام الا تو ..
عید آمد و من خانه تکانی کردم،
از دل همه را تکانده‌ام الا تو




@eshghe_jazabb
1.8K views19:10
باز کردن / نظر دهید
2022-04-20 22:10:11 #حرارت_تنش571

صداش خیلی مظلوم و ترسیده بود.
نفس عمیقی کشیدم، چندتا پشت سرهم و طولانی تا بتونم به خودم مسلط باشم و عصبی نشم.

دستم رو دور کمرش حلقه کردم و زیر گوشش پچ زدم:
- باشه داد نمیزنم.

انگار منتظر بود
من آروم بشم تا اونم کنج آغوشم آروم بگیره و دیگه مثل بید نلرزه م اشک نریزه.

- خوبی بهاره؟

فین فین کنان جواب داد:
- آره‌.

کمرش رو نوازش وار دست کشیدم و پرسیدم:
- چرا همچین کردی آخه دختر؟

با چشم های اشکی بهم خیره شد و لب زد:
- تو همش سرم داد میزنی.

اخم ریزی کردم و جواب دادم:
- تقصیر خودته که صدامو میبری بالا.

انگار اشتباهاً باعث شدم
دوباره بیفته رو دور فین فین و اشک ریختن و گریه کردن!

- بسه بهاره.
اینهمه اشکو از کجا میاری دختر؟ سرم رفت.

دستم رو گذاشتم زیر چونه ش، صورتش رو کمی بردم بالا و به چشم هاش خیره شدم.

- بهم نگاه کن و بگو چته.

لبش رو به دندون گرفت و زمزمه کرد:
- گفتم که.

منتظر و متعجب نگاهش کردم و ادامه داد:
- همش سرم داد میزنی و ناراحتم می کنی.
بقیه نگاهمون می کنن آبروم میره با داد زدنت...

اشک هاش دوباره جاری شد و گفت:
- اصلا لباس عروس نمیخوام.

دخترک بیچاره حق داشت.
من اصلا به شخصیت و غرورش موقع عصبانیت فکر نمی کردم م فقط داد می زدم.

با غم تشر زد:
- بغلم نکن، برو کنار.
2.1K views19:10
باز کردن / نظر دهید
2022-04-20 11:17:40
Be Generous , Give me your body



بَخشنــــدهْ بـاش!
تَـنـــــَت را به مَـن ببخـَش!



@eshghe_jazabb
2.5K views08:17
باز کردن / نظر دهید
2022-04-20 11:17:25
Yᴏᴜʀ ᴘʀᴇsᴇɴᴄᴇ ᴛᴏ ᴍᴇ ɪs ʟɪᴋᴇ
ᴀɴᴏᴛʜᴇʀ ʜᴇᴀʀᴛʙᴇᴀᴛ



بودنت برام عینه یه ضربان قلب دیگست.



@eshghe_jazabb
2.3K views08:17
باز کردن / نظر دهید
2022-04-20 11:16:58
به قول هوشنگ ابتهاج:
"یکجا به کنار تو
‏ارزد به جهان با غیر.."
همینقدر عمیق و دوست داشتنی.




@eshghe_jazabb
2.3K views08:16
باز کردن / نظر دهید
2022-04-20 11:16:17
YOᑌ ᗩᖇE TᕼE ᗷEGIᑎᑎIᑎG Oᖴ ᴹᵞ ᴴᴬᴾᴾᴵᴺᴱˢˢ



طُ شُروعِ هَمِه‌ی دِلخوشیامی



@eshghe_jazabb
2.4K views08:16
باز کردن / نظر دهید
2022-04-19 22:00:39
ᑌᖇOᗯᑎEᖇ Oᖴ ᗰY ᕼEᗩᖇTᗷEᗩT




صٰاحِب ضربانِ "قَلبمی" دلبرجان




@eshghe_jazabb
2.8K views19:00
باز کردن / نظر دهید
2022-04-19 22:00:17 #حرارت_تنش570

با پشت دست چشم های اشکیش رو تمیز کرد و لب زد:
- میخوام برم خونه.

خواست از کنارم رد بشه
که عصبی چنگی به بازوش زدم و غریدم:
- منو سگ نکن بهاره.

صورتش از درد درهم شده بود.
اشک هاش کل صورتش رو گرفته و هق هق کنان اشک می ریخت.

- ولم کن... اصلا همون لباس عروس مادر بزرگتونو می پوشم...

اصلا نمی فهمیدم
و درک نمی کردم که چی شده و چرا اینطور مثل ابر بهاری گریه میکنه و حرف هم نمیزنه؟

نفس عمیقی کشیدم.
سعی کردم آروم باشم تا نترسونمش و بلکه گریه ش بند بیاد و دست از اشک ریختن برداره.

- بهاره جان...

صداش زدم.
اما توجهی بهم نشون نداد که هیچ، فین فین و صدای گریه ش هم بیشتر از قبل شد.

- بهاره خانوم.

نوازش وار بازوش رو لمس کردم اما اون بی توجه سعی کرد تا دستش رو عقب بکشه.

- ولم کن... می خوام برم خونه.

لبم رو به دندون گرفتم
تا خودم رو کنترل کنم و سرش داد نزنم به خاطر اینکه مدام پسم می زد و نمی گفت که چه مرگشه؟!

- د لعنتی چرا نمیگی چی شده؟ چرا همش داری گریه می کنی؟

کمی آروم شده بود.
اما این حرفم باعث شد دوباره به گریه بیفته و با صدای خیلی بلندتری بزنه زیر گریه.

- بهاره داری دیوونه ام می کنی.

این بار به جای این که بترسه و ازم دور بشه، خودش اومد جلو دستش رو دور کمرم حلقه کرد و صورتش رو به سینه ام چسبوند.

- تو رو خدا داد نزن.
2.9K views19:00
باز کردن / نظر دهید
2022-04-19 11:19:10
• 𝒴ℴ𝓊'𝓇ℯ 𝒫𝓇ℯ𝓈ℯ𝓃𝒸ℯ ℐ𝓈 ℒ𝒾𝓀ℯ 𝒯𝒽ℯ
ℋℯ𝒶𝓋ℯ𝓃 𝒯ℴ ℳℯ



‌ بهِشِتِ مَن هَمین وجودِ توعِه



@eshghe_jazabb
3.1K views08:19
باز کردن / نظر دهید