Get Mystery Box with random crypto!

فردین علیخواه

لوگوی کانال تلگرام fardinalikhah — فردین علیخواه ف
لوگوی کانال تلگرام fardinalikhah — فردین علیخواه
آدرس کانال: @fardinalikhah
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 11.36K
توضیحات از کانال

▪️نوشته هایی به دور از قلمبه سلمبه گویی دربارۀ زندگی روزمره ایرانی
ارسال نظر مستقیم:
✅ @alikhahfardin
▪️شیوۀ حمایت مالی از فعالیت ها:
از طریق سایت حامی باش:
https://hamibash.com/fardinalikhah

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 10

2022-08-05 12:14:37 ودکا، سیاست، همسنگری

روس‌ها، ودکا می‌نوشند. بدجور هم می‌نوشند، معروف‌اند به این کار و کیست که نداند. آن‌ها حتی در برخی از شهر‌هایشان مسابقۀ «هر کی بیشتر نوشید» دارند. یکبار به دوست روس‌ام از مجازات داشتن یک بطری مشروب در ایران گفتم. ابتدا صورتش کمی جمع شد. بعد آرام‌آرام لبخند زد و گفت ما روس‌ها معتقدیم که «اگر مهمان را مست به خانه‌اش نفرستی یعنی آداب پذیرایی را بجا نیاورده‌ای.»

روس‌ها در کوچه و خیابان هر زمان که خواستند پایکوبی می‌کنند. همین پارسال در شهر مسکو فستیوال بین‌المللی رقص و موسیقی برگزار شد. عجب صحنه‌هایی! تازه، آن‌ها فستیوال موسیقی راک هم دارند. بله، موسیقی راک که معمولاً در محوطه باز و وسیع برگزار می‌شود و محشری است برای خودش. کسانی که بدمستی می‌کنند یا از حال ‌می‌روند بدن‌هایشان بر سر تودۀ جمعیت تا رسیدن به آمبولانس‌های منتظر، دست به دست می‌شود. دختران و پسران روس در شهر‌هایشان به باشگاه‌های مختلط رقص و موسیقی ‌می‌روند و در آنجا شادمانی و جوانی می‌کنند. خیلی‌ها در دنیا برای یاد گرفتن رقص به روسیه ‌می‌روند.

روس‌ها لباس‌هایی که دوست دارند می‌پوشند. معمولاً هر سال در ماه اکتبر فستیوال مد هم دارند و برند‌های مشهور جهان در این فستیوال شرکت می‌کنند. آنها هر سال نمایشگاه لباس‌های زیر زنانه دارند و مانکن‌ها با پوشیدن این لباس‌ها گربه‌وار روی سکوی سالن قدم برمی‌دارند و مردان و زنان علاقه‌مند به مد با دقت نگاه‌شان می‌کنند و چیز‌هایی در دفترچه‌ می‌نویسند.

وقتی در مسکو هوا کمی گرم می‌شود زنان و مردان روس پس از سرمای طاقت‌فرسای زمستانِ این کشور، با شادمانی به پارک‌های محله یا شهر ‌می‌روند و با پوشیدن لباس‌های زیری که در ابتدای فصل بهار از فروشگاه‌ها خریده‌اند شانه به شانه پشت به آفتاب دراز می‌کشند، در این وضعیت یا کتاب می‌خوانند، یا با سوت آهنگ مورد علاقه‌شان را می‌زنند یا با سگ‌هایشان بازی می‌کنند. پلیس وظیفه‌شناس هم در حالی که دارد از گرما اذیت می‌شود با کفِ دست عرق پیشانی خودش را پاک می‌کند، به آن‌ها لبخندی مهربانانه می‌زند و آهسته رد می‌شود تا به آرامش آنان خدشه‌ای وارد نشود. در این خصوص خواستم عکس‌هایی از پارک‌های شهر مسکو در این روزهای گرم بیاورم ولی با خودم گفتم شاید کودکان ببینند و بدآموزی داشته باشد.

مردان روس در فصل سرما در برخی شهر‌ها مسابقه حمل همسر روی کول دارند. آنان همسرشان را به شکلی روی کول‌هایشان قرار می‌دهند که نشان دادن آن در ایران شاید بدآموزی داشته باشد. وقتی مسابقه به پایان می‌رسد زوج‌ها با شادی و شعف و به‌گرمی لب‌های همدیگر را می‌بوسند و بطری‌ها را بالا می‌گیرند و دسته‌جمعی آواز می‌خوانند.

گردشگران روس ترجیح می‌دهند به ایران نیایند. آنها می‌گویند «اول آنکه در ایران حجاب هست و دوم آنکه ودکا نیست.»
بگذریم.

مدتی قبل سفیر روسیه در ایران گفت: «غربی‌ها می‌خواهند همجنس‌بازی و چیز‌های کثیف را به ایران بیاورند ولی ما مخالفت می‌کنیم، ما همسنگریم»

چند روزی است که دارم از دانش جامعه‌شناختی‌ام کمک می گیرم تا ارتباط آنچه را از جامعه روسیه گفتم با جمله سفیر محترم این کشور در ایران درک کنم. هنوز موفق نشده ام. شاید بهتر باشد به سراغ لغت‌نامه دهخدا بروم تا ببینم معنای همسنگر دقیقا چیست.

فردین علیخواه|عضو گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان
صفحه نویسنده در تلگرام و اینستاگرام: @fardinalikhah
...............................
تصویر پیوست: فستیوال موسیقی راک
https://www.uplooder.net/img/image/13/423ca32941724b62b350120e12d08030/Screenshot-(654).png
11.3K viewsFardin Alikhah, edited  09:14
باز کردن / نظر دهید
2022-08-05 12:14:30 مطلب زیر با جرح و تعدیل هایی، با عنوان « واقعا ما همسنگریم رفیق جاگاریان؟» در سایت تحلیلی خبری عصر ایران منتشر شده است
4.3K viewsFardin Alikhah, edited  09:14
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 15:08:10 بحران «بی‌هدفیِ مشترک»

از آشنایان، که زوجی تحصیل کرده‌اند، دو دختر هشت و یازده ساله دارند. گاهی آنها را به خانه مادر بزرگشان می برند و کودکان با فشار و اصرار شب را در کنار مادر بزرگ مهربان می گذرانند و به خانه برنمی گردند. می گویند: شب هایی که دختران در خانه نیستند به معنای واقعی کلمه دچار یأس فلسفی و بی‌معنایی در زندگی می شوند. در خانه بی هدف راه می روند، حواس‌شان نیست و گاهی با همدیگر برخورد می کنند، بی جهت به همدیگر گیر می دهند، مدام با خانه مادر بزرگ تماس می گیرند، و در کل نمی دانند که در نبود دختران حتی نسبت شان با همدیگر چیست و چرا با هم اند!

هر چند طبق آمار، بخش قابل توجهی از طلاق ها در پنج و ده سال نخست پس از ازدواج رخ می دهد ولی به این معنا نیست که زوج هایی با بیست یا سی سال زندگی مشترک از هم جدا نمی شوند. مصاحبه های پراکنده ام با بعضی از زوج ها که طلاق در سنین بالا یا به تعبیری «طلاقِ پس از استقلال فرزند» را تجربه کرده اند بیانگر آن است که پس از استقلال اقتصادی و مکانی فرزندان، گَردِ بحران «بی هدفی مشترک» بر خانه پاشیده می شود. در این وضعیت زوج های کهنه‌کار و پا‌به‌سن‌گذاشته همچون پرستاران کودکی می مانند که با بزرگ شدن او باید چمدان خود را ببندند و با میزبان خداحافظی کنند. یادآوری می کنم که این امر گمانی جامعه شناختی و تنها یکی از دلایل طلاق در بین زوج های قدیمی است و شناخت بیشتر آن تحقیقات میدانی وسیعی را می طلبد.

هر چند در جهان جدید نقش پدری(1) و نقش مادری(2) در مقایسه با گذشته رفته‌رفته وسیع تر گشته به طوری که برخی محققان جهان جدید را جهان والدین مضطرب می نامند ولی دوشادوش آن، دیدگاههایی نیز بیان می شوند که مردان و زنان را به تجربه لذت ها و خوشی های مشترک و ایجاد فضایی برای خود- جدا از نقش پدری و مادری شان -دعوت می کنند. نکته آن است که در جهان جدید به طور خاص از سه پروژه صحبت به میان می آید: نخست پروژه «خود»(من نباید خودم را فراموش کنم)، پروژه زندگی مشترک (من و همسرم باید لذت ها و فضای خاص خودمان را داشته باشیم) و سوم پروژه فرزندان(ما به عنوان والدین وظیفه خطیری بر عهده داریم). بی تردید حفظ تعادل بین این سه عرصه آسان نیست.

طلاقِ پس از استقلال فرزند بیانگر زوج هایی است که تمام تخم مرغ هایشان را تنها در یک سبد گذاشته اند. در اینجا پس از رفتن فرزندان توجیه این گروه از زوج ها برای بودن در کنار هم ضعیف می شود و بی اساس نیست اگر بگوییم که حتی گاهی در خصوص نسبت شان با همدیگر نیز دچار شک و تردید می شوند. به طور خلاصه، در این زوج ها هویت پدر-مادری یا والدینی به شکل وسیعی بر هویت فردی و هویت همسری آنان چیره شده است و در واقع مجالی برای شکوفایی دو هویت اخیر نمانده است.

در پایان آیا می توان گفت که پدر-مادری کردن به شکل مادام العمری در بین زوج های ایرانی که پس از استقلال فرزندان همچنان ادامه می یابد، به دلیل هراس از مواجهه با بحران تلخ« بی‌هدفی مشترک» یا «بحران بی نسبتی» است؟
1-Paternity
2-Maternity
...............................................
نوشته: فردین علیخواه|دانشگاه گیلان

کانال نویسنده متن: @fardinalikhah
ارسال نظر برای نویسنده: @alikhahfardin
2.5K viewsFardin Alikhah, edited  12:08
باز کردن / نظر دهید
2022-08-02 15:08:04 مطلب زیر قبلا هم یکبار در کانال منتشر شده است
1.6K viewsFardin Alikhah, 12:08
باز کردن / نظر دهید
2022-07-23 17:30:49 گل رز در مترو، گشت ارشاد در بیرون؟

در رسانه‌ها خواندم که در برخی از ایستگاه‌های متروی شهر تهران با هدف «ترویج فرهنگ عفاف و حجاب و سبک زندگی اسلامی» کیوسک‌هایی به نام « ایستگاه عاشقی» ایجاد شده است. مدیران شهرداری هم در مصاحبه با رسانه‌ها از «راه‌اندازی» و «بهره‌برداریِ» این ایستگاه‌ها گفته‌اند و طبق معمول آمار دقیق هم داده‌اند. می‌توان حدس زد که مدیران آن کارمندان در پایان هر ماه، در جلسات اداری، به مدیران رده بالاتر گزارش بدهند که چند شاخه گل رز ، به تفکیک به چند زن بدحجاب و به چند زن بی‌حجاب داده شده است.

در این خصوص چند نکته وجود دارد. آن کارمندان، با لبخند به زنان مسافری که آنها(البته شاید) و حاکمیت آنان را بدحجاب یا بی‌حجاب می‌دانند گل می‌دهند. در پَس چنین عملی، پیامی آشکار نهفته است. این پیام با وجود آنکه پنهان است و به زبان آورده نمی‌شود ولی به روشنی استنباط می‌شود. در اینجا آن پیامی که به زبان نمی‌آید مهم‌تر از پیامی است که در ظاهر قرار است منتقل شود: «ما می‌خواهیم سبک زندگی‌ای در جامعه حاکم باشد که ما تشخیص داده‌ایم برای شما درست است. ما خودمان نشسته‌ایم و از بین سبک‌های مختلف زندگی، که پوشش هم جزو آن است، برای شما انتخاب کرده‌ایم. شما هم به هر حال باید انتخاب ما را قبول کنید. به شما لبخند و گل هدیه می‌دهیم که با حس خوبی، انتخابی را که ما برای شما کرده‌ایم و اطمینان داریم به صلاح‌تان است بپذیرید. بدون تردید ما خوب، و شما هم خوب؛ ولی ناآگاه هستید. ما در مسیر درست و شما در مسیر انحراف هستید».

بیایید فرض کنیم که برخی از آن زنان که ایستگاه عاشقی آنان را بدحجاب یا بی‌حجاب تشخیص داده است لبخند بزنند، گل را بگیرند و به راه خود ادامه دهند. وقتی از ایستگاه مترو خارج می‌شوند چه چیز می‌بینند؟ یک یا دو ون گشت ارشاد در مقابل ایستگاه به انتظار همان زنان، پارک شده است! پلیس، باتوم، بیسیم، اسلحه، دستبند، و نگاه وراندازانه به همان زنان! پرسش آن است. آخر چگونه می‌شود فاصله بین این دو اتفاق این قدر نزدیک باشد؟ این زنان چگونه می توانند به آن گل اعتماد کنند؟ چگونه می توانند آن لبخند را باورپذیر بدانند و قانع شوند که قرار است با پدیده‌های فرهنگی، به شیوه‌ای فرهنگی (و نه سرهنگی) برخورد شود؟

قبلا بار‌ها و بار‌ها از این نوع برنامه‌ها اجرا شده است. سابقه آنرا به آسانی می توان در اینترنت جستجو کرد. منظور آنکه، برای ترویج «فرهنگ عفاف و حجاب» کارمندانی آمده‌اند و در معابر عمومی شهر به زنان گل داده‌اند و البته، حداقل طبق شواهد زندگی روزمره، جامعه مسیر دیگری رفته است که اگر غیر از این بود شاهد این میزان از سخت‌گیری‌ها توسط حاکمیت نبودیم. بدون تردید، وقتی در کنار گل رز، پلیسِ دستبند‌به‌دست به انتظار نشسته است این اقدامات اثرگذار نخواهد بود که هیچ، نتیجه عکس هم خواهد داد. کار فرهنگی در جایی مؤثر است که انسان‌ها امکان انتخاب داشته باشند.

کار فرهنگی در جایی مؤثر است که دو طرف ابتدا همدیگر را به رسمیت بشناسند، همدیگر را در جایگاهی مساوی ببینند و به ویژه نهاد‌های رسمی به شیوه‌های مختلف هوادار همه‌جانبه یکی از طرفین نباشند. در غیر این صورت، همه چیز خواست و امری حکومتی تلقی می‌شود.

هویت در جهان امروز، موضوعی رقابتی است. هویت‌ها اشاعه می‌یابند ولی نه با زور و تهدید و ایجاد هراس. گروه‌های مختلف در سطح جامعه هویت‌شان را تبلیغ و ترویج می‌کنند و افراد، می‌شنوند، می‌بینند و بعد اگر خواستند انتخاب می‌کنند یا نمی‌کنند. اتخاذ سیاست « دگر ناپذیری» و «دگر زدایی» شیوه‌ای غلط در مواجه با دیگرانِ متفاوت است که جز فروپاشی انسجام اجتماعی، اثر دیگری ندارد.

اگر می‌خواهید کار فرهنگی کنید ابتدا «دگر‌پذیر» شوید، بعد پلیس و دستبند را از کار فرهنگی حذف کنید، و بعد در یک موقعیت برابر و منصفانه آنچه را خوب می‌پندارید با مهربانی تبلیغ کنید. انتخاب آنچه شما تبلیغ می کنید را به انسان‌های خودمختار و مستقل بسپارید. هر شیوه ای به جز آنچه گفته شد کاملا بی‌اثر خواهد بود.

فردین علیخواه|عضو گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان
آدرس نویسنده در تلگرام و اینستاگرام: @fardinalikhah
6.8K viewsFardin Alikhah, edited  14:30
باز کردن / نظر دهید
2022-07-23 17:30:44 متن یادداشتی که در عصر ایران منتشر شده است در کانال قرار می گیرد:
4.2K viewsFardin Alikhah, edited  14:30
باز کردن / نظر دهید
2022-07-20 08:26:59 و من مدام تصمیم می‌گرفتم و صدایی در ذهنم می‌پیچید

فردین علیخواه-عضو گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان
با اتوبوس به سمت یکی از شهر‌های شمالی کشور می‌رفتم و مشغول مطالعۀ کتابی بودم. دو دختر نوجوان در صندلی جلو نشسته بودند و با یک آهنگِ دیس‌دیس‌دار سرشان را به چپ و راست تکان می‌دادند و با خوانندۀ آهنگ می‌خواندند! ترانه را کامل حفظ بودند. از لای دو صندلی به آن‌ها نگاه کردم. دو نفرشان از یک هدفون استفاده می‌کردند و هرکدامشان یکی از گوشی‌ها را در گوشش داشت. شدیداً غرقِ دنیای خودشان بودند. من نمی‌توانستم مطالعه کنم. چون علاوه بر آنکه صدای زیری از هدفون به گوشم می‌رسید آن‌ها هم با آهنگ زمزمه می‌کردند! با خودم درگیر بودم که به آن‌ها تذکر بدهم یا نه. البته من با کلمۀ تذکر مشکل جدی دارم چون برایم تداعی‌کنندۀ خط کش استیل، مداد لای انگشت و یا زدن دستبند به دست است! خودم را قانع کردم که تذکر که نه، ولی خواهش کنم که مراعات کنند.

از خودم پرسیدم که چگونه بگویم و چه بگویم؟ این خیلی مهم است. سناریو‌های مختلفی از ذهنم عبور کرد. چون در سن حسّاسی بودند نمی‌خواستم که از واکنش من ناراحت شوند. هر بار تصمیم می‌گرفتم بلند شوم و خواسته‌ام را بیان کنم صدایی در درونم شروع به حرف زدن می‌کرد:

"خودمانیم. اگر این دو دختر، پسر بودند بازهم از آن‌ها می‌خواستی که مراعات کنند؟ مطمئن هستی که با دختر بودن آنان مشکل نداری و مسله جنسیت در میان نیست؟ مطمئن هستی که هنجار‌های سنّتی حاکم بر جامعه که این رفتار‌ها را برای دختران نمی‌پسندد دلیل واکنش تو نیست؟ واقعاً اگر این دو نفر پسر بودند مانند مادربزرگ خدابیامرزت که فقط وقتی پسر‌ها می‌خندیدند می‌گفت "خدایا دل همه جوانان را شاد کن" از خندۀ آنان خوشحال نمی‌شدی؟

خودم را قانع کردم که این حرف‌ها نیست و تصمیم گرفتم که خواسته‌ام را بگویم. باز صدایی در درونم شروع به حرف زدن کرد:
"واقعاً صدای آن‌ها مزاحم توست؟ بیا صادق باشیم. آیا تو به حال آن‌ها غبطه نمی‌خوری؟ به حال آن‌ها حسودیت نمی‌شود؟ نسل خودت را با نسل آن‌ها مقایسه نمی‌کنی؟ نسل تو مدام خودش را سانسور کرد. خودش نبود و جامعه مدام خواسته‌ها و انتظاراتش را به او تحمیل کرد. آیا مطمئن هستی که عقده‌های سرکوب‌شده‌ات دلیل تذکر تو نیست؟ "

خودم را قانع کردم که این‌طور نیست. باز صدایی در درونم شروع به حرف زدن کرد:
"یادت هست در یکی از کشور‌های اروپایی دو دختر جوان را دیدی که با آهنگی زمزمه می‌کردند و گفتی که در اروپا چقدر جوانان شادند و جوانان کشور من چقدر غمگین. حالا که شادی جوانان کشورت را می‌بینی می‌خواهی به آن‌ها تذکر بدهی، خجالت نمی‌کشی تو؟ "

و من مدام تصمیم می‌گرفتم و صدایی در ذهنم می‌پیچید:
-"مطمئن هستی که همین برخورد‌های به‌ظاهر کوچک تو، به‌تدریج این جوانان را به نتیجه‌گیری‌های کلی و جدی نخواهد رساند: این نتیجه که "ایران جای زندگی نیست! "
-"مطمئن هستی که تذکر تو آن‌ها را عاشق غرب نخواهد کرد یا آرزوی زندگی در غرب را بر دل آنان نخواهد گذاشت؟ باعث نخواهد شد که مانند میلیون‌ها ایرانی که رفته‌اند آنان نیز عزمشان را برای مهاجرت جزم کنند؟ باعث نخواهد شد که با حسرت به مجریان جوان و خندان شبکۀ من و تو خیره شوند؟ "

-نمی‌توانی تحمل‌ات را کمی بالا ببری و جوانی آن‌ها را درک کنی، طوری که تو مطالعه کنی و آن‌ها هم جوانی کنند؟

-چگونه می‌خواهی به آن‌ها بگویی؟ آیا می‌خواهی از جایت بلند شوی و بگویی؟ اگر بایستی و بگویی توجه مسافران دیگر به موضوع جلب خواهد شد و ممکن است غرور آن‌ها بشکند. ممکن است ضربه روانی بخورند. مثل نسل خودت که خیلی جا‌ها به او خیلی بد تذکر دادند و عقده‌ای شد، افسرده شد، نابود شد. بهتر نیست از لای صندلی بگویی؟ اگر نشسته باشی و سرت را به جلو خم کنی بیشتر بیانگر خواهش و تواضع خواهد بود. احتمال اینکه آن‌ها هم ناراحت شوند هم خیلی کمتر می‌شود.

-چگونه می‌خواهی بگویی که متوجه شوند یک مسأله مدنی و شهروندی مطرح است و نه مسأله‌ای ایدئولوژیک. اینکه تصور نکنند تو آدم متعصبی هستی یا می خواهی «ارشاد» شان کنی.
و...
بعد از آنکه عزمم را برای گفتن جزم کردم سرم را از لای صندلی به جلو خم کردم تا خواهشم را مطرح کنم. واقعاً این بار می‌خواستم بگویم. دیدم هر دو خوابند! ضبط هم خاموش است! کمی صبوری و تحمل من می‌توانست مشکل را حل کند.
این مطلب یکی از نوشته‌هایی است که در کتاب زیر منتشر شده است. اگر به خواندن چنین متن‌هایی علاقه دارید می‌توانید کتاب زیر را تهیه کنید:
-فردین علیخواه-تا طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند. نشر هنوز.

کانال نویسنده: @fardinalikhah
ارسال نظر: @alikhahfardin
6.3K viewsFardin Alikhah, edited  05:26
باز کردن / نظر دهید
2022-07-20 08:26:50 مطلب زیر قبلا هم در کانال منتشر شده است و یکی از نوشته هایی است که در رسانه های جمعی بسیار مورد استقبال قرار گرفت. از آنجایی که مسائل اجتماعی در ایران هیچ وقت حل نمی شوند بلکه فقط اخبار آنها از نظر اهمیت بالا و پایین می شود دوباره آنرا منتشر می کنم.
3.5K viewsFardin Alikhah, 05:26
باز کردن / نظر دهید
2022-07-11 20:52:02 نگارش متن: فردین علیخواه
تنظیم و اجرا: مهدی جلیل آرازی
منبع: کانال تلگرام @fardinalikhah

موسیقی ها:
Richard Clyderman, A comme Amour
Vangelis, Nocturnal Promenade
Balmorhea, remberence
5.6K viewsFardin Alikhah, 17:52
باز کردن / نظر دهید
2022-07-11 09:24:59 سیاست دگرناپذیری و دگرزدایی

تنوع اجتماعی به درجات مختلف، کم و بیش در همه جوامع وجود دارد. برخی از جوامع دارای تنوع بسیار و برخی دیگر، تنوع کمتری دارند؛ منظور آنکه، در جامعه‌ای تنوع قومی، در جامعه‌ای دیگر تنوع دینی و در جامعه‌ای دیگر تنوع سبک‌های زندگی بیشتر است.

هر کدام از ویژگی‌های یادشده به شکلی بالقوه، زمینه‌ساز تضاد‌ها و تنش‌های اجتماعی‌اند. برای مثال قومیت یا دین، طبقه اجتماعی یا جنسیت را در نظر بگیرید. در صورت ضعف نهاد‌های اجتماعی و متفکران یک جامعه در ترویج «دگرپذیری»، تنوع اجتماعی می‌تواند به کشمکش‌هایی بی‌سرانجام سوق یابند. از گذشته‌های دور که بگذریم، در تاریخ معاصر نمونه‌ها فراوان‌اند.

از اصطلاح «دگرپذیری» استفاده کردم. آن سوی دگرپذیری، که وضعیتی مطلوب است، «دگرناپذیری» قرار دارد که بیانگر وضعیتی زیان‌بخش است. در دگرناپذیری ایجاد مرز و دیوار بین «ما» و «دیگری» بسیار حیاتی می‌شود. یک «ما» وجود دارد که فرض می‌شود یکدست، متحد و دارای عقیده‌ای واحد است و یک «دیگری» که دشمن، و برای آن «ما» تهدید است. «دیگری» همواره طرد می‌شود چون جزو «ما» و «مانند ما» نیست. به «ما» و «مانند» ما دقت کنید. او، یعنی دیگری چون مانند ما نیست پس به‌یقین جزو ما هم نیست.

در کشور‌های توسعه‌یافته به دلیل تنوع اجتماعی، همواره دغدغه «ادغام اجتماعی» وجود داشته است و این پرسش که چه سیاست‌ها و سازوکار‌هایی اتخاذ شود تا مرز بین «ما» و «دیگری» در جامعه کاهش یابد. چه سیاست‌هایی اتخاذ شود تا شکاف بین «ما‌ها» و «دیگری‌هایی» که احتمالا خاستگاه دینی، قومیتی، جنسیتی، و طبقاتی دارند یا ناشی از سبک زندگی‌اند به کمترین میزان ممکن کاهش یابد و گروه‌های مختلف اجتماعی، دگرپذیر شوند و با خویشتنداری در کنار هم زندگی کنند. در این زمینه، نهاد‌های مختلف اجتماعی تلاش می‌کنند تا مدارای اجتماعی را اشاعه دهند چرا که خوب می‌دانند گسترش دگرناپذیری بدون شک جامعه را به سوی «دگرزنی»، و «دگرکُشی» سوق می‌دهد. تاریخ به آنان آموخته است که گسترش دگرناپذیری، تمام گروهها، چه صاحب قدرت و چه فاقد قدرت را، به سوی نابودی خواهد کشاند.

در روز‌های اخیر با دقت اخبار خط و نشان تحقیرآمیز و البته حیرت‌انگیز نهاد‌های مختلف رسمی را که این روز‌ها اغلب نام «قرارگاه» به خود گرفته‌اند دنبال می‌کنم. در زمینه گسترش قهری آنچه حاکمیت مطلوب فرض می‌کند در شبکه‌های اجتماعی عکس‌هایی هم منتشر شده است که بیش از پیش هر پژوهشگر مسائل اجتماعی را آزرده‌خاطر می‌سازد. به یاد دارم که ایجاد «قرارگاه» از مسأله دیش‌های ماهواره‌ای شروع شد. حداقل همین یک نمونه می‌تواند موفقیت یا شکست ایجاد قرارگاه جهت مواجهه با پدیده‌های فرهنگی و اجتماعی را نشان دهد.

متأسفانه در ماه‌های اخیر در عرصه‌های مختلف شاهد سوق یافتن «سیاست دگرناپذیری» که متأسفانه همواره وجود داشته است به سوی «سیاست دگرزدایی» هستیم. من تلفیق سیاست دگرناپذیری و دگرزنی در سطح جامعه را وضعیتی می‌دانم که آنرا «دگرزدایی» می‌نامم. هر کس که مانند «ما» نیست و سبک زندگی مورد نظر ما را ندارد باید از سطح شهر‌ها زدوده شود. در این سیاست، «دیگریِ متفاوت» عنصری مخرب تلقی می‌شود و شهر‌ها را باید از وجود آنان پالایش کرد.

به عنوان پژوهشگر اجتماعی این سطرها را مشفقانه می‌نویسم. تجارب سایر کشور‌ها، حتی کشور‌های همسایه ایران، می‌تواند نقشه راه نهاد‌های رسمی و حاکمیتی باشد. گسترش «سیاست دگرزدایی» در بلندمدت پیامد‌های بسیارناگواری برای کشور به همراه خواهد داشت. در هر صورت گروههایی که هدف این سیاست‌ها هستند واکنش نشان خواهند داد و آنان نیز به اجبار در دامن سیاست نامطلوب دگرزدایی خواهند افتاد. نمونه‌های آنرا در برخی از اعتراضات سال‌های اخیر شاهد بوده‌ایم. خشم‌هایی که انباشته شده و به‌ناگاه سر باز می‌کنند.

توجه شود که هر گروه اجتماعی خودش را «ما» و در مقابل «دیگری» می‌بیند و این امر مختص تنها یک گروه نیست. هنر، ذکاوت و فضیلت یک حکومت آن است که با گسترش دگرپذیری در جامعه، زمینه زندگی صلح‌آمیز افرادِ متفاوت با همدیگر را در کنار یکدیگر فراهم آورد. این، شاه‌کلید حکمرانیِ خوب است. روندی که همواره در جمهوری اسلامی نادیده گرفته شده است.

نکته حیرت‌انگیز آن است که حاکمیت در سیاست خارجی با ساختن یک «ما» در مقابل «دیگری» مدام از کلمه «ملت» استفاده می‌کند و ناباورانه در سیاست داخلی نیز همان استراتژی را پی می‌گیرد و با تعریف یک «ما» در مقابل «دیگری» در داخلِ همان «ملت» دودستگی ایجاد می‌کند.

کوتاه آنکه، ای کاش تغییر جامعه ایران را بپذیرید.

فردین علیخواه-عضو گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان
تلگرام و اینستاگرام نویسنده: @fardinalikhah
6.1K viewsFardin Alikhah, edited  06:24
باز کردن / نظر دهید