Get Mystery Box with random crypto!

فردین علیخواه

لوگوی کانال تلگرام fardinalikhah — فردین علیخواه ف
لوگوی کانال تلگرام fardinalikhah — فردین علیخواه
آدرس کانال: @fardinalikhah
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 11.36K
توضیحات از کانال

▪️نوشته هایی به دور از قلمبه سلمبه گویی دربارۀ زندگی روزمره ایرانی
ارسال نظر مستقیم:
✅ @alikhahfardin
▪️شیوۀ حمایت مالی از فعالیت ها:
از طریق سایت حامی باش:
https://hamibash.com/fardinalikhah

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 3

2023-05-18 19:57:49
بشنوید:
وقتی آجرهای کهنه عزیز می‌شوند
 
نوشتۀ: فردین علیخواه
خوانش: الهام حسن‌بیگی
 
در کست‌باکس:
https://castbox.fm/creator/episodes?cid=5420074&country=us
در شنوتو:
https://shenoto.com/album/podcast/196139/وقتی-آجرهای-کهنه-عزیز-می‌شوند
………………………………..
@fardinalikhah
 
1.8K viewsFardin Alikhah, edited  16:57
باز کردن / نظر دهید
2023-05-17 08:33:47
بشنوید:
درون‌فهمیِ ازدواج سفید
 
محل سخنرانی: دانشگاه علوم قضایی تهران
شهریور 1400
 
آدرس در کست‌باکس
https://castbox.fm/episode/%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86-%D9%81%D9%87%D9%85%DB%8C%D9%90-%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%AC-%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%AF-id5420074-id596387510

 
آدرس در شنوتو:
https://shenoto.com/album/podcast/195867/فهم-درونی-ازدواج-سفید
 ..........
@fardinalikhah
1.1K viewsFardin Alikhah, edited  05:33
باز کردن / نظر دهید
2023-05-15 11:46:24 زندگی اداری:
وقتی اتاق‌ها هویت دارند ولی آدم‌ها بی‌هویت‌اند
 
فردین علیخواه|عضو گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان

خیلی ها زندگی اداری-کارمندی را دوست ندارند و بی‌تردید، حتی عده ای هم هستند که از آن بیزارند. هر کس دلیل متفاوتی برای نارضایتی و بیزاری خود دارد که در این نوشته من قصد ندارم به شرح و بررسی این دلایل بپردازم. زندگی اداری، بسیار یکنواخت، کسالت‌آور، و از اساس هویت‌کُش است. در زندگی اداری، «فردیّت» به معنای آدمی که هویتی مشخص؛ با ویژگی‌هایی خاص خودش دارد تضعیف و در مواقعی نابود می شود. جهانی بدون روح و جسمی پریده‌رنگ.  زندگی اداری، محل مانور شماره اتاق، یا کلماتی یکسان است که عملکرد آن اتاق را بیان می کنند: « اتاق شماره 11»، « اتاق شماره 3» یا « صدور چک»، « امور اداری»، «کارگزینی»، «پشتیبانی» و غیره. در زندگی اداری، اتاق ها هویت دارند ولی آدم ها بی هویت می شوند و گویا این تقدیر حیات سازمانی است.

معمولا این طور بوده است که آدم هایی که صبح وارد اداره می شوند به محض ورود، هویت خود را از دست می دهند، و ساعاتی در وضعیت تعلیق قرار می گیرند. سنّت زندگی اداری اینگونه بوده است که آدم ها باید به چرخ دنده ای گمنام تبدیل شوند تا بهره وری اداری به حداکثر برسد. با خروج از اداره، آنان مجددا «فردیت» خود را باز می یابند. ولی نه. حتی وقتی در سرویس اداره نشسته‌اند(یعنی وسیله‌ای که به اداره تعلق دارد) تا به خانه برسند همچنان غرق در بی هویتی اند. انبوه سرهایی که روی پشتی صندلی اتوبوس یا مینی‌بوس خم شده، و آدم هایی که عمیقا به خواب رفته اند. آنان اداره را «چابک‌سازی» کرده اند ولی خود از چابکی افتاده اند.

جالب آنکه حتی بعضی ارباب رجوع ها هم با ورود به ادارات، دقایق و ساعاتی احساس بی‌هویتی به سراغ‌شان می آید. فردیت آنان هم پس از ورود به اداره به «شمارۀ ملی» یا «شمارۀ نامه» تقلیل می یابد. آنان دچار چنین احساسی می شوند وقتی با کارمندی حرف می زنند که اصلا به آنها نگاه نمی کند، کارمندی که حرف می زند ولی نگاه نمی کند! چشم دارد ولی هنجارهای اداری به او یاد داده است که نباید نگاه کند و نباید ببیند بلکه فقط باید انجام دهد و دگمه نوبت بعدی را فشار دهد. به همین دلیل است که وقتی کارمندی شما را می شناسد، به روی‌تان لبخند می زند و با شما احوالپرسی می کند ذوق می کنید، حالتان خوب می شود، نه به این خاطر که کارتان را بی نوبت انجام خواهد داد بلکه به این خاطر که در این فضای هویت‌کش کسی شما را از احساس بی هویتی بیرون آورده است. کسی شما را شناخته است و صدایتان کرده است، کسی شما را خطاب قرار داده و شما را به عنوان یک فرد به رسمیت شناخته است. جالب آنکه حتی اگر چند روز قبل او را دیده باشید دوست دارید با او دست بدهید. چرا؟چون از بی‌هویتی نجات یافته اید.

آنچه گفتم هر چند شکل غالب در بسیاری از ادارات و شرکت‌هاست ولی درباره همه کارمندان صدق نمی کند. همیشه وقتی به ادارات می روم و با کارمندانی مواجه می شوم که تلاش می کنند در مقابل تبدیل شدن به چرخ دنده‌ای گمنام و رنج ناشی از بی‌هویتی مقاومت کنند به گفتگو می نشینم. آنان عکس اعضای خانواده خود را روی دیوار یا روی میز گذاشته اند، کنار دستشان روی میز، مجله ای یا کتابی قرار دارد، گلدانی روی میزشان هست که گلی خوشرنگ داخل آن جلب توجه می کند، موسیقی ملایمی از بلندگوی رایانه‌شان به گوش می رسد، لیوانی طرح‌دار روی میزشان است، لوازم التحریر متفاوت و روح‌دار که بیانگر سلیقه خاص آنهاست. آنان «جزیزه‌ای با نام و نشان» در دل «اقیانوسی بی‌نام و نشان» ایجاد کرده اند. این کارمندان تلاش می کنند تا به شکلی، به غذای تلخی که مقابل‌شان نهاده شده است یعنی زندگی اداری، طعم دهند. آنان سعی می کنند تا هم از طرف همکاران و هم از طرف ارباب رجوع دیده شوند. امتحان کنید. وقتی به اداره‌ای می روید و با چنین کارمندانی مواجه می شوید از سلیقه آنها تعریف کنید. همان واکنشی را می بینید که در سطرهای قبل توصیف کردم. ذوق می کنند، لبخند می زنند و گل از گل‌شان شکفته می شود.

این کارمندان در حال خلق روایت جدیدی از زندگی اداری‌اند. هر چند ممکن است ناهمرنگی با جماعت، موجب فشار مرئی و نامرئی بر آنان شود ولی پیامدهایی مثبتی نیز دارد و گاهی زمینه ای برای دمیدن سرشتی انسانی به زندگی ما می شود.

@fardinalikhah
منتشر شده در عصر ایران
https://www.asriran.com/003jeD
 
 
2.5K viewsFardin Alikhah, edited  08:46
باز کردن / نظر دهید
2023-05-14 15:59:32
فایل صوتی

خانه کجاست؟

خانه چه ویژگی‌‌هایی دارد؟ فرق آن با مسکن چیست؟ پژوهشگران علوم اجتماعی از چه جنبه‌هایی به مطالعه خانه پرداخته‌اند؟ شنیدن این بحث به کارورزان معماری، شهرسازی، علوم اجتماعی و همه علاقه‌مندان بحث‌های اجتماعی درباره خانه توصیه می‌شود. این فایل یکی از درسگفتارهایی است که سال گذشته در انجمن جامعه شناسی ایران داشتم.
لینک در کست باکس:
https://castbox.fm/episode/home-id5420074-id595664059?country=us
 
لینک در شنوتو:
https://shenoto.com/channel/podcast/everyday-life
 
2.4K viewsFardin Alikhah, edited  12:59
باز کردن / نظر دهید
2023-05-11 09:01:03 و اما جشن‌های دهه شصتی: زندگی روزمره دموکراتیک شده است

در دهه شصت رقصیدن در مهمانی‌ها و مجالس پنج مرحله داشت.
ادامه را بشنوید
 
نویسنده متن: فردین علیخواه
گوینده، طراح و ترکیب صدا: جواد رضائی
 
لینک در شنوتو
https://shenoto.com/album/podcast/195198/و-اما-جشن-های-دهۀ-شصتی
 
لینک در کست‌باکش:
https://castbox.fm/episode/Jashne-Daheye-Shasti-id5420074-id594831455?country=us
لطفا آدرس صفحات بالا را با دوستان علاقه‌مند خود به اشتراک بگذارید.
................................
دوستان گرامی. اگر امکان/ تمایل آنرا دارید با رفتن به سایت زیر می‌توانید حامی تداوم چنین فعالیت‌هایی باشید. از دوستانی که تاکنون کمک کرده‌اند بسیار تشکر می‌کنم.
https://hamibash.com/fardinalikhah
 
 
3.8K viewsFardin Alikhah, edited  06:01
باز کردن / نظر دهید
2023-05-07 11:40:31 برشی از مصاحبه : زندگی روزمره به آرمان تبدیل شده است
روزنامه هم‌میهن

فردین علیخواه:
« من فکر می کنم که دلیل اهمیت یافتن زندگی روزمره در مقایسه با گذشته، تلاش امر سیاسی برای سیطره بر آن است. جالب است که اگر دقت کنیم هر زمان سیاست رسمی تقلا کرده است تا نظمی دستوری را بر زندگی روزمره تحمیل نماید زندگی تبدیل به یک آرمان شده است چون زندگی روزمره خواسته از خودش و آنچه دارد مراقبت کند.

ما باید توجه کنیم که امر روزمره در پس از انقلاب سال 57 فراز و نشیب زیادی طی کرده است. آدم ها در زندگی روزمره بسیار تلاش کرده اند تا آنچه می خواهند را به دست آورند و محقق سازند. برای مثال به موسیقی فکر کنید. آیا در سال های دور، اراده ای برای برچیدن موسیقی وجود نداشت؟ به حضور زنان در عرصه های عمومی فکر کنید. آیا اراده ای برای محدود کردن زنان به خانه، فرزند و شوهر وجود نداشت؟ به لباس، مد، و جشن فکر کنید. ما با سیاستی رسمی‌ای طرف هستیم که صریح و علنی اعلام می کند که نقشه راه فرهنگی دارد. اعلام می کند که برای جزء جزء و جای جای زندگی روزمره ما برنامه ای مدون دارد و تمام نیروهای وفادارش را بکار خواهد گرفت تا آن برنامه ها را اجرا نماید. وقتی وضعیت این چنین است طبیعی است که زندگی روزمره هم از خودش دفاع کند و به قول دوسرتو به اشکال مختلف تمرینِ مقاومت نماید. در ظاهر بگوید چشم، ولی زیرپوستی راه خودش را برود.

ما اگر به بررسی زندگی روزمره ایرانی بپردازیم می بینیم که آرمان در کانون آن قرار دارد. برای مثال فردگرایی، استقلال فردی، کشف خویشتن، محترم شمردن انتخاب‌های فردی، و اموری اینگونه را در نظر بگیرد. اینها ارزش های جهان جدید هستند و طی دهه های اخیر ایرانیان و به ویژه نسل های جدید در ایران تلاش کرده اند تا در دل زندگی روزمره آنها را به دست آورند. زمانی که می بینیم سیاست رسمی نه به دنبال تقویت فردیت و ارزش‌های یادشده، بلکه به دنبال ساخت و ایجاد جمعیت یا جمع گرایی در نسخه سنتی اش است که غالبا مختص «اجتماعات کوچک‌مقیاس» و نه جامعه بزرگ شهری است باید انتظار داشته باشیم که خود زندگی تبدیل به آرمان شود. آن زندگی یا آن زندگی روزمره ای که در ایران شاهد آن هستیم نشان می دهد که جامعه ایران همواره جامعه ای پویا بوده است. ما در زندگی روزمره ایرانی شاهد زایش و آفرینش هستیم.

ایرانی تلاش کرده است و ساخته است و بی‌تردید نمی خواهد به آسانی آنچه را که ساخته از کف بدهد. لذا ما شاهد هستیم که خود زندگی روزمره می شود موضوعی برای جدال با قدرت و موضوعی برای مطالبه. حرف یا مطالبه اساسی این جدال هم تنها این بوده است که تو؛ یعنی سیاست رسمی، با زندگی روزمره من کاری نداشته باش. زندگی روزمره منطق درونی خودش را دارد و وقتی پای سیاست رسمی به آن باز می شود آن منطق درونی ویران می شود. زندگی روزمره ایرانی می خواهد به حاکمیت-به قول اروینگ گافمن- «بی‌اعتنایی مدنی» را یاد بدهد. از حاکمیت می خواهد که عاملیت افراد در زندگی روزمره را به رسمیت بشناسد. بگذارید بگویم که زندگی روزمره مانند خانه‌های مقامات نظام پهلوی نیست که به آسانی مصادره شود بلکه در عین نرمی ظاهری، بسیار سخت‌جان است».
 

@fardinalikhah
5.6K viewsFardin Alikhah, edited  08:40
باز کردن / نظر دهید
2023-05-07 07:08:40
https://hammihanonline.ir/news/culture/zndgy-rwzmrh-bh-arman-tbdyl-shdh-ast
3.9K viewsFardin Alikhah, edited  04:08
باز کردن / نظر دهید
2023-04-30 13:58:17      ادامه مطلب

نزاع به هنگام رفتن به سفر یا رفتن به‌سوی مقصد، با نزاع به هنگام بازگشت از سفر می‌تواند فرق کند. ما با دو شکل متفاوت از نزاع طرف هستیم. نزاع‌های هنگام رفتن به‌سوی مقصد معمولاً عمیق‌تر و ریشه‌ای‌ترند. معمولاً مربوط به زندگی دو نفرند. ولی نزاع‌های هنگام بازگشت به‌سوی خانه بیشتر به حرف‌ها و حدیث‌هایی برمی‌گردد که در مقصد بیان‌شده است.

     سفر، به شکلی اختلال در زندگی روزمره است. انگار زندگی روزمره متوقف می‌شود و زندگی دیگری، هرچند موقت، آغاز می‌گردد. ما خودمان را از موقعیتی که هستیم جدا می‌کنیم. در سفر، خانه، کار، دوستان به حالت تعلیق درمی‌آیند. انگار برای روزهایی چشمهایمان را می‌بندیم و به خواب می‌رویم و در خواب تصاویری متفاوت می‌بینیم. به همین دلیل سفر بسیار اهمیت دارد.

اساساً هر نوع اختلالی در زندگی روزمره هرچند ممکن است آزاردهنده و همراه با مشقت باشد ولی می‌تواند پربار هم باشد. ما لحظه‌ای توقف می‌کنیم و به پشت سر خیره می‌شویم. گویی چراغ‌قوه‌ای پرنور به زندگی‌مان تابانده‌ایم.

در زندگی روزمره آنقدر غوطه‌وریم که شاید نتوانیم زخم‌ها را ببینیم. سفر گاهی باعث می‌شود تا با فاصله‌گرفتن ازآنچه هست به آنچه باید باشد فکر کنیم. سفر ازهرجهت پربار است. از فریادهایی که در سفر بر سر هم می‌کشید واهمه نداشته باشید. شاید به تولدی دوباره منجر شود.
کانال نویسنده
 
 @fardinalikhah
............
منتشر شده در عصر ایران
4.8K viewsFardin Alikhah, edited  10:58
باز کردن / نظر دهید
2023-04-30 13:57:55 به خانه می‌رسند ولی چمدان می‌بندند

فردین علیخواه|عضو گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان

     زن و مرد میانسالی در کنار جاده‌ای خارج از شهر روی زمین نشسته‌اند و با صدای بلند بر سر هم فریاد می‌کشند. از وسایل باربند ماشین می‌توان حدس زد که به سفر آمده‌اند. ظاهراً فقط می‌خواهند ناگفته‌ها را بگویند و سبُک شوند چراکه هیچکدام به حرف دیگری گوش نمی‌دهد. بی‌تردید همزمان نمی‌شود هم فریاد زد و هم به حرف دیگری گوش کرد اما چه شده است که آنها ترجیح داده‌اند ماشین را کنار جاده نگه دارند و علیرغم هرگونه خطری این‌چنین مستأصل روی شانه خاکی جاده بنشینند و خشم‌شان را خالی کنند؟

     سفر با ماشین شخصی آزمونی است برای پاسخ به این پرسش مهم که «من و تو» چند ساعت تحمل نشستن در کنار همدیگر را داریم. ماشین مانند تقدیر مشترکی است که به‌ناچار دو نفر را در کنار هم قرار داده است. در این موقعیت آنها نسبت به هم راه گریزی ندارند. ما در زندگی روزمره عادت نداریم کنار هم بنشینیم. این شامل همه اعضای خانواده می‌شود و منظورم فقط زن و شوهرها نیستند. ما در خانه اگر جرّ و بحثی پیش بیاید صحنه را ترک می‌کنیم. وقتی در خانه هستیم می‌توانیم بیرون برویم. می‌توانیم به اتاقی برویم و خودمان را به بهانه‌ای در آن حبس کنیم. می‌توانیم حتی برویم دستشویی یا حمام و ساعتی در آن بمانیم. ولی وقتی با ماشین سفر می‌کنیم دیگر این فرصت‌ها را نداریم. ما ساعت‌ها باید کنار هم بنشینیم و به این‌طرف و آن‌طرف جاده خیره شویم. می‌دانم که برای مثال یکی می‌تواند خودش را با تلفن همراه سرگرم کند ولی خب چقدر؟ به‌هرحال فاصله دو نفر بسیار نزدیک است و سکوتِ چندساعته کُشنده خواهد بود و کسالت‌آور.

     من فکر می‌کنم که پس از سفر، طلاق‌ها رخ می‌دهند، پس از سفر قهرها شکل می‌گیرد. پس از سفر دلخوری‌ها و آزردگی‌ها در دل آدم‌ها لانه می‌کند. حاصل هر سفر فقط چشم‌های برّاق و شاداب، در روزِ پس از سفر نیست بلکه فاصله‌گرفتن‌ها هم می‌تواند از پیامدهای سفر باشد. هر سفری می‌تواند از جدایی‌ها حکایت کند. با هم به سفر می‌روند ولی بی‌هم به خانه برمی‌گردند. به خانه می‌رسند ولی به‌جای آنکه چمدان‌ها را باز کنند و لباس‌های کثیف را داخل ماشین لباسشویی بیندازند چمدان می‌بندند.

     در سفر حرفی به ناآگاه گفته می‌شود. طعنه‌ای، کنایه‌ای، متلکی. گوینده هم نمی‌داند که این حرف می‌تواند زندگی‌ای را نابود کند. در ماشین شرایط نشستن به‌گونه‌ای است که دو طرف به‌صورت هم نگاه نمی‌کنند و شاید همین موقعیت باعث می‌شود تا حرف زدن آسان‌تر شود. حرفی کهنه و بیات که در زندگی روزمره فرصت بیان آن پیش نیامده است. حرفی که حکم شعلۀ آتش را دارد. گفته می‌شود و بعد حرف و حرف و حرف. انگار زخمی کهنه است که سر بازکرده است. حرفی که به هر دلیلی تاکنون گفته نشده و ای‌کاش گفته نمی‌شد. فریاد زدن‌ها از ته حلق، «نگه‌دار نگه‌دار» گفتن‌ها در دل بیابان یا زیر بارانی شلاقی. هراس از تصادف، چون چشمهای عصبانی و خشمگین قدرت دید ندارد. خصومت و نفرت در جای‌جای ماشین احساس می‌شود. هر حرکت کوچکی می‌تواند به نزاعی بزرگ تبدیل شود. آدم‌هایی که با اشتیاق به سفر رفته‌اند با قهر برمی‌گردند. آنها در سکوتی زجرآور برمی‌گردند. سفرهایی سرشار از سکوتی تلخ که آبستن خبرهای بد است. در این لحظه ماشین تبدیل به اتاقی افسرده می‌شود.

     درست است که گفته‌اند «در سفر باید شناخت» ولی من فکر می‌کنم همیشه هم اینطور نیست. سفر رفتن، هنگامی‌که دو نفر هنوز وارد رابطه‌ای رسمی نشده‌اند با هنگامی‌که دو نفر رابطه‌ای رسمی و وسیع‌تر و تجربۀ زندگی چندین ساله دارند بسیار فرق می‌کند.

فرض کنید در جاده ناگهان لاستیک ماشین پنچر می‌شود. این موقعیت در بین کسانی که هنوز رابطه‌ای رسمی و زندگی چندساله زیر یک سقف ندارند معمولاً این‌گونه پیش می‌رود که با بگو‌بخند سعی می‌کنند مشکل را حل کنند. این اتفاق در حکم هیجانی است که با هم دارند تجربه می‌کنند و حل آن باعث می‌شود به هم نزدیک‌تر شوند. ولی در رابطه زن‌وشوهری که تجربه زندگی مشترک چندساله را دارند همان پنچری لاستیک و همان موقعیت، موضوعی برای نزاع و غرولند می‌شود. فرقی نمی‌کند. هرکدام لیچاری بارِ دیگری می‌کند. هر دو به دنبال یافتن مقصرند که اغلب به دیگری ختم می‌شود. منظور آنکه، هر مشکلی قبل از ورود به روابط رسمی می‌تواند دو نفر را بیشتر به هم وصل کند ولی پس از ازدواج هر مشکلی موضوعی برای تسویه‌حساب‌های شخصی می‌شود. هر مشکلی هرچند کوچک، زخم‌های عمیق را زنده می‌کند. برای همین می‌گویم که درستی این جمله که «در سفر باید شناخت» بستگی به موقعیت دارد.
ادامه در صفحه بعد
4.0K viewsFardin Alikhah, edited  10:57
باز کردن / نظر دهید
2023-04-30 13:57:49 نسخه صوتی مطلب زیر دیروز منتشر شد. در ادامه نسخه نوشتاری آن آمده است
2.8K viewsFardin Alikhah, 10:57
باز کردن / نظر دهید