Get Mystery Box with random crypto!

فروغ در زمان

لوگوی کانال تلگرام forough_dar_zaman — فروغ در زمان ف
لوگوی کانال تلگرام forough_dar_zaman — فروغ در زمان
آدرس کانال: @forough_dar_zaman
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 358
توضیحات از کانال

اگر به خانه من آمدی برای من
ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم...
فروغ فرخزاد
@forough_dar_zaman
ارتباط با ادمین ها👇👇👇
@yashardovlat
@MAHIGOOLI

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-07-24 15:46:08 #فرناز_فرازمند
.
دریا نیست که مشتی ماسه بردارم و دور شوم از چشمانش
به رودخانه نمی‌توان گفت برو
من تاب ماهی‌هایت را ندارم
که می‌گذرند از آوندهایم
یا گنجشگانی که به هوای نوشیدن از لب‌هایت
بر شاخه‌هایم می‌نشینند
و یک‌ریز می‌خوانند
چه آب زلالی!
چه سنگ غمگینی‌ست
چشمانش!

به رودخانه نمی‌توان گفت برو
من تاب آن ندارم که شاخه‌های شکسته‌ام 
پنجه در پیشانی سفید تو بشویند
و با خود ببری دستانم را
هر بار که می‌گذری بیهوده از زیبایی‌ام

به رودخانه نمی‌توان گفت برو
رفته
آن‌دم که گفته دوستت دارم

تو فکری برای گنجشک‌ها کن
که بپرّند
خرده نانی
سنقری
فکری به حال خودت
با ریشه‌های بلند گل‌آلود
زبان گنجشک
نام خوبی نیست

#فرناز_فرازمند
#بر_دوراهی_ابریشم
#نشر_گویا

#شعر#ادبیات#شاعران‌معاصر

صفحه ادبی فروغ در زمان
https://www.instagram.com/p/Cfvp8MRqzCR/?igshid=MDJmNzVkMjY=
65 viewsSomaye jalali, 12:46
باز کردن / نظر دهید
2022-07-24 15:45:59 #آنا_رضایی
.
حباب‌های ریز
بر سطح کف می‌ترکند
بیرون می‌آیم از ماه‌گرفتگی حوض
در معیّت اردی‌بهشت و نمک

مرا که استخوان‌های شورشی دارم
در اتاق بی‌ساعت بخوابانید
پرده‌ها باید شعله‌ور باشند
و نور به‌راحتی روی جناغ سینه‌ام بیفتد،
آنجا می‌توانم با خط شکسته بنویسم
هنوز زنده‌ام

هوا
هوای پاشویه در اتاق احیاست
و من حکمران ملحفه‌های تابناکم
ایستاده روی پنجه‌ی پا
ذکر شفا می‌گویم

ای زنانی که با ادویه‌های جنوبی بیعت کرده‌اید!
از پشت کودتا برایم دست تکان دهید
که بی‌حرکت ایستادن در آفتاب
به‌دشواریِ به دنیا آوردن نوزادی مرده است

ای مردانی که زیر تابوتم شاعر خواهید شد!
به دیوارهای لاغر گوش بچسبانید
خانه تا خرخره
در صدای شکستن دنده‌ها فرو رفته است

کسی حرکت مداوم ریشه‌ها را نمی‌شنود
تنها منم
که بی‌شجره‌نامه دراز کشیده‌ام
و به دست‌های خاکستریِ شما نگاه می‌کنم،
چند میهمانی از آخرین ماه‌گرفتگی می‌گذرد؟

شراب بود
و شبی که لکه بر ایوان مشرف به سیگار انداخت
با ترمه‌های گریه رو به قبله ایستادم
و باران، شرف تیمارستان‌های عالم
زن را ممکن کرد
پستوهای نفتالین تماشایم کردند
دو لخته گوشواره ی برنجی تماشایم کردند
و حیاط چراغانی شد

می‌خواستم لاله ی روشنی باشم
و شمع‌ها روی نفس‌تنگی‌ام بچکند
اما پیراهن تافته ی عروسی و عزا شدم
و به ملاقات خانه ی کلنگی رفتم

مرا به اندرونی مهرگیاه و عشوه راه دهید
مرا به شاه‌نشین بوسه‌های دزدانه دعوت کنید
زندگی کوتاه‌تر از آن است
که در تاریکخانه حرام شود.

#آنا_رضایی

#به_تصحیحِ_خون

صفحه ادبی فروغ در زمان

#شعر#ادبیات#شاعران‌معاصر
https://www.instagram.com/p/Cf8C9CLqFlE/?igshid=MDJmNzVkMjY=
52 viewsSomaye jalali, 12:45
باز کردن / نظر دهید
2022-07-24 15:45:42 #طاهره_خنیا
.
ترس از ارتفاع دارد این پرنده ی ملول!
ترس از ارتفاع دارد این عقابِ پا به زا!
وحشت از هزار سو خزیده توی خلوتش..
خیره مانده روی تخم، به حلولِ مارها!

مارها که نقب می زنند زیرِ پوستش!
مارها که بند خورده اند روی بندهاش!
مارها که پیش رفته اند تا تهِ گلوش!
تخم کرده اند لابه لای زخمخند هاش!

مارهای مهربان که در برش گرفته اند!
مارهای تاب خورده استخوان به استخوان!
شرم و شادیِ به رخ کشیدنِ حقیقت است
مادری که ریده روی تخت، وقتِ زایمان!

ریده وقتِ خلق، وقتِ باشکوهِ پارگی!
وقتِ عزمِ جزمِ هست کردنِ به شرطِ خون!
وقتِ وحدتِ ستاره های خرد و خاکشیر
تا درخششِ ستاره ای که سر زد از درون!

قدرتی برای خلقِ چشمه های خون و شیر!
از تنِ شرابخانه، استکان به استکان!
طنزِ درد، در قیاسِ دردِ پله ی نُهُم!
غربتی معادلِ شکستِ چند استخوان!

جیغِ یک بنفشه در شبی که طول می کشد..
زخم، یاورِ همیشه ی تنی که زن شده!
سفره میشود تنی به شرحِ بخیه های بعد..
شاخه ای شکسته زیر برفها کفن شده..

مارهای مهربان و زهرِ شیشه های شیر..
مارهای گوشتخوار و مادرانِ مهربان!
تختهای غرقِ گل پس از جِریدنِ جنون!
رقصِ مارهای مهربانِ سمتِ نی روان!

زندگی بکن چنانکه زندگی نکرده بود
دامنی که ماهیِ سیاهِ تازه اش شدی!
حیفِ مرگ، که شبیهِ دیگران تو را نخواست!
حیفِ زندگی که آمدی جنازه اش شدی!

میوه ی درشتِ خون چکِ هزاره ی ستم!
آمدی روایتی نو از اشی مشی کنی!
شکلهای تازه ای برای ذبحِ نور هست!
میروی که توی جلدِ تازه خودکشی کنی!

#طاهره_خنیا
@taherekhonya

#شعر#ادبیات#شاعران‌معاصر

صفحه ادبی فروغ در زمان

کانال تلگرامی ما
@forough_dar_zaman
https://www.instagram.com/p/Cf_Q8IPKsGJ/?igshid=MDJmNzVkMjY=
56 viewsSomaye jalali, 12:45
باز کردن / نظر دهید
2022-07-24 15:45:31 #حسن_متین_راد
.
ورودت
پسرفت مه از شاخه هاست
کشیدن تور از رخ صبح
کاری می کنی آدم
باغی شود از ترنج
        بر زمینه ی سبز
حضور تو زن است
ستردن باغ از نرینه
وفور تو
لاک نارنجی ست
         دست به دست
         میان دختران ِ درخت
دلیل ابتهاج هوا، تو
ذوقی که خانم خورشید می کند
تو طوری «تو» یی
که با و بی تو صورت من
                 مازندران است

#حسن_متین_راد

#شعر#ادبیات#شاعران‌معاصر

صفحه ادبی فروغ در زمان
https://www.instagram.com/p/CgGsyGfKuau/?igshid=MDJmNzVkMjY=
49 viewsSomaye jalali, 12:45
باز کردن / نظر دهید
2022-07-24 15:45:20 #علیرضا_صفرپور
.
که دست
و دست
دست

چه در اشکهات
برای ریختن در معابر؟
از ماه در اسمان فیروزه ای صبح روی فرمان خم می شوی
که سینه ریز بشوی
آویخته از سینه ها ی مرطوب بندرعباس
با پرستو در هر عکس
چقدر گل آویخته از آستین ات برای فراموشی
ما به جز افریقای و قوطی های خالی رد هورس
معتاد بودیم به
صدای نامفهموم ممدو مختار
که سه بار این راه را اشتباه آمدیم و
تو فرمان را هنوز در آغوش داشتی
و دستهات را در حنجره ی سرد هوا تعمید می دادی
تا ماجده رومی را جستجو کند در پلی لیست
در خیابان طولانی سنگ کن
نور چه خوب است برای هوا
نور برای خیابان
پا
برای دیدن رنگ لب های نرمت
و دلبر جونی از نوک انگشتها
تاحنجره که:
دلوم رفت و دلوم دنبال خو ایبرد
و اینگونه
چشم های تو بندر عباس منند
و آغوش من میلاد تو
شکوفه از درخت بومی وار
و تمام برگ ها
به تو عاشق
چقدر گل آویخته از سینه ات
برایِ تنهاییِ من
از یونیت ۲۶
نور جبر است بر ایستایی اشیا و مرگ حرکت
از سایه های بلندِ انگشتان پا
شکل فشار پرستش بر زانو ست
و چشمهایی در گوش و گوش هایی کنسرو شده در هرم خفقان
پا به هوای آوار و اعتراض
با خود خویشتن
به آمیزشیم
و محاق بر تن
قدم به دالان زمان میگذاریم
در سرد هوا که از صورت اشیا گذر می کند
ماجده رومی از دستهات
تا تخت سه بار در خندهات
و جَز دور از صدای مختار
آسمان فیروزه ایِ صبح و فرمان
عکس

که دست
و دست
دست

#علیرضا_صفرپور

#شعر#ادبیات#شاعران‌معاصر

صفحه ادبی فروغ در زمان
https://www.instagram.com/p/CgWCGqvqTca/?igshid=MDJmNzVkMjY=
54 viewsSomaye jalali, 12:45
باز کردن / نظر دهید
2022-07-22 00:42:20
(( تجسم یک اتفاق ))


از او خوابی مانده و رویایی دیگر
به رویایی می‌رویم و رویایی دیگر
چیزی هست که نیست
چیزی که زمانِ انفجارِ ستاره‌ای دور
در گوش‌ها زمزمه شد
زمزمه شد که در بی‌معنایی‌ست
گذشته و حال و آینده
زمزمه شد که رفته‌اند آن چشم‌ها
با رویایی ناشناس و حلقه‌هایی مفقود
به دورترها و دورترین‌ها اگر سر بزنید
همراهِ بادها و موج‌ها
توفان‌های طبیعی و
ذرات نادیدنی خورشید اگر مفقود شوید
شاید . . .
زمزمه شد که نخواهی یافت او را
در رویایی به رویایی دیگر


#محمدعلی_حسنلو
#شعر_امروز
#روابط_واژگون
#انتشارات_نصیرا

@mali_pendulum
82 viewsSomaye jalali, 21:42
باز کردن / نظر دهید
2022-07-18 20:29:41 .
مثل «داش آکل» که برقِ چَشمِ یک دختر به بادش داده باشد
مثل «فرمانی» که نارو خوردن از «قیصر» به بادش داده باشد

بغض دارم؛ بغض، چون مردی که بی رحمانه ترکش کرده باشند
بدتر از آن، مثلِ فرزندی که یک مادر به بادش داده باشد

بغض دارم؛ بغض از تصویر دنیایی که بی تو جای من نیست
بغض دارم؛ مثل یک «باور» که یک «یاور» به بادش داده باشد

مثل «دارا» یی که «اسکندر» ذلیلش کرده باشد درد دارد
پشتِ سالاری که دستِ غَدرِ همسنگر به بادش داده باشد

حال من؟: حالِِ غرورِ شاعرِ فَحْلی که شاگردِ عزیزش
با سرآمد خواندنِ یک شاعرِ دیگر به بادش داده باشد

شانه ام هم وزنِ نامِ خانه ام ویران و رنج آجین و زخمی است
مثل یک کشور که ظلمِ حاکمی خودسر به بادش داده باشد

حسِّ مافوقِ به سربازان خیانت کرده حسِّ دردناکی است
مثل ایمانی که کفرِ شخصِ پیغمبر به بادش داده باشد

بغض دارم؛ بغض، هم سنگِ «برادرخوانده» ی خودخوانده ای که
نارفیقی ، تحتِ نامِ نامیِ «خواهر» به بادش داده باشد

شکّ ندارم که تو برمی گردی؛ امّا بر نخواهد گشت دیگر
حرمتِ شعری که مدحِ یک ستم پرور به بادش داده باشد

شانه یعنی مار؟... یا نه! مار یعنی شانه؟... تعبیر دقیقش؟
شانه، یعنی هرچه یک هم گریه با خنجر به بادش داده باشد

#علی_اکبر_یاغی_تبار

صفحه ی ادبی فروغ در زمان

@forough_dar_zaman
143 viewsPariya Tajik, 17:29
باز کردن / نظر دهید
2022-07-13 13:25:15 فایل صوتی کامل کتاب
#چنین_گفت_زرتشت
ترجمه داریوش آشوری

@mahi_gooli
151 viewsSomaye jalali, 10:25
باز کردن / نظر دهید
2022-07-09 07:53:40 شعری از آفاق شوهانی


زنی سربرآورده از من
شکل تازه‌ای که زمین را دور می‌زند
سرک می‌کِشد به بعد از فردا
و این خود شکلک آویخته‌ای‌ست میان مردمک‌ها
شروع‌اش بسامد تخریب
و فعل و انفعال‌اش وزیدن فحش
کلمات‌اش شاهراهی که در هر کدام «تو» قراری داشت
و «من» به حفر پناهگاهی پشت نگاه‌اش خو کرد

سگ‌دو زدن در حافظه‌ی پوک خیابان‌ها
در حاشیه‌ی پل‌ها، بزرگراه‌ها
سگ‌دو زدن درچشم عابران
سگ‌دو زدن با صدای کارتن‌خواب‌ها
این از «من»
سایه‌ام بر سقف تابوت‌ها
بر درها و دیوار
و «اما»هایت می‌دود
دایم چنبر می‌زند در «چگونه»هایت

در «چگونه»هایت زن را می‌شنوی؟
از زبان سنگ
از زبان چرک‌آب ملحفه‌ها
از گشودگی رگ‌ها و زوال پوست
لوث شده شِمای دهانش
حدقه‌اش پاشیده بر دیوارها
به چین و چروک رسیده از حلقه‌های دود و پس‌آب

کسی در زن انگار درها، راه‌ها را بسته
عبور و مرور را متوقف کرده
و زیبایی مخدوش را
به دهان مرگ آویخته

#آفاق_شوهانی

#شعر#ادبیات#شاعران‌معاصر

صفحه ادبی فروغ در زمان
195 viewsSomaye jalali, 04:53
باز کردن / نظر دهید
2022-07-09 07:50:19
#پگاه_حسینی
.
و با مشعلِ ناسوز و کور سویی بدست و
کِزیده به پُشتِ ارّابه ای چوبین
‍ مرگْ بزک کرده و راه می افتد: آنک زندگی!.
من این همه ام!
تنها و ول شده!
سواره بر کول اختری سیاه
باده ی نوشانه ی ‌زهرِ طغیان به دست و
خُمارِ خمرِ سالدیده ی دوشین.
گرچه پایی ز من بریده نیست!
بضاعتِ گام های دوانم اندک است و اُفولِ حیاتِ مُعلّقم حتمی.
هابیلی از دردم!
ِزِله ای شگرف..
و چه ناگزیرم از اغتشاشِ تکانه های عاصیِ در سرم!
من مُستحقِ تازیانه ی سرخِ خدایانم!
چون عقوبتِ ساحره ی شعرگویی که هرگز عصایی برای شهودِ ماران نداشت.
اکنون هماره، شب تر است و با دهانی نارس و تُف آلوده..
به گوشم اورادِ زرد می خوانند
پگاهِ خُفته ی این آفتابِ مُعوق.. چه نوبه برآید؟
این کیست؟ این که ناله می کند از گور؟..
آیا کسی، چون به یگانگیِ من..
در گُستره ی اندوهِ مرگزای خویشتن
اینچنین خمور و مُتلاشی گشته است؟
پاسخ آمد:دمی آرام، بیارام..
و زمین، مدارِ جهنمی مدوّر است
که دیری ست می چرخد،
سرگشته به گِردِ سیه چالهٔ ابلیس!
و به زیر تیغ خورشیدِ پگاه
مرگ با خود واژگان را نیز می بَرَد.
و به ناگَه گنگ و بی سخن می شود جهان!
من اما از روغنِ جان خویشتن آتشی افروختم
وگامهای گِلینِ مقطوعم از کرانه های دور اقلیمِ جادوها به سوی دوزخ او روانه شد..

#پگاه_حسینی

#شعر#ادبیات#شاعران‌معاصر

صفحه ادبی فروغ در زمان
https://www.instagram.com/p/Cfs0fHEq21R/?igshid=MDJmNzVkMjY=
129 viewsSomaye jalali, 04:50
باز کردن / نظر دهید